دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
پرهیز از تحول
نمایش آدمکش یک اثر رئالیستی است، سبک و شیوهای که به صورت متحول شده همچنان کارآمدی خود را نشان میدهد. البته آدمکش محمد زواربیریا هنوز وابستگی شدیدی به دادههای خاص این شیوه دارد و چندان از آن تحول اساسی برخوردار نیست. اگر نمایشهای محمد یعقوبی را دنبال کرده باشید، حتما با نمونههای متحول شده و پویا و نوآورانه نمایشی این سبک و سیاق در ایران آشنایی قبلی دارید. شاید یعقوبی بهترین مثال برای این جریان باشد. البته باید بپذیریم که تمام مکاتب هنری بهتدریج کارکرد خود را از دست میدهد یا به شکل کمرنگی حضور خود را ابراز خواهد داشت. بهترین گزینه برای حضور مجدد و مداوم آنان همین تن دادن به اصلاحات، نوآوریها و آمیزش و تلفیق با دیگر گونهها و سبکهاست.
آدمکش ماجرایی را دنبال میکند که در هر دوره و زمانهای میتواند اتفاق بیفتد، شاید امروز چنین چیزی بیشتر در معرض دید قرار بگیرد. اینکه آدمها با غیبت و تهمت دست به قتل دیگران بزنند بیآنکه خود بدانند تا چه حد در ویران ساختن آدمها نقش دارند، امر تازهای نیست و تکثرپذیر است. بنابراین آنچه باعث نو شدن این نمایش میشود همانا شوخیها و واژگانی است که در محدوده زمانی حال حاضر شنیده و دیده میشود. اما آنچه باعث آسیب دیدن این نمایش شده، توجه بیش از حد به وسایل صحنه، دکور و طراحی لباس است چرا که در زمانه حاضر حتی رئالیستیترین نمایشها هم چندان وفادارانه به اصول دیداری و تجسمی پایبند نیستند. در این اجراها سعی بر آن است تا اصل مطلب ادا شود. بنابراین زیاد تاکیدی بر حفظ دیوار چهارم نیست. دستکم در ظاهر اجرا چنین نکاتی رعایت نمیشود، اگر هم تاکیدی باشد در نحوه ارایه بازیهاست که خود بهترین اتفاق ممکن برای ایجاد همذاتپنداری با آدمها و ارتباط حسی با فضاست. در اجراهای یعقوبی فضا از عناصر رئال پاک میشود هر چند نظم موجود همچنان تاکید بر فضایی واقعگرایانه میکند. همین خالی شدن از عناصر واقعگرا فرصتی برای ایجاد فضاهای نوتر است.
در زمستان ۶۶ با ریختن نمک فضایی سرد و زمستانی ایجاد شده بود که این خود بسترساز فضایی سوررئال بود. یعنی به همین سادگی میتوان در نوآوری متون رئالسیتی اقدامات مفید و موثری را ارایه کرد. اگر در نمایش آدمکش هم فضای قهوهخانه که از آغاز تا پایان ثابت بود، با چند المان به نمایش درمیآمد یا با آمد و شد المانها موقعیت تازه به نظر میرسید، این تنوع خود در ایجاد ضرباهنگ و القای فضا نکته کارآمدی تلقی میشد. متاسفانه الان تاکید زیادی بر لباس و گریم و وسایل صحنه در رکود و ایستایی صحنه و محیط تاثیر نامطلوبی بر روند پیشبرنده اجرا خواهد گذاشت. در حالیکه نحوه ارایه نمایش با توجه به بازیها و تاکید بیشتر بر آن میتوانست از دامنه تاثیر بیشتری برخوردار شود. البته با بازی علی موسویان اصلا موافق نیستم چرا که ادا و اطوار بیش از حدش بر پیکره طنز نامحسوس و زیرپوستی آن لطمه وارد میزند. با نحوه بازی سروش طاهری در ارایه نقش منوچ بیشتر موافق هستم. او بیآنکه بخواهد بخنداند اما خیلی بیشتر میخنداند.
سروش طاهری به ظاهر جدی بازی میکند اما با مچ گرفتن و تکرار برخی رفتارها و دیالوگها از این جدیت دل میکند و فضا را برای لبخند و خنده مهیا میکند. بقیه هم میتوانستند در چنین شرایطی امکان طنز اجرا را بالاتر ببرند؛ بهویژه علی موسویان که نقشاش برای چنین امری پتانسیل بیشتری دارد. البته در این نمایش مواجهه با لهجه و گویش مازندرانی هم خود بسترساز طنزی لطیف شده است. بالاخره آمد و شد آدمهای بیگانه برای هویت دادن به مردی که سر و صورتش سوخته، خود امکان یک طنز تلخ را در چنته دارد. باید به این ماجراها کارآگاهبازیهای اسد (با بازی بهرام افشاری) اضافه کرد. در اینجا انتخاب بازیگران هم در جاذبه اولیه نقشها تاثیرگذار بوده است. قد بلند بهرام افشاری و صورت سوخته داوود محمدیان، ما را با واقعیتهای خاص رودررو میکند.
البته این دو بازیگر هم در حد خود موفق هستند. افشاریان با حس فضولی و جستوجوگری کارآگاهانه و محمدآبادی با سکوت کامل خود. البته حضور نویسنده (عباس عبداللهزاده در نقش ذبیح) و کارگردان (محمد زواربیریا در نقش حمدون) تقریبا نقش مشترکی را تداعی میکند، دو آدم که عقبمانده ذهنی هستند. شاید این هم تاکید بر طنز و در عینحال مجالی بر وجوه انسانی شخصیت منوچ است که با این تکرار ممکن شده است. بهار محمودزاده در نقش فریده یک زن بیهمسر را در فرصت مقتضی به نحو مطلوبی ارایه میکند. پیام کیانیپور هم میتوانست نابینا بودن پیرمرد را بهگونهای بهتر جلوه کند چرا که او با شنیدن صدای پای غریبه پسر خود را صدا میکند. این صدای پا میتوانست صدای پا هر کسی باشد. شاید هم این ایراد به کارگردان برمیگردد که باید حرکت و رفتار درستتری را جایگزین حرکت فعلی این شخصیت کند. علی برجی هم بهتر از حال حاضر میتواند جهاننما را بازی کند. مردی که بهگونهای در مجنون شدن و دیوانگی تنها دخترش مقصر است چرا که او با عدم رضایت در رسیدن این دختر به دلدادهاش، باعث برهم ریختن دو آدم شده و حالا جزای خود را باید بکشد. پس حس و حالش خیلی باید ویرانتر از اینها باشد که نرم و سبک بیاید و ادعا کند که این غریبه داماد فراری او است.
رضا آشفته
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست