جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

۲۰نوامبر سال ۱۹۱۰ درگذشت تولستوی


۲۰نوامبر سال ۱۹۱۰ درگذشت تولستوی

«لئو تولستوی» در خانواده ای اشرافی و ثروتمند, در دهکده «یاسنایا پالیانا» Yasnaya Polyana در ۱۶۰ کیلومتری جنوب مسکو متولد شد او مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و زیر نظر دیگر افراد خانواده و مربیان خارجی تربیت یافت

«لئو تولستوی» در خانواده ای اشرافی و ثروتمند، در دهکده «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) در ۱۶۰ کیلومتری جنوب مسکو متولد شد. او مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و زیر نظر دیگر افراد خانواده و مربیان خارجی تربیت یافت. وی در سال ۱۸۴۴ در دانشگاه «قازان» (Kazan) به تحصیل زبان‌های شرقی و حقوق پرداخت و در ۱۸۴۷، بی‌آنکه مدرکی به دست آورد، از ادامه تحصیل سر باز زد و پس از تقسیم املاک خانوادگی به خوشگذرانی پرداخت؛ اما روحیه ناآرام، او را به تجربه‌های گوناگون و متضاد کشاند. در ۱۸۵۱ برای دفاع از شهر «سواستوپول» (Sevastopol) به ارتش قفقاز پیوست. اولین اثر ادبی تولستوی مربوط به این دوره است؛ اثری سه بخشی که بخش اول آن به نام «کودکی» (Detstvo) در ۱۸۵۲‌، بخش دوم آن به نام «نوجوانی«(Otrochestvo) در ۱۸۵۴ و بخش سوم با عنوان «جوانی» (Jumost )در ۱۸۵۷ انتشار یافت. این اثر در حقیقت، زندگینامه نویسنده است که او را در چهره قهرمان کتاب نمایان ساخته و اندیشه‌ها و باورهایش را بیان می‌کند.

تولستوی به دلیل توجه ویژه‌ای که به ‌آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ به ‌مدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و بزرگان اروپا مانند «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنف»، «فریدریش فروبل» و «آدلف دیستروِگ» دیدار کرد و پس از بازگشت به ‌کشورش بر اساس تجربه‌های نو آموخته، دست به ‌یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به‌ پیروی از ژان ژاک روسو، اقدام به ‌تأسیس مدارس ابتدایی در روستاها نمود.

تولستوی هیچگاه تفاوتی بین کودکان قایل نشد و دانش‌آموزان نخبه را از دیگران جدا نکرد تا درخورِ توان و استعداد هر کودکی، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد. پس از اینکه مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به‌ فعالیت‌های فرهنگی و اهداف تربیتی مورد علاقه‌اش ادامه داد. او با انتشار کتاب‌های سرگرم‌کننده که ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی و همچنین داستان‌های آموزشی بود، کودکان را با ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای «لئو نیکلایویچ تولستوی»، سال اول دبستان را آغاز کردند. وی با بهره گیری از این روش توانست نقش مهمی را در جنبش اصلاحات آموزشی و ایجاد مدارس آزاد به گونه «سامرهیل» ایفا کند.

تولستوی در کتاب دیگری با عنوان «قصه‌های سواستوپول»( Sevastopolskie Razskazy )۱۸۵۵، به بیان زندگی خود در میان افسران ارتش و دلاوری‌های سربازان و دفاع رشیدانه آنان از شهر «سواستوپول» پرداخت.

در سال ۱۸۵۵، پس از سقوط شهر «سواستوپول»، تولستوی به «سن پترزبورگ» رفت و از آنجا به ملک شخصی خود در «یاسنایا پالیانا» بازگشت و از ارتش کناره‌گیری کرد. داستان «بوران» (Metel’) (۱۸۵۶) شب پرهیجانی را در میان برف وصف می‌کند و با بینش دقیق و هنرمندی خاص، خاطره‌های دوره کودکی را - که به هنگام سفر از ذهن مسافر خواب آلود و نگرانی می‌گذرد- با سبکی شفاف و گویا شرح می‌دهد. «بوران» بهترین اثر دوران جوانی تولستوی به شمار می‌رود. تولستوی در این سال‌ها دوباره به اروپا سفر کرد و در بازگشت از آنجا، هنگامی‌که فرمان آزادی غلامان و دهقانان از طرف تزار صادر شد، در ملک خود، مدرسه‌ای برای کودکان روستایی تأسیس کرد و برای آنها قصه‌های خواندنی بسیار نوشت.

