شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
فرار از پاسخگویی
از لحظهای که فکر و ایدهای در ذهن فیلمنامهنویس شکل میگیرد، تا زمانی که این ایده به فیلم تبدیل میشود، چند سوال سخت و پیچیده ذهن سازندگان آن اثر را به خود مشغول میکند. برخی از این سوالها این است:
تا چه حد این فیلم میتواند برای مخاطب قابل باور باشد؟
چگونه امکان دارد مخاطب با شخصیتهای این فیلم ارتباط برقرار کند؟
مخاطب چه ایرادهایی را از این فیلم میگیرد؟
فیلم چه نقاط ضعف و قوتی دارد؟
و...
هر چقدر فیلمنامهنویس در مرحله نگارش فیلمنامه و کارگردان در مرحله ساخت با این سوالها برخوردی جدیتر داشته باشند، حاصل کار خوب و پخته از آب درمیآید، اما وقتی کارگردان و نویسنده از کنار این سوالها به سادگی عبور کنند، در زمان نمایش عمومی طرح چنین پرسشهایی از سوی مخاطب در مواجهه با اثر سبب میشود نه مخاطب لذت زیادی از تماشای اثر ببرد و نه تماشای آن فیلم را به شکل جدی به دیگران توصیه کند.
تماشای فیلم «لج و لجبازی» نشان میدهد سازندگان فیلم به این سوالها در چند مرحله پاسخ دادهاند، اما از کنار برخی از این سوالها نیز به سادگی گذشتهاند و پاسخی برای آن پیدا نکردهاند. «لج و لجبازی» داستان زن و مردی است که با عشق و علاقه فراوانی با هم ازدواج کردهاند. حاصل این ازدواج دختری جوان است، اما اختلافهای متعددی که میان این دو وجود دارد، سبب میشود تا آنها از هم جدا شوند. ۳ سال بعد از این ماجرا، دختر آنها به فکر میافتد که با کمک یکی از اقوام نزدیکش که دست بر قضا عاشق و خاطر خواه او نیز هست مشکل پدر و مادر خود را حل کند.
فیلم با یک صحنه پر و پیمان آغاز میشود. امیر جعفری در نقش «فرهاد» با ایفای نقش فردی لمپن در صحنههای آغازین فیلم نشان میدهد که از زندگی با زنی منظم در عذاب است و به همین دلیل در پی اختلاف با او، با جدایی موافقت میکند. در همان صحنههای ابتدایی فیلم، پونه وقتی عصبانی میشود قندانی را از روی میز برمیدارد و به طرف همسرش فرهاد پرتاب میکند. ترکیب مبلمان خانه این زن و شوهر و نیز محل قرار گرفتن میز، نشان میدهد که در این خانه اسباب و اثاثیه دقیق و منظم، چیده شدهاند و به همین خاطر قندان نمیتواند نزدیک درب ورودی و روی میزی باشد که طبیعتا محل قرار گرفتن گلدان است. شاید این اولین سوالی است که به ذهن مخاطب میرسد.
سوالی که البته در پس بازی پر قدرت امیر جعفری محو میشود. بازیگران انتخاب شده برای دو نقش فرهاد و پونه در این فیلم نه میانسال هستند و نه جوان. هنوز هم این دو بازیگر در فیلمهای زیادی نقش جوان اول را ایفا میکنند. با این تصور میتوان فیلم را تا به انتها تماشا کرد، به شرط آن که حضور «سحر قریشی» در نقش فرزند مشترک این دو شخصیت را نادیده بگیریم. قریشی بازیگر ۲۳سالهای است که ویژگیهای چهرهاش به او کمک میکند که سن و سال واقعیاش کمتر از این میزان به نظر برسد، اما وقتی در فیلم به این مساله اشاره میشود که فرهاد و پونه حدود ۱۵ سال زندگی مشترک داشتهاند، باز هم به سختی میتوان «سایه» را به عنوان فرزند مشترک آنها پذیرفت. حتی اگر مخاطب بدون سختگیری هم این موضوع را قبول کند، باز هم رابطه عجیب و غریب او با «مانی» جای سوال دارد.
