جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چیستی شعر و کارکردهای زبان


چیستی شعر و کارکردهای زبان

زبان مهمترین پدیده فرهنگی ادوار تکاملی بشر

ٓ● شعر، پدیده‌ای انسانی

۱) شعر poem، پدیده‌ای انسانی است و شاعری poetry هنری است کلامی که انسان از طریق پردازش کلمات Arrangement of Words در مقام بیان اندیشه، عاطفه ، خیال و احساس خود به آفرینش سخنی زیبا و آهنگین دست می‌یابد. شعر، در برابر نثر،یکی از اقسام دوگانه‌ کلام است. بنابراین در راستای بررسی چیستی شعر، مناسب است که از اهمیت زبان و کارکردهای مختلف آن سخن به میان آید.

▪ انسان، موجودی اجتماعی

۲) انسان ،‌موجودی اجتماعی است . این تعبیر دو مفهوم دارد:

الف) مفهوم نخستین اجتماعی بودن انسان، این است که هر فرد انسانی، نیازمند زیستن در جمع است چرا که محتاج برآورده شدن نیازهایش از طریق ایجاد ارتباط با همنوعان خود و انتقال اندیشه‌ها و خواسته‌هایش به دیگران است.

ب) مفهوم دوم اینکه " انسانیت" فرد،تنها در انس داشتن و موانست با جمع( یعنی در برخورد با دیگر افراد انسانی) ، محقق و متبلور می‌شود.

به هر دومفهوم، حاصل " اجتماعی بودن" انسان، نیاز او به تعامل با دیگران و انتقال اندیشه واحساسش به همنوعان است.

زبان، فصل ممیز انسان

۳) زبان language شاید مهمترین پدیده فرهنگی همه ادوار تکاملی بشر است. به عقیده بسیاری از فیلسوفان ، اندیشیدن بدون زبان ، ممکن نیست . به همین دلیل ،

الف) در منطق وفلسفه یونان باستان، انسان را به حیوان ناطق( جانور گویا) تعریف کرده‌اند و امتیاز بشر را بر دیگر جانوران از رهگذر داشتن نطق و بیان دانسته‌اند.

ب) در متون مقدس، نعمت نطق و بیان، مهمترین شاخصه انسان شناسانده شده است: " خلق الانسان، علمه البیان ."خداوند، انسان را آفریدوبه او "بیان" آموخت . ( قرآن ، سوره الرحمن ، آیه ۴)

پس زبان language -و به تعبیر دیگر نطق Speech و بیان Expression- بازتاب انسانیت انسان در جمع و آیینه شناخت او از خویشتن ، از دیگر همنوعان و از کل جهان است. تفسیر فلسفی تر تعریف انسان به " حیوان ناطق" این است که انسان تنها حیوانی است که می‌اندیشد و به کیفیات نفسانی خود -اعم از شادی وغم در حال گذشته و آینده -آگاهی دارد.

▪ منشا زبان

۴) در باب منشا زبان در فلسفه کلام وعرفان از دیرباز و در رشته تخصصی زبان شناسی درقرن اخیر مباحث بسیاری در میان بوده است. پیروان ادیان الهی ، منشا زبان را بنا بر منطوقه این آیه قرآنی که " و علم آدم الاسماء کلها" (خدا تمام نام‌ها را به آدم‌ آموخت) وحی الهی می‌دانستند. معتزلیان، کلام را مخلوق و اشعریان آن را قدیم می دانستند. این دو مکتب کهن در "علم کلام" در حقیقت معادل همان نظریه‌های فیلسوفان یونانی است . به این معنی که معتزلیان با رویکردی نزدیک به افلاطون منشا زبان را قرارداد بشر می‌دانستند و می‌گفتند که کلام الهی، حادث است ؛ درحالی که اشعریان با "قدیم" خواندن کلام منشا آن را آسمانی و فراطبیعی می‌انگاشتند. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی ( ۶۰۴-۶۷۲ ق/ ۱۲۰۹-۱۲۷۷ م)- بزرگترین عارف ایرانی همه اعصار- منشا زبان وگفتار را وحی الهی می‌داند و در همان سرآغاز مثنوی ، بشر را "نی" همان عشقی می‌شناساند که خداوند آن را می‌نوازد و رساترو شفاف‌تر از آن در دوجای دیگر می‌گوید:

