یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

جراحی پلاستیک در CCU


جراحی پلاستیک در CCU

جمع بین تراژدی و کمدی, واقعیتی است که در میان احزاب اصلی مدعی اصلاحات مشخصاً کارگزاران سازندگی, جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و تا حدودی اعتماد ملی رخ داده است

جمع بین تراژدی و کمدی، واقعیتی است که در میان احزاب اصلی مدعی اصلاحات (مشخصاً کارگزاران سازندگی، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و تا حدودی اعتماد ملی) رخ داده است. وضعیت نابسامان این گروه از مدعیان تحزب و سیاست ورزی، گاه از شدت تلخی و ناگواری به طنز شبیه تر می شود و گاه آن چنان مضحک و طنزآلود می شود که پایان بازی و نمایش آنان را به سوگ سیاه شبیه تر می سازد.

برای یکبار هم که شده بیایید با صدای بلند اعلام کنیم حق با این احزاب و سران و رجال آنهاست. واقعاً وضعیت، بحرانی اورژانسی و فوق العاده و سیاه است. پروژه و شعار «نجات» را به دروغ سر نمی دهند. اگر یک حرف راست گفته باشند، همین گزارش وضعیت بحرانی و اضطراری است. اگر اوضاع آن قدر سیاه و اورژانسی نبود که این احزاب می گویند، نباید بازار آنها در بهار و جشنواره سیاست ورزی- انتخابات- این چنین سرد وکساد می نمود. شوخی نیست. شش انتخابات در همین ۷-۶ سال گذشته بیاید و برود اما رونقی در این راسته طبالان پدید نیاید. کم اتفاقی نیست از دست رفتن اعتماد به نفس در کارگزاران مشارکت و مجاهدین که هیچ یک دیگر جرئت نکنند مانند انتخابات ۴ سال پیش با نامزد مطلوب حزب خود به میدان بیایند.

آیا مسئله کوچکی است که احزابی از این دست، اعتبار و پایگاه رای خود را در میان مردم از دست رفته ببینند و مجبور شوند کرکره «تحزب» را درست در فصل عرضه و آزمون خود پایین بکشند و تابلو بر سردر خود بکوبند که «تا اطلاع ثانوی تعطیل است»؟ آقای معین که در انتخابات قبلی تایید صلاحیت هم شد. پس حال چرا او یا یکی مثل او را از سوی مشارکت و مجاهدین نامزد نکردند؟ کارگزاران هم که این همه رجل سیاسی مدعی داشت و به صادرات انبوه آنان به این ستاد و آن ستاد پرداخت! آنها چرا جرئت ریسک و شرکت در وزن کشی و مسابقه «مقبولیت و مشروعیت ملی» را از دست داده اند؟ چه شد که کارگزاران با آن گرایش های حاد و افراطی کاپیتالیستی و سرمایه سالارانه، دست به دامن سمبل چپ گرایی شدید شد؟ کدام فقر سرمایه اجتماعی و روانی باعث شد خروج از حاکمیتی های مجلس و دولت اصلاحات، به کسی دخیل ببندند که هرگز با دعاوی افراطی آنها هم قدمی و همراهی نداشت؟ از آن طرف چه می شود دبیرکل اعتماد ملی ماندن در عرصه را برای لطمه نزدن به فعالیت حزب نوپای خود ضروری می داند اما در عمل با آنها احساس کفایت نمی کند و تندروترین و نشاندارترین عناصر مدعی خروج از حاکمیت را که روزی با آنها نزاع شدید داشت دعوت به ساماندهی ستاد انتخاباتی خود می کند. برای ثبت نام هم که به وزارت کشور می رود، عبدی و ابطحی و کرباسچی با وی هستند و عکس یادگاری می گیرند اما دریغ از یکی از سران حزب!

می بینید که بحران و تیره و تاری اوضاع واقعیت دارد.

