جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بهائیت و اسرائیل پیوند دیرین و فزاینده


بهائیت و اسرائیل پیوند دیرین و فزاینده

تناسب گونه های تجمعات انسانی در هر سطح و گستره ای, نیازی حیاتی به منظور برقراری, استمرار و ارتقای روابط میان آن هاست

تناسب گونه‌های تجمعات انسانی در هر سطح و گستره‌ای، نیازی حیاتی به منظور برقراری، استمرار و ارتقای روابط میان آن‌هاست. تنوع گرایشها و منافع موجب می‌گردد ائتلاف‌های گوناگونی شکل گیرند که روابط فرقۀ بهائیت با صهیونیست‌ها نیز در همین چارچوب قابل بررسی‌ است. استمرار این روابط در دورۀ زمانی بلندمدت نشانۀ تناسب و سنخیت آن‌ها با یکدیگر می‌باشد و این واقعیت، نکته‌ای است که برای شناسایی ماهیت هر یک از طرفین بسیار مفید است. در مقالۀ حاضر، رابطۀ بهائیت و اسرائیل به عنوان پیوندی دیرین و فزاینده بررسی شده است.

یکی از فصول بسیار مهم در کارنامۀ سیاسی بهائیت، روابط صمیمانه و همکاری تنگاتنگ سران این فرقه با صهیونیست‌ها به طور عام، و رژیم اشغالگر فلسطین، به طور خاص، است.

سرزمینی که بیش از نیم قرن صهیونیسم چنگال‌های خونین خویش را بر آن افکنده است، از دیرباز قبلۀ بهائیان محسوب می‏شود و افزون بر این، سال‌هاست مرکزیت جهانی بهائیت (بیت‏العدل اعظم) در آن کشور قرار دارد. ضمناً این روابط صمیمانه، مختص امروز و دیروز نیست و از بدو تأسیس رژیم صهیونیستی وجود داشته است. اگر با تتبع و عمق بیشتری به موضوع نگاه شود، می‏توان ردّ پای این روابط را با آژانس یهود و سران صهیونیسم جهانی در ده‌ها سال پیش از تأسیس رژیم اشغالگر قدس یافت.

● بهائیت و صهیونیسم؛ پیوند دیرپا

به گواه تاریخ، روابط سران بهائیت با صهیونیسم، پیشینه‏ای بس درازتر از عمر «رژیم اسرائیل» دارد. توضیح مطلب چنین است:

می‏دانیم که اسرائیل یکباره در سال ۱۹۴۸ به وجود نیامد، بلکه مقدمات پیدایی آن از ده‌ها سال قبل توسط صهیونیست‌ها و با همکاری دولت‌های استعماری (به‌ویژه انگلیس) فراهم شده بود، چنان‌که وقتی هرتزل (نظریه‌پرداز صهیونیسم) در واپسین سال‌های قرن نوزدهم کتاب مشهورش، «یک دولت یهودی»، را نوشت، گفت: من دولت یهودی را پی افکندم! و به‌ویژه اندیشۀ تأسیس دولت یهود در فلسطین، و سوق یهودیان جهان به سمت آن، دست کم از همان قرن نوزدهم ذهن بسیاری از دانشوران صهیون را به خود مشغول کرده، و برای تحقق آن، به تکاپو واداشته بود که نمونه‏ای از آن در اقدامات پنهان و آشکار خاندان جهود و سرمایه‏دار «روچیلد» (شاخه فرانسه و لندن) و افرادی نظر دولسپس و دیسرائیلی در حفر کانال سوئز و خرید سهام آن، مشاهده می‏شود که جای تشریح آن در اینجا نیست.

با این سوابق، آیا عجیب نیست که میرزاحسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت، زندانی عکای فلسطین، و متوفی ۱۳۰۹.ق) مژدۀ تجمع و عزت‌یابی یهودیان در ارض موعود را مطرح می‌سازد، به‌ طوری‌که ده‌ها سال بعد طبق اعلام منابع بهائی، بشارت‌های او مبنی بر تأسیس اسرائیل در مطبوعات غربی نیز منعکس، و با افتخار، بزرگنمایی می‌شود: «روزنامه‌ها[ی ایتالیا] در اهمیت امر مبارک مقالاتی نوشتند. حتی بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنی‌اسرائیل و عزت و اجتماع آنان را در سرزمین موعود و اسرائیل یادآوری نموده بودند.»[۱]

نیز جانشین وی، عباس افندی (متوفی آذر ۱۳۰۰.ش /نوامبر ۱۹۲۱) که دست کم از آغاز قرن بیستم، به دلیل ملاقات با عده‌ای از سران صهیونیسم (همچون بن‏زوی و موشه شارت) از طرح‌های نهان و آشکار صهیونیسم جهانی نسبت به فلسطین بی‏خبر نبود، در ۱۹۰۷ برای حبیب مؤید (که به‌گفتۀ شهبازی، به یکی از خاندان‌های یهودی بهائی‌شده تعلق داشت) تشکیل اسرائیل را این‏گونه پیشگویی کرده است: «اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عن‏قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحۀ الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز می‏شود... و تمامی این اراضی بایر، آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع می‏شوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت می‏شود و تردیدی در آن نیست.»[۲]