در ۱۸۶۲ تولستوی با دختری به نام «سوفیا »Sofya که از پیش به او دل بسته بود، ازدواج کرد و اولین دوره زندگی مشترک را با نیکبختی و کامرانی گذراند که بعدها در کتاب «آنا کارنینا» به صورت زوج خوشبخت منعکس شده است. در ۱۸۶۲ کتاب «قزان‌ها» (Kazaki) منتشر شد که دربرگیرنده رویدادهای زندگی نویسنده به هنگام اقامت در خط دفاعی قفقاز است. این اثر چه از نظر هنری و چه از نظر بیان اصول باورهای تولستوی، شاهکار کوچکی به شمار می‌رود که نویسنده در آن مانند روسو، زندگی ساده را در دل طبیعت می‌ستاید و بیزاری خود را از مظاهر تمدن آشکار می‌سازد. در سفر دوم تولستوی به اروپا، برادرش در اثر بیماری سل درگذشت. مرگ برادر تأثیر هولناکی بر تولستوی به جا گذاشت و با تحریک فکری او میان دو قطب مرگ و زندگی، الهام‌بخش وی در به تصویر کشیدن چهره وحشتناک مرگ در آثار مهمی چون «جنگ و صلح» و (Voyna I Mir)(۱۸۶۴-۱۸۶۹) و«آناکارنینا» Anna Karenina» در ۱۸۷۷ گردید. «جنگ و صلح» بزرگترین رمان در ادبیات روس و از مهمترین آثار ادبی جهان به شمار می‌آید. تولستوی در این اثر مهم به شیوه‌ای بسیار کامل و برمبنای احساس بشردوستانه، رخدادهای اساسی زندگی از قبیل تولد، بلوغ، ازدواج، پیری، مرگ و جنگ و صلح را شرح داده است.کتاب «جنگ و صلح» همچون حماسه ای بزرگ از طرف منتقدان مورد ستایش فراوان قرار گرفت و با استقبال مردم روبرو شد. در این دوره، تولستوی با وجود شهرت و افتخاری که به دست آورد، دچار اضطرابی روحی شد که هرگز از آن رهایی نیافت. خود او درباره تغییر حالش می‌نویسد :

«دوست داشتم مورد مهر و محبت قرار می‌گرفتم، فرزندان خوب داشتم و از سلامت و نیروی جسمانی و روحی برخوردار بودم و مانند دهقانی قادر به درو و ده ساعت کار مداوم و خستگی ناپذیر بودم. ناگهان زندگیم متوقف شد، دیگر میلی در من وجود نداشت، می‌دانستم که دیگر چیزی نیست که مورد آرزویم باشد، به گرداب رسیده بودم و می‌دیدم که چیزی جز مرگ پیش رویم قرار ندارد، من که آنقدر تندرست و خوشبخت بودم، احساس کردم که دیگر نمی‌توانم به زندگی ادامه دهم.»از آن پس تولستوی در ورای هر چیز، عدم را می‌دید و تحت تأثیر این ضربه روحی، همه چیز در نظرش رنگ باخت. حساسیت و دلبستگی او به چیزهای پرلطف زندگی، ناگهان به نفرت تبدیل شد و پیوسته به این مسأله می‌اندیشید که باید ساده زندگی کند و به مردم نزدیکتر شود.تولستوی در هفتم نوامبر ۱۹۱۰ چشم از جهان فرو بست و برای آرامش روحش، هیچ گونه تشریفات مذهبی انجام نگرفت.شهرت و بقای تولستوی به دلیل داستانهایش بود که خود، در آخرین دوره زندگی، آنها را محکوم کرد. تولستوی آمیزه ای از ویژگیهای ناسازگار بود؛ از یک سو دارای جسمی قوی و تمایلات حاد بود و از سوی دیگر از تمایلات جسمانی بیزار بود. او نمی‌توانست زندگی خود را با اندیشه اش سازگار کند؛ به گونه ای که می‌خواست باتقوا و پرهیزگار باشد، اما طبقه و خانواده اشرافی و پرتوقع او، لذت محرومیت را از او گرفته بود؛ می‌خواست لذت فقر را بچشد، اما نمی‌توانست خانواده اش را از لذتهای مادی و رفاه محروم کند؛ می‌خواست تنها بماند، اما بر تعداد پیروانش افزوده می‌شد؛ از همه چیز می‌گریخت، اما شهرتش سراسر دنیای متمدن را فرا گرفته بود؛ می‌خواست تبعید و محاکمه شود، اما تزار از او حمایت می‌کرد. بدین ترتیب، چیزهایی مانند شکنجه، فقر، اضطراب، زندان و تبعید که داستایفسکی بی آنکه بخواهد، با آنها دمساز بود برای تولستوی دور از دسترس باقی می‌ماند. تولستوی به دلیل ترسیم دنیای معاصر و آگاهی نسبت به عالم محسوس و ملموس و همچنین، توجه به مسائل انسانی و هنر داستان نویسی، مرد بزرگ و رمان نویس برجسته و ممتاز روسیه در قرن نوزدهم به شمار می‌رود.

او در آخرین روزهای حیات به همراه پزشک خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک کرد و به‌ سمت جنوب روسیه رفت. سفر تولستوی در تاریخ هفتم نوامبر ۱۹۱۰ میلادی، در ایستگاه راه آهن «آستاپوفو» به‌پایان رسید و دو روز بعد، در زادگاه خود «یاسنایا پالیانا» به ‌خاک سپرده شد.