مانی ظاهرا خواهرزاده فرهاد است و در نمایشگاه اتومبیل او کار میکند. مانی علاقه فراوانی به سایه دارد و جالب آن که فرهاد به عنوان مردی سنتی نهتنها از این رابطه اطلاع دارد، بلکه حساسیتی نیز نسبت به آن نشان نمیدهد. او طوری رفتار میکند که به نوعی تاییدکننده این رابطه است. سایه در فیلم شخصیتی است که میان نوجوان بودن و جوانشدن معلق است. برخی رفتارهایش بشدت کودکانه و برخی سرشار از فهم و درکی است که معمولا دختران در سن و سالی بیش از سنی که سایه دارد به آن میرسند.
البته میتوان حدس زد که سازندگان این اثر تلاش کردهاند تا به جای انتخاب دختری کمسن و سال برای این زوج، از حضور دختری جوان در اثر بهره ببرند تا شخصیت او بتواند زمینهساز آشتی دوباره پدر و مادرش شود، اما این مساله در فیلم به یک وصله ناجور تبدیل میشود.
«نریمان» شخصیت دیگری است که با حضور او در فیلم قرار است معادلات داستان تغییر پیدا کند. او مردی شیاد است که به مرور خود را به پونه نزدیک میکند تا با او ازدواج کند. با توجه به سن و سال کم او نسبت به پونه، این طور تصور میشود که او مردی عاشق و جنتلمن است، اما درست از زمانی که آشتی فرهاد و پونه جدی میشود، به یکباره ماهیت این شخصیت نیز افشاء میشود و فیلم با تاکیدهای چند باره، پایان خود را لو میدهد و اعلام میکند که قطعا پونه با چنین شخصیتی ازدواج نخواهد کرد.
از اینها که بگذریم چند اتفاق بیمنطق نیز در فیلم رخ میدهد. روبهرو شدن پونه و سایه با فرهاد در رستوران، عروسی پایانی فیلم، رابطه عاشقانه مانی و سایه در پایان فیلم و نیز روزنامهای که روی داشبورد ماشین دوست پونه قرار میگیرد برخی از این صحنهها هستند. کافی است سهلانگاری موجود در چنین صحنههایی را حذف کنیم تا فیلم در کنار نقاط قوت فعلی خود به اثری قابل توجه و جدی تبدیل شود. نقاط قوتی همچون دیالوگنویسی که تقریبا در اکثر فیلمهای ایرانی فراموش شده محسوب میشود یا پرداخت خوب رابطه فرهاد و سایه که با اتکا به دیالوگهای خوب این دو نفر، پذیرفتنی و جذاب از کار درآمده است. حتی ایده حضور آن شخصیت تخیلپرداز افغانی که پیش از این او را در سریال طنز «چهاردیواری» دیده بودیم نیز به این فیلم کمک فراوانی کرده است.
لج و لجبازی به عنوان فیلمی عامهپسند امتیازهای فراوانی دارد که بخش زیادی از آن به دلیل حضور حمید گرشاسپی منتقد سینما در مقام فیلمنامهنویس است. این امتیاز میتوانست با پاسخگویی به چند سوال چند برابر شود و اگر حاصل کار متوسط از آب درآمده، دلیل آن فقط و فقط یک چیز است؛ فرار کردن از یافتن پاسخ سوالهایی است که مخاطب تیزهوش این روزهای سینما به دنبال پیدا کردن جوابی برای آنهاست.
رضا استادی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس ایران انتخابات مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور وزارت کشور رئیس جمهور دولت رهبر انقلاب
تهران هواشناسی سیل شهرداری تهران سازمان هواشناسی زلزله فضای مجازی پلیس بارش باران قتل آموزش و پرورش ازدواج
قیمت طلا قیمت دلار خودرو گاز قیمت خودرو بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات ایران خودرو بازار خودرو مسکن دلار
نمایشگاه کتاب کتاب تلویزیون نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران رضا عطاران دفاع مقدس سریال نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نمایشگاه
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه حماس سازمان ملل رفح اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر رئال مادرید سپاهان لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ بازی
هوش مصنوعی ایلان ماسک مایکروسافت فناوری ناسا اپل فیبرنوری گوگل نخبگان
فشار خون چاقی سیستم ایمنی بارداری آسم توت فرنگی کبد چرب