بن‏زوی (از فعالان صهیونیسم، و رئیس‌جمهور بعدی اسرائیل) خود به ملاقاتش (همراه همسر خویش) با عباس افندی در قصر بهجی (واقع در عکا) تصریح کرده[۳] و تاریخ این دیدار را سال‌های ۱۹۰۹ــ۱۹۱۰.م[۴]، یعنی حدود چهل سال قبل از تأسیس‏ اسرائیل (۱۹۴۸.م) دانسته است، که نشان‌دهندۀ عمق استراتژیک روابط میان سران بهائیت و صهیونیست‌هاست. شواهد تاریخی همچنین از ارتباط عباس افندی با اعضای خاندان روچیلد، گردانندگان و سرمایه‏گذاران اصلی در طرح استقرار یهودیان در فلسطین، حکایت می‌کند. شاهد این مطلب، سخن خود افندی به حبیب مؤید می‌باشد که گفته است: «مستر روچیلد آلمانی نقاش ماهری است. تمثال مبارک را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارک آورد و استدعا نمود چند کلمه در زیر این عکس محض تذکار مرقوم فرمایند تا به آلمانی ترجمه و نوشته شود... .»[۵]

قرائن فوق، عده‌ای از پژوهشگران را بدین باور رسانده است که بنویسند: «از سال ۱۸۶۸ میلادی، که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‌های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائیگری در سرزمین فلسطین[۶] به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه‏ استعماری بریتانیا بدل شد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقۀ بهائی، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دهه‏های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ میلادی آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت»[۷] که به بعضی از آن‌ها فوقاً اشاره شد.

پس از سقوط و تجزیۀ امپراتوری عثمانی، فلسطین تحت قیمومت استعمار بریتانیا قرار گرفت تا وینستون چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشه‏دار» می‏خواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملی یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازهای ویژه‏ای برخوردار بود. به نوشتۀ شوقی افندی، در آن دوران، «شعبه‏ای به نام موقوفات بهائی در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزی که به نام مقام متبرکۀ بهائی از اطراف عالم به اراضی مقدسه می‏رسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف بود و همچنین موقوفات بهائی از پرداخت مالیات معاف بودند... .»[۸]

پیداست که استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمی‏داد. طبعاً سران بهائیت خدمات درخور توجهی برای انگلستان و صهیونیسم انجام داده که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه گردیده بودند. برای درک بیشتر این خدمات باید کمی به عقب بازگشت:

هرتزل می‏کوشید که موافقت سلطان عبدالحمید ثانی را برای ایجاد یک مستعمره‏نشین صهیونیستی در فلسطین جلب کند، ولی با مخالفت وی روبه‌رو ‏شد و حتی سلطان عثمانی از پذیرش هیأت صهیونیست‌ها به ریاست مزراحی قاصو، که به همین منظور (همراه پیشنهادهای جذاب و فریبنده) عازم باب عالی بود، سر باز زد. او «همچنین یهودیان را مجبور ساخت که به جای اجازه‏نامه‏های معمولی، اجازه‏نامه‏های سرخ‏رنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقی آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیری شود.»[۹] به دلیل‏ همین مخالفت با صهیونیست‌ها بود که به قول آقای صلاح زواوی (سفیر سابق فلسطین در تهران)، «سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهای موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد.»[۱۰]

سال‌ها بعد در اواخر جنگ جهانی اول با شکست عثمانی، زمینۀ رخنۀ صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر آن جنگ (نوامبر ۱۹۱۷) جیمز بالفور، وزیرخارجۀ لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملی یهود در فلسطین را به صهیونیست‌ها اعلام کرد (اعلامیۀ مشهور بالفور به روچیلد). در این حال فرماندۀ کل قوای عثمانی، که از نقشه‏های بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقه فلسطین اطلاع داشت، و عباس افندی و یاران و منسوبان نزدیک وی را نیز در شامات، عراق و... دست‌اندرکار کمک به ارتش بریتانیا می‌دانست، به قتل وی و انهدام مراکز بهائی در حیفا و عکا مصمم گشت؛ چراکه از تأثیر این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئه‏ها آگاه بود. شوقی‏افندی، رهبر بهائیان، در این زمینه در کتاب «قرن بدیع» به‌صراحت خاطرنشان ساخته است که «جمال‌پاشا (فرماندۀ کل قوای عثمانی) تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند.»[۱۱]

دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدی از پیشوای بهائیان برخاست و لرد بالفور طی تلگرافی به ژنرال آللنبی، فرماندۀ ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال‌پاشا در منطقۀ فلسطین)، دستور ‏داد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد.[۱۲] امپراتوری بریتانیا، در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبی به عباس افندی لقب «سر» (Sir) و نشان شوالیه‏گری (Knighthood) اعطا کرد.[۱۳]

