جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

غذا نمادی از رابطه انسان ها با خودشان


غذا نمادی از رابطه انسان ها با خودشان

زمانی که به من پیشنهاد ساخت فیلمی در مورد فست فود شد از کلیشه بودن موضوع ترسیدم, چرا که برنامه های تلویزیونی زیادی در مورد فست فود دیده بودم و خود من از آن دسته تماشاچی هایی بودم که هر برنامه تلویزیونی را که در این مورد پخش می شد با این پیش فرض که دوباره می خواهند در مورد فست فود بد بگویند شبکه تلویزیونی را تغییر می دادم

زمانی که به من پیشنهاد ساخت فیلمی در مورد فست فود شد از کلیشه بودن موضوع ترسیدم، چرا که برنامه‌های تلویزیونی زیادی در مورد فست فود دیده بودم و خود من از آن دسته تماشاچی‌هایی بودم که هر برنامه تلویزیونی را که در این مورد پخش می‌شد با این پیش فرض که دوباره می‌خواهند در مورد فست فود بد بگویند شبکه تلویزیونی را تغییر می‌دادم.

همانطور که با همین تفکر مطمئنا خیلی‌ها از خواندن این یادداشت صرف‌نظر می‌کنند. به اعتقاد من این عکس‌العمل طبیعی است، چرا که ما همیشه با بایدها و نبایدهای زیادی در زندگیمان روبه‌رو بوده‌ایم و هستیم و نمی‌خواهیم در مورد غذا خوردن که یکی از مهم‌ترین لذت‌های زندگی است باید و نباید دیگری را بشنویم و یا بخوانیم.

با این پیش زمینه متوجه شدم با موضوع سختی روبه‌رو هستم. موضوعی که با توجه به دم دستی بودنش، هر کسی نسبت به آن نظری دارد. من و گروهم به این فکر کردیم که چطور می‌توانیم از این موضوع فیلمی متفاوت بسازیم و مثل هر مستند دیگری به دنبال سوالی متفاوت بودیم. برای من مهم‌ترین سوال این بود که چرا با این که این همه رسانه‌ها سعی کرده‌اند مضر بودن فست فود را نشان بدهند هنوز فست فود این همه علاقه‌مند دارد. آیا آنهایی که از این غذا استفاده می‌کنند در مورد مضرات فست فود اطلاعی دارند؟! برای تحقیق این مساله نیاز نبود که جای دوری برویم چرا که من و همسرم یکی از علاقه‌مندان فست فود بودیم و بهترین زمان‌های زندگی‌مان با پیتزا مخلوط عجین بود.

حالا یک نفر که علاقه‌مند به فست فود است باید در مورد فست فود فیلمی بسازد. مطمئنا سفارش دهنده علاقه‌ای نداشت که ما یک فیلم ستایش آمیز در مورد فست فود بسازیم. با این شرایط شروع کردیم به تحقیق، قبل از آن بگویم من معتقدم فیلم خوب فیلمی است که روی خود کارگردان و گروه تولیدکننده زودتر از تماشاچی تاثیر بگذارد و اگر فیلم روی گروه سازنده تاثیر گذار نباشد مطمئنا روی هیچ تماشاچی دیگری تاثیر نخواهد گذاشت. با این پیش فرض منتظر بودیم که بعد از ساخت این فیلم در رابطه ما با فست فود تغییراتی ایجاد شود.

در ابتدای تحقیق به دنبال جواب این سوال رفتیم که آیا واقعا فست فود به آن اندازه‌ای که می‌گویند مضر هست؟! در مسیر تحقیق ما با انبوه مقاله‌هایی در روزنامه‌ها و سایت‌های اینترنتی مواجه شدیم و به چند بیمارستان مسمومیت‌های غذایی رفتیم و از نزدیک با آسیب دیده‌های این موضوع و چند دکتر صحبت کردیم و به چند آزمایشگاه سر زدیم و در این فضا با مواد نگهدارنده‌ای که در سوسیس و کالباس استفاده می‌شود آشنا شدیم. اگر بخواهم فقط در مورد مواد نگهدارنده‌ای که در سوسیس و کالباس وجود دارد صحبت کنم هزاران کلمه باید بنویسم و چون قرار است این یاداشت بیشتر از هزار کلمه نباشد فقط می‌توانم بگویم آشنا شدن با همین ماده نگهدارنده باعث شد علاقه من و همسرم به سوسیس و کالباس و همچنین فست فود کاملا از بین برود.

اما آیا با ساخت فیلمی در مورد مواد نگهدارنده غذایی یا روغن‌هایی که در فست فود فروشی‌ها استفاده می‌شود می‌توان فیلمی تاثیرگذار به تماشاچی ارائه داد؟ اینها سوالاتی بودند که زمانی که با انبوه مقاله‌ها و فیلم‌هایی که در مورد مضرات فست فود در مسیر تحقیقم بود روبه‌رو شدم. مطمئن بودم اگر قرار بود فیلمی که در مورد مضرات فست فود صحبت کند تاثیرگذار باشد، با انبوه این فیلم‌هایی که دیدم باید این تاثیر اتفاق می‌افتاد و از طرف دیگر من خودم هم علاقه‌مند نبودم از این زاویه فیلمم ساخته شود.

در این بین به سراغ چند فست فود فروش نام آشنای شهر رفتم تا شاید مسیری متفاوت برای فیلمم پیدا کنم. با معرفی خودم به عنوان مستندساز بر خلاف انتظارم با عکس‌العمل‌های بدی روبه‌رو شدم. با وجود اینکه با خودم دوربین و ضبط صوت همراه نداشتم مدیران فست فود فروشی‌ها از حرف زدن با من طفره می‌رفتند و از چیزی می‌ترسیدند که دلیلش را هیچ‌کدام به من واضح نمی‌گفتند. بالاخره یکی از فروشنده‌های یکی از فست فود فروشی‌های مذکور موضوعی را با من مطرح کرد که از این قرار بود: یکی از برنامه‌های تلویزیونی با وعده برای تبلیغات فست فود فروشی آنها در آنجا تصویربرداری کرده بود ولی فیلمی که از آنتن پخش شده بود کاملا علیه آنها بوده، به نحوی که پخش این فیلم نه‌تنها تبلیغ نبوده بلکه ضدتبلیغات نیز بوده و پس از پخش همین فیلم چند نفر از فروشنده‌هایی که با این برنامه مصاحبه کردند اخراج شدند و درک کردم چرا مدیران فست‌فود فروشی‌ها این‌گونه با من برخورد کردند. در مسیر پیدا کردن ایده فیلمم توجه من به استفاده‌کنندگان همیشه فست فود جلب شد، کسانی که از هر دکتری بهتر در مورد مضرات فست فود اطلاعات داشتند ولی با این وجود روزهای متمادی در مغازه‌های فست فود فروشی با دوستانشان انواع فست فودها را تجربه می‌کردند. کسانی که بعد از مسمومیت هر نوع فست فودی می‌دانستند کدام دارو را مصرف کنند چرا که به این نوع مسمومیت‌ها عادت داشتند. کسانی که برایشان مواد نگهدارنده ترسناک نبود چرا که انگار از چیز ترسناک دیگری فراری بودند. آنها معتقد بودند فست فود بر خلاف کشورهای غربی که برای آدم‌هایی با زندگی‌های سریع است برای آنها غذایی برای زمان آرامش است. فست فود را به آرامی می‌خورند که زمان بیشتری از این میزها و آرامش این مکان‌ها استفاده کنند.

آنها جوانانی بودند که از رفتن به خانه فراری بودند. با صحبت با آنها متوجه شدم سفره‌های خانوادگی این بچه‌ها بیشتر میز بازجویی پدر و مادر است و بهترین راه برای روبه‌رو نشدن با این فضاها، خوردن غذا در بیرون خانه با دوستانشان است و بهترین گزینه در این شرایط غذایی است سریع، خوش اسم از دیدگاه آنها و بعضا ارزان. بین این همه غذاهای گوناگون مطمئنا فست فود در این فضا بیشتر خودنمایی می‌کند. گروه دیگری از این جوان‌ها دلیل علاقه‌مند بودنشان به این نوع غذاها و صرف زمان زیاد در این فضا‌ها را اختلاف سبک زندگی آنها با خانواده‌هایشان می‌دانند و چون نمی‌توانند فضای راحتی که بتوانند حرف‌های زمانه خود را بی هیچ باید و نبایدی با دوستانشان در خانه بگویند ترجیح می‌دهند با خرید یک پیتزا یا یک ساندویج، یک میز و یک فضای خصوصی را برای خودشان اجاره کنند و در کنار خوردن غذایشان گوشی برای شنیدن حرف‌هایشان داشته باشند و به قول یکی از شخصیت‌های فیلم وقتی مشکل را نمی‌توانند حل کنند آن را با این روش دور می‌زنند. وقتی با این گروه صحبت می‌کردم متوجه شدم می‌توان با زیر ذره‌بین بردن ارتباط این نسل با غذایشان به ارتباط‌های خانوادگی آنها و دلیل علاقه آنها به فست فود پی برد.

به این باور رسیدم که می‌توان از طریق مشکل غذا خوردن آدم‌ها وارد زندگی آنها شوم و ببینیم چه چیزی پشت این رفتارشان پنهان است. غذا اینجا نمادی است از رابطه آنها با خودشان و در عین حال نمونه کوچکی است از رابطه آنها با همه چیزهای دیگر، چرا که غذا وقتی خورده می‌شود به بخشی از وجود ما تبدیل می‌شود، بخشی از وجود مقدس ما. بزرگی می‌گوید اگر در پی راه ساده‌ای هستید تا از نحوه ارتباط مردم با خودشان سر درآورید، به شیوه غذا خوردنشان نگاه کنید.

با صحبت کردن با این گروه متوجه شدم که دخترها و پسرهای زیادی از آشپزی کردن متنفر هستند و مطمئنا وقتی آشپزی نباشد غذایی نیست و وقتی غذایی نباشد بهترین غذا سریع‌ترین غذا است و باز سرو کله فست فود پیدایش می‌شود. با صحبت کردن باشخصیت‌هایی که برای فیلمم پیدا کردم متوجه شدم حتی از دیدگاه این شخصیت‌ها بردن غذای مادرشان به محل کار و گرم کردن آن، کار بسیار سختی است. به گمان آنها این کار، آنها را به آدم‌های زمان گذشته تبدیل می‌کند در صورتی که می‌خواهند یک آدم مدرن در بین همکارانشان دیده شوند و راحت‌تر آن است که در زمان گرسنگی با نزدیک‌ترین فست فود فروشی محل کارشان تماس بگیرند و سفارش غذا بدهند و منتظر موتوری باشند که این غذا را برای آنها بیاورد. این پروسه سفارش غذا برای این گروه آنچنان تکراری بود که یکی از شخصیت‌های فیلمم می‌گوید صدای موتور را هر جا که می‌شنود احساس گرسنگی می‌کند و نسبت به صدای موتور شرطی شده، صدای موتور برای او معادل است با فست فود و چنین شد که فیلمم با این آدم‌ها وارد مرحله تصویربرداری شد. در هنگام تصویربرداری فیلم متوجه شدم غذای فست فود خودش را فقط به مغازه‌ها محدود نکرده، بلکه خیلی از خانه‌ها و خانواده‌ها را به تصرف خود در آورده. من با خانواده‌هایی روبه‌رو شدم که سفره‌هایشان ماه‌ها بود چیده نشده بود و هر کس در دنیای منفرد خود زندگی می‌کرد و این دنیای منفرد غذایی منفرد هم می‌خواهد و در این بین وجه دیگر فست فود بیش از پیش برای من خودنمایی کرد و آن این بود که فست فود غذایی منفرد است و شاید اگر خانواده‌ها را به دور هم بودن و سر یک سفره نشستن تشویق کنیم بتوان غیر مستقیم با فست فود مبارزه کرد. در تولید این فیلم فهمیدم تمام باورهایی که ما در مورد غذا و غذا خوردن داریم، بازتاب روشنی از کل اعتقادات ما است. ارتباط ما با غذا، بقیه قسمت‌های زندگی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

لقمان خالدی

نمایی از فیلم مستند غذای بیرون

کارگردان ‌و مستند‌ساز