جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سفری کوتاه در دهلیز گلین سفالگری


سفری کوتاه در دهلیز گلین سفالگری

بهترین جایگاه برای سفال ایرانی صادرات و خارج شدن از مرزهاست که این امر کمابیش تا به حال تحقق یافته است اما قبل از وارد شدن به مرحله صادرات انبوه, آرزوی من برای سفال ایرانی این است که دید ساکنان این سرزمین و خود ایرانی ها نسبت به سفال و سفالگری عوض شود

هوای زمستان سوز و سرمای عجیبی دارد. به طرف «خانه فرهنگ آیه» می روم و وارد نگارخانه می شوم. ترکیب نگارخانه این بار نسبت به دفعات قبلی تفاوت زیادی دارد.

اینجا همه چیز یک معنا را به تو القا می کند، بوی عجیب و آشنای موجود در فضا وادارم می کند یک نفس عمیق بکشم. دمی که فرو می دهم یعنی زنده شدن تمام خاطرات کودکی، تمام گل بازی های کودکانه، خلقت انسان از خاک، این عطر، کوچه باغ های تنگ و تاریک کودکی را با دیوارهای کاهگلی برایم تداعی می کند. این عطر آشنا حتی تا سقف چوبی نگارخانه هم بالا رفته و بر در و دیوارهای ساخته شده از چوب نگارخانه لانه کرده است. ترکیب بوی گل با بوی چوب چقدر عجیب و دوست داشتنی است. شروع به حرکت می کنم.

در افکار خودم غوطه ورم که خانم جوانی در برابرم ظاهر می شود. شاید برای اینکه هنر خودش را معرفی کند.ظروف سفالی را بین دستانش می گیرد و آرام نوازش می کند، وقتی با انگشتان دستش هر کدام از اشیاء را لمس می کند به دنیای دیگری سفر می کند. شاید برای ساخت هر کدام از آنها به یک سفر معنوی رفته و برگشته است.

«این ظروف با الهام از آثار باستانی ساخته شده اند. یعنی الگوی من همان آثار باستانی هستند.» اینها را «مریم فتحی» می گوید. هنرمند سفالگری که آثارش در اینجا به نمایش گذاشته شده اند.

«حدود پنج سال است کار سفالگری انجام می دهم، در طی این مدت تمام گوشت و خونم با این کار عجین شده است، مدت زمان زیادی صرف کردم تا به سطح ایده آلم برسم، شاید تنها لحظاتی که دست در گل دارم تمام سختی های زندگی را فراموش می کنم، لمس گل و پشت چرخ نشستن به من روح و زندگی جدیدی می بخشد، انگار در یک خلسه عرفانی غرق می شوم.»

کاری که با تمام عشق انجام می گیرد خستگی هم به همراه دارد یعنی سفالگر خستگی را تا به حال حین انجام کار احساس کرده؟ و جواب می شنوم؛«چنین چیزی را به خاطر ندارم. حین انجام کار حتی اگر مسئله ای باعث شود کارم خراب شود و به یک گلوله گل تبدیل شود باز هم احساس خستگی نمی کنم چون می دانم دست های هنرمندی دارم. دست هایم توان این را دارند که هر شکلی را که من بخواهم به یک گلوله گل بدهند. کارها وقتی ساخته و کنار هم چیده می شوند تمام خستگی هایم را فراموش می کنم. به این موضوع از صمیم قلبم اعتقاد دارم که خود کارها زودتر از هر کس دیگری از من تقدیر می کنند، به هر حال کار من به شکلی است که باید با آن رابطه برقرار کرد».

اعتماد به نفس خاصی در چشم های نافذش موج می زند، این احساس حتی شاید فراتر از اعتماد به نفس باشد. دلیل این حس قوی آشکار در چشم های او را نمی دانم. وقتی کلمه «انگیزه» را می شنود، از پشت عینک نیم فریمش به اطراف و کارهایش نگاه می کند و می گوید؛«از طرف خانواده و مخصوصا مرحوم پدرم به این کار تشویق شدم، چون هرکدام از فرزندان او به سمت خاصی رفته بودند، ایشان علاقه زیادی نشان می داد تا من هم باقی عمرم را با یک هنر سپری کنم، به غیر از آن خودم هم علاقه خاصی به سفالگری داشته و هنوز هم دارم.