چندی بعد عباس افندی از دنیا رفت و در حیفا به خاک سپرده ‏شد. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانه‏ها و کنسولگری‌های انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردی کرد و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامی برای سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) صادر ‏کرد و از او خواست مراتب همدردی و تسلیت حکومت انگلیس را به خانوادۀ عباس افندی ابلاغ کند.[۱۴] ساموئل نیز شخصاً در تشییع‌جنازۀ عبدالبهاء حاضر شد. او در این مراسم مقدم بر همۀ‏ شرکت‏کنندگان حرکت می‏کرد. سر رونالد استورز، مأمور سیاسی انگلیس، در این باره گفته است: «ما در رأس مشایعین... سراشیبی کوه کرمل را با قدم آهسته بالا رفتیم و این درجه اظهار تأسف... در خاطر من کاملاً ماند.»[۱۵]

● تأسیس اسرائیل

تشکیل رژیم اشغالگر قدس به سال ۱۹۴۸ در زمان حیات شوقی‏افندی اتفاق افتاد. قبل از آن در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل کمیته‏ای برای رسیدگی به مسألۀ فلسطین تشکیل داد. شوقی در ۱۴ جولای ۱۹۴۷، طی نامه‏ای به رئیس این کمیته، بر مطالب جالب توجهی از علائق مشترک بهائیت و صهیونیسم به فلسطین تأکید ورزید و ضمن مقایسۀ منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیان و یهودی‌ها در فلسطین نتیجه گرفت که «تنها یهودیان هستند که علاقۀ آن‌ها نسبت به فلسطین تا اندازه‏ای قابل قیاس با علاقۀ بهائیان به این کشور است؛ زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است... .»[۱۶]

۱۴ می ۱۹۴۸ انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تل‏آویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقی‏افندی در پیام نوروز سال ۱۰۸ بدیع (۱۳۳۰.ش) نظر مثبت خود و قاطبۀ بهائیان را در خصوص تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «...مصداق وعدۀ الهی به ابنای خلیل و وُرّاث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائی «مقر، و به ثبت عقدنامۀ بهائی و معافیت کافۀ موقوفات» بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریۀ بنای مرقد باب «از رسوم» یعی عوارض و مالیات «دولت» و اقرار به رسمیت ایام تعطیلی بهائیان «موفق و مؤید» شده است.[۱۷]

وی همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیأت بین‏المللی بهائی (بیت‏العدل بعدی) مورخ ۹ ژانویه ۱۹۵۱ (۱۳۲۹.ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگویی‌های حسینعلی بهاء و عباس افندی شمرد[۱۸] و سپس بین ایجاد این هیأت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد. او سه علت را برای تأسیس این هیأت بیان کرد که در رأس آن‌ها، تأسیس اسرائیل بود: «پیدایش ملت مستقل اسرائیل و تأسیس حکومتی از طرف آن ملت... .»[۱۹]

این مطلب بسیار عجیب و مهم است؛ زیرا چه رابطه‏ای است میان مؤسسه‏ای که قرار است به عنوان بیت‏العدل، رهبری بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلی؟! شوقی سه وظیفه را برای آن هیأت بر‏شمرده است که در رأس آن‌ها، ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفۀ سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیای امور کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.[۲۰] او در جای دیگر «استحکام روابط با امنای دولت جدیدالتأسیس [= اسرائیل‏] در این ارض» را جزء وظایف هیأت بین‏المللی بهائی دانسته و عنوان کرده است که این هیأت «مقدمۀ تشکیل اولین محکمۀ رسمی... و منتهی به تأسیس دیوان عدل الهی... خواهد گشت.»[۲۱] بدین‏ترتیب، شوقی‏افندی به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل»[۲۲] پس از تأسیس این رژیم، روابطی را با آن بنا ‏نهاد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دوجانبه می‏باشد؛ زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعدۀ الهی به ابنای خلیل و ورّاث کلیم، ظاهر و باهر» می‏خواند.[۲۳]

هیأت بین‏المللی بهائی (جنین بیت‏العدل) در نامه‏ای که ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرد به رابطۀ صمیمانۀ شوقی با دولت اشغالگر صهیونیستی اذعان کرده است: «روابط حکومت [اسرائیل‏] با حضرت ولی امرالله [= شوقی‏افندی‏] و هیأت بین‏المللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است و فی‏الحقیقه جای بسی خوش‌وقتی است که راجع به شناسایی امر [= بهائیت‏] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالی‏] موفقیت‌هایی حاصل گردیده است.»[۲۴]