الف) ماچو چنگیم و تو زخمه می‌زنی.( چاپ نیکلسون، ج ۱ ، ص ۵)

ب) ما چو ناییم و نوا در ما زتوست.( همان جا، ج ۱، ص ۶)

۵) اختلاف نظر میان کسانی که برای زبان منشا الهی قائل اند ودیگر کسانی که آن را محصول قراردادهای بشری می‌دانند، به دو رویکرد متفاوت نسبت به پیدایی بشر برمی‌گردد:

۱ـ۵) آنان که به اصل خلقت Creation بشر به دست خداوند وهبوط او از آسمان به زمین معتقدند، زبان را نیز- مانند عقل وهوش یا چشم و گوش و دست و پا -از عطایای خدا به بشر می‌دانند. برابر متن تورات، آدم وحوا از همان آغاز خلقت نه تنها با یکدیگر بلکه با مار و با خدا گفت و شنود می‌کردند.( تورات، سفر تکوین، فصل سوم)

موضوع وحدت یاکثرت زبان نیز تابع رویکرد یاد شده در بالا است. به این توضیح که اگر کسی به تئوری خلقت معتقد باشد، برای تمام زبان‌های موجود، منشا واحد قائل می‌شود(رویکرد دینی) واگر به تئوری آفرینش آدم و حوا معتقد نشود، با تکیه بر کشفیات گذشته و حال و آینده ممکن است به پیدایی زبان‌های مختلف نزد قبایل واقوام مختلف قائل شود. تورات- کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان- تصریح می‌کند که " در تمامی زمین، زبان وتکلم یکی بود... هنگامی که از طرف شرقی می‌کوچیدند .... به همدیگر گفتند.... بیایید به جهت خود شهری بنا کنیم... خداوند گفت که اینک قوم یکی اند و از برای همگی ایشان، زبان یکی است... بیابه زیر آییم و در آنجا زبان ایشان را مخلوط نماییم تا آنکه زبان همدیگر را نفهمند... که از بنا کردن شهر بازمانند.. از آن جهت اسمش را بابل خوانند که خداوند زبان تمامی زمین را در آنجا مخلوط نمود." ( تورات ، سفر تکوین، فصل یازدهم، آیات یکم تا دهم)

۲ـ۵) کسانی که به تئوری تکامل انواع Evolution معتقدند، زبان را پدیده انسانی و برآیند صدها هزار سال تکامل تدریجی بشر بر روی زمین می‌دانند. فراموش نباید کرد که از عمر زمین بیش از چهار میلیارد سال، از پیدایی زندگی بر زمین بیش از سیصد میلیون سال و از پیدایی نخستین نسل جنس دو پا بر روی کره خاکی بیش از سه میلیون و پانصد هزار سال می‌گذرد. اجداد اولیه انسان‌های امروز از یک میلیون سال پیش- در عصر یخ یا دوران پلئیستوسن- بر روی زمین می‌زیسته‌اند. بدین ترتیب آشکار است بشر، فرصت بسیار زیادی برای استفاده از زبان داشته‌است.

تا امروز چگونگی آغاز سخنگویی بشر- همچنان که چگونگی آغاز هنرها و مهارت‌های دیگر بشر- به طور دقیق شناخته نشده است.

