پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

صدای پای فاجعه


صدای پای فاجعه

نگاهی به رمان «خداحافظ برلین»

رمان «خداحافظ برلین» خاطرات و یادداشت‌های یک نویسنده انگلیسی است که در فاصله سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ (چندماه پس از به قدرت رسیدن هیتلر) در برلین اقامت داشته است. این رمان شامل شش فصل به ظاهر جدا از هم است که برعکس رمان‌های کلاسیک فاقد توالی زمانی بوده و موضوع و پرسوناژهای محوری ندارد و از این جهت در زمانه خودش تجربه‌یی بدیع و نو بوده است. رمان «خداحافظ برلین» مانند نتیجه دستکاری عکاسی که از سر تفنن از اینجا و آنجا عکاسی کرده، تصویرهای پراکنده‌یی از لایه‌های مختلف طبقات اجتماعی به دست می‌دهد اما در انتها این تصویرهای پراکنده مانند قطعات یک پازل عظیم تصویری کلی از جامعه آن روز آلمان در مقابل چشم ما نمایان می‌سازد و در عین حال چرایی و چگونگی برآمدن نازیسم را توضیح می‌دهد.

راوی انگلیسی است و نحوه نگاه او به مسائل ریز و درشت و اتفاقاتی که در برلین برایش پیش می‌آید، خود گویای تفاوت «نگرش» و «در جهان بودگی» آنگلو ساکسونی با نگرش آلمانی است و در واقع شوخ طبعی انگلیسی و خردگرایی ذاتی‌اش، او را به ناظری بی‌طرف تبدیل کرده است که در برخورد با آدم‌ها و ماجراها و موقعیت‌ها می‌تواند فاصله خود را حفظ کرده و اسیر احساساتی‌گری و قضاوت‌های اخلاقی نشود و با وجود آنکه مخاطب بسیاری از پرسوناژها بوده و با آنها در تعامل است، همواره از نگاه و زاویه دید ناظر خارجی رمان را روایت کند.

به عبارت دیگر از مهم‌ترین ویژگی‌های این رمان همین واکاوی و توصیف جامعه ملتهب آلمان توسط یک راوی انگلیسی است و البته این واکاوی فقط یک واکاوی جامعه‌شناسانه نیست بلکه باورها و بنیان‌های فکری و نهادهای اخلاقی را نیز شامل می‌شود. علاوه برآن راوی یک معلم زبان است و همین امر نقطه تلاقی و برخورد دو زبان به عنوان دو نگره فرهنگی متفاوت و دو نوع دریافت جهان است. در گفت‌وگوهای متعدد راوی با جوانانی که خود را کمونیست می‌دانند یا با اقشار دیگر جامعه این تفاوت نگاه به آرمانشهر سوسیالیستی، آزادی، نظم وقانون، رفاه، پیشرفت و... مشهود و گویای همین امر است که از یک حس یا مفهوم یگانه و ظاهرا بین الاذهانی چه تعبیرهای متفاوتی در ذهن وزبان هرکدام از آنها وجود دارد. در سال‌های اخیر درباره شرایط اجتماعی سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۳ که زمینه‌ساز بروز نازیسم در آلمان بوده رمان‌های زیادی به فارسی ترجمه نشده است. شاید مهم‌ترین آنها رمان «مرده‌ها جوان می‌مانند» نوشته آنا زگرس- «قطره اشکی در اقیانوس» اثر مانس اشپربر-

«طاق نصرت» نوشته ماریا رمارک- «طبل حلبی» نوشته گونتر گراس و تعدادی از آثار هاینریش بل است. لازم به توضیح است که اغلب آثار گونترگراس و هاینریش بل وسایر رمان‌های منتشره بیشتر به شرایط اجتماعی بعد از ۱۹۳۳ تا شکست آلمان در سال ۱۹۴۵ و پس از آن پرداخته‌اند. به هرحال رمان خداحافظ برلین نگاه دیگری است به شرایط اجتماعی پیش از برآمدن هیتلر. اما آنچه اهمیت دارد تاکید بر این امر است که تمام آثار نام برده شده، بعد از ۱۹۴۵ نوشته و منتشر شده‌اند. به عبارت دیگر آن رمان‌ها بعد از رخداد ظهور و حاکمیت نازیسم، بعد از وقوع جنگ جهانی دوم، بعد از نسل‌کشی زندانیان و اتاق‌های گاز آشویتس و بعد از برملاشدن جنایت‌های پنهان گشتاپو نوشته شده است اما رمان خداحافظ برلین قبل از ۱۹۳۹ یعنی قبل از شروع جنگ جهانی دوم و قبل از هولوکاست منتشر شده است. تاریخ نگارش و انتشار این کتاب گویای این امر است که ماجراها و وقایع این رمان بر اساس نتایج شوم یک «رخداد محقق شده» نوشته نشده است.

اما در لابه‌لای گفت‌وگوها و مجادله‌های بین راوی و آدم‌های دیگر و در لابه‌لای نقل ماجراهای یک زندگی عادی، صدای پای فاجعه‌یی که در راه است را می‌شنویم و اگر خوب نگاه کنیم، می‌بینیم که این دجال دنیای مدرن (هیتلر) با نوید آوردن بهشت موعود چه انشقاق عظیمی در جامعه و حتی در خانواده‌ها ایجاد خواهد کرد تا آنان را از نو در نظمی دلخواه سازماندهی کند و کار را به جایی برساند که نه‌تنها همسایه‌ها و شهروندان بلکه اعضای یک خانواده دشمن هم شوند و زنان و مردان بسیاری مانند «خانم شرودر» تعلق سیاسی و انتخاب گذشته خود را انکار کنند. در این کتاب هنوز از اجرای سیاست‌های تمایز نژادی و راه‌اندازی اتاق‌های گاز و کشتن کودکان با کوبیدن سر آنان به سنگ، برای صرفه‌جویی در گلوله، خبری نیست. اما می‌توان بر اساس اتفاقاتی مانند تحریم فروشگاه‌ها و گماردن نوجوانان نازی جلوی در این مغازه‌ها و مالیدن رنگ بر دست و لباس خریداران یا حمله به تظاهرات کارگران، رسیدن روز واقعه را پیش‌بینی کرد. می‌توان براساس گفت‌وگوی راوی با یک پزشک نازی در «روگن آیلند» حدس زد که چنین نگاهی به انسان و آن مرزبندی‌های اخلاقی، عاقبت به پروژه‌های اصلاح نژادی هیتلر ختم خواهد شد. در انتهای داستان راوی هنگام بازگشت به انگلستان، در حوالی پراگ در رستوران قطار از گفت‌وگوی دو نفر خبر سکته قلبی یا به تعبیر دقیق‌تر قتل برنارد لاندائر، دوست فرهیخته اش را می‌شنود.

انگار تاثیر این فاجعه در مرزهای آلمان محصور نخواهد ماند و شومی و هراس آن، تمام اروپا را دربرخواهد گرفت. ساختار و نحوه روایت این رمان نشات گرفته و در عین حال بازتاب‌دهنده شرایط اجتماعی شهر برلین در آن روزگار است. ماجراها توالی خطی ندارند و با وجود فصل‌بندی کتاب، بخشی از آدم‌ها و ماجراها در فصل‌های مختلف بارها حضور می‌یابند تا پازل را کامل کنند. با این وجود غیر از برنارد لاندائر که به قتل می‌رسد سرنوشت اغلب شخصیت‌ها بی‌سرانجام به حال خود رها می‌شوند تا آن فاجعه در ذهن ما پایان نیابد. فصل اول کتاب و فصل آخر یک نام مشترک دارند. «خاطرات روزانه برلین» البته خاطرات دو دوره متفاوت را نقل می‌کنند اما با مقایسه این دو فصل می‌توان تغییر موقعیت راوی از یک فرد منفعل و به قول خودش دوربین عکاسی به فردی که با دیگران تعامل دارد را به روشنی دید همچنین می‌توان تغییر موضوعات مورد علاقه راوی از نقل روابط خصوصی افراد به روایت نقش و تعامل گروه‌ها و افراد فعال اجتماعی را ملاحظه کرد و این هردو متاثر از شرایط اجتماعی است. علاوه بر آن ضرباهنگ متن و سرعت نقل اتفاقات و گفت‌وگوها انگار با تند‌تر شدن نبض وقایع اجتماعی سرعت بیشتری می‌گیرد؛ گویی دارد صدای زنگ هشدار فاجعه را دم به دم بلند‌تر و مهیب‌تر می‌کند و این هرسه نشان از هوشمندی و موفقیت نویسنده در انتخاب ساختار مناسب و نحوه روایت دارد.

کریستوفر آیشرود

ترجمه آرش طهماسبی