چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

شرممان می شود از مصطفی


شرممان می شود از مصطفی

«مصطفی کرمی» تصویر بردار ایلامی‌ که ۲۶ سال سن دارد و دانشجوی سال سوم فیلمبرداری دانشگاه سوره است، امتحان دارد و یک مرخصی یک روزه طلب می‌کند. کارگردان می‌پذیرد و کار را یک روز …

«مصطفی کرمی» تصویر بردار ایلامی‌ که ۲۶ سال سن دارد و دانشجوی سال سوم فیلمبرداری دانشگاه سوره است، امتحان دارد و یک مرخصی یک روزه طلب می‌کند. کارگردان می‌پذیرد و کار را یک روز تعطیل می‌کند. با بازگشت مصطفی کرمی‌کار پی گرفته می‌شود و تصویر برداری در پایین و بالای دکل ادامه دارد...

روز دوم است، کار تمام شده و مصطفی کرمی ‌و موسی پایین محلی هنوز بر بالای دکل درناحیه امن اعلام شده از سوی اداره برق قرار دارند. وسایل را پایین می‌فرستند، اول کارگردان پایین می‌آید و با فاصله کمی‌مصطفی کرمی ‌(تصویربردار) در پی او. صدای جلز و ولز سوختن به گوش موسی می‌خورد که روی برمی‌گرداند و مصطفی را افتاده بر کف دکل می‌بیند که دچار سانحه برق گرفتگی شده، دست‌ها و پاهایش به بدنه دکل قفل شده‌اند و گردنش آویزان است. موسی با سر خود سعی می‌کند گردن تصویربردارش را بالا بیاورد. آنها در فاصله سه متری از زمین معلق‌اند. با سختی پیکر جراحت دیده مصطفی را به پایین منتقل می‌کنند و به بیمارستان ۵ آذر گرگان می‌رسانند. شدت جراحت و سوختگی زیاد است و خونریزی بی‌امان. هر چه گروه با تهیه کننده تماس می‌گیرند، پاسخی نمی‌آید. پس از ۳ روز بالاخره با خانواده مصطفی تماس می‌گیرند تا از ایلام خود را برسانند و برای فرزندشان کاری بکنند. این در حالی است که دوستان مصطفی ادعا کرده اند بوی تعفن در اتاقش پیچیده بود و به نظر می‌رسید این امر باید مربوط به بخش‌های تخریب شده دست و پای وی بوده باشد.

قرار است مصطفی به تهران منتقل شود. تنها آمبولانس خصوصی که به خارج شهر سفر می‌کند صد و هشتاد هزار تومان پول می‌خواهد و یک کارت بنزین و چون کارت بنزین نیست باید دویست و پنجاه هزار تومان بپردازند. رقمی ‌بالاتر از کل قرارداد کارگردان برای تولید فیلم مذکور! پس از سه روز پیکر نیمه جان مصطفی به تهران منتقل می‌شود و در بیمارستان مطهری بستری می‌شود، چند روز می‌گذرد و از پزشک معالج خبری نیست. خانواده مصطفی که جوان‌شان را بین مرگ و زندگی در تلاطم می‌بینند و نسبت به شرایطش ناآگاهند او را به بیمارستان خصوصی مهر منتقل می‌کنند تا روند درمان تسریع شود.

دو دست مصطفی از کمی ‌پایین‌تر از آرنج و انگشتان پاها و بخشی از مچ قطع می‌شوند و او اینک منتظر عمل‌های جراحی بعدی است تا چه شرایطی پیش‌رو داشته باشد.

فاجعه‌ای دردناک است که برای ما که دیدیم و آنها که می‌شنوند غیرقابل تصور و تحمل است. دیدن جوانی کاری و زحمتکش که هزینه‌های تحصیل و زندگی خود را در شهری مانند تهران پرداخت می‌کرده و کمک حال خانواده کم بضاعت خود نیز بوده است، در این وضعیت اسف‌بار بر تخت بیمارستان آسان نیست. خبرشوکه‌مان کرد، بر و بچه‌های انجمن فیلم کوتاه ایران در خانه سینما دست به کار شده‌اند. اخبار رسیده ضد و نقیض است و نمی‌دانیم کدام یک را باید باور کنیم. نمایندگانی از انجمن گرد هم می‌آیند تا برای دوست و همکارشان چاره‌ای بیندیشند. به چه نهادی باید مراجعه کرد؟ چه سازمانی متولی حمایت از این فیلمبردار جوان کشورمان می‌شود؟ باید از کم و کیف ماجرا به درستی آگاه شویم. خبر می‌رسد که بعدازظهر همین روز (پنجشنبه ۴/۵/۸۶ ) عمل دیگری روی مصطفی انجام خواهد شد و جمعه می‌شود به ملاقاتش رفت. خبر در میان اعضا می‌پیچد و هر کس که می‌تواند و تهران است و خبردار شده، عصر جمعه ساعت سه مقابل در بیمارستان مهر حضور دارد. با ماسک‌هایی که به ما داده می‌شود وارد اتاق مصطفی می‌شویم، از نگاه کردن شرم داریم. واقعیت دارد، مصطفی کرمی‌ دو دست و بخشی از پاهای خود را از دست داده و باوجود مورفین زیادی که به او تزریق شده اما همچنان درد دارد و اگر صدایش به جایی برسد گاهی ناله‌ای می‌کند. شرایط جسمی‌ او متأسف‌مان می‌کند اما حواشی ماجرا به مراتب دردناک‌تر است. مصطفی پدرش را در یک سالگی از دست داده. خانواده او از جنگ آسیب دیده‌اند و شرایط مساعدی ندارند. این حادثه تکان‌دهنده و اسف‌بار است و شنیدنش هر انسانی را به فکر وامی‌دارد و اندوهی سنگین بر قلبش می‌نشاند اما متأسفانه زمینه‌هایی که منجر به این حادثه شدند مسایل ناشناخته و غریبی برای تمام اهالی سینما نیستند. چه سینمای بلند و حرفه‌ای کشور با تمام امکانات و بودجه‌ها و چه سینمای کوتاه با بضاعت کم و شرایط نیمه‌حرفه‌ای و گاهی آماتوری.