جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
بوم شناسی Ecology حقیقتی هراس آور
مشکل زیست محیطی بشر در قرن بیست و یکم آنچنان عظیم است که توصیف آن نیازی به مبالغه ندارد. در حدود پانزده سال پیش یکی از ما در مقالهای نوشت: «اگر میخواهیم از بروز یک فاجعه جبران ناپذیر اکولوژیک جلوگیری کنیم تنها چهار دهه برای غلبه بر مشکلات عمده زیست محیطی خود فرصت داریم.»۱
اکنون که هنوز ربع قرنی از این زمان باقی مانده به نظر میرسد که این پیش بینی بیش از حد خوشبینانه بوده است. شواهد موجود قویاً نشان میدهد که در صورت ادامه روند موجود ممکن است در عرض تنها یک دهه تغییرات آب و هوایی به نقطه برگشت ناپذیر برسد۲.
بحرانهای دیگری مانند انقراض گونهها (با دو رقمی شدن درصد گونه پرندگان، پستانداران و ماهیهای آسیب پذیر و یا در معرض خطر حتمی انقراض نسل)۳، کاهش سریع منابع اقیانوسها، بیابانزایی، تخریب جنگلها، آلودگی هوا، کمبود منابع آبی و آلودگی آنها، کاهش حاصلخیزی خاک، و رسیدن قریب الوقوع ظرفیت تولید نفت به حداکثر مقدار خود( و تنشهای سیاسی- جغرافیایی ناشی از آن) و بحران مداوم مواد غذایی در جهان همه به این واقعیت اشاره دارند که سیاره زمین و زیست بومهای آن در آستانه فروپاشی قرار گرفتهاند و لحظه رویارویی با این حقیقت هراسآور برای سیاره ما و تمدن بشری فرا رسیده است.
گرچه تخریب اکولوژیک زمان ما ابعادی عظیم دارد بدون شک بعید است که در اثر این تخریب و در طول حیات تنها یک نسل آخرالزمان تمدن بشر حتی با روند فعلی بهرهکشی سرمایهداران از طبیعت فرا برسد. در مقایسه با طول عمر معمول آدمی بدون تردید هنوز مدت زمان زیادی باقی مانده است تا تآثیرات روند فعلی تخریب این سیاره به دست انسان به طور کامل نمایان گردد. با این حال ما در زمان بسیار کوتاهی میتوانیم پیش از آن که مهار اوضاع به کلی از دستانمان خارج شود از وقوع فاجعه زیست محیطی در آینده جلوگیری کنیم. طرفداران حفظ محیط زیست وضعیت را اضطراری میدانند زیرا نگران آن هستند که در صورت عبور از آستانههای اکولوژیک بحرانی نقاط بازگشت ناپذیر متعددی فرا برسند و در پی آن شمار گونههای حیات روی کره زمین شدیداً کاهش پیدا کند.
به عنوان مثال یکی از این نقاط بازگشت ناپذیر آب شدن یخهای قطب شمال است که احتمال دارد در خلال دو دهه آینده یا کمتر از آن (و به اعتقاد برخی از دانشمندان تا سال ۲۰۱۳ میلادی) رخ دهد. در تابستان ۲۰۰۷ تنها در عرض یک هفته یخهای منطقهای از قطب شمال به وسعت دو برابر انگلستان آب شد. وقوع این پدیده به معنای کاهش چشمگیر توان کره زمین در بازتاباندن نور و در نتیجه افزایش شدید گرمای زمین (نمونهای از فرایند بازخورد مثبت) است. به علاوه فروپاشی سریع پهنههای یخی غرب قطب جنوب و جزیره گرینلند نیز به بالا آمدن سطح آب دریاها در سراسر جهان میانجامد که این خود خطر به زیر آب رفتن نواحی ساحلی و جزایر را به همراه دارد.۴
«جیمز هنسن» مدیر انستیتوی مطالعات کیهانی گودارد وابسته به سازمان «ناسا» و یکی از اقلیم شناسان بنام امریکا در مقالهای که در سال جاری نوشته موضوع تغییر آب و هوایی و وضعیت اضطراری ناشی از آن در روی کره زمین را چنین توضیح داده است:
ـ «سیاره ما در نزدیکی یک نقطه برگشت ناپذیر قرار دارد. در این نقطه حجم گازهای گلخانهای حاصله از فعالیتهای بشر به سطحی میرسد که در آن تغییرات عمده آب و هوایی خود بخود به جریان میافتد. افزایش گرما با تشدید چرخه آب، حوزههای اقلیمی را جابجا میکند و در نتیجه بر میزان دسترسی انسان به آب شیرین و تندرستی او تآثیر منفی بر جای میگذارد. ما شاهد وقوع توفانها و بالا آمدن پیوسته آب دریاها و در پی آن به زیر آب رفتن مکرر سواحل خواهیم بود. این مسآله تآثیراتی عمیق دارد و تنها راه حل انسانها آن است که در مدت یک دهه منابع سوختی دیگری را برای مصرف خود پیدا کنند. در غیر این صورت دیگر دیر خواهد شد و فرصتی برای نجات یک سوم از گونههای جانوری و گیاهی و میلیونها نفر از انسانهای آسیبپذیر باقی نخواهد ماند.»۵
«لستر براون» یکی از طرفداران محیط زیست در مقاله خود با عنوان «طرحB ۳.۰ » مینویسد: «ما از آستانههایی طبیعی عبور میکنیم که نمیتوانیم آنها را ببینیم و مهلتهایی را زیر پا میگذاریم که نمیتوانیم آنها را تشخیص دهیم. طبیعت زمانسنج ماست اما ما ساعت را نمیتوانیم ببینیم... ما در مسابقهای بین نقاط بازگشت ناپذیر در ساختار طبیعی کره زمین و سامانههای سیاسی جهان شرکت کردهایم. کدامیک زودتر فرا خواهد رسید؟۶ اگر تا زمانی که فرصت باقی است به نتایج چندانی دست پیدا نکینم دیگر کم کم این نکته بر ما آشکار خواهد شد که برای پیشگیری از فاجعه نهایی باید به تغییراتی سریعتر و وسیعتر از گذشته روی بیاوریم. در اینجا مسآله تغییرات اجتماعی و انقلابی و ضرورت آن از نقطه نظر بوم شناختی و همچنین اجتماعی مطرح میشود.