بن‏گوریون (نخست‏وزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و به‌اصطلاح «بازها»ی آن کشور) این صمیمیت را میان رژیم اسرائیل و قاطبۀ بهائیان، گسترده دانسته است. در نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران آمده است: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان می‏رسانیم و در ملاقات با بن‏گوریون نخست‏وزیر اسرائیل، احساسات صمیمانۀ بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشته‏اند.»[۲۵]

در همین چارچوب، اسرائیل امکانات ویژه‏ای در اختیار این فرقۀ ضاله قرار داد که شوقی در پیام آوریل ۱۹۵۴ (۱۳۳۳.ش) گوشه‏ای از آن را برشمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبه‏های محافل ملی بهائیان بعضی کشورها (نظیر انگلیس، ایران و کانادا) در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند: «شعبات محافل روحانیه ملیه جزائر بریتانیا و ایران و کانادا و استرالیا بر طبق قوانین و مقرّرات جاریه در اسرائیل تأسیس و از طرف اولیای کشوری آن دولت رسماً به سمت جامعه‏های دیانتی شناخته شد و به آنان اجازه و اختیار داده شده است که در هر نقطه از کشور اسرائیل، اموال غیرمنقول را بلامانع به نمایندگی از طرف محافل متبوعۀ خویش ثبت نمایند.»[۲۶]

وی سپس مطالبی را بیان کرد که نشان‌دهندۀ آن است که شاید رژیم صهیونیستی برای هیچ گروه دیگری این قدر اهتمام نورزیده است و این از ارزش و اهمیت بهائیت برای آنان حکایت می‌کند: «با رئیس‌جمهور اسرائیل و نخست‏وزیر و پنج تن از وزرای کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه ادارۀ مخصوصی به نام ادارۀ بهائی در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمی در پارلمان ایراد [کرد] و جنبۀ بین‏المللی امر و اهمیت مرکز جهانی بهائی را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیس‌جمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلی را زیارت نماید.»[۲۷]

به‌تدریج نتایج ملاقات‌های سیاسی، جنبه‏های ملموس و عینی خود را نشان داد. یکی از نزدیکان شوقی پس از ذکر حمایت‌های حاکم انگلیسی فلسطین از بهائیان، به عنایات صهیونیست‌ها اشاره کرده و گفته است: «الآن هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمی داده شده است که از کلیۀ عوارض و مالیات‌ها معاف باشند.»[۲۸]

البته دامنۀ حمایت‌ها فقط بدینجا محدود نمی‏شد، بلکه «موقوفات بهائی در ارض اقدس از رسومات دولتی معاف، و این معافیت بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانۀ شرقی و غربی نیز گردید... . عقدنامۀ بهائی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکۀ بهائی را به رسمیت شناخت.»[۲۹]

گفتنی است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را برای سازمان‌های دیگری در نظر گرفته بود، اما با پیگیری‌های شوقی و مراجعۀ مستقیمش به رؤسای حکومت اسرائیل، این قصر به کار این فرقه اختصاص یافت.[۳۰]

در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستی نیز مؤثر بودند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیت‌های سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینی، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمی (اسلام - مسیحیت و یهودی) به رسمیت شناخت.[۳۱]

● دادگاه‌های اسرائیل؛ مددکار شوقی افندی

گروه‌هایِ بهائیِ مخالفِ عباس افندی (که بعداً مخالفان شوقی نیز بدانان اضافه شدند) در فلسطین حضور داشتند و عباس و شوقی را مستحق رهبری فرقه ــ پس از حسینعلی بهاء ــ نمی‏دانستند. اینان (ناقضین) مدت‌ها بر اماکن بهائی در فلسطین تسلط داشتند و اسباب رنج و دردسر برای شوقی بودند، ولی دولت اسرائیل به محض تأسیس، از جناح شوقی حمایت کرد و از مخالفان وی خلع ید نمود. شوقی در نامۀ ۱۱ ژوئن ۱۹۵۲ (کمتر از دو ماه پس از ملاقات بهائیان امریکا با بن‏گوریون، نخست وزیر اسرائیل، طی سفرش به ایالات متحده) به بهائیان بشارت‌هایی ‏داد، از جمله: «سقوط و اضمحلال مستمرّ بقیه ناقضین میثاق، که هنوز به کمال جسارت در مقابل قوای غالبۀ جامعۀ بهائی در عالم مخالفت می‏ورزند.» سپس اشاره کرد که بهائیان «خانۀ مخروبه‏ای» متعلق به مخالفان را، که در جوار اماکن بهائی بوده است، منهدم ساخته و آن‌ها نیز در اعتراض به این اقدام به محاکم اسرائیل شکایت کرده‏اند، ولی «دولت اسرائیل صلاحیّت محکمۀ کشوری را در رسیدگی به این موضوع رد کرد.» اما مخالفان شوقی، بی‏خبر از توافقات پشت پرده، «بعداً تهدید نمودند که از رأی دولت به محکمۀ عالی، استیناف خواهند داد و در نتیجه موجبات عصبانیت اولیای امور را فراهم ساختند.» در این هنگام شوقی با اغتنام فرصت، خود مستقیماً وارد عمل شد و در نتیجه، «مأمورین مزبور بر اثر مراجعۀ» وی «به نخست‏وزیر و وزیر امورخارجۀ دولت اسرائیل، اجازۀ تخریب آن بناهای ویران را صادر کردند.» به اذعان شوقی، این اقدام مخالفان وی، که به عصبانیت مقامات اسرائیل منجر شده بود، «سبب شد که از مزایایی که در طی مدت شصت سال در ایام متبرکۀ بهائی از آن استفاده می‏کردند به کلی محروم» گردند.[۳۲]

