چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

در رثای استاد فرهیخته دکتر محمد امین ریاحی


در رثای استاد فرهیخته دکتر محمد امین ریاحی

از «مرگ» نمی‌توان به عنوان «فاجعه» یاد کرد. مرگ، مرگ است؛ روی دوم سکهٔ زندگی. برخلاف فاجعه که مقوله ای ادراکی و اعتباری است، مرگ امری وجودی است. هرکسی که برداشتی از مفهوم زندگی داشته …

از «مرگ» نمی‌توان به عنوان «فاجعه» یاد کرد. مرگ، مرگ است؛ روی دوم سکهٔ زندگی. برخلاف فاجعه که مقوله ای ادراکی و اعتباری است، مرگ امری وجودی است. هرکسی که برداشتی از مفهوم زندگی داشته باشد، لزوماً برداشتی نیز از مفهوم مرگ دارد؛ چه این مفهوم به همان نسبت که از مفاهیم زندگی است، از مفاهیم انسان نیزهست. بر این اساس، اشتباه نخواهد بود اگر از مرگ با عنوان «همزاد زندگی» یاد کنیم. از آن روی که نطفهٔ مرگ،‌ از زمان انعقاد زندگی بسته می شود. آری، از مرگ نمی‌توان با عنوان فاجعه یاد کرد، همانگونه که از زندگی نمی‌توان چنین تصویر و تعبیری به دست داد. با همهٔ این احوال که برهان‌هایی قویم پشت آن ایستاده است، حقیقت فریاد می‌زند که برخی از مرگ‌ها، لامحاله فاجعه‌اند و بدترین نوع فاجعه. برهان‌ها برای ما از فطری بودن مرگ سخن می‌گویند و درست می‌گویند: مرگ، درس زندگی است، اما در آنسوی برهان‌ها، حقیقت‌هایی است که در قلب و وجدان جمعی بشر، به گونه‌ای غیرمفهومی، در عاطفه‌های سلیم حک شده است. در منشور حقیقت و خطوط برجسته آن، حکم مرگ، یک حکم نیست و مرگ‌ها یکسان نیستند. مرگ فاجعه نیست ولی مرگِ فاجعه‌بار نیز وجود دارد.

یقین دارم که مرگ استاد برجستهٔ ادبیات و علوم انسانی،آقای دکتر محمدامین ریاحی‌خویی، در نظر تمام یا بسیاری از کسانی که آن شریف را به گونه‌ای می‌شناختند، مرگی فاجعه‌بار و فقدانی بی‌جبران است. سخن گفتن درباب زندگی آن بزرگ دشوار است و سخن گفتن از مرگش دشوارتر. مویه بر مردی که همواره راست‌قامت ایستاده است، آسان نیست نوعیت، شخصیت و تشخص دکتر امین ریاحی به گونه‌ای نبود که بتوان با رثایی از آن نوع که مرسوم است، حق بر زمین ماندهٔ او را ادا کرد. بی‌آنکه سودایی از اغراق در سر باشد، او را چهره‌ای می‌یابیم که به واقع خاص و بی‌جانشین است. اندیشه در آن بخش از زندگی آن شریف که راهی برای پنهان کردن آن وجود نداشت، تمثال مردی بی‌همال را در برابر چشم می‌گسترد که برای بیان عظمت‌هایش، قلم بی‌مکاناتی عظیم نیست. بی‌تردید دکتر امین ریاحی از شیفتگان راستین ایران و از شاخص‌ترین باوردارندگان خرد، انسانیت حقیقی و عقلانیت بود، اما ویژگی او ـ بی‌آنکه این ویژگی را از غیر او نفی کنیم ـ این بود که با خلوصی ممتاز، در راه حقیقت‌های عقلانی، عمری استواری و صلابت از خود نشان داد. درست است که حوزه مطالعاتی او ادبیات فارسی بود، اما به گواه آثاری که از خود به یادگار گذاشته است، همواره به حوزه‌هایی فراتر نیز می‌اندیشید: تاریخ، هنر، عرفان، شعر، و راه‌گشایی از ابهام‌های ایران، خدمت فراموش نشدنی او، در اثبات مزار واقعی شمس تبریزی، بی‌شک یکی از ارجمندترین خدمت‌هایی است که پیش از او، اقتدار علمی هیچ‌کس آن را نیارسته بود و چنین است سخن، در باب آنچه او به لحاظ علمی و تحقیقی در خصوص آن دست به قلم برده است. چهرهٔ علمی محمدامین ریاحی، به پاس بهره‌گیری شوقمندانه او از شخصیت‌های بی‌بدیلی چون ملک‌الشعراء بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر، مجتبی مینوی و دیگران، بی‌نیاز از توضیح است. از اینروست که کارهای تحقیقی بازمانده از او، از ارزشی قابل اعتنا برخوردار است اما چیزی که در این میان بر هیچ انسان حقیقت دوستی نمی‌تواند امری عادی و کم‌ارزش محسوب شود، این است که امین ریاحی، محل التقای علم و اخلاق بود و جمع‌گاه دانایی و اعتدال. فضیلت مردی که دیگر در میان ما نیست این نیست که اهل فضل است و دانشور. فضیلت او در ویژگی منحصربفرد او، در عمل جدی و رشک‌برانگیز بر لوازم اخلاقی معیار است و با تمام وجود، در خدمت پاس داشتن آموزه‌هایی همچون استقامت عالمانه و شرافت مدام. چه جای شگفت که هیچ‌یک از فرازها و فرودهای زندگی او را از مشی اعتدال‌آمیز اخلاقی خویش به دور نمی‌کرد و چنین بود که هرگز از چارچوبی که مردانگی نخستین هویت آن بود، گام بیرون ننهاد و همین او را بس. شاید با نظر به بزرگ‌منشی حیرت‌انگیز او، چندان بیراه نباشد اگر گفته شود: امین ریاحی با زندگی مقرون به معنای خویش،‌ همواره، با سکوت و سخن‌هایی سنجیده و حکمت‌آمیز و رفتارهایی که اخلاقی بودن آنها کوچک‌ترین جای تردید نداشت، امضایی بود، زیرِ‌انسانیت و درخششی در متن احتیاج به روشنایی و آرامش؛ مردی که به رنگ خویش زیست و به رنگ خویش تن به سفر ابدی سپرد.

کریم فیضی