چارلز داروین انگلیسی charles Darwin

( ۱۸۰۹-۱۸۸۲ م) ،‌صاحب فرضیه انتخاب طبیعی و تکامل انواع، معتقد است که اجداد بسیار قدیمی ما

در درجه اول به منظور خطاب، جذب و تهییج جنس مخالف و در مرحله دوم برای اعلام خطر، ابراز رقابت یا جنگ تن به تن همچون دیگر جانواران از خود صداهایی در می‌آورده‌اند . او ریشه شعر و آواز را درهمین صداهای طبیعی بشر اولیه می‌داند که به اقتضای نیازهایش ، از غرش حیوانات ونغمه پرندگان تقلید می‌شده است. شاید "حدی" یعنی آوازی که اعراب به هنگام

شتر سواری در بیابان‌ها می‌خوانده‌اند نمونه‌ای دیرپای از این شعر خوانی طبیعی انسان‌های بدوی باشد که در حالت نیمه وحشی به طور پراکنده در کوه و دشت وبیابان- با اتکای صرف به شکار حیوانات وحشی و چیدن گیاهان ومیوه‌ها برای تغذیه- می‌زیسته‌اند.

ابن طفیل اندلسی( وفات ۵۸۱ ق/ ۱۱۸۵ م) نیز در داستان فلسفی حی بن یقظان می‌گوید که این فرد تنها در جزیره‌ای دور افتاده پس از شنیدن صدای حیوانات به تقلید آن صداها پرداخته و اصواتی شبیه صدای حیوانات مختلف تولید کرده است. ( سلامان و ابسال در چهارده روایت، سید حسن امین، ص ۶۳)

بشر اولیه برای ایجاد ارتباط با همنوعان وانتقال اندیشه‌ها و خواسته‌های خود به دیگران نخست از ایما واشاره (پانتومیم pantomime ، ایما بازی یا به اصطلاح عامیانه لال بازی) سود می‌جست ولی اندک اندک از بی زبانی به زبان آمد و با تقلید از اصوات طبیعت ماند غرش رعد، زمزمه جویبار ، شیهه اسب، زوزه شغال، چهچه بلبل و ... با عبور دادن هوا از نای و شکل دادن به آن در دهان در قالب ارتعاشات تارهای صوتی ودر نهایت فرافکنی‌ آن از دهان به بیرون به تولید صوت voice قادر شد و به تدریج پس از گذار از مرحله تقلید از آوازهای طبیعت با حروف صدادار(مصوته) به مرحله ترکیب حروف بی‌صدا و با صدا رسید و سخنگوی شد. شعر نیز در نتیجه

در آمیختن و هماهنگی صداهای انسان‌های اولیه- چه در حین ترقص یا انجام کارهای تکراری- پیدا شد. صداهای افراد متعدد، بر اثر منظم بودن فاصله نفس کشیدن آنها به طور طبیعی ، به پاره‌های مساوی و موزون تقسیم شد و همین "حراره"‌ها که با نواختن به چوب وسنگ هم همراه وهماهنگ بود ، ریشه شعر وموسیقی گروه‌های کوچک انسان‌های اولیه شد.

۶) تکمیل زبان از زبان‌های بدوی تک صدایی monosyllabique به زبان‌های صرفی(منصرف) les langues a flexion محصول گذشت هزاره‌های بسیار بربشر بوده است. در زبان‌های تک صدایی همه واژه‌ها در حال ریشه- یعنی فاقد پیشوند یا پسوند- است. زبان‌های چینی ، سیامی و آنامی درهمین مرحله متوقف شده‌اند. در سیرتکاملی زبان، در "زبان پیوندی" -مثل زبان ژاپنی‌ها- ریشه واژه‌ها پیشوند و پسوند می‌گیرند و در نهایت در زبان صرفی- مثل زبان‌های هند واروپایی وسامی- واژگان صرف می‌شوند.

به دنبال اختراع خط به وسیله سومری‌ها در حدود ۳۲۰۰ ق. م بشر الفاظ و عباراتی را که به طورعادی بر زبان می‌آورد، با انسجام بیشتر، بر رویه‌ای مناسب مانند سنگ ، چوب ، استخوان ، فلز و بعدها کاغذ، تحریر و کتابت نمود. بدین گونه در کاربرد زبان فرصت اندیشیدن بیشتر پیدا کرد. مراحل تکامل خط هم عبارتند از : تصویر نگاری ، پندارنگاری، الفبایی.