چند روز پس از نامۀ شوقی، هیأت بین‏المللی بهائی در تاریخ ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ (۱۰ تیر ۱۳۳۱) طی نامه‏ای مفصل به محفل روحانی ملی بهائیان ایران از کشمکش‌های جناح شوقی با مخالفان و حمایت دولت اسرائیل از این جناح گزارش جامعی داد که در بخشی از آن آمده است: «سه نفر اعضای هیأت بین‏المللی بهائی آقایان ریمی و جیگری و آیواس با اعضای عالی‌رتبۀ وزارت امورخارجه و نخست‏وزیری و همچنین با دادستان کل کشور و معاون وزارت ادیان ملاقات‌هایی به عمل آوردند و فوراً معلوم گردید که دولت کاملاً از این حقیقت آگاه است که جامعۀ بهائی در ظلّ قیادت حضرت ولی‏امرالله مجتمع و متحد بوده و هیکل مبارک [= شوقی‏] یگانه امین و حافظ حقیقی اماکن مقدسۀ بهائیه می‏باشند. به این جهت دادستان کل کشور، بر حسب دستوراتی که از وزارت ادیان دریافت نمود، به رئیس دادگاه حیفا اطلاع داد که به موجب قانون مورخ ۱۹۲۴ نظر به اینکه این قضیه جنبۀ مذهبی دارد، در محکمۀ کشور قابل طرح نیست.»[۳۳]

وقتی رژیم اشغالگر فلسطین پایش را کنار کشید و به شوقی چراغ سبز نشان ‏داد، او نیز از اقدامات خشونت‏بار در حق رقیبان دریغ نکرد: «در جنب روضۀ مبارکه در سمت مشرق نیز دکان آهنگری وجود داشت که متعلق به یکی از ناقضین [طرفداران محمدعلی، برادر عباس افندی و مدعی جانشینی او،] و محل کار او بود، بر طبق دستور هیکل مبارک، دکان مزبور نیز خراب گردید و اصطبل قدیمی آن از میان برداشته شد.»[۳۴] شوقی در تلگرافی به تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۵۱ بر حمایت دولت‏ اسرائیل از خود در نزاع بین او و مخالفان تصریح ‏کرد و به محافل ملی بهائیان ایران ‏گفت: «به یاران بشارت دهید که پس از مدتی بیش از پنجاه سال، کلیدهای قصر مزرعه توسط اولیای حکومت اسرائیل تسلیم گردید.»[۳۵]

با حمایت کامل دولت اسرائیل، شوقی امتیازهای گوناگونی گرفت و بر مخالفان خویش فائق آمد: «قصر مبارک حضرت بهاءالله... را از دست ناقض عهد... ، میرزا محمدعلی، خارج و آن را تبدیل به موزه و مکانی مقدس فرمودند، جمیع املاک و متعلّقات بهائی را از پرداخت مالیات بلدی و حکومتی معاف فرمودند. ازدواج بهائی را به عنوان نکاح قانونی شناساندند و حقیّت، عمومیّت و جامعیّت امر بهائی را نخست به تصدیق حکومت بریتانیا و سپس به نحوی محکم‌تر به تصویب دولت اسرائیل رسانید[ند]... .»[۳۶]

بدین‏ترتیب، دولت اسرائیل از بین همۀ نحله‏های منشعب از بهائیت، فقط جناح شوقی را به «رسمیّت تامّه» شناخت[۳۷] و در کلیه دعاوی و اختلافات بین بهائیان‏ نیز، «امر صریح بر حقانیّت اهل بهاء صادر و ناقضین پرکین را محکوم» نمود.[۳۸] از آن پس، تمام اماکنی که در اختیار مخالفان عباس افندی ــ یا به قول بهائیان: ناقضین ــ قرار داشت، حتی خانۀ مسکونی‌شان، از آنان ستانده و به تشکیلات جناح شوقی تحویل داده شد.[۳۹] سایر موارد اختلاف بین شاخه‏های مختلف فرقه نیز با «توصیۀ» مسئولان‏ اسرائیلی، یک‌یک به نفع جناح شوقی حل گشت و شوقی از اینکه به «توصیۀ صهیونیست‌ها» اشاره کند، ابایی نداشت. او در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۴ طی پیامی به بهائیان جهان نوشت: «بر حسب توصیۀ شهردار حیفا، وزیر مالیۀ حکومت اسرائیل قراردادی امضا نمود که به موجب آن از قطعه زمینی به مساحت ۱۳۰۰ مترمربع، متعلق به خواهر فرید خصم لدود مرکز عهد و میثاق الهی[۴۰] خلع ید فوری به عمل آمد. این اقدام تاریخی، مقدمۀ آن است که به زودی سند مالکیت زمین مزبور از طرف حکومت اسرائیل به جامعۀ بهائی، که حال، مشغول تأسیس و تحکیم مرکز اداری جهانی خویش در ارض اقدس می‏باشد، انتقال یابد.»[۴۱]