با وجود آن که استفاده از راه حلهای انقلابی در رفع مشکلات اکولوژیکی هر روز طرفداران بیشتری پیدا میکند اما نظامهای اجتماعی کنونی دقیقاً برای اطمینان از عدم تحقق همین موضوع طراحی شدهاند. امروزه هدف عمده جنبشهای حفظ محیط زیست انجام اقداماتی است که برای کاهش تآثیرات منفی اقتصاد بر اکولوژی کره زمین ضرورت دارد بدون آن که عامل اصلی ایجاد کننده مشکلات عظیم زیست محیطی فعلی که نظام اقتصاد سرمایه داری است به چالش گرفته شود. آنچه ما «مشکل زیست محیطی» مینامیم در واقع معضلی است که اقتصاد سیاسی آن را به وجود می آورد. حتی جسورانهترین تلاشهای اقتصادی دولتها برای مقابله با تغییرات آب و هوایی نیز برای حفاظت از کره زمین کفایت نمیکند. زیرا هدف نهایی نظام سرمایهداری که نیاز به رشد مداوم و سریع تولید و سود حاصله است به طرحهایی از این نوع، محدودیتهایی خاص را تحمیل میکند.
● اصول اقتصادی حاکم بر تغییرات آب و هوایی
محدودیتهای اقتصادی اقدامات زیست محیطی را میتوان به راحتی در آنچه جامعترین تلاش دولتی انجام شده برای بررسی «اصول اقتصادی تغییرات آب و هوایی» قلمداد شده است دید. در سال ۲۰۰۷ میلادی گزارشی با عنوان بالا از این طرح مطالعاتی عظیم که اجرای آن را وزارت خزانهداری انگلستان بر عهده گرفته بود به چاپ رسید.۷
این گزارش که نویسنده اصلی آن «نیکلاس استرن» از اقتصاد دانان ارشد و پیشین «بانک جهانی» است مهمترین و مترقیترین مقاله پژوهشی تهیه شده در زمینه اصول اقتصادی حاکم بر گرمایش جهانی قلمداد میشود۸. موضوع این گزارش بررسی سطحی است که چنانچه گازهای هم ارز دی اکسید کربن انباشته شده در جو زمین CO۲e به آن برسند دمای میانگین جهانی از مقدار آن در دوران پیش از انقلاب صنعتی C○۳ بیشتر نخواهد شد. (گازهای CO۲e شش گاز گلخانهای دی اکسید کربن CO۲ متان، اکسید نیتروژن، گروه هیدرو فلوئور کربن، گروه پرفلوئوروکربن، و هگزا فلوئورید سولفور هستند که در پیمان کیوتو نام آنها ذکر و مقدار همه آنها بر حسب مقدار معادل CO۲ محاسبه شده است. گرچه در حال حاضر اندازه CO۲ موجود در آتمسفر زمین به ۳۸۷ واحد در یک میلیون ppm میرسد اندازه گازهای CO۲e در حدود ppm ۴۳۰ است.)
پیشنهاد بسیاری از اقلیم شناسان این است که نباید اجازه دهیم دمای جهانی در مقایسه با تغییرات آن در قبل از انقلاب صنعتی از C○۲ بالاتر برود. لازمه این امر تثبیت مقدار گازهای CO۲e در سطح ppm ۴۵۰ است زیرا در بالاتر از این سطح ممکن است ما شاهد به وجود آمدن بازخوردهای مثبت و نقاط بازگشت ناپذیر متعدد و در نتیجه وقوع تغییرات آب و هوایی با شتابی غیر قابل مهار باشیم. در واقع «جیمز هنسن» و جمعی از اقلیم شناسان همکار او در «انستیتوی گودارد» اخیراً در مقالهای چنین نوشتهاند: «اگر آدمی آرزو دارد وضعیت این سیاره همانی باشد که در زمان شکلگیری تمدنها و سازگاری حیات با آن حکمفرما بود، شواهد اقلیمی دوران باستان و تغییراتی که اکنون در آب و هوای جهان جریان دارد نشان میدهد که سطح CO۲ باید از مقدار کنونی آن که ppm ۳۸۵ است دست کم تا ppm ۳۵۰ کاهش پیدا کند.» اما در «گزارش استرن» در عوض افزایشی حداکثر معادل ○C۳ در دمای متوسط زمین پیشنهاد گردیده است. (زیرا اگر گرما از این حد بالاتر رود تغییراتی که در محیط زیست به وجود میآید مطمئناً مصیبت بار خواهد بود.) بنابربرآورد «استرن» چنانچه مقدار گازهای CO۲e موجود در جو زمین در سطح ppm ۵۵۰ که تقریباً معادل دو برابر مقدار آن در پیش از دوران صنعتی است تثبیت شود ممکن است که این مقدار افزایش در دما رخ دهد.
با این حال «استرن» اذعان میکند: «حساسیتهایی که اکنون در مورد محیط زیست ابراز میشود دلالت بر این تفکر دارد که حتی اگر مقدار گازهای گلخانهای در سطح فعلی آن که معادل ppm ۴۳۰ گازهای CO۲e است تثبیت شود به نسبت پنج به یک احتمال دارد که گرمای جهان در مقایسه با تغییرات آن در دوران قبل از انقلاب صنعتی از C○۳ نیز بالاتر رود. وی در ادامه مقاله چنین مینویسد:
ـ «با تثبیت مقدار گازهای CO۲e در سطح ppm ۵۵۰ احتمال افزایش گرمای هوا به میزان بیش از ○C۳ بین ۷۰-۳۰ درصد بیشتر خواهد بود. او در جای دیگر خاطر ناشان میکند که در صورت رسیدن مقدار این گازها به سطح ppm ۵۵۰ احتمال بالا رفتن دمای هوا به میزان بیش از ○C۳ یا کم تر از آن به نسبت ۵۰-۵۰ است و بر مبنای پیشبینی مدل مرکز هادلی در این سطح ۱۰ درصد احتمال دارد که گرمای هوا حتی از ○C۵ هم بیشتر شود.» افزایش گرما به C○۳ اندازه دمای میانگین جهانی را تا حدی بالا میبرد که آخرین بار در حدود سه میلیون سال پیش در میانه دوره پلیوسن ( ( middle pliocene به وجود آمده بود.»
علاوه بر این بر اساس توضیحات مندرج در «گزارش استرن» ممکن است با افزایش دمای هوا تا درجه فوق الذکر جریان آب گرم اقیانوسی که موجب گرم شدن هوا در اروپای غربی میشود از کار بیافتد و تغییراتی ناگهانی در آب و هوا به وجود آید که در نتیجه آن وضعیتی مانند سیبری در این بخش از اروپا حاکم شود. یافته پژوهشهای دیگر نشان میدهد که با بالا رفتن دمای متوسط جهان به میزان ○C۳ احتمال دارد که تا سال ۲۱۰۰ میلادی جریان آب رودخانه سند تا ۹۰ درصد کاهش پیدا کند و در نتیجه زندگی صدها میلیون نفر دچار اختلال گردد. مطالعاتی که اقلیم شناسان انجام دادهاند نشان میدهد که با رسیدن مقدار گازهای CO۲e به سطحppm ۵۵۰ احتمال آن که دمای میانگین جهانی بیش از ○C۸ افزایش پیدا کند از ۵ درصد بالاتر است. تمامی این اطلاعات نشانگر آن است که تثبیت مقدار این گروه از گازها در سطح ppm ۵۵۰ محتملاً برای کره زمین و ساکنان آن فاجعه بار خواهد بود.
اگر خطراتی که سیاره زمین و تمدن بشری را تهدید میکند تا بدین حد مهیب است پس چرا در گزارش «استرن» بر متوقف ساختن روند گرمایش جهانی در حد ○C۳ از طریق تثبیت مقدار گازهای CO۲e در سطح ppm ۵۵۰ (که در جای دیگر «سقف محدوده تثبیت» نام گرفته است) تآکید شده است؟ پاسخ به این پرسش را باید در تآـثیرات اقتصادی این موضوع پیدا کرد.
در این جا شایان ذکر است که اگر انتشار گازهای CO۲e در سطح کنونی و بدون هیچ گونه افزایشی تداوم داشته باشد مقدار این گازها در اتمسفر کره زمین تا سال ۲۰۵۰ میلادی به حدود ppm ۵۵۰ خواهد رسید. اما همچنانکه «در گزارش استرن» آمده در صورت ادامه روند موجود این پیشبینی غیرواقعبینانه است زیرا انتظار میرود که سرعت انتشار گازهای گلخانهای به صورتی تصاعدی بالا برود. لذا اگر بخواهیم واقعبینانه قضاوت کنیم فرضیه قابل قبول آن است که مقدار گازهای CO۲e موجود در جو زمین تا سال ۲۰۳۵ میلادی به سطح ppm ۵۵۰ برسد. در نتیجه در چند دهه بعد از آن خطر رسیدن این کمیت به سطح ppm ۷۵۰ (یا بیشتر از آن) و افزایش دمای متوسط جهانی به میزان بیش از ○C۳/۴ فزونتر خواهد شد. (حتی «کمیته بینالمللی تغییرات اقلیمی» سناریوهایی را پیش بینی کرده است که بر مبنای آنها تا سال ۲۱۰۰ مقدار کربن موجود در جو زمین به ppm ۱۲۰۰ و دمای میانگین جهانی به ○C۳/۶ افزایش خواهد یافت.
برای مقابله با این سناریو در «گزارش استرن» طرحی برای تثبیت وضعیت آب و هوا پیشنهاد شده است که بر مبنای آن مقدار گازهای گلخانهای تا سال ۲۰۱۵ میلادی به اوج خود میرسد و سپس با افتی معادل یک درصد در هر سال سرانجام در سطح ppm ۵۵۰ تثبیت میشود. (در این حالت به اعتقاد «استرن» به احتمال زیاد میتوان افزایش دمای متوسط جهانی را در مرز ○C۳ متوقف ساخت.)
اما با توجه به خطرات بزرگی که حیات روی کره زمین را تهدید میکند باید پرسید که چرا ما نباید در پی کاهش انتشار گازهای گلخانهای و مقدار CO۲e موجود در جو و محدود ساختن افزایش دمای میانگین جهانی باشیم؟ توجه کنید که بسیاری از اقلیم شناسان در طول سالیان اخیر خواستار تثبیت مقدار CO۲e در سطح ppm ۴۵۰ یا کمتر از آن و در نتیجه محدود شدن افزایش دمای زمین به حدود ○C۲ بالاتر از مقدار آن در دوران پیش از انقلاب صنعتی بودهاند. هرچند که «هنسن» و همکاران وی در «انستیتوی گودارد» از این حد نیز جلوتر رفته و معتقدند که هدف ما باید رسیدن به سطحی معادل ppm ۳۵۰ گاز CO۲ باشد.
لیکن در «گزارش استرن» آشکارا تصریح شده است که برای این معضل نباید به این راه حلهای رادیکال روی آورد. چرا که تثبیت مقدار گازهای CO۲e موجود در جو زمین در سطوح فعلی یا پایینتر از آن برای اقتصاد جهانی بسیار پرهزینه است و به بی ثباتی سرمایهداری میانجامد. «استرن» خطاب به ما میگوید:
ـ «بعید است مسیرهایی که کاهش بسیار سریع انتشار گازهای گلخانهای را ایجاب میکنند از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشند.» بنا بر برآورد «گزارش استرن» چنانچه مقدار انتشار گازهای گلخانهای در جهان در سال ۲۰۱۰ میلادی به نقطه اوج خود برسد برای تثبیت «کربن اتمسفری» لازم است که این مقدار سالانه ۷ درصد کاهش پیدا کند. در این صورت تا سال ۲۰۵۰ سطح گازهای گلخانهای منتشر شده باید به حدود ۷۰ درصد پایین تر از مقدار آنها در سال ۲۰۰۵ برسد. به اعتقاد «استرن» اقتصاد جهانی چنین تغییری را تاب نمیآورد.
