یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

كارتن خواب های نیویورك سیتی


كارتن خواب های نیویورك سیتی

این نمایش به نویسندگی یانوش گلوواتسكی و كارگردانی هما روستا در تالار مولوی تهران به روی صحنه می رود آنتیگونه در نیویورك به داستان آدم های مهاجری می پردازد كه هم اكنون در یك پارك زندگی می كنند

● نگاهی به نمایش آنتیگونه در نیویورك كار هما روستا

همه چیز در دو مفهوم ساده فلسفی و روان شناختی نهفته است؛ دو مفهومی كه هركدام نفی دیگری به شمار می رود و با آمدن خود گزینه دیگر را به راحتی نابود می كند. بنابراین وقتی حركت انجام می گیرد، سكون به فراموشی سپرده می شود و هنگامی كه سكون واقع می شود، دیگر حركت معنایی نخواهد داشت. اما انگار این دو مفهوم، جزو بدیهیاتی هستند كه همواره معنای مطلق خود را به حواسی پنجگانه و فطرت آدمی دیكته می كنند.

رودخانه وقتی در مسیر خود شروع به تكاپو و جولان می كند كه خاطرات و ذرات شفاف را با خود حركت می دهد ، فلسفه وجودی او در حركت و رفتن است و شاید این برای بشر یكی از زیباترین مفاهیم است. اما همین رودخانه اگر درجایی توقف كند و جریان را از دست بدهد، به یك بركه تبدیل می شود؛ بركه ای كه تنها از زمان و مكان اطراف خود پیروی می كند. بنابراین بركه آنقدر می ماند و در تنهایی و روزمرگی خود فرو می رود تا به گندآب و لجنزار تبدیل شود. اما این فرآیند انگار یكی از تأسفبارترین رویدادها برای بشر است.

نمایش آنتیگونه در نیویورك به ارائه تصویری از این دو مفهوم متضاد هستی شناسی می پردازد. این نمایش به نویسندگی یانوش گلوواتسكی و كارگردانی هما روستا در تالار مولوی تهران به روی صحنه می رود. آنتیگونه در نیویورك به داستان آدم های مهاجری می پردازد كه هم اكنون در یك پارك زندگی می كنند.

آنها بی خانمان به شمار می روند و در واقع «نیمكت خواب» هستند. از این رو، ساختار وجودی آنها طبق الگوی حركت و سكون و در واقع مصداق عینی رودخانه و بركه طراحی شده است. «ساشا» مهاجر روسی، شاخص ترین شخصیت نمایش است.

فردی كه در ابتدای نمایش، او را روی نیمكت پارك مشاهده می كنیم و وی را مركز ثقل این زندگی خیابانی می پنداریم. انگار نویسنده نمایشنامه، ساخت شخصیتی وی را متفاوت با آدم های دیگر پرداخت كرده است. زیرا پرداخت وارونه ساختار شخصیتی او بسیار معمایی تر و پیچیده تر از دیگر آدم های نمایش است. او در گذشته یك نقاش «آبستره» بوده و در سن پترزبورگ یك آپارتمان داشته است. یك بار هم نمایشگاهی از آثار آبستره برپا كرده اما به دلیل سبك دیرفهم آن با مخاطبان ارتباط خاصی برقرار نكرده است.

هم اكنون گالری دار آن زمان، استاد آكادمی هنرهای مسكو شده است. وی در نامه ای از ساشا دعوت كرده تا به روسیه برگردد و به تدریس نقاشی بپردازد. البته ما این ساخت شخصیتی را در یك فرایند ۲ ساعت و چند دقیقه ای مشاهده می كنیم. زیرا در طول مدت زمان نمایش، ساشا شخصیتی ولگردگونه و یك تیپ اجتماعی عام به تصور درمی آید.

از سوی دیگر ساخت شخصیتی آدم های دیگر، به پیچیدگی ساشا نیست. آنها مصداق عینی و وجودی افراد نیمكت خواب هستند. بازی بازیگران نیز در بسیاری از موارد از حمل بار معنایی متن پیروی می كند. بازیگران در كل از دو شیوه ایفای نقش، سود می برند. شیوه نخست برجسته سازی و آگراندیسمان گوشه هایی از متن است. این گوشه های متن نیز در واقع بخشی از دیالوگ ها را دربرمی گیرد كه همواره عناصری ناهمگون با شخصیت و یا گوشه ای از ذهنیت پنهان یا ناخودآگاه و رؤیاهای خفته آنهاست. برای نمونه یكی از این افراد «نیمكت خواب» به ساشا روزنامه ای را نشان می دهد و می گوید: ببین در شیلی یك اسقف سر اسقف شده است. می دانی اسم او چیست؟ اسمش سالوادور مانچینی است.

بی شك چنین دیالوگی نه تنها بازندگی، دنیا و هویت كنونی این افراد پارك نشین رابطه مستقیمی ندارد، بلكه یك خبر حاشیه ای و بی ربط است. آنچنان كه از تعاریف عناصر خبری و ارزش خبری در ژورنالیسم می آید، باید نوعی رابطه میان مخاطب و خبر وجود داشته باشد. اما چنین خبری همواره از جهان و ذهنیت آدم های نمایش دور است. بی شك هدف از آگراندیسمان چنین دیالوگ هایی، كاویدن بخش ناخودآگاه و بخش پنهان شخصیت هاست.

شاید شخصیت این فرد نمایشی آن چنان كه در جغرافیای نمایش تعریف شده، فاقد پایگاه اجتماعی خاص است. بنابراین او در بخش رؤیاهای خود به دنبال پایگاه های خاص و همذات پنداری با افراد این پایگاه اجتماعی است.

از سوی دیگر آگراندیسمان چنین دیالوگ هایی بازیگران را به سمت یك شیوه اجرای خاص هدایت كرده است. این شیوه در گریز و بیگانگی از نقش به وقوع می پیوندد. در نتیجه بسیاری از حركات فیزیك، میمیك چهره بازیگران و ادای دیالوگ ها با عصبیت خاصی به زبان می آید و شاید در چنین فرآیندی هویت نقش در صحنه به اصل باورپذیری نزدیك می شود.

نمایش «آنتیگونه در نیویورك» دو جریان روایت را به صورت دو تكنیك مجزا و مستقل به كار می برد. این دو روایت مستقل از دو تكنیك جدا از هم نیز سود می برد. روایت اول، پرداخت دراماتیك و نمایشی است كه هما روستا با استفاده از عناصر صحنه و نور و گفتمان محوری نمایش هدایت می كند اما روایت دوم جریانی است كه از طریق ویدیو پروجكشن و به صورت روایت تصویری به بدنه نمایش می پیوندد. این دو روایت بازگوكننده دو فرهنگ متفاوت غالب و مغلوب و به تعبیری فرهنگ شهروندان اصلی و مهاجران است.

در بخش های ویدیو پروجكشن شاهد بازی تصویری احمد آقالو بازیگر قدیمی تئاتر ایران هستیم. او نقش یك پلیس را بازی می كند كه در متن نمایشنامه، جزو دیگر شخصیت های نمایش است. بنابراین هما روستا با استفاده از این تكنیك و تفكیك دو روایت به یك تنوع اجرایی از متن نظر داشته است. زیرا پلیس در بخش هایی از این نمایش نقش راوی را برعهده دارد و همواره روایت ناهمگون اما موازی با زندگی آدم های پارك نشین را ارائه می دهد.

با این حال، زندگی آدم های پارك نشین در برشی كاملاً منحصر به فرد توصیف می شود. به تعبیری آنها خود معرف زندگی خود هستند و تفسیر الگوها و انگاره های زندگی آنها تا حدودی سخت است. در جایی ساشا به بحث مرگ آدم های مهاجر می پردازد. وی درباره آدم های مهاجری كه در آمریكا می میرند، می گوید: مرده ها را از نیویورك می آورند اینجا و به هر كدام یك شماره می دهند و در یك جزیره دفن می كنند. جزیره جای باصفائیه. دورادورش پر از آب و كلی پرنده دارد. این جزیره من را یاد باغ وحش سن پترزبورگ می اندازد.

شاید مقایسه جزیره مردگان مهاجر و باغ وحش سن پترزبورگ نیز نوعی جست وجوی هویت گمشده در قلمرو رؤیاهاست. زیرا بی شك برای این مهاجر روسی، زندگی در باغ وحش سن پترزبورگ و دیدن حیوانات جنگل بسیار خوشایند تر از زندگی نیمكت نشینی درپارك است. زندگی وی و دیگر آدم های ولگرد پارك همواره در لایه هایی از رؤیا و جریان های ذهنی مه آلود به وقوع می پیوندد. از این رو كارگردان هم برای تجسم دیداری و پرداخت دراماتیك به فضایی هماهنگ پناه برده است. ما در طراحی صحنه ۳ فضای مه آلود داریم كه به هر كدام به نوعی تداعی گر زندگی خیابانی و پارك نشینی هستند.

در یك گوشه صحنه با سطل آشغالی بزرگ روبه رو می شویم و پرده توری كه آن را به شكلی مه زده در ذهن ترسیم می كند. در قسمت وسط صحنه نیمكت و محل زندگی ساشا و بازی دیگر بازیگران قرار دارد و گوشه دیگر صحنه نیز یك تیرك چراغ برق كوچك و نیمكتی خالی در كنار آن به فضایی خالی و سوت و كور دامن زده است.

شخصیت ها در چنین فضایی به دوره كردن شب و روز می پردازند و همواره با گریز از خاطرات اصلی زندگی، برای بودن در زندگی كنونی بهانه ای پیدا می كنند. نمایش آنتیگونه در نیویورك به زندگی آدم های «نیمكت خواب» می پردازد كه شباهت عجیبی با همان تیپ اجتماعی «كارتن خواب» دارد. منتهی افراد «كارتن خواب» به نوعی در چرخه فعالیت و كار قرار دارند، اما آدم های این نمایش از هرگونه حقوق مادی و معنوی بی بهره هستند.

نكته دیگری كه در این نمایش وجود دارد، ارائه چهره ای دیگر از اسطوره قدیمی آنتیگونه است. آنتیگونه در این نمایش نه تنها وجهه سوفوكلی ندارد، بلكه یك ولگرد ساده و بدبخت خیابانی است؛ آنیتا شخصیتی كه تداعی گر این اسطوره قدیمی به شمار می رود، همواره شخصیتی درمانده و له شده زیر بار غربت و بدبختی است. او همه دارو و ندارش، ۱۹ دلار است و این رقم را هم برای مراسم كفن و دفن دوستش خرج می كند.

با این حال، پایان بندی نمایش روال تراژیك به خود می گیرد. جایی كه ساشا و آنیتا تصمیم می گیرند به روسیه برگردند. اما آنها در آن شب جان می بازند و پلیس هم در حالی كه با بدگویی در ویدیو پروجكشن ظاهر می شود، هویت آنها را انكار می كند و ازكشف جسد آنها اظهار بی اطلاعی می كند.

امید بی نیاز



همچنین مشاهده کنید