کم‏کم کار حمایت دولت اسرائیل از بهائیان چنان بالا گرفت که به گفتۀ یکی از بهائیان ساکن اسرائیل به نام حسین اقبال، «هر دستوری که حضرت ولی امرالله [= شوقی افندی‏] بفرمایند و یا هر تقاضایی بنمایند، دولت اسرائیل فوراً برآورده می‏نمایند و در نتیجه ما بهائیان ساکنین فلسطین، به نهایت روح و ریحان زندگی می‏نماییم... .»[۴۲]

ضمناً این حمایت و اطمینان فوق‏العادۀ اسرائیل فقط به شوقی و سران فرقۀ ضاله محدود نمی‏شد، بلکه تمامی نفوس بهائی در جهان را فرا می‏گرفت. عبدالله رفیعی، از بهائیان ایران که در اسفند ۱۳۳۹ همراه جمعی از هم‏مسلکان خود برای دیدار از مرکز بهائیت به اسرائیل رفته، در بخشی از گزارش سفرش نوشته است: «در گمرک تل‏آویو همین که خود را بهائی معرفی نمودیم، با کمال احترام، بدون تفتیش ما را فوراً مرخص نمودند، در صورتی که سایرین را به دقت رسیدگی و تفتیش می‏نمودند... .»[۴۳]

این مسأله مقطعی نیز نبود و در مدتی طولانی استمرار داشت، تا جایی که مردم عادی اسرائیل را نیز به اعتراض واداشته بود! به گزارش ساواک، یکی دیگر از بهائیان، به نام فریدون رامش‏فر، پس از دیدار از اسرائیل در جلسۀ هفتگی بهائیان (مورخ ۴ بهمن ۱۳۴۹) گفت: «دولت اسرائیل آن قدر به بهائیان خوش‌بین است که در فرودگاه خود، احبا [= بهائیان‏] را بازرسی نمی‏کنند و وقتی رئیس کاروان به پلیس اظهار می‏دارد: این‌ها بهائی هستند، حتی یک چمدان را باز نمی‏کنند، ولی بقیه مسافرین را حتی کلیمی‌ها را بازرسی می‏کنند، به طوری که یک کلیمی اعتراض کرده بود: چرا ایرانی‌ها را بازرسی نمی‏کنید و ما را که اینجا موطنمان هست، مورد بازرسی قرار می‏دهید.»[۴۴]

به‌راستی، راز این همه حمایت صهیونیست‌ها از بهائیت در چیست؟ آیا صهیونیست‌های «خودپرست و سوداگر»، به‌اصطلاح فی سبیل‏الله! و بدون چشمداشت، این گونه برای این فرقه سینه چاک می‏دادند؟!

در مورد اهمیت بهائیان برای رژیم صهیونیستی، وابستۀ سفارت آن دولت اشغالگر در اروگوئه سخنی دارد که تلویحاً و با اشاره نشان می‏دهد بهائیت نه فقط به دلیل جذب توریست و... ، بلکه به عللی بسیار مهم‏تر از این امور برای صهیونیست‌ها ارزش دارد. در مجلۀ اخبار امری، ارگان بهائیان، در این باره آمده است: «در مقاله‏ای که روزنامۀ (آل پا) در شهر مونته ویدئو اروگوئه در دسامبر گذشته منتشر نمود، یک ستون کامل را به نطقی که آقای ابراها ساریوس، وابستۀ سفارت اسرائیل، در نمایشگاه بین‏المللی «فرهنگ» در مونته‏ویدئو ایراد کرده است، اختصاص داده است. عنوان این سخنرانی، ”اسرائیل، مجموعه‏ای از مذاهب و اجتماعات“ می‏باشد. ایشان ضمن این سخنرانی گفته‏اند: در اسرائیل گروه کوچکی از بهائیان وجود دارند که اکثر آن‌ها ایرانی هستند. اگرچه این عده از ۲۵۰ نفر تجاوز نمی‏کند، مع‏ذلک در اسرائیل اهمیت و مقام فوق‏العاده‏ای دارند.»[۴۵]

پویا شکیبا کارشناس ارشد روابط بین‌الملل.

با تشکر از همکاری آقایان مهدی ابوطالبی، سید مصطفی تقوی، علی رجبی و تقی صوفی نیارکی.