از این رو سناریوی مطلوب «گزارش استرن» که در بالا نیز بدان اشاره شد رسیدن به هدف ppm ۵۵۰ است. در این سناریو میزان انتشار گازهای گلخانهای در سال ۲۰۱۵ میلادی به اوج میرسد و پس از آن سالانه به میزان یک درصد تقلیل پیدا میکند. در این صورت تا سال ۲۰۵۰ سطح کلی انتشار این گازها تنها به میزان ۲۵ درصد (در مقایسه با مقدار آن در سال ۲۰۰۵) پایین خواهد آمد.البته در «گزارش استرن» یک هدف میانه نیز هرچند با شور و حرارتی کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته و آن عدد ppm ۵۰۰ است که برای تحقق آن مقدار گازهای گلخانهای پس از رسیدن به نقطه اوج انتشار خود در سال ۲۰۱۰ میلادی باید هر سال سه درصد کاهش پیدا کند.) «گزارش استرن» تلویحاً به این نکته اشاره دارد که تنها هدف ppm ۵۵۰ از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه است زیرا «تقلیل میزان انتشار گازهای گلخانهای با سرعتی بیش از یک درصد در سال کاری دشوار است مگر در زمانی که اقتصاد دچار رکود شده» یا یک تحول اجتماعی عظیم مانند فروپاشی اتحاد شوروی رخ داده باشد.
در واقع « استرن» توانسته تنها یک نمونه از کاهش سالانه و پایدار گازهای گلخانهای به مقدار یک درصد و یا بیشتر در زمان رشد اقتصادی را بین کشورهای عمده سرمایهداری جهان پیدا کند و آن تغییرات اقلیمی انگلستان در فاصله سالهای ۲۰۰۰-۱۹۹۰ است. این کشور توانست به سبب کشف منابع نفت و گاز طبیعی در دریای شمال با اجرای برنامه گستردهای ذغال سنگ مورد استفاده در نیروگاههای برق خود را با گاز جایگزین کند و در نتیجه این کار در طول این دهه میزان انتشارگازهای گلخانهای سالانه به میزان یک درصد پایین آمد. فرانسه نیز به سبب جایگزینی انرژی هستهای در مقیاسی وسیع توانست در فاصله سالهای ۲۰۰۳-۱۹۷۷ به این رقم نزدیک شود و مقدار گازهای گلخانهای را به میزان ۶/۰ درصد در سال کاهش دهد. بالاترین رقمی که در این زمینه به دست آمده رقم ۲/۵ درصد است که در شوروی پیشین و در فاصله سالهای ۹۸-۱۹۸۹ حاصل شده. البته این امر همزمان با فروپاشی نظام اجتماعی و کاهش شدید توان اقتصادی این کشور رخ داد. آمار بالا نشان میدهد که کاهش مقدار گازهای CO۲e تولید شده به میزان بیش از یک درصد در سال رشد گسترده و پایدار اقتصادی را که هدف نهایی نظام سرمایهداری است عملی غیرممکن میسازد. لذا جهان اگر میخواهد که چرخه تولید و سودآوری به کار خود ادامه دهد باید خطر مواجهه با فروپاشی محیط زیست را به جان بخرد۱۰.
● انباشت ثروت و سیاره زمین
نکات مورد اشاره در بالا هیچ یک نباید ما را شگفت زده کند. طبق آنچه «پل سوئیزی» در مقاله «سرمایهداری و محیط زیست» نوشته این نظام «هیولایی است که نیروهای متراکم در فردیتها و گروههایی کوچک آن را به جلو میرانند. آنان صرفاً منافع خود را دنبال میکنند و تنها مقید به رقابتهای فیمابین هستند. آنچه آنها را کنترل میکند در کوتاه مدت نیروهای نامریی حاکم بر بازار و در دراز مدت در صورت فروپاشی بازار بحرانهای مخرب است.» منطق درونی چنین نظامی خود را به صورت تمایل سیری ناپذیر به گسترش اقتصادی آشکار میکند که هدف از آن انباشتن ثروت و کسب منافع طبقاتی است. این هیولا از طبیعت و نیروی کار انسانی تا آخرین حد بهره کشی میکند و در زمانی که این دو تخریب میشوند از خود فرافکنی میکند تا مسئولیتی متوجه نظام سرمایهداری نشود.
«سوئیزی» در ادامه این مقاله مینویسد:
ـ «بنای این نظام بر دو گرایش بسیار نیرومند به تولید و تخریب نهاده شده است که با هم ارتباطی جدایی ناپذیر دارند. گرایش اول که در طرف مثبت مسأله است با بهرهبرداری انسان از طبیعت برای تأمین نیازهای او ارتباط دارد. اما گرایش دوم که در طرف منفی قضیه است توانایی طبیعت در برآوردن این نیازها را به چالش میکشد. این دو گرایش طبیعتاً دیر یا زود با هم تضاد پیدا میکنند.» بهره کشی بیش از اندازه سرمایهداری از منابع طبیعی و ازدیاد روزافزون حجم پسماندهای انسانی سرانجام به تخریب طبیعت منتهی میشود. این فرایند در وهله اول تنها در سطح منطقهای روی میدهد و در مراحل بعدی جهان و حتی کل سیاره زمین را در بر میگیرد و از این طریق بر آب و هوا تأثیر میگذارد. مقابله جدی با بحرانهای زیست محیطی تنها با کند شدن روندی که بشر در چند قرن اخیر در پیش گرفته امکان پذیر نمیباشد بلکه باید دگرگونیهایی اساسی نیز در این زمینه صورت بگیرد. اما این ممکن نیست مگر با تغییر رژیم اقتصادی.۱۱»
اکنون که تغییرات اقلیمی کم کم به مسألهی اصلی دولتها تبدیل میشود و قدرتهای سیاسی سعی در نهادینه سازی فعالیتهایی دارند که به منظور جلوگیری از وقوع آن انجام میگیرد برخی به این موضوع اشاره دارند که جنبش حفظ محیط زیست دیگر نمیتواند در صف مخالفین دولت به کار خود ادامه دهد۱۲.
اما اگر بعضی از طرفداران این جنبش به امید واهی نجات کره زمین به وسیله راهبردهای سرمایهداری به این تدابیر دل بستهاند سایرین در مسیری مخالف قدم نهاده و معتقدند که تخریب زیست بوم ها در جوهره این نظام است.
