شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

ساعت ۲۵


ساعت ۲۵

دمدمای غروب بود و نمایشگاه صنایع دستی بودیم. غرفه معرق...
دیدم دوستم خیره شده به یکی از تابلوها. قیمتش خیلی زیاد بود و من به شوخی گفتم: چیه، می خوای بخریش؟ گفت: می دانی یعنی چه؟
حدیث …

دمدمای غروب بود و نمایشگاه صنایع دستی بودیم. غرفه معرق...

دیدم دوستم خیره شده به یکی از تابلوها. قیمتش خیلی زیاد بود و من به شوخی گفتم: چیه، می خوای بخریش؟ گفت: می دانی یعنی چه؟

حدیث معروفی بود: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا...»

گفتم: یعنی هر روز عاشوراست و همه جا کربلا...

نگاهی به من انداخت و گفت: معنی ظاهری اش را نگفتم، معنی باطنی اش را می دانی؟

گفتم: خوب... خوب معلوم است یعنی به یاد کربلا و امام حسین (ع) باشیم.

گفت: دیگر؟

کمی فکر کردم، چیزی به ذهنم نرسید. گفتم: نمی دانم، تو بگو!

گفت: هر روز عاشوراست. یعنی هر روز حق و باطل در مقابل هم صف کشیده اند. و همه جا عاشوراست، یعنی جای خاصی نمی خواهد، همه جا میدان نبرد است، میدان نبرد حق و باطل.

حرفش بدجوری به دلم نشست. گفتم: یعنی...

حرفم را قطع کرد و گفت: یعنی باید جبهه حق و باطل را پیدا کنی، فکر می کنی ساده است؟

کمی فکر کردم. ترسیدم جواب بدهم! گفتم: خودت بگو!

گفت: ساده نیست، باید چشممان را باز کنیم. باید بصیرت داشته باشیم. باید بفممیم.

کمی تامل کرد و بعد با بغضی که سعی در پنهان کردنش داشت؛ ادامه داد: اگر خوب گوش کنی صدای هل من ناصر ینصرنی را هم می شنوی!

این را که گفت دلم لرزید. بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد. برگشت و نگاهی به صورتم انداخت، دستم را گرفت، رو به قبله ایستادیم و سلام دادیم...

«السلام علیک یا ابا عبد الله...»

احمد طحانی