به جز تمام این موارد گاهی احساس می کنم هنر سفالگری به نوعی دروجود من ذاتی شده است. ذاتی شدن خود یک تلنگر است، هنر ذاتی آن هم از نوع سفالگری، چه عاملی می تواند یک هنر را در وجود هنرمند ذاتی کند.

به دلیل اینکه زادگاه من بستر اصلی هنر سفالگری است و من سال های زیادی را در آنجا زندگی کرده و هنوز هم زندگی می کنم. شاید همه بدانند که شهر «لاله جین» همدان خاستگاه اصلی سفالگری در ایران است و من این هنر را از کودکی در اطرافم دیده ام و لذت برده ام، هرچند که در خانواده من کسی این کار را انجام نمی داد، اما تمام ساکنان شهر من در یک خصلت اشتراک دارند؛ عشق به سفالگری.»

و نمادهای این عشق را می توان در سراسر نمایشگاه تماشا کرد. عشقی که هر ذره آن شکل خاصی به اشیا و ظروف بخشیده است، اما انتخاب ترکیبی که قرار است گلوله گل به خودش بگیرد با هنرمندی است که پای چرخ سفالگری نشسته است «سعی کرده ام اشیایی که می سازم از سفالینه های باستانی باشند و نقوش و فرم های باستانی در آنها دخیل است؛ ریتون هگمتانه، گاو مارلیک، گاو املش و...» اما هرکدام از اشیاء اگر از لحاظ ظاهر و فرم هم به یکدیگر شبیه باشند، تفاوت هایی هم با یکدیگر دارند، نقوش خاصی که اشیاء بر بدن خود دارند باعث تفاوت آنها با فرم مشابه شان می شود.

این نقوش شاید برگرفته از سلیقه شخصی هنرمند باشد، وقتی ظروف را در دستم می گیرم تمام دور آن را تماشا می کنم تا بلکه سر از این ترکیب ها دربیاورم، اما هرچه بیشتر نگاه می کنم فلسفه نقش زدن این نقوش برایم جالب تر می شود؛ «نقوش روی ظروف و اشیاء نقوش هندسی سفال های تپه سیلک کاشان و تپه مارلیک مازندران است. قصدم از به کاربردن این نقوش القاء سلیقه شخصی به مخاطب نبوده، هدف اصلی من ایجاد یک ارتباط دیداری بین ساکنان دوران باستان و انسان های عصر جدید بوده است.»

هر هنری هرقدر هم که نو و تازه باشد تاریخچه خاص خودش را دارد و البته که هنر باستانی سفالگری هم از این قاعده مستثنا نیست. «قدرت این هنر به ۵-۴ هزار سال پیش برمی گردد. سفالگری بعد از کشاورزی و دامداری که اولین شغل اجتماعی دوران باستان بود، برای مردم شناخته شد.

آنها برای رفع نیازهای خود به سفالگری روی آوردند اما پس از اختراع چرخ سفالگری این کار به یک شغل اجتماعی تبدیل شد. سفالگران باستانی پس از گذشت یک دوره زمانی برای جذب و ترغیب هرچه بیشتر مخاطب سعی کردند در ابتدا از رنگ های موجود در طبیعت و سپس از نقوش هندسی روی ظروف استفاده کنند.»

در محیط گرم نگارخانه قدم می زنم و دور می چرخم، چندباری سراسر میز وسط نگارخانه را که پر از آثار سفالی است به دقت نگاه می کنم تا از بین تمام کارهایی که در مقابلم است یکی را انتخاب کنم، آنکه با بقیه متفاوت تر است و می ایستم، یک شکل عجیب و غریب اما باستانی، باید برای خود سفالگر هم تفاوت وجود داشته باشد و بین تمام کارهایش، در همین فاصله از پشت همان میز بزرگ سوالم را می پرسم «بین تمام کارهایی که انجام داده اید... .»

از جایش بلند می شود و به سمت من می آید، پس از برداشتن چند قدمی در کنارم می ایستد و درست همانی را نشانه می کند که مدنظر من است، البته به اضافه یک اثر جالب دیگر، هردو را دستش می گیرد و می گوید؛ «به گاو مارلیک و ریتون هگمتانه علاقه خاصی دارم. دلیل این علاقه خاص هم مدت زمانی است که صرف ساخت هرکدام از آنها می شود. چون گاو مارلیک و ریتون هگمتانه به صورت کاملا دستی ساخته می شوند و هیچ قالب و چرخی در شکل گرفتن آنها نقش ندارد و به همین دلیل حین ساخت آنها بین خاک رس و هنرمندان رابطه عاطفی برقرار می شود.»