[۱]ــ آهنگ بدیع، نشریه جوانان بهائی ایران، سال ۱۳۴۷، ش۷ و ۸، ص۲۰۹

[۲]ــ خاطرات حبیب، ص۲۰؛ نیز رک: آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۰، ش۳، ص۵۳

[۳]ــ اخبار امری (نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران)، تیر ۱۳۳۳، ش۳، صص۹ــ۸

[۴]ــ همان، بهمن ــ اسفند ۱۳۴۰، ش۱۲ــ۱۱، صص۶۲۱ــ۶۲۰؛ راجع به دوستی و روابط موشه شارت (اولین وزیر خارجۀ رژیم صهیونیستی) با عبدالبهاء نیز، روحیۀ ماکسول (همسر شوقی) در کتاب مشهورش: «گوهر یکتا»، اشارۀ گذرایی دارد.

[۵]ــ خاطرات حبیب، همان، ص۲۳۹

[۶]ــ همان، ص۵۴؛ فلسطین در آن زمان جزء ایالت سوریه و بخشی از امپراتوری عثمانی بود و هنوز به نام فلسطین خوانده نمی‌شد.

[۷]ــ رک: «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران»، تاریخ معاصر ایران، سال ۷، ش۲۷، پاییز ۱۳۸۲

[۸]ــ اخبار امری، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۵۴۰؛ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۰، ش۳، ص۵۳

[۹]ــ اطلاعات سیاسی ــ دیپلماتیک، سال ۱، ش۱۲، ۲۸ خرداد ۶۵، ص۶

[۱۰]ــ همان‌جا.

[۱۱]ــ شوقی افندی، قرن بدیع، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ج۳، ص۲۹۱

[۱۲]ــ همان، ص۲۹۷

[۱۳]ــ قرن بدیع، ج۲، ص۲۱۴

[۱۴]ــ همان، ج۳، ص۳۲۱

[۱۵]ــ اخبار امری، سال ۱۳۲۴، ش۷ و ۸ (آبان و آذر)، ص۷

[۱۶]ــ اخبار امری، آبان ۱۳۲۶، ص۱۳۰؛ بهائی‌نیوز، سپتامبر ۱۹۴۷؛ همچنین رک: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ اول، طهوری، ۱۳۵۷، صص۶۹۱ــ۶۹۸

[۱۷]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع ۱۲۵، ص۲۹۰

[۱۸]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۳، ش۳، ص۷

[۱۹]ــ همان، سال ۱۳۳۳، ش۳، ص۷

[۲۰]ــ همان‌جا.

[۲۱]ــ همان، سال ۱۳۲۳، ش۳، ص۸

[۲۲]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص۶۹

[۲۳]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، همان، ص۲۹۰

[۲۴]ــ اخبار امری، شهریور ۱۳۳۱، ش۵، ص۱۶

[۲۵]ــ جواد منصوری، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج۱، ص۳۳۲ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۰، ش۵، صص ۸ و ۱۴

[۲۶]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور ۱۳۳۳، ش۵ــ۴، صص۵ــ۲

[۲۷]ــ همان، مرداد ــ شهریور ۱۳۳۳، ش۵ــ۴، صص۵ــ۲

[۲۸]ــ همان، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۵۴

[۲۹]ــ سالنامه جوانان بهائی ایران، ج۳ (۱۰۹ــ۱۰۸ بدیع)، ص۱۳۰

[۳۰]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۱۰ــ۸ (ویژه‌نامه شوقی افندی)، ص۲۱۹

[۳۱]ــ اسماعیل رائین، همان، صص۱۷۱ــ۱۷۰، به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص۱۶۲

[۳۲]ــ اخبار امری، خرداد ــ تیر ۱۳۳۱؛ برای شرح ماجرا رک: نامه مفصل هیأت بین‌المللی بهائی، مورخ ۱ ژوئیه ۱۹۵ (۱۰ تیر ۱۳۳۱) به محفل روحانی ملی بهائیان ایران (اخبار امری، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور ماه).

[۳۳]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور ماه)

[۳۴]ــ همان‌جا.

[۳۵]ــ همان، سال ۱۳۲۹، ش۹ــ۸ (آذر ــ دی).

[۳۶]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۱۰ــ۸ (ویژه‌نامه شوقی)، ص۲۱۹

[۳۷]ــ اخبار امری، آذر ۱۳۳۸، ش۹، ص۲۵۹

[۳۸]ــ همان، مرداد ۱۳۳۱، ش۴، ص۴

[۳۹]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۴، ص۹۶

[۴۰]ــ خواهر عباس افندی که دشمن وی بود.

[۴۱]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش۹ــ۸ (آذر ــ دی)، ص۵

[۴۲]ــ همان، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۶

[۴۳]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۰، ش۱۰، ص۲۵۲

[۴۴]ــ جواد منصوری، همان، ج۱، سند شماره ۲/۹۰ و ص۳۳۰

[۴۵]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور ۱۳۴۰، ش۶ــ۵، ص۳۰۳

[۴۶]ــ متن امل خبر در اخبار امری امریکا، ش۲۴۵ و ترجمۀ آن توسط ذکرالله خادم در اخبار امری ایران درج شده است.

