پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد!
تو بیا کز اول شب، درِ صبح باز باشد
عجب است اگر توانم که سفر کنم زدستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟
ز محبّتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محبّ …

شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد!

تو بیا کز اول شب، درِ صبح باز باشد

عجب است اگر توانم که سفر کنم زدستت

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟

ز محبّتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محبّ صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمهٔ عنایت، نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سرِ نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محلِّ راز باشد؟

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟

تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم، چو تو دوست می‌گرفتم

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی، غم دل مگوی سعدی!

که شبِ وصال، کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران

اگر از بلا بترسی، قدمِ مَجاز باشد