از بحران ایدئولوژی و هویت بگیرید تا بحران برنامه و سازمان و مشروعیت و مقبولیت. این بحران ها یکی دو تا هم نیستند. بلکه چنان وسعت و عمق دارند که می شود ورشکستگی خیلی از احزاب مذکور را علناً اعلام کرد. احمدی نژاد البته نرخ سیاست ورزی و سیاستمداری را به هم زده است. سفرهای استانی او را مقایسه کنید با سفر نامزدهای همین احزاب به ایلام و بوشهر و یاسوج و مشهد و شیراز و کرمانشاه و دیگر شهرها. انگار نه انگار که ۳ هفته دیگر روز پایان ماراتن انتخاباتی است که همین احزاب از ۴ سال پیش و به ویژه طی یک سال اخیر با شدت و حدت تمام بدان اهتمام کرده اند. استقبال های ۲۰۰ نفره تا حداکثر ۱۵۰۰ نفره- و در بزرگ ترین شهرها حداکثر ۶، ۵هزار نفره- در همین یکی دو ماه اخیر، بهترین و عینی ترین نظرسنجی برای احزاب است. مشاورین این احزاب مکرر می گویند و بعضاً در مطبوعات و سایت ها هم منتشر می شود که با این وضع، هیچ موجی نمی توان برانگیخت. انتخابات جای تمرین و بازی تدارکاتی نیست که بشود گفت عیبی ندارد دو، سه یا چهارمیلیون رای هم خوب است. بریدن- یک ماه مانده به انتخابات- و جرزنی و بدگفتن به زمین و زمان و داور و تماشاگر و توپ و تیر دروازه آن هم با وسعتی که هیچ جای نشان دادن هنر خود را باقی نگذارد، برای ناظران معمولی هم دارای پیام است و آن اینکه پس از مدت ها کرکری و رجزخوانی که «صبر کنید روز مسابقه برسد، می بینید چه گل هایی می کاریم»، طرف جا زده و می خواهد محترمانه و پیروزمندانه! اعلام شکست کند.

کارگزارانی ها، مشارکتی ها و سازمان مجاهدینی ها و من تبع آنها به نقطه «توقف» رسیده اند و کمترین امکان مانور را دارند. ۲۰ سال- دو دهه- فرصت کمی نیست برای امتحان پس دادن طیفی از آنها. آنها این ۲۰ سال را به هنجارشکنی، بد مستی با مسئولیت، تکاثر قدرت و ثروت، لاابالیگری با ارزش ها و باورهای ملت، خوار شمردن و کم مقدار کردن خدمتگزاری، تبعیض طلبی و عدالت کشی، نرمش و سازش با دشمن ترین دشمنان ملت و نظام در داخل و خارج کشور و در یک کلام، آتش انداختن در خرمن منافع ملی و سوختن و تباه کردن فرصت ها و سرمایه ها گذراندند. بارها موج سواری کردند و تغییر قیافه دادند و با ظاهر آراسته وگریم تازه یا جراحی پلاستیک! بازگشتند. بارها برای هم قلاب گرفتند و با تردستی از دیوار سیاست و قدرت و انتخابات بالا رفتند. اما این چهره ها آن قدر گریم خورده و رنگ عوض کرده که جای جراحی و گریم تازه ندارد. آنها به کسی می مانند که طناب به کمر، مدام بر مدار و محور «خودخواهی» و «ارضای تمنیات» گشته اند. آنها در این گردش دایره وار ظاهراً هر روز در موقعیتی متفاوت ایستاده اند. یک روز خط امامی و ضدآمریکایی و طرفدار پابرهنگان و محرومان، روز دیگر مدعی سازندگی و توسعه و آزادسازی اقتصاد و روز سوم داعیه دار اصلاح طلبی، دموکرات مآبی و حقوق بشر خواهی، آزادی طلبی. ظاهراً هر یک از این تیپ ها هم برای آنها فرصت مانور و جولان تازه ای داد تا ۱۶ سال تمام با انواع تردستی کام جویی کنند. اما چون گرد خود می چرخیدند، با هر گردش و دورزدنی، عرصه را بر خود تنگ تر کرده اند تا امروز که به نقطه توقف رسیده و طناب عملکرد را به دور خود پیچیده و در نقطه این پرگار، خود را با ستون بسته و آینه وار عملکرد خویش صورت به صورت می بینند. آنها اکنون با عمل خویش یکی شده اند و این آزاردهنده ترین و طاقت فرساترین وضعیت ممکن است که نتوانند مانند گذشته از عمل خود سلب مسئولیت کنند و از سابقه و یادگار خود بگریزند. انتخابات برای آنها، نه یک جشن و جشنواره ملی، که یک محشر کوچک است؛ با اعمالی آویخته به گردن که همه و حتی صاحب عمل را فراری می دهد.

این وضعیت ترسیم شده که خیلی سیاه است. آیا آنها هیچ در رو و گریزگاهی ندارند؟ ندارند و دارند. ندارند چون برای خروج از این وضعیت باتلاقی، اصرار دارند بیشتر در آن فرو بروند و با شتاب بیشتر دور محوری که خود را بدان بسته اند، بچرخند. و چاره دارند اگر که رسیدن به «بن بست» را باور کنند. باور کنند که اینجا نقطه توقف و اسارت است و باید از آن بازگشت. می شود آن طناب بسته به دور خود را با برگشتن و بر عکس گذشته سیر کردن گشود. اما تشدید تندروی و رادیکالیسم و ساختارشکنی، صرفاً به بنزین ریختن در آتشی می ماند که دامانشان را گرفته است.