یکی از این افراد که او را از طرفداران تمام عیار جنبش حفظ محیط زیست معرفی میکنند «جیمز گوستاو اسپت» است. وی در دولت جیمی کارتر ریاست شورای کیفیت محیط زیستی را بر عهده داشت و «انستیتوی منابع جهانی» را نیز بنیان نهاد. «اسپت» همچنین یکی از مؤسسین «شورای دفاع از منابع طبیعی» و مشاور ارشد تیم انتقالی بیل کلینتون بود و از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۹ میلادی نیز «برنامه توسعه سازمان ملل» را اداره کرد. وی در حال حاضر ریاست «مدرسه عالی جنگلداری و مطالعات زیست محیطی» دانشگاه ییل را بر عهده دارد که از مؤسسات آموزشی معتبر امریکا به شمار میرود. مزید بر این «اسپت» موفق به دریافت جایزه «سیاره آبی» ژاپن نیز گردیده است.
اخیراً «اسپت» در کتاب خود با عنوان «پلی در انتهای جهان: سرمایهداری، محیط زیست و حرکت به سوی پایداری پس از عبور از بحران» (چاپ ۲۰۰۸) نقش این نظام در تخریب محیط زیست را به شدت به باد انتقاد گرفته و با بازنگری رادیکال در افکار خود راه مقابله با مخاطرات برخاسته از سیستم اقتصادی کنونی را انتخاب کرده چرا که این سیستم همواره در پی انباشت ثروت و رشد بیشتر به هر قیمتی است. وی مینویسد: «سرمایهداری به شکلی که ما اکنون میشناسیم قادر نیست محیط زیست را در وضعیت مطلوب خود حفظ کند.»
به اعتقاد او مشکل اصلی بشر از دیدگاه زیست محیطی رشد اقتصادی تصاعدی است که نیروی محرکه این نظام به شمار میرود. برای رفع این مشکل نمیتوان به تأثیر کاهنده رشد اقتصادی بر محیط زیست ( dematerialization ) امید چندانی بست زیرا میتوان این قضیه را ثابت کرد که گسترش تولید افزایش بازدهی مصرف مواد اولیه و انرژی در خط تولید را خنثی میسازد. لذا تنها نتیجهای که میتوان از این بحث گرفت آن است که در حال حاضر رشد اقتصادی دشمن محیط زیست به شمار میآید و این دو با هم در تضادند.» در اینجا دیگر نمیتوان نقش سرمایهداری را نادیده گرفت. «از دیدگاه سرمایهداری مدرن رشد اقتصادی ثمرهای پرارزش است.» «اسپت» در ادامه و در تیید نظرات خود مطلبی صریح را از کتاب «درک سرمایهداری» نوشته «ساموئل بولز» و «ریچارد ادواردز» نقل میکند: «تفاوت سرمایهداری با دیگر سیستمهای اقتصادی در تمایل آن به انباشت ثروت، مخالفت آن با تغییر و گرایش ذاتی آن به توسعه است.»
از دید «اسپت» مشکل زیست محیطی عصر حاضر آن است که سرمایهداری نقش یک «سیستم عامل» را در اقتصاد مدرن ایفا میکند. «امروزه شرکتهای تجاری بزرگ را دستگاههای فرافکنی ( externalizing machines ) میخوانند. سرمایهداری اصولاً تمایل به این دارد که حال را به آینده و امور خصوصی را به امور عمومی ترجیح دهد.»
«اسپت» با نقل مطلبی از کتاب دانشگاهی «اقتصاد کلان» (چاپ ۲۰۰۱) اثر «رابرت ساموئلسون» و «ویلیام نوردهاوس» که از مدافعین این نظام هستند عنوان میکند که سرمایهداری نظام اقتصادی ظالمی است که بیرحمانه هدف خود سودجویی را دنبال میکند.
«اسپت» در ادامه این نقد در کتاب خود چنین نتیجه گیری میکند:
۱) سیستم اقتصاد سیاسی کنونی که به آن سرمایهداری مدرن میگویند تخریب کننده محیط زیست است و این عمل نه در مقیاسی کوچک بلکه در مقیاسی انجام میگیرد که کره زمین را با مخاطراتی بزرگ روبرو میکند.
۲) به گفته «کینس» جوامع مرفه به مرحلهای رسیدهاند که مشکلات اقتصادی آنها دیگر رفع شده یا به زودی به این مرحله خواهند رسید و ضروریات زندگی نیز به اندازه کافی برای عموم مردم فراهم است.
۳) در جوامعی که رفاه بیشتری دارند سرمایهداری مدرن دیگر کاری را برای سعادت انسان انجام نمیدهد. ۴) جنبش بینالمللی هوادار تغییر که خود را قیامی مقاومت ناپذیر، جهانی و بر ضد سرمایهداری توصیف میکند قدرتمندتر از آنچه بسیاری از مردم در تصور خود دارند است و از این پس نیز قدرتمندتر خواهد شد. جمعی از نیروهای مؤثر در زیر لوای این جنبش گردهم آمدهاند که عبارتند از جمعیتهای طرفدار صلح، عدالت اجتماعی و اکولوژی و نیز شوراها و گروههای فمینیست.
۵) توده مردم و گروهها تلاش دارند که با استفاده از تمهیداتی جایگزین بذرهای تغییر را بکارند و مسیرهای نویدبخش دیگری نیز برای حرکت به سوی یک سیستم عامل جدید شناسایی شده است.
۶) پایان جنگ سرد راه را برای به زیر سؤال بردن سرمایهداری کنونی هموار میسازد.
البته «اسپت» سوسیالیسم را نمیپذیرد زیرا به سنت دوران جنگ سرد آن را نظام حکومتی کشورهایی مانند شوروی در واپسگراترین نوع خود می داند. وی صراحتاً نظام دیگری غیر از سوسیالیسم را برای جایگزینی سرمایهداری مناسب میشمارد. چنین نظامی از نیروهای حاکم بر بازار (البته نه بازار خودگردان سرمایهداری سنتی) بهرهگیری میکند و در پی ایجاد یک «جهان پایدار جدید» یا آنگونه که «گروه سناریوی جهانی» عنوان کرده جهانی برای سبزهای سوسیال ( Eco-Communalism نیز نامیده شده) است. صاحب نظران سناریوی دوم را به اندیشمندان تندرویی مانند «ویلیام موریس» (که خود از عقاید «مارکس» و «روسکین الهام گرفته) نسبت میدهند. با توجه به این مسآله «اسپت» در استدلالهای خود از جنبش سوسیالیستی قرن بیست و یکم که هدف آن نیل به ارزشهای بنیادینی مانند عدالت اجتماعی و پایداری زیست بومها است چندان دور نیست. این جنبش به دنبال خلق آیندهای است که ضمن برآوردن نیازهای اولیه نسلهای بعدی به آنها توانایی بهرهگیری کامل از قوه خلاقه خود را میدهد. این هدف محقق نمیشود مگر با تجدید سازماندهی عقلانی ارتباط انسان با طبیعت۱۳.