دل کندن از زادگاه و برپایی نمایشگاه در یک شهر غریبه هم برای خودش حکایتی دارد. اینکه از شهر و دیار خودت جایی که همه کارهایت را می شناسند و از آنها استقبال می کنند دل برکنی و به تهران بیایی، نیازمند جسارت است؛ «از طرف دوستانم به برپایی نمایشگاه در خانه فرهنگ آیه بسیار تشویق شدم، آنها معتقد بودند به دلیل همجواربودن این خانه فرهنگ با شهرک اکباتان در اینجا از هنر استقبال زیادی به عمل می آید.» و این استقبال «خیلی مطلوب نبوده، در اجرای هر نمایشگاهی هدف اصلی ما نمایش کارها و پیش سفارش گرفتن از کار است.

فروش در اولویت سوم و چهارم قرار دارد، ولی طی مدتی که ما در این نمایشگاه بودیم حتی هدف اولمان هم در حد مطلوب برآورده نشد، چه برسد به اهداف بعدی...»ظاهرا خاطره خوبی از برپایی این نمایشگاه ندارد. برای هنرمندی مثل او که حتی تحصیلات متفاوتی داشته و فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشکده فنی ارومیه است چند نمایشگاه را می توان تصور کرد، لبخندی می زند و جواب می دهد «تابه حال دو نمایشگاه برگزارکرده ام، اولین نمایشگاه در خود همدان برگزار شد که استقبال بسیار زیادی از آن شد و توان من را برای انجام و ادامه کار سفالگری تقویت کرد. دومین نمایشگاه نیز نمایشگاه مختص سفال بود که در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.

با اینکه ارسباران نسبت به نمایشگاه همدان استقبال کننده چندانی نداشت، اما نسبت به اینجا استقبال خیلی خوبی از کارها به عمل آمد.»نمایشگاه های خارج از کشور اما شناخته شدن در ورای مرزها را به همراه دارد، شاید ایده آل ترین سطح کاری هر هنرمند، نمایش کارهای او خارج از مرزهای کشورش باشد.

«تا به حال چند باری کارهایم به خارج از کشور صادر شده؛ دوبی، منچستر و کویت جاهایی بوده اند که کارمان را برای نمایش به آنجا ارسال کردیم و خودمان حضور نداشتیم، اما برای نمایش کارهایمان به یک فستیوال یک ماهه در دوبی دعوت شده ایم که اگر شرایط مساعد باشد و خدا یاری کند، حتما خودمان هم همراه کارها در نمایشگاه حضور خواهیم داشت.»

حرف پایانی یک سفالگر در مورد جایگاه سفالگری بیانگر آرزوهای او پیرامون آینده سفالگری است؛ «بهترین جایگاه برای سفال ایرانی صادرات و خارج شدن از مرزهاست که این امر کمابیش تا به حال تحقق یافته است. اما قبل از وارد شدن به مرحله صادرات انبوه، آرزوی من برای سفال ایرانی این است که دید ساکنان این سرزمین و خود ایرانی ها نسبت به سفال و سفالگری عوض شود.

من در برخوردهای خودم با افراد دیده ام که این اشیاء که ما با تمام احساس آنها را می سازیم از نظر آنها تنها یک تعداد کاسه و کوزه است که به هیچ دردی نمی خورد و حتی امروزه از دکوراسیون ها هم خارج شده است، به نظر من یک ایرانی که این هنر را از نزدیک می بیند باید در مورد آن فکر کند و با احساس نهفته در کار آشنا شود و بتواند آن احساس را ببیند و لمس کند.

دوست دارم این سفال قبل از اینکه از ایران خارج شود و به دست یک خارجی برسد که حتی اشتراک زبانی هم با او نداریم، خود ایرانی ها آن را ببینند، لمس کنند و با آن ارتباط برقرار کنند. این هنر، هنر پیشینیان ماست و در نتیجه این ارتباط هم به غیر از برقراری رابطه با گذشتگان و نیاکان خودمان نیست.»

اکرم شعبانی