اخبار و اطلاعات کاملاً موثق که اکنون به طور آشکار نیز در رسانه ها منتشر می شود حکایت از آن دارد که فراموشخانه ها و حلقه های اصلی رادیکالیسم در کشور با فهم تنگ دستی موجود در میان برخی احزاب و رجال سیاسی، آنها را با واسطه و لطایف الحیل، به تندروی و ساختارشکنی بیشتر «وسوسه» می کنند. بی دلیل هم نیست که شماری از این عناصر گروهکی را در این ستاد و برخی دیگر را در ستاد مقابل پیدا می کنیم. شما را به خدا عبدی و قوچانی و باقی و سروش با شیخ مهدی کروبی و باور او به انقلاب قابل جمعند؟! یا گروه خونی بهزاد نبوی و رضا خاتمی و محمود دولت آبادی با میرحسین موسوی یکی است؟! و می شود گروهک بدنام و پیشانی سیاه نهضت آزادی،هم با کرباسچی و عبدی در ستاد کروبی ائتلاف کرده باشد و هم با دیگران در ستاد موسوی؟! نام این اتفاقات اگر نفاق نیست پس چیست؟ ماجرای شیطان و آن عابد معروف را که شنیده اید. حتی آنجا هم که طناب مرگ بر گردن این عابد اهل کرامت انداخت، او را به حال خود وانگذاشت و گفت اگر می خواهی نجاتت دهم، از ایمان خویش برگرد و خداوند را منکر شو! و چنان هم شد. آیا از دشمن قسم خورده نسل آدم که مدام در حال تکثیر سپاه خود است می توان غافل بود؟ رجال سیاسی درون اردوگاه انقلاب سرمایه های ما هستند. آنها برای این انقلاب زحمت و سختی کشیده اند. آیا نباید نگران طمع اهل نفاق و خیانت بود؟ و آیا تلخی این تذکر و نقد صادقانه، بر شیرینی برخورد تملق آمیز و فریبکارانه ترجیح ندارد؟

انتخابات جشنواره عرضه توانمندی هاست. در این جشنواره، صرف فریاد کشیدن و سیاه نمایاندن خدمات دولت، شرط انصاف و تدبیر و مصلحت نیست. تنگ نظری و سیاه نشان دادن نقاط قوت دولت اصولگرا، گویندگان آن را بیش از گذشته از چشم مردم می اندازد، و بدتر از آن این است که برای جمع کردن چند رای بیشتر، ساختارها و بنیان های قوام و اقتدار ملی- اسلامی مورد حرمت شکنی قرار گیرد. هر کس وارد این «ضدبازی» شود بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداند، در زمینی بازی کرده که سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس آن را چیده اند.

کاش احمدی نژاد ۱۰ تا رقیب جدی مثل خودش داشت که قوت ها و موفقیت های او را از سرفتوت و حریت می گفتند و در عین حال نقدهای خویش را عرضه می کرند تا دولت دهم- فارغ از اینکه چه کسی روی کار می آید- با استانداردهای بالاتر و بر مبنای توفیقات دولت نهم تشکیل شود. اگر چنین می-شد حتماً امروز نیاز نبود برخی احزاب نامدار، بنالند که فضای انتخاباتی سرد و کم رونق است و از هیجان و شوری که باید در افکار عمومی بر سر انتخاب از میان نامزدها باشد، خبر چندانی نیست. این احزاب حتی بر نامزدهای مورد حمایت هم جفا می کنند چرا که با نوع حضور و مانور خود، چهره انسانی تندمزاج، تنگ نظر، غوغاگر و بی انصاف از نامزدهای محترم می سازند. چه کسی گفته که ایجاد فضایی انباشته از غوغا و فریاد، باعث ایجاد موج اجتماعی می شود و مردم را با احزاب آشتی می دهد؟!

آنها اگر می خواهند از نو آغاز کنند، باید در مسلمات و مقدسات حزبی خود «تردید» کنند. این اول بازسازی و اصلاح و احیای حزبی است. یکبار هم سر را بلند کنند و به جای حرکت بر اساس «غریزه»، درنگ کنند و در راه همیشگی نروند. این گران قیمت ترین و اکسیری ترین مشورت برای آنهاست.

محمد ایمانی



همچنین مشاهده کنید