این سازماندهی مجدد نه تنها به سمت تغییرات اقلیمی بلکه باید به سمت سایر مشکلات متعدد نیز هدایت شود. در این شماره به برخی از این مشکلات پرداختهایم که عبارتند از:
ـ تآثیرات سیاسی_جغرافیایی به حداکثر رسیدن ظرفیت تولید نفت (جان بلامی فوستر)، تولید سوختهای زیستی مایع جایگزین و تبعات آن (فرد مگدوف)، تآثیرات اقتصادی تغییرات اقلیمی (مینکی لی)، علم تغییرات اقلیمی (جان دبلیو فارلی)، بحران در اقیانوسها (برت کلارک و ربکا کلازن)، معضل سدهای بزرگ (روهان دوسوزا) و مشکل جهانی آب (ماد بارلو). البته در این شماره سایر بحرانهای اکولوژیکی را که اهمیت بسیاری نیز دارند بررسی نکردهایم. این بحرانها عبارتند از: انقراض گونهها (و به طور کلی از بین رفتن تنوع زیستی)، تخریب جنگلها، بیابان زدایی، کاهش حاصلخیزی خاک، باران اسیدی، انتشار پسماندهای سمی (و نفوذ آنها در بدن موجودات زنده)، کنترل بازار بر فن آوری زیستی، شلوغی شهرها، رشد جمعیت و حقوق حیوانات.
هیچ یک از این موضوعات از نظر وسعت و وخامت با آنچه ما «معضل زیست محیطی» مینامیم برابری نمیکند زیرا این مسآله به تنهایی تمامی تناقضات اکولوژیکی جامعه ما و حتی مباحثی دیگر را نیز در بر میگیرد. اگر ما اکنون با توجه به وضعیت زیست بومهای کره زمین با «حقیقتی هراس آور» روبرو شدهایم دلیل آن تآثیرات عدیده سرمایهداری بر بازتولید طبیعت (و انسانها) است. هرگونه تلاش در جهت رفع هر یک از این معضلات (مانند تغییرات اقلیمی) بدون در نظر گرفتن باقی موارد محتملاً به شکست میانجامد زیرا این بحرانهای بوم شناختی به رغم آنکه از بسیاری جهات از هم متمایزند خاستگاههایی مشترک دارند.
اگر معتقد باشیم که تولید انسانی فرایندی است در خدمت منافع جمعی که ریشه در ارتباط آدمی با طبیعت دارد به نظر ما تنها با تکیه بر این اعتقاد است که میتوان با گسست اکولوژیکی که اکنون دامن آن تمامی مناطق کره زمین را در بر گرفته مقابله کرد. مقالات چاپ شده در این شماره همگی بر پایه این اعتقاد به رشته تحریر درآمدهاند. دومین شماره ویژه نشریه Monthly Review که در خصوص اکولوژی است و (جهت تکمیل این شماره) در پاییز سال جاری انتشار خواهد یافت حاوی مقالهای درباره تبعات سیاسی تلاش انسان برای مقابله با بحرانهای بوم شناختی است.
● چرا که نه؟
در سال ۱۸۸۴ میلادی «ویلیام موریس» که یکی از هنرمندان خلاق، روشنفکران سوسیالیست انقلابی و صاحب نظران بزرگ اواخر قرن نوزدهم در زمینه محیط زیست بود مقالهای با عنوان «چرا که نه؟» به سفارش نشریه سوسیالیستی Commonweal نوشت. او میدید اکثریت مردم و از جمله بسیاری از سوسیالیستهای معاصر وی که علیه سرمایهداری و زشتیهای آن سر به شورش برداشته بودند آینده را در ذهن خود به شکلی مجسم میکنند که تفاوت چندانی با دنیای مخروبه و آلوده سرمایهداری ندارد.
«موریس» در این مقاله چنین مینویسد: «در دوران حکومت نظام سرمایهداری کنونی مشکل بتوان از رشد این ساختمانهای آجری مخوف (کارخانهها) جلوگیری کرد. بدون تردید تمایل این سیستم بر آن است که روستاها و شهرهای کوچک را از سکنه خالی کند و آنها را به مراکز بزرگ تجاری و تولیدی بکشاند. اما اگر ما خود را از مالکیت انحصاری بر زمین، تولید در جهت تآمین منافع عدهای خاص و رقابت ابلهانه بر سر توزیع کالا رهایی بخشیم این هیولای شریر دیگر کاری از پیش نخواهد برد.
به اعتقاد «موریس» در فراسوی دنیای هراس آلود و پر درد و رنج مردم ستمدیده چشماندازهایی از یک جهان سوسیال وجود دارد که شاخص ترین آنها زندگی لذت بخشی است که سوسیالیستها نوید آن را دادهاند. او میپرسد: «چرا باید یک سوم انگلستان آنچنان در دود و دم فرو رود که (من باب مثال) اهالی بخشی از یورک شایر رنگ طبیعی گوسفند را سیاه فرض کنند؟ و چرا باید در رودخانههای یورک شایر و لنکشایر به جای آب زلال فاضلاب و رنگهای صنعتی جریان داشته باشد؟
اما سودجویان از فعالیت باز نمیایستند. هیچ کس دیگر وانمود نمیکند که جلوگیری از ارتکاب چنین جنایاتی علیه زندگی شرافتمندانه کار سادهای نیست. اما «سازمان دهندگان کار» یا بهتر است بگوییم «سازمان دهندگان منجلاب» میدانند که این کار نفعی برای آنها ندارد و چون در بیشتر اوقات سال در ویلای خود در صندلی راحتی لم میدهند و یا مشغول شکار یا قایق سواری در دریای مدیترانه هستند شاید تجسم منظرهای از یک ده دود گرفته را تغییری در زندگی یکنواخت خود میدانند و تصور میکنند که این کار به تخیلات آنها پر و بال میدهد.