ساختارهای روساختی و زیر ساختی زبان

۷) زبان دارای دو ساختار است: یکی ساختار صعودی یا روساخت surface structure که همان صورت ظاهر و الفاظ موجود در یک واحد گفتاری یا نوشتاری است و دیگری ساختار عمقی یا زیر ساخت structure ا Depth که با همه ابعاد معنایی، دلالی و نشانه شناختی آن مرتبط است. زبان از جهت نشانه شناختی نیز سه سطح دارد: آوا، لفظ ومعنی. به این ترتیب یک واحد گفتاری- اعم از یک جمله یا یک واژه- متشکل از مفردات واژگانی است که با توالی خاص- بر اساس دستور (نحو) زبان مورد استفاده- با هم ترکیب می‌شوند و روابطی میان کلمات ایجاد می‌کنند و در نتیجه مفهوم بین ذهنی مشترکی را از گوینده به مخاطب انتقال می‌دهند. ( دوره زبان شناسی عمومی، ترجمه کوروش صفوی، تهران، هرمس، ۱۳۷۸)

البته زبان منحصر به مفردات و ترکیبات واژگانی یا قواعد صرف و نحو نیست بلکه شامل همه لایه‌های دلالی semantic آن است( تاریخ مختصر زبان شناسی، آر.اچ . روبینز، ترجمه علی محمد حق شناس ، تهران، نشر مرکز ، ۱۳۷۰)

این معنی عینا در این مثل فارسی جاری است که : " تو بگو ف، من ، می‌گم فرحزاد!" یا : در خانه اگر کس است، یک حرف ، بس است. این لایه‌های دلالی ، برابر کدهای شناخته شده، بسیار گسترده‌اند و مطالب بسیاری را شامل می‌شوند، از یک مثل سایر گرفته تا نامهای نمادین رسانه‌ها، قصه‌ها، اسطوره‌ها با همه صلابت و استحکامی که پشت سر دارند.

نارسایی زبان و بیان

۸) به رغم محوریتی که زبان از جهت شناخت Cognition در پرورش و گسترش اندیشه بشری چه در سیر تطور جمعی از توحش به تمدن و چه در سیر تکامل فردی از کودک به بالغ دارد عارفان شرق و غرب اتفاق دارند که زبان (لفظ) از بیان تجربه‌های درونی انسان (معنی) قاصر است؛ به‌گفته شیخ محمود شبستری (۶۸۷-۷۲۰ ق) در گلشن راز: هر آن معنی که شد از ذوق پیدا/ کجا تعبیر لفظی یابد او را؟/ تناسب را رعایت کرد عاقل/ چو سوی لفظ و معنی گشت نازل. بنابراین به خلاف نظریه "تلازم معنی و لفظ" (وحدت تفکر و زبان) که لودویگ ویتگنشتاین Ludwig Wittgenstein فیلسوف قرن بیستم بر آن اصرار می‌ورزد، هنگامی که یک "تجربه انسانی" از اوج حقیقت خویش به مرتبه بیان فرو می‌افتد واز فیلتر زبان می‌گذرد، بخشی از قدرت و حقیقت خود را از دست می‌دهد. مولانا در مثنوی به این واقعیت، چنین اشاره کرده است:

هرچه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل گردم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی‌زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت

چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت

شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

حافظ نیز همین مضمون را در یکی از غزلیات خود چنین بیان کرده است:

زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است

چه جای کلک بریده زبان بیهوده گوست

حافظ در این بیت می‌گوید که زبان به طور عام در بیان احساسات و علایق قلبی یا ادراکات ذوقی و شوقی، ناتوان و ضعیف است، چه رسد به آنکه فرایند کلام گفتاری از مرتبه عام نطق و بیان ،یک درجه دیگر نزول و افول کند و به قید کتابت با "کلک بریده زبان" درآید. البته مصرع اول این بیت، در نسخه قزوینی و غنی، با اعتماد به چند نسخه خطی "زبان ناطقه در وصف شوق، نالان است" ضبط شده است اما ضبط راجح آن برابر نسخه کهن میشیگان مورخ ۸۲۳، نسخه نور عثمانیه استانبول مورخ ۸۲۵ و نسخه دکتر اصغر مهدوی در دانشگاه تهران مورخ ۸۲۱، "زبان ناطقه، در وصف شوق ما لال است" ضبط شده است. در عین حال نتیجه قول حافظ، برای بحث مورد نظر ما یکسان است؛ یعنی زبان ناطقه در وصف شوق، یا به طور مطلق ناتوان (لال) است و یا به طور نسبی ناتوان (نالان) است. انوری نیز به نارسایی الفاظ گفتاری و نوشتاری از بیان علم معنوی (معانی) در مقام مدح ممدوح، چنین اشاره کرده است:

تو بیش از عالمی، گرچه در اویی

چو علم معنوی در لفظ ابتر

در جهانی و از جهان بیشی

همچو معنی که در بیان باشد

۹) به نظر می‌رسد که در فرایند کلام (انتقال زبانی اندیشه و احساس)، ادراکات بشری و تجارب انسانی پنج مرحله نزولی را طی می‌کند:

۱) انسان در برابر هستی، موجودی محدود است. درک و فهم انسان متناهی، محدود و مقید از جهان نامتناهی و عوالم نامحدود و مطلق، موجب تنازل حقیقت نامتناهی به متناهی است.

۲) "حال" فراتر از "قال" است. تعبیر (عبور دادن) و تنزیل (نزول دادن) آن حقیقت تجربه شده فردی یا "حال" انحصاری شخصی به زبان و واژگان همه فهم و مورد استفاده فرد صاحب حال و اطرافیانش موجب تنازل آن حال می‌شود.

۳) توانایی اشخاص، از جهت قدرت بیان، فصاحت و بلاغت متفاوت است. برای مثال، دارنده بهترین اندیشه‌ها، ممکن است دچار اختلالات گفتاری و لکنت زبان Stuttering باشد یا به هر دلیل دیگری قدرت بیان گفتاری یا نوشتاری‌اش ضعیف باشد.

۴) در نهایت فهم مخاطب و شنونده از بیان گوینده،خود مشتمل بر تنازلی دیگر است. برای درک این واقعیت، کافی است که به این مثال همه کس فهم متوسل شویم: اگر یک مصدوم هیجان زده را از صحنه حادثه به بیمارستان نزد پزشک متخصص ببرند، در حالی که بیمار از درد خویش می‌نالد و فریاد می‌زند، چه میزان از واقعیت آن درد را با لغات و واژگانی که می‌شناسد، می‌تواند برای راننده آمبولانس یا طبیب و پرستار بیان کند؟ و آنها از بیانات او چه "دردی" حس می‌کنند؟ به قول حافظ:

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

۵) اگر سخن به قید کتابت در آید یا از زبان اصلی به زبان دیگری ترجمه شود، بخشی از اصالت خود را از دست می‌دهد.

صبا ز حال تنگ ما چه شرح دهد؟/ که چون شکنج ورقهای غنچه توبرتوست!

خلاصه کلام آنکه به دلایل پنج گانه یاد شده در بالا، نوع بشر، تنها مقدار کمی از کل ادراکات و تجارب باطنی‌اش را می‌تواند از طریق گفتار یا نوشتار به دیگران انتقال دهد. شاعر یا عارف هم از این قاعده مستثنی نیست و پس از نزول از "حال" عرفانی خویش (صحو بعد المحو)، با "قال و قیل" نمی‌تواندکل درک خود را به همان خوبی برای دیگران بیان کند:

من گنگ خواب دیده و عالم، تمام کر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!