سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

مبانی حقوق شهروندی


مبانی حقوق شهروندی

این روزها راجع به حقوق شهروندی زیاد بحث می شود در این بحث ها, رعایت حقوق شهروندی لازمه تحقق دموكراسی و مردم سالاری تلقی شده و برای تبیین جنبه های مختلف آن تلاش می شود

دولت، مجلس و قوه قضائیه با تدوین و تصویب لایحه و طرح، سعی می كنند حقوق شهروندی را قانونمند و رعایت آن را نهادینه نمایند. و روشنفكران و نظریه پردازان درصدد تبیین جایگاه و ویژگی های حقوق شهروندی برآمده اند. اما واقعاً حقوق شهروندی چیست؟ و چه ماهیتی دارد؟ اصول حاكم برآن كدامند؟ رویكرد دولت ها با این اصول چه نسبتی دارد؟ این حقوق به چه كسانی تعلق دارد؟ و شامل چه چیزهایی می شود؟ و اصولاً تحقق حقوق شهروندی مستلزم چه زمینه ها و شرایطی است؟ این سؤالات وبسیار سؤالات دیگر، پرسش هایی هستند كه باید به آنها پاسخ داده شود تا حقوق شهروندی به مانند بسیاری از واژگان دیگر به یك مفهوم مبهم با زمینه های شناختی متفاوت و متعارض و نهایتاً یك معضل اجتماعی تبدیل نشود، كه نه تنها زمینه های اجرایی شدن را پیدا نمی كند، بلكه به منشأیی برای منازعات و اختلافات نظری و عملی در سطح جامعه تبدیل می شود.

شهروندی

به نظر می رسد پیش از آن كه به مفهوم حقوق شهروندی پرداخته شود، باید به تعریفی دقیق از شهروندی دست یابیم. پاسخ به این سؤال كه شهروند كیست و دارای چه ویژگی ها و مشخصاتی است؟ ما را در شناخت بهتر حقوق و تكالیف شهروندی یاری خواهد رساند.

شاید اگر از خیلی ها بپرسیم شهروند كیست؟ پاسخ بدهند؛ شهروند كسی است كه در شهر زندگی می كند! اما واقعیت این است كه شهروند، صرفاً كسی نیست كه در شهر زندگی می كند. هرچند در لغت، چنین معنایی از آن ادراك می شود، اما شهروند معنایی فراتر از این دارد. در یك تعریف ساده و ابتدایی شاید بتوان گفت؛ شهروند به تك تك افرادی كه در یك جامعه یا كشور زندگی می كنند، گفته می شود.

در این تعریف، كلیه افرادی كه در محدوده جغرافیایی یك كشور زندگی می كنند و نیز افرادی كه به عنوان تبعه در خارج از مرزهای آن كشور زیست می نمایند، شهروند تلقی می شوند. حال سؤالی كه مطرح می شود این است كه: با این تعریف، آیا شهروندان همان اتباع یك كشور نیستند؟ باید گفت؛ نه! شهروندان با اتباع تفاوت دارند. اگرچه این دو، دارای نقاط مشتركی هستند، اما وجوهی متمایز و متفاوت از هم نیز دارند كه در تعیین جایگاه آنها در جامعه و حقوق و تكالیف ناشی از آن مؤثر و تعیین كننده است. در واقع تابعیت رابطه ای صرفاً سیاسی است كه فردی را به دولتی مرتبط می سازد. به طوری كه حقوق و تكالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی می شود.(۱) در این رابطه، تابعیت فرد باید با احراز شرایطی توسط دولت یا قانون پذیرفته شود، تا فرد به یك دولت مرتبط شده و تابعی از آن دولت محسوب شود. موقعیت اتباع بر سلسله مراتب و سلطه دلالت دارد.(۲)

اما در مقابل، شهروندی مبتنی بر سلسله مراتب، موقعیت هایی متمایز برای افراد، وجود شرایطی برای به رسمیت شناخته شدن، حاكمانی خاص و حكومت شوندگانی خاص نیست. نسبت و رابطه آن با دولت و جامعه نیز متفاوت است. در حالی كه تابعیت، یك رابطه یكسویه بین افراد و دولت ها است، شهروندی رابطه ای چند سویه را بین دولت، جامعه و شهروندان تعریف می كند.یكی از تفاوت های تابعیت و شهروندی این است كه در مفهوم شهروندی، برخلاف تابعیت، این افراد نیستند كه تابعی از دولت قرار می گیرند، بلكه دولت تابعی از شهروندان و مبتنی بر تصمیم گیری و خواست آنها ست. در تابعیت، افراد وابسته به دولت هستند، اما در شهروندی دولت وابسته به افراد جامعه است و بر همین مبنا است كه شهروندی جزء اصول ، مولفه ها و پیش شرط های دموكراسی در نظرگرفته شده است.به عقیده كیت فالكس «موقعیت شهروند بر یك حس عضویت داشتن در یك جامعه گسترده دلالت دارد. این موقعیت كمكی را كه یك فرد خاص به آن جامعه می كند، می پذیرد در حالی كه به او استقلال فردی اش را نیز ارزانی می دارد. بنابر این ویژگی كلیدی معرف شهروند كه آن را از تابعیت صرف متمایز می كند، وجود یك اخلاق مشاركت است.» (۳) مشاركتی كه اجباراً به افراد تحمیل نمی شود و جنبه صوری و غیرواقعی نیز ندارد. بلكه همان طور كه گفته شد به یك اخلاق تبدیل شده است. «در واقع شهروندی نه یك موقعیت منفعلانه، بلكه یك موقعیت فعالانه است كه به كمك مجموعه حقوق، وظایف و تعهداتش، راهی را برای توزیع و اداره عادلانه منابع از طریق تقسیم منافع و مسئولیت های زندگی اجتماعی ارایه می كند و بیش از هر هویت دیگری قادر است انگیزه سیاسی انسان ها را كه هگل آن را نیاز به رسمیت شناخته شدن می داند، ارضا نماید.» (۴)

بر مبنای این تعریف، شهروندان تنها افرادی از جامعه نیستند كه با دهان گشاده! چشم به اقدامات دولت دوخته اند، تا به حل مشكلات مختلف آنان بپردازد، فرهنگ را سروسامان بدهد، معضلات اجتماعی را حل كند و مشكلات اقتصادی كشور و مردم را ریشه كن نماید. بلكه اجزایی از یك سیستم هستند كه البته با در اختیار داشتن ابزار و لوازم مورد نیاز، هر كدام كاركرد مشخصی دارند و ایجاد سامان و نظام در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مستلزم كاركرد صحیح هریك از این عناصر، در كنار سایر مؤلفه های مؤثر از جمله دولت است.ویژگی دیگر شهروندی این است كه براساس آن، شهروندان رسماً از عضویت مشروع و برابر در یك جامعه بهره مندند. هیچ عاملی نمی تواند عضویت مشروع شهروندان را از آنها سلب نموده و یا برای آن سلسله مراتبی قرار دهد. همچنین با اطلاق واژه شهروند به افراد عضو جامعه، نمی توان برای آنها موقعیت هایی نابرابر را متصور شد. در واقع شهروندی وصفی است عادلانه برای همه افراد و آحاد یك ملت كه در قالب آن كلیه افراد، واقعاً از وضعیت مشابه و یكسان برخوردارند. بر این مبنا است كه شهروندی موجبات همگرایی و همبستگی اجتماعی را فراهم می سازد.در چنین نظامی، شهروندان وامدار و متعهد به چیزی جز آنچه متضمن تأمین منافع و مصالح ملی است، نیستند. روابط چند سویه بین شهروندان، دولت و جامعه ایجاب می نماید كه منافع فردی مستلزم تأمین منافع ملی و اجتماعی باشد و بالعكس و براین اساس شهروندان دوگانگی و تضادی بین منافع خود و منافع دولت یا جامعه احساس نمی كنند.مطلب دیگر در مورد شهروندی این است كه در این مفهوم، توامان حقوق و تكالیفی متناسب برای هریك از شهروندان در نظر گرفته می شود. براین اساس، شهروندی در عین حال كه مجموعه حقوقی را برای شهروندان معین می كند و آنها را بدون استثنا، بهره مند از این حقوق می داند، تكالیفی را نیز برای آنها متصور می شود كه باید به آنها بپردازند. این حقوق و تكالیف لازم و ملزوم یكدیگرند و هیچ یك را نمی تواند بدون دیگری تصور نمود.كیث فالكس معتقد است جذابیت شهروندی صرفاً به خاطر منافعی نیست كه به فرد می رساند، شهروندی همواره یك ایده دو جانبه و بنابر این ایده اجتماعی است. این ایده نمی تواند صرفاً مجموعه حقوقی باشد كه فرد را از تعهد دیگران رها كند. شهروندی علاوه بر حقوق، بر وظایف و تعهدات نیز دلالت دارد. در واقع این قابل تصور است كه یك جامعه بتواند بدون بیان رسمی حقوق به درستی كار كند. اما به سختی می توان وجود یك جامعه انسانی با ثبات را بدون وجود حس تعهد میان اعضایش تصور نمود. «(۵) بر این مبناست كه شهروندی یك مبنای عالی برای اداره امور جامعه به شمار می رود. موفقیت مردم سالاری و دموكراسی منوط به وجود جامعه ای است كه مردم آن، علاوه بر بلوغ دموكراتیك به حقوق و تكالیف شهروندی خود نیز واقف هستند. تلاش برای ایجاد دموكراسی در جوامعی كه مردم آن به حقوق تكالیف و شهروندی خود آگاه نیستند، می تواند موجب بروز هرج و مرج های اجتماعی شود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.