«موریس» با رد کردن تمام این نظرات میپرسد که آیا نمیتوان در زندگی روشی شرافتمندانه، پسندیده و سالم در پیش گرفت تا همگان از آنچه مادر طبیعت ارزانی میدارد سهمی ببرند و دنیای پست سودجویان سرانجام به پایان خود برسد؟ چرا که نه۱۴؟
جان بلامی فوستر، برت کلارک و ریچارد یورک
علیرضا اخوان
پی نوشت
۱- جان بلامی فوستر، سیاره آسیب پذیر (انتشارات Monthly Review نیویورک، ۱۹۹۴)، ۱۳». این مقاله که به پیش بینی روند تغییرات کره زمین در چهار دهه آینده اختصاص دارد بر اساس تحقیقاتی از «انستیتوی دیدهبان جهانی نوشته شده که مشخصات آنها به قرار زیر است: لستر آربروان و همکاران، «دنیای بیانتها، تاریخ طبیعی (مه ۱۹۹۰): ۸۹» و «وضعیت جهان در سال ۱۹۹۲(لندن، چاپ Erathscan، )، ۸-۳».
۲- «جیمز هنسن نقطه بازگشت ناپذیر»، «ای فرن و کی اچ ردفورد»، «وضعیت دنیای وحش در سال ۲۰۰۸ (واشنگتن دی سی، چاپخانه **، ۲۰۰۸)»
و نیز نگاه کنید به «جیمز هنسن، سیاره زمین در خطر، New York Times Review of Books ۱۳ ژولای ۲۰۰۶». با بررسی گسستهایی که در نتیجه فعالیت نظام اقتصادی مولد ثروت در زیست کره پدید آمده است بهتر میتوان موضوع رسیدن تغییرات اقلیمی به نقاط آسیب پذیر را درک کرد. در این ارتباط به منبع زیر مراجعه کنید: «برت کلارک و ریچارد یورک، سوخت و ساز کربن و سرمایهداری جهانی: تغییرات اقلیمی و گسست در زیست کره، تئوری و جامعه ۳۴، شماره ۴ (۲۰۰۵) ۴۲۸-۳۹۱
۳- «لستر براون، طرح B۳.۰ (دبلیو نورتون، ۲۰۰۸)، ۱۰۲. آمار جهانی گونههای در معرض خطر انقراض نسل در سال ۲۰۰۷ میلادی بدین قرار است: ۱۲ درصد از پرندگان، ۲۰ درصد از پستانداران، ۳۹ درصد از ماهیان. رجوع کنید به «اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعتIUCN ، فهرست قرمز گونههای در معرض خطر //www.iuncredlist.org/info/stats:http، جدول شماره ۱، تعداد گونههای در معرض خطر بر حسب گروههای عمده جانداران.» مزید بر آن تغییرات اقلیمی در حال حاضر تآثیرات قابل توجهی را در تنوع گیاهان بر جای میگذارد. «بر اساس مطالعات اخیر پیش بینی میکنند که تغییرات اقلیمی ممکن است تا پایان قرن به انقراض نسل نزدیک به نیمی از گونههای گیاهی جهان بیانجامد.» مراجعه کنید به «بلیندا هاوکینز، سوزان شاروک و کی هیونز، گیاهان و تغییرات اقلیمی در ریچموند، انگلستان: مؤسسه حفاظت از باغهای گیاه شناسی، ۲۰۰۸)۹.
۴- «دیوید اسپرت و فیلیپ ساتون، کد قرمز اقلیمی (فیتز روی، استرالیا: دوستان زمین، ۲۰۰۸)، براون، طرح B۳.۰، جیمز هنسن و همکاران، تغییرات اقلیمی و گازهای نشانه» معاملات فلسفی انجمن سلطنتی ۳۶۵ (۲۰۰۷)، ۵۴-۱۹۲۵ با جیمز لاولاک، انتقام جویی گایا (انتشارات New York: Basic Books ۲۰۰۶)، ۳۴، مینکی لی، تغییرات اقلیمی، محدودیتهای رشد و ضرورتی برای سوسیالیسم، آب شدن یخهای قطب شمال در تابستان تا سال ۲۰۰۳ میلادی، اخبار BBC News، ۱۲ دسامبر ۲۰۰۷.
۵- «هنسن، نقطه بازگشت ناپذیر، ۸-۷».
۶- «براون، طرح B۳.۰ ،۵-۴، او که یکی از طرفداران برجسته حفظ محیط زیست است وخامت مشکلات بوم شناختی را به درستی به تصویر می کشد اما بر این نکنه پافشاری دارد که بدون ایجاد تغییرات مادی در جامعه و تنها با آمیزه ای هوشمندانه از تمهیدات تکنولوژیک و جادوی بازار به راحتی می توان این مشکلات را مرتفع ساخت . در این ارتباط به مقاله نوشته « مینکی لی » که در این شماره چاپ شده است نیز مراجعه کنید.
۷- نکلاس استرن، اصول اقتصادی تغییرات آب و هوائی: نگاهی از استرن (کمبریج، انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۷).
۸- مقاله «نگاهی از استرن» به دلیل پیشنهادهای اخلاق مدارانه مندرج در آن انتقاد اکثر اقتصاددانان محافظه کار برجسته جهان مانند «ویلیام نوردهاوس» را برانگیخته است. به اعتقاد آنان در این مقاله بر ارزش پول درآینده درمقایسه با ارزش کنونی آن بیش از حد تأکید شده زیرا نرخ نزولی که در این مقاله مبنای محاسبه هزینه ها و منافع حاصل از فعالیتهای اقتصادی در آینده قرار گرفته از آنچه اقتصاددانانی مانند «نوردهاوس» در محاسبات خود منظور میکنند بسیار کمتر است و این خود مشکلات زیست محیطی کنونی را وخیم تر نشان میدهد. نرخ نزولی که «نوردهاوس» برای آینده درنظر میگیرد معادل ۶ درصد در سال است اما «استرن» رقمی کمتر از یک چهارم آن یعنی ۴/۱ درصد را در محاسبات خود منظور میکند. به عبارت دیگر مبلغ یک تریلیون دلار درصد سال آینده از دید «استرن» درحال حاضر معادل ۲۴۷ میلیارد دلار و از نظر «نودرهاوس» تنها برابر با ۵/۲ میلیارد دلار است.
«نوردهاوس» مقاله «استرن» را بازنگری تندرویانه ای در اصول اقتصادی حاکم بر تغییرات اقلیمی میخواند و از آن به دلیل پیشنهادهائی که برای کاهش شدید انتشار گازهای گلخانه ای در کوتاه مدت ارائه میدهد انتقاد میکند. جان براون، اخلاقیات تغییرات اقلیمی، نشریه "Scientific American" ، ۲۹۸، شماره ۶ (ژوئن ۲۰۰۸) ۱۰۰-۹۷، ویلیام نوردهاوس مسأله تعادل (نیوهیون انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۰۸) ۱۸، ۱۹۰.
۹- جیمز هنس و همکاران، کاهش Co۲ جوی : هدف نوع بشر چه باید باشد؟ چکیده ای از این مقاله برای نشریه Science فرستاده شد که در شماره چاپ می ۲۰۰۸ آن انتشار یافت. حتی پیش از این هم هنسن و همکاران او در انستیتوی گودارد اعلام کرده بودند که به دلیل احتمال پدید آمدن بازخودهای مثبت و نقاط بازگشت ناپذیر نباید اجازه دهیم که دمای میانگین جهانی در مقایسه با مقادیر آن در سال ۲۰۰۰ بیش از C ْ ۱ افزایش پیدا کند. معنای این سخن آن است که مقدار Co۲ اتمسفری باید در سطح PPM ۴۵۰ یا پائین تر از آن نگاه داشته شود. در این زمینه به مقاله زیر نیز مراجعه کنید. پوشکر ای خارچا و جیمز ای هنسن، تأثیرات به حداکثر رسیدن تولید نفت بر مقدار Co۲ جوی و آب و هوا، زیست شیمی جهانی زمین (۲۰۰۸، مطبوعات).
۱۰- استرن، اصول اقتصادی تغییرات آب و هوائی ۵-۴، ۱۶-۱۱، ۱۹۳، ۳۴-۲۲۰، ۶۳۷، ۵۱-۶۴۹: «اکنون دیگر شواهد به روشنی نشان میدهند که انسان مسبب گرمایش جهانی است»، نشریه Science Daily، Browne و http://www.sciencedaily.comاخلاقیات تغییرات اقلیمی، ۱۰۰ اسپرت و ساتن، که قرمز اقلیمی، ۳۰، سر دبیران، فرسایش اقلیمی، Scientific American ۲۹۸، شماره ۶ (ژوئن ۲۰۰۸)، ۳۹، تد تریز، نقدی کوتاه بر مقاله نگاهی از استرن.
Real-World Economics Review، ۴۵ (۲۰۰۸)،
http://www.paecon.net/PAEReview/issue۴۵/trainer۴۵.pdf ۵۸-۵۴.
گرچه در مقاله «نگاهی از استرن» جایگزینی نیروی هسته ای در فرانسه تلاشی موفقیت آمیز جهت کاهش گازهای گلخانه ای خوانده شده است، دلائل زیست محیطی محکمی برای عدم انتخاب این مسیر وجود دارد. در این باره به منبع زیر نیز مراجعه کنید: رابرت فوربر، جیمز سی وارف و شلدون سی پلاتکین، آینده نیروی هسته ای، Monthly Review ۵۹، شماره ۹ (فوریه ۲۰۰۸): ۴۸-۳۸.
۱۱- پل ام سوئیزی، سرمایه داری و محیط زیست، Monthly Review ۴۱، شماره ۲ (ژوئن ۱۹۸۹) ۱۰-۱.
۱۲- مایکل شلن برگر و تد نوردهاوس، مرگ جنبش حفظ محیط زیست،
Environmental Grant maker Association، اکتبر ۲۰۰۴،
http://thebreakthrough.org/PDF/Death-of-Environmentalism.pdf.
۱۳- جیمز گوستاو اسپت، پلی در انتهای جهان: سرمایه داری و محیط زیست و پایداری پس از بحران (انتشارات دانشگاه ییل، نیوهیون، ۲۰۰۸)، Xi ، ۲۶-۴۸، ۱۰۷، ۹۸-۱۹۴، سامــوئل بولــز و ریچـارد ادواردز، درک سرمایه داری (انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک ۱۹۸۵) ۱۱۹، ۵۲-۱۴۸.
در مورد «گروه سناریوی جهانی» و پایداری اکولوژیک، سوسیالیسم کلاسیک و نقد مارکس بر گسست ارتباط سرمایه داری با طبیعت به ترتیب به دو منبع زیر مراجعه کنید: جان بلامی فوستر، سازماندهی انقلاب اکولوژیک، Monthly Review، شماره ۵ (اکتبر ۲۰۰۵): ۱۰-۱ و جان بلامی فوستر، اکولوژی مارکس (نیویورک، انتشارات Monthly Review ، ۲۰۰۰)
۱۴- ویلیام موریس، چراکه نه، اقتباس شده از موریس، نوشته های سیاسی (بریستول، انتشارات Thoemmes، ۱۹۹۴)، ۲۷-۲۴.
«جان بلامی فوستر» سردبیر نشریه Monthly Review و پروفسور رشته جامعه شناسی در دانشگاه اورگون؛ «برت کلارک» استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی و «ریچارد یورک» سردبیر نشریه «سازمان و محیط زیست» و استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه اورگون است. نشریه Monthly Review در ماه سپتامبر کتاب آنها با عنوان «نقدی بر طراحی هوشمندانه: مادی گرائی درمقابل آفرینش گرائی از دوران باستان تا به امروز» را به چاپ خواهد رساند.
*« جان بلامی فوستر» سر دبیر نشریه Monthly Review و پروفسور رشته جامعه شناسی در دانشگاه اورگون ، «برت کلارک » استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی و « ریچارد یورک » سردبیر نشریه " سازمان و محیط زیست " و استادیار رشته جامعه شناسی دانشگاه اورگون است . نشربه Monthly Review در ماه سپتامر کتاب آنها با عنوان « نقدی بر طراحی هوشمندانه : مادی گرایی در مقابل آفرینش گرایی از دوران باستان تا به امروز » را به چاپ خواهد رساند .
Monthly Review
July-August ۲۰۰۸, Volume ۶۰, Number ۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست