چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

نفس های شور دریاچه ارومیه به شماره افتاده


نفس های شور دریاچه ارومیه به شماره افتاده

نگذاریم دریاچه ارومیه درسی سی یوی زمین بستری شود

سرکلاس که می نشستیم، شیطان می رفت توی جلدمان! آن وقت بود که به ترک دیوار هم می خندیدیم. کافی بود یک نفر یک حرف بی مزه بزند تا کلا س از خنده منفجر می شود.

سرکلا س پرنده شناسی دکتر کهرم اما، هیچ کس جیک نمی زد. نه این که بد اخلا ق باشد و بچه ها را از جیک جیک بیندازد; ابهت کلا سش، آدم را مسحور می کرد و جذابیت پرنده ها فرصت جیک زدن را از ما می گرفت.

دکتر اسماعیل کهرم عادت داشت سر کلا س با تمام وجودش درس بدهد. عادت داشت با پرنده ها پرواز کند و بارودها جاری شود.

آن روز که «فلا مینگو» را درس می داد، پرواز صورتی فلا مینگوها در ذهنم حک می شد. استاد، از پرهای صورتی فلا مینگوها حرف می زد و این که وقتی دسته جمعی پرواز می کنند، سرخی پرهایشان آسمان را به غروب می نشاند.

من که هیچ گاه فلا مینگو رااز نزدیک ندیده بودم; با توصیف لطیف استاد کهرم، دلم ضعف می رفت برای دیدن فلا مینگو!

دیدنشان خیلی دور از انتظار نبود. کافی بود یک بار همت کنم و به دریاچه ارومیه بروم آن وقت رویاهای صورتی ام به واقعیت نزدیک می شد.

می گویند: هرکه را طاووس خواهد، جور هندوستان کشد.

من حاضر بودم صدبار منت دریاچه ارومیه را بکشم، در عوض برای یکبار هم که شده پرواز فلا مینگوها را ببینم.

دکتر کهرم می گفت: وسط دریاچه شور ارومیه ۹ جزیره هست به نام «دوقوزلر».

«دوقوز» به زبان ترکی یعنی ۹ و دوقوزلر یعنی نه گانه. این جزیره ها زیستگاه پرندگان دریاچه است. می گفت: وقتی هواپیما از روی دریاچه عبور می کند، این ۹ جزیره به وضوح دیده می شود.

ما حق داشتیم سرکلا س دکتر کهرم جیک نزنیم.هر کس جای ما بود، دنیای زیبای آبها و آبیها اسیرش می کرد.

هرکس جای ما بود، آواز پرنده ها را وسط دریاچه ارومیه می شنید، وقتی استاد از معجزه زندگی در این دریاچه شور حرف می زد.

وقتی از فلا مینگوها، کاکایی ها و پلیکان های دریاچه می گفت و فصل تخم گذاریشان، طنین زندگی از بزرگترین دریاچه داخل کشورم گوشم را نوازش می داد.

در خاطرات شیرین روزهای دانشجویی ام به دنبال پرواز فلا مینگوها بودم که سرانجام به دیدن خانه آبی فلا مینگوها رفتم. به دیدن دریاچه ارومیه!

جمله های دکتر کهرم هنوز در گوشم صدا می کرد وقتی هواپیما نزدیک به فرود، از روی دریاچه می گذشت.

شیشه کوچک هواپیما، روزنه ای شد تا به دنبال جزایر ۹ گانه بگردم، جزایری که فلا منیگوها وکاکایی ها و پلیکان ها در آن جوجه آوری می کنند و به دریاچه روح زندگی می بخشند.

اما هر چه با چشم نگاه کردم، نتوانستم جزیره ها را تشخیص دهم. هواپیما با سرعت از روی دریاچه می گذشت و من هنوز اثری از جزیره هایی که استاد گفته بود نیافته بودم.

یک لحظه به ذهنم شک کردم، شاید من درس هایم را خوب یاد نگرفته ام یا شاید استاد...

استاد اشتباه نکرده بود، این را وقتی فهمیدم که بعداز سالها باز برای تکمیل سوالا ت ذهنم به سراغش رفتم.

اینبار دیگر دکتر کهرم مثل آن روزها با اشتیاق از بزرگترین دریاچه درون کشور حرف نمی زد. این بار استاد با چشمان پراز اشک ازدریاچه ارومیه حرف می زد.

سراغ جزایر ۹ گانه را از او گرفتم و فلا مینگوها را. استاد آرام گفت: جزیره ای باقی نمانده، جزیره های دریاچه به خشکی پیوسته اند.

حال فلا مینگوها راپرسیدم. مگر این دریاچه زیستگاه فلا مینگوها نیست؟ استاد فقط گفت: «بود».

● آرتمیا چیست

دریاچه ارومیه شاخص ترین محل زاد و ولد فلا مینگوها در خاورمیانه بود. آب شور دریاچه ارومیه اگر چه ماهی نداشت اما در این آب سخت پوستان آبزی زندگی می کردند به نام «آرتمیا».

آرتمیا سخت پوست آب شور است که به اندازه ۲- ۱/۵ سانتی متر طول دارد. این موجود کوچک قهوه ای رنگ ۱۱ جفت پا و بدنی شفاف دارد. وقتی یک آرتمیا را در دست بگیرید داخل شکمش دیده می شود.

هر آرتمیای ماده در تابستان ۱۰۰۰ تخم می گذارد و تخم ها هم در داخل شکمش دیده می شوند.

وقتی تخم ها از شکم مادر بیرون می آیند به صورت یک گلوله کوچک صورتی رنگ هستند که وقتی این گلوله های کوچک صورتی رنگ روی نمک های کف دریاچه می نشینند، در آب دریاچه موجی به رنگ صورتی ایجاد می کند; درست مثل رنگ پرهای فلا مینگوها.

بدن این موجود کوچولو ۵۵ درصد پروتئین دارد وفلا مینگوها از این موجود با مزه تغذیه می کنند.

بامزه است به خاطر این که با ۱۱ جفت پایش یک جورهایی شبیه آدم فضایی است در گذشته اگر دستت را داخل دریاچه ارومیه می کردی و یک مشت آب بر می داشتی، چند آرتمیای وروجک داخل مشتت وول می خوردند اما این روزها آرتمیاهای دریاچه ارومیه حال و روز خوبی ندارند.

این موجودات دوست داشتنی به خاطر شوری بیش از حد آب دریاچه، آب بدنشان را از دست داده اند و تبدیل به یک نقطه سیاه شده اند. یک نقطه سیاه مرده.

● حال و روز فلامینگوها

این از غذای فلا مینگوها، حالا می رسیم به حال و روز خودشان!

دکتر کهرم می گوید: روزگاری نه چندان دور بین سال ۵۷-۱۳۵۲ دردریاچه ۵۰۰۰ کیلومتری ارومیه، ۴۰ هزار فلا مینگو وجود داشت، این فلا مینگوها آزاد ورها در کمال آرامش و امنیت در جزایر دریاچه ارومیه تخم گذاری می کردند و هر سال تعداد جوجه هایشان بیشتر می شد.

آن طرف تر در جزیره دیگر دریاچه، پلیکان ها زندگی می کردند وکمی آن سوتر کاکایی ها!

● غذای پلیکان

غذای پلیکان ماهی است، اما در دریاچه ارومیه هیچ ماهی زندگی نمی کند. با این حال پلیکان ها حاضر بودند خانه امنی را در آغوش دریاچه ارومیه داشته باشند و برای یافتن غذای خود، هر روز ۲ ساعت تا رودخانه های سیمینه رود و زرینه رود پرواز کنند و از آنجا برای جوجه هایشان ماهی بیاورند.

تصورش را بکنید یک پلیکان خاکستری چند ماهی را داخل کیسه منفارش ریخته و ۲ ساعت پرواز می کند تا به خانه امنش در وسط دریاچه ارومیه برسد و ماهی ها را به جوجه های کوچکش برساند که هنوز قادر به پرواز نیستند. دکتر کهرم می گوید: آن روزها حدود ۲۰ هزار پلیکان در دریاچه ارومیه زندگی می کردند.

شور زندگی اما با شور شدن دریاچه ارومیه در نمک های دریاچه جان داد و آرام آرام مرد.

پرندگان دریاچه ارومیه، دریاچه غمگین را با خاطرات شیرینش تنها گذاشتند و رفتند تا شاید دریاچه در خفقان شوری با شیرینی خاطراتش زنده بماند.

● نفس های شور دریاچه

بزرگترین دریاچه داخل ایران این روزها تب دار است. لب هایش خشک شده و از تشنگی ترک برداشته. آنقدر بی آب است که دیگر حتی نمی تواند به حال خودش اشک بریزد.

وقتی دیدمش شوره زار شده بود، حس می کردی روی زمین برف نشسته اما در گرمای تابستان برف کجا بود؟

تن سفیدش تبدیل به نمکدان شده و چشمهای خیسش شوره بسته. شاید دیگر ما را نمی بیند، که اگر نبیندمان حق دارد. حق دارد چون ما هم او را ندیدیم وقتی با التماس فریاد می زد: «نگذارید بمیرم».

به گفته دکتر کهرم روزگاری میزان شوری آب دریاچه ارومیه ۸۰ گرم نمک در لیتر بود و ما کاری با آن دریاچه زیبا کردیم که امروز ۳۵۰ گرم در لیتر نمک دارد، این یعنی میزان نمک دریاچه به فوق اشباع رسیده، یعنی دریاچه ارومیه از بحر المیت هم شورتر شده.

یک روز دریای بحر المیت شورترین دریاچه جهان بود و امروز دریاچه ارومیه در شوری از بحرالمیت هم عبور کرده.

بهزاد ترکی زاده یک عکاس زیر آب است که در دریاچه ارومیه غواصی کرده. او در حالی که روی نمکزارهای کنار دریاچه راه می رود از دنیای شگفت انگیز زیر آب می گوید; از روزی که در اعماق دریاچه ارومیه غواصی می کرد. به گفته بهزاد ترکی زاده اعماق دریاچه ارومیه مانند یک شب برفی است. البته یک شب برفی در آغوش خیس آب!

تصورش هم روح آدم را غلغلک می دهد. اگر در یک شب برفی خودت را مهمان آسمان کنی بلورهای نرم برف را حس می کنی که آرام روی گونه هایت می نشیند و با بوسه های سردش نوازشت می کند. حالا این شب برفی را در زیر آب تصور کن.

اینباردیگر از برف خبری نیست، این بلورهای سفید که آرام روی صورتت می نشینند و غلغلک می دهند بلورهای ریز نمک هستند که در دریاچه غوطه ورند.

و صد افسوس که این همه زیبایی در سی سی یویی به نام ارومیه بستری است و دریاچه ارومیه آخرین نفس هایش را در حالی می کشد که شوری امانش را بریده است.

● علت شوری بیش از حد دریاچه

دریاچه شور است چون طبیعت با او سر ناسازگاری گذاشته و آسمان روی خوش به آن نشان نمی دهد و باران مهربانی را بر سرش نمی بارد.

اما بدتر از آن مسوولین هستند که بی توجه به چشمان ملتمس دریاچه بر روی ۱۴ رودخانه ای که به دریاچه می ریخت ۳۵ سد زدند و قیچی به دست، روبان قرمز افتتاحیه سدها را پاره کردند و ندانستند که با پاره شدن هر روبان یکی از رگ های اصلی قلب دریاچه ارومیه پاره می شود.

و نتیجه این شد که رودخانه هایی که روزی ۵/۵ میلیارد مترمکعب آب به دریاچه می رساندند میزان آب ورودیشان به دریاچه یک میلیارد متر مکعب شد و مردم شهرنشین شادمان از احداث سدها، مرگ دریاچه ارومیه را به جشن نشستند.

دریاچه اما، چله نشین غم پرنده هایش بود، غمی به سنگینی نمک های کف دریاچه! دریاچه می دید که پرنده هایش چه عذابی می کشند وقتی نمک روی پرهایشان رسوب می کند و سنگینی بال هایشان قدرت پرواز را از آنها می گیرد.

و چه دردی است وقتی یک پرنده قدرت پرواز را از دست بدهد; چه دردی! پرنده های دریاچه که نمک بر بالشان چسبیده بود یا مردند، یا کور شدند یا جانشان رابرداشتند و رفتند.

امروز در خبرهامی خوانیم، فلا مینگوها با دریاچه ارومیه خداحافظی کردند. فلا مینگوها رفتند، سدها مانع از ورود آب ۱۴ رودخانه سرریز به دریاچه ارومیه شدند و تبخیر آب شدت گرفت و سرانجام دریاچه هر روز بیمارتر شد به قول دکتر کهرم:

«بر آن کدخدا زار باید گریست

که دخلش بود نوزده خرجش بیست»

با افزایش شوری آب آرتمیاهای شفاف که دانه های دلشان پیدا بود مرگ را در جلوی چشمانشان دیدند و دریاچه فقط با چشمان خیس نگاهشان کرد.

● میان گذر شهید کلانتری

بعضی وقت ها خوشی می زند زیردلمان! آن وقت می نشینیم با خودمان فکر می کنیم چکار کنیم که بیشتر از زندگی لذت ببریم و همه چیز را به خدمت خود درآوریم.

همان وقت است که به این نتیجه می رسیم برای این که آسایش بهتری داشته باشیم، بد نیست وسط دریاچه جاده بزنیم. یک جاده سنگی!

فکر خوبی است. آن وقت گردشگران می توانند بدون دغدغه مسیر ارومیه تا تبریز را یک ساعته طی کنند.

مهم نیست چه بلا یی سر دریاچه میآید، مهم این است که به گردشگران خوش بگذرد.

گردشگران می توانند هنگام عبور از میان گذر وسط دریاچه ارومیه شیشه ماشینشان را پایین بیاورند تا خنکای دریاچه توی صورتشان بخورد. می توانند همینطور که در ماشین نشسته اند و از وسط دریاچه می گذرند، تخمه و آب میوه هم بخورند و آشغال هایش را داخل دریاچه بریزند.

خیلی خوب است که بعضی وقت ها خوشی بزند زیر دل آدم و آن وقت با سیمان و سنگ و سد بیفتد به جان بزرگترین دریاچه داخل کشورش!

دریاچه که زبان ندارد مهم این است که ما بتوانیم جذب گردشگر کنیم. اصلا حرف اول را گردشگر می زند نه چیز دیگر!

دکتر کهرم می گوید: خلقت دریاچه ها به گونه ای است که دو نوع حرکت دارند: یک حرکت افقی و یک حرکت عمودی.

حرکت عمودی دریاچه در زیر آب صورت می گیرد و آب از بالا به پایین دوران می کند.

اهمیت این گردش مانند اهمیت گردش خون در بدن ماست. به گفته این کارشناس محیط زیست حرکت عمودی آب در دریاچه باعث انتقال اکسیژن، مواد غذایی و تعدیل حرارت در دریاچه می شود.

اما با احداث میان گذر شهید کلا نتری در دریاچه ارومیه، جلوی گردش آب در دریاچه گرفته شده در نتیجه حرکت اکسیژن و مواد غذایی و تعدیل درجه حرارت در دریاچه به کندی صورت می گیرد.

وجود این میان گذر سنگی نواحی جنوبی دریاچه ارومیه را تبدیل به مرداب کرده است. دکتر کهرم می گوید: ۳۵ درصد از آب دریاچه ارومیه در شمال میان گذر شهید کلا نتری است و ۶۵ درصد آن در جنوب این میان گذر! و در حال حاضر قسمت جنوبی آن از برکت وجود این میان گذر تبدیل به باتلا ق شده است.

● یک غروب غم انگیز

من هم به دریاچه ارومیه رفتم. قایق سواری هم کردم. عکس یادگاری هم گرفتم. اما دریاچه لبخند نمی زد. من هم در عکس هایم لبخند نزدم.

آن سوتر قایقی در نمک فرورفته بود، وقتی قایق ما در دریاچه حرکت می کرد، شاید می دانست که به زودی سرنوشتی شبیه به همان قایق فرورفته در نمک پیدا خواهد کرد.

کارشناسان محیط زیست معتقدند که دریاچه ارومیه نفس های آخر را می کشد و چندسال بیشتر از عمر شورش باقی نمانده.

دریاچه ای که بزرگترین افتخار مردم شهر ارومیه است. دریاچه ای که مردم از اقصی نقاط کشور برای درمان دردهایشان به آنجا پناه میآورند و لجن هایش را مرهم دردهایشان می دانند.

مردم شهرنشین اما بی تفاوت از درد بزرگ دریاچه، به دردهای خود می اندیشند. به اجاره نشینی و ناراحتی های اعصابشان!

برای آنها مهم نیست که فلا مینگوها می روند یا می مانند! پلیکان ها می میرند یا زنده می مانند. جوجه کاکایی ها وسط دریاچه جان می سپارند یا نمی سپارند.

برای مردم شهر مهم این است که زیر کولر در آسایش زندگی کنند و کباب چنجه شان را روی ذغال داغ باد بزنند!

اما دریاچه که خشک شود دیگر کسی به کولرگازی و کباب داغ فکر نمی کند، دریاچه که خشک شود کمترین ثمره اش برای مردم شهر ارومیه ناراحتی های ریوی خواهد بود. آن وقت باید یک نفر به فکر نمک های باز مانده در شوره زاری باشدکه روزگاری دریاچه ارومیه نامیده می شد.

دریاچه که خشک شود ذرات معلق باقی مانده از آن، فضای شهر را پرخواهد کرد.

آن وقت میان گذر وسط دریاچه می ماند و گردشگرانی که خیلی سریع از تبریز به ارومیه می رسند.

● درمان درد چیست

دکتر کهرم آه می کشد و حرف می زند; مانند پدری که پشت در اتاق عمل منتظر فرزند بیمارش نشسته، دریاچه ارومیه در CCU بستری است و هیچ کس کاری نمی کند.

دکتر کهرم می گوید: ما در زمینه سد سازی رتبه دوم را در جهان داریم. سد می سازیم که کشاورزیمان رونق پیدا کند اما از لحاظ کشاورزی رتبه ۱۲۰ را در جهان داریم. یعنی چیزی نزدیک به آخرین ها!

با ساختن سد، رودهای بزرگ و دریاچه هایمان را خشک می کنیم به این امید که از آب سد استفاده بهینه بکنیم اما نمی دانیم دریاچه ها و رودهای بزرگ که خشک شوند فاجعه آن خیلی سریعتر دامنگیرمان می شود. دریاچه باعث تعدیل درجه حرارت محیط می شود که با خشک شدنش رطوبت هوا از بین می رود و به دنبال آن باغات و زمین های کشاورزی می میرند. اما به گفته دکتر کهرم جلوی ضرر را از هر جا بگیریم منفعت است.

او معتقد است سدهایی که در مقابل رودخانه های سرریز به دریاچه ارومیه بسته شده اند هر کدام باید ۲۰ درصد حق آب به دریاچه بدهند.

با این وضعیت، هم سدها پر از آب می مانند و هم دریاچه خشک نمی شود. شاید هنوز فرصتی برای جبران باشد، فرصتی برای شنیدن صدای نالا ن دریاچه که آخرین نفس هایش را می کشد و با التماس خیس چشمانش می گوید: «نگذارید بمیرم».

نویسنده : مرجان حاجی حسنی