[۴۷]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش۳ (تیرماه) صص۹ــ۸

[۴۸]ــ همان، ش۲ــ۱ (اردیبهشت ــ خرداد)، صفحات اولیه.

[۴۹]ــ همان، ش۳ (تیرماه)، صص۹ــ۸

[۵۰]ــ همان، ش۱ و ۲ (اردیبهشت ــ خرداد)، ص۱۵

[۵۱]ــ همان‌جا.

[۵۲]ــ همان، اردیبهشت ــ خرداد ۱۳۳۳، ش۱ و ۲، ص۱۶

[۵۳]ــ همان، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور).

[۵۴]ــ همان، آبان ۱۳۴۳، ش۸، صص۴۰۶ــ۴۰۵

[۵۵]ــ همان، خرداد ۱۳۴۷، ش۳، ص۱۳۷؛ و آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش۱ و ۲، ص۸

[۵۶]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش۱ و ۲، ص۱۳

[۵۷]ــ همان، سال ۱۳۳۹، ش ۱۰ــ۸، ص۲۶۳

[۵۸]ــ همان، ص۲۶۸

[۵۹]ــ اخبار امری، سال ۱۳۴۰، ش۳ و ۴، ص۱۷۸

[۶۰]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۴، ش۲، ص۶۰

[۶۱]ــ اخبار امری، ۱۳۴۲، ش۸ و ۹، (آبان ــ آذر)، ص۵۰۵

[۶۲]ــ جواد منصوری، همان، ج۱، ص۳۳۲ و سند ۲/۹۶

[۶۳]ــ اخبار امری، سال ۱۳۵۲، ش۱۳، سخن ماه (نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست)، صص۳۸۰ــ۳۷۷

[۶۴]ــ اورقا (نشریه نونهالان بهائی ایران)، سال ۱۳۵۲، ش۸ (آبان)، صص۲۲ــ۲۰

[۶۵]ــ محمدرضا نصوری، «پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم»، فصلنامه انتظار موعود، ش۱۸، ص۲۴۷؛ به نقل از بولتن خبری سازمان رادیو ــ تلویزیون ملی ایران، دفتر مرکزی، خبر ۲۳۲، ۲۱ دی ۱۳۵۳.

[۶۶]ــ همان‌جا.

[۶۷]ــ مجمع فقه اسلامی، مصوبه‌ها و توصیه‌ها: از دومین تا پایان نهمین نشست، ترجمۀ محمد مقدس، قم، ۱۴۱۸.ق، صص۸۵ــ۸۴

[۶۸]ــ مع مؤتمرات مجمع الفقه الاسلامی (المؤتمرات الفقهیۀ)، محمد علی تسخیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، صص ۳۲۷ــ۳۲۶

[۶۹]ــ سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تران، طهوری، ۱۳۵۷، صص۷۳۶ــ۷۳۵؛ به نقل از اخبار امری، سال ۱۳۳۲، ش ۱ و ۲ (اردیبهشت ــ خرداد).

[۷۰]ــ اخبار امری، ش۷ــ۶ (مهر ــ آبان ۱۳۳۲)، صص۱۷ــ۱۳

[۷۱]ــ برای دیدن متن کامل این مقاله، رک: سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص۷۳۵ــ۷۳۲

[۷۲]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر ۱۳۴۲، ش ۸ و ۹، ص۵۰۵

[۷۳]ــ همان، فروردین ۱۳۵۱، ش۱، ص۱۹

[۷۴]ــ در متن اصلی: پست اورشلیم.

[۷۵]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش ۷ و ۸، صص۲۳۵ــ۲۳۳

[۷۶]ــ همان، سال ۱۳۴۸، ش ۳ و ۴، ص۱۰۳

[۷۷]ــ اخبار امری، ش۴، تیر ۱۳۴۴، ص۲۴۴

[۷۸]ــ سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص۷۳۹ــ۷۳۷؛ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش ۳ (تیرماه)

[۷۹]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر ۱۳۴۷، ش۹ــ۸، ص۵۹۲

[۸۰]ــ پیام شوقی مندرج در آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۲، ش۱۳ــ۱۲، ص۲۴۱

[۸۱]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵ تیر ۱۳۷۷

[۸۲]ــ پایگاه اطلاع‌رسانی موعود: www.Mouood.com

[۸۳]ــ مهرداد صفا، «افعی در هند»، روزنامه جام‌جم، ۱۷/۲/۱۳۸۳، ص۸

[۸۴]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، سال ۲۸، ش۷۹۶۲، چهارشنبه ۲۰ دی ۸۵، ص۲

[۸۵]ــ کیهان، ۸ و ۲۹ شهریور ۱۳۸۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید