دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سر گمشده کلاف


سر گمشده کلاف

جریان های تاثیرگذار بر عرصه سیاست کشور را باید چگونه و براساس چه مختصاتی تقسیم بندی کرد این پرسش از آن جهت اهمیت می یابد که طی سده اخیر روشن نبودن مرزبندی بین جریان های سیاسی و غیرواقعی بودن برخی تقسیم بندی ها, همواره موجب لطمه به منافع ملی و تاخیر در روند استقلال و عزت و پیشرفت کشور شده است

جریان های تاثیرگذار بر عرصه سیاست کشور را باید چگونه و براساس چه مختصاتی تقسیم بندی کرد؟ این پرسش از آن جهت اهمیت می یابد که طی سده اخیر روشن نبودن مرزبندی بین جریان های سیاسی و غیرواقعی بودن برخی تقسیم بندی ها، همواره موجب لطمه به منافع ملی و تاخیر در روند استقلال و عزت و پیشرفت کشور شده است. همچنین فقدان مبانی و اصول متقن در این زمینه باعث انبوهی از نابسامانی های فکری، کلافگی و حیرت و هروله در میان جریان های سیاسی، و نفوذ فرصت طلبان و دلسردی ها و ریزش ها شده است.

در این میان انقلاب اسلامی به مثابه یک میزان و محک، نقطه عطفی برای گشودن و بسامان کردن این کلاف سردرگم بود، آنجا که غیر از جریان سلطنت طلب حاکم و حامی خارجی آن، سه جریان اسلامی (میانه)، چپ (مارکسیست) و راست (لیبرال) هرکدام با شدت و ضعف های خود فعال بودند. نفس انقلاب و غلبه گفتمان دینی در آن اولاً از مرزبندی با «دیکتاتوری و استبداد داخلی » و «امپریالیسم و استکبار خارجی» حکایت داشت و ثانیاً روشن می کرد که مسیر حرکت «نه شرقی و نه غربی» است. بدین ترتیب جریان اصیل انقلاب به عنوان جریانی ملی و اسلامی، نه می توانست با سلطنت طلب ها و اربابان خارجی آنها سر سازگاری داشته باشد، نه با توده ای ها و مجاهدین خلقی های مارکسیست، و نه با نهضت آزادی و جبهه ملی متمایل به آمریکا و انگلیس. بنابراین سه طیف مارکسیست، سلطنت طلب و لیبرال- به انضمام جبهه اصلی معارض با انقلاب تحت عنوان استکبار جهانی- در برابر انقلاب صف آرایی کردند.

این طیف ها به تدریج به خاطر عملکردشان، «جریان نفاق» نام گرفتند؛ چه، آن که سلطنت طلب بود، پس از انقلاب ناگهان دموکرات و جمهوری خواه شده بود و دم از «آزادی» می زد. آن که ادعای لیبرالیسم در عین مذهبی بودن را داشت، سر از سکولاریسم و پیوند با لانه جاسوسی آمریکا- به عنوان مهندس اصلی استبداد و استعمار در ایران- درآورد. و آن که ادعا می کرد توده ای و خلقی است و با مذهب مردم مشکلی ندارد، ثابت کرد که هم با دین ملت- حتی بیش از لیبرال ها- دشمن است و هم با استقلال او از بیگانه سر ناسازگاری دارد چون پیشاپیش در خدمت بیگانه قرار گرفته بود.

به مرور زمان جریان های نفاق درهم تابیده و تبدیل به یک جبهه واحد شدند. آنها با وجود برخی اختلاف ها، وجه اشتراکات قوی پیدا کرده بودند ضمن اینکه سیستم های جاسوسی بیگانه هم نقش محوری در سازماندهی آنان داشتند. مشترکات جبهه نفاق عبارت بود از: معارضه با اصل انقلاب، تسلیم- یا حداقل انفعال و بی مبالاتی- در برابر نفوذطلبی بیگانگان رانده شده از کشور، مادیگری و نفی ایمان دینی در دو قالب آشکار (لائیسم) و پنهان (سکولاریسم).

بی دلیل نبود که طی ۳دهه گذشته مکرراً طیف های چپ مانند سازمان مجاهدین خلق و حزب توده، سر از سکولاریسم لیبرال و پیروی از سیاست آمریکا و غرب درآوردند و بسیاری چپ های کذایی، آمریکایی شدند همچنان که خیلی تعجب برانگیز نیست چپ نما شدن امروز لیبرال- دموکرات ها از جمله در برخی شبه جریان های دانشجویی و گروهکی ورشکسته، پس از روی کار آمدن جریان اصولگرای عدالت محور در دولت و مجلس.

به موازات ائتلاف و نزدیکی تدریجی جریان های چپ و راست معارض انقلاب، یک اتفاق معکوس هم در کشور رخ داد. چند سالی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که برخی اختلاف سلیقه های طبیعی و محدود و کم عمق در کنار برخی دستکاری و آتش بیاری جبهه معارض، به ایجاد جناح بندی های مصنوعی در درون جبهه واحد انقلاب منجر شد. در این هنگام جامعه روحانیت، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب و حتی دولت و مجلس دچار چنددستگی و اختلاف های مخرب -و نه سازنده- شده بودند. اختلاف نظر، طبیعی بود و آنچه غیرطبیعی می نمود لاینحل ماندن و عمق یافتن این اختلاف ها در حد ستیزه و کینه ورزی و غفلت از جبهه بزرگ و در حال سازمان معارض با اصل انقلاب بود. شبیخون بدین ترتیب آغاز شد و محور بزرگ آن جا انداختن تقسیم بندی چپ و راست در میان نیروهای انقلاب بود، حال آن که نیروهای راستین انقلاب نه چپ (کمونیست مادیگرای بی دین) و نه راست (سرمایه دار اباحه گرای لاقید) بودند.

مع الاسف آمیزش غفلت، نفاق و فرصت طلبی کار خود را کرد و مجرای «نفوذ» را گشود و طبیعی بود که این روند پر از لطمه و هزینه باشد. یک روز ماجرای بنی صدر، روز دیگر ماجرای انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری، روز سوم رویارو قراردادن آقای منتظری با جریان انقلاب و... ماجراهای انحرافی پیش آمده در دولت های سازندگی و اصلاحات که خود حکایتی مفصل و خارج از حوصله است. این همه اتفاق افتاد از جمله به خاطر اینکه ملاک مرزبندی برای شناخت دوست و دشمن گم شد.

افکار عمومی هنوز به تقسیم بندی جعلی چپ و راست عادت نکرده بودند که تقسیم بندی معتدل و تند رو و سپس اصلاح طلب و محافظه کار، و دموکرات و توتالیتر باب شد و عجیب آن که مدعیان اصلی چپ روی- از جمله در مجموعه هایی نظیر سازمان مجاهدین انقلاب و دفتر تحکیم و...- پس از اصرار بر تقسیم بندی کذایی در نشریات عصر ما و سلام، حالا سوپر راست شده بودند و دم از سرمایه داری به شیوه آمریکایی، لیبرالیسم معتقد به لائیسم و سکولاریسم، و مسالمت و نزدیکی با آمریکا می زدند. برخی از آنها حالا از جریان نفاق جدید پرده برداری می کردند، مجموعه ای که در برابر نفاق قدیم سپر انداخته و تسلیم شده اما ادعا- یا بعضاً تصور- می کرد که در راستای گروکشی سیاسی با هدف قدرت اندوزی، جریان قدیمی نفاق را به خدمت گرفته است. اکنون تئوری فشار از بیرون برای دگرگونی و چانه زنی در داخل، طرفداران نقابدار جدید پیدا کرده بود و این یعنی دشوارشدن تشخیص عمومی و فرازآمدن غبار فتنه و ابهام در عرصه سیاست کشور.

ناگهان می دیدی طرفدار اقتصاد دولتی از آزادسازی و خصوصی سازی مطلق دم می زند. فلان جریان معروف به مبارزه با استکبار، پرچم تسلیم طلبی بلند می کند. تندروان عرصه سیاست و فرهنگ، نرد محبت با عوامل مطبوعاتی، گروهکی و حتی امنیتی با جبهه دشمن می بازند و به وادادگی مطلق در وزارتخانه های ارشاد، علوم، کشور و اطلاعات رسیده اند. و... فهرست بلندی از تناقضات گفتاری و رفتاری که جز از یک ساختار فکری بیمار و آلوده به نفاق برنمی خیزد. و در این میان بیچاره آن جوانان پرشور آزادیخواه و عدالت طلب که فقط بیگاری دادند و ارابه قدرت «فرصت طلبان» یا «نفوذجویان» را به قیمت بی حیثیت شدن پیش بردند، درست مانند همان روزگاری که برخی جوانان دانشگاهی به خیال عدالت طلبی و مبارزه با امپریالیسم، کمونیست شدند و به خیال آزادیخواهی از خدمتگزاری بی مزد بزرگترین ناقضان حقوق بشر در دنیا- آمریکا و انگلیس و اسرائیل-سر درآوردند.

عرصه سیاست، مطبوعات و رسانه، و جنبش دانشجویی، امروز هم - اگرچه نه به وسعت دیروز- از این بیماری نفاق و آشفتگی مرزها رنج می برد. و کدام رنج از این بزرگ تر که مثلاً آقای نبوی عضو مرکزیت سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان یکی از عوامل جاانداختن تقسیم بندی جعلی چپ و راست، حالا در دانشکده فنی دانشگاه تهران به بهانه مراسم سالگرد روز دانشجو درباره ضربه بزرگی که دفتر تحکیم و برخی جریان های دانشجویی خوردند، ادعا کند «هر حرکت اجتماعی سیاسی از دو مشکل چپ روی و راست روی رنج می برد. همان طور که شهید مطهری می گوید چپ روی و راست روی دو لبه قیچی هستند و این دو با هم تحکیم وحدت را بریدند و به چند دسته تقسیم کردند» و البته دقایقی بعد گویی که دچار عوارض کم حافظگی شده باشد، بگوید «تحکیم همیشه جزو جریان چپ بوده و عضویت افراد در انجمن اسلامی را نافی عضویت در هیچ حزبی نمی دانم». مگر جز این است که بچه های تحکیم همین راه را رفتند و آن شد که شد. جوان تحکیمی چه می کرد وقتی می دید برخی مدعیان مبارزه با آمریکا، دست ها را بالا برده اند و شماری از مدعیان خط امام و عدالت خواهی به همین آرمان ها پشت کرده اند. از اعتدال در سیاست خارجی می گویند و سربزنگاه، می گویند فناوری اتمی می خواهیم چه کار، تسلیم شویم!

چه باید کرد؟ این پرسش را باید مقدمه نوشتاری دیگر قرار داد و صرفاً به این نکته بسنده کرد که در کنار مشروعیت همه حقوق و آزادی های مصرح در قانون اساسی و قوانین عادی، تا فعالیت سیاسی و مطبوعاتی حریم و حرمت پیدا نکند، باید منتظر هزینه های مشابه بود. به تعبیر استاد مطهری (رضوان الله تعالی علیه) نگران آن نیستیم که حتی مارکسیسم یا لیبرالیسم در دانشگاه های ما تدریس شود اما مخالف و نگران آن هستیم که سلطنت طلب، مطالبه آزادی و حقوق بشر کند و مارکسیست به جای عکس استالین و لنین، عکس امام خمینی بر دست گیرد. یا مستخدمان رسمی دستگاه های جاسوسی آمریکا و انگلیس، دم از ملیت و ناسیونالیسم بزنند. یا سرسپردگان ایدئولوژی های استکباری از حقوق بشر و مردم سالاری و آزادی بگویند و طرفداران و منتفعین از سرمایه سالاری، لاف عدالت و حقوق شهروندی بزنند. وگرنه انقلاب اسلامی که با دوام و بالندگی و پیشرفت روزافزون خویش میزان و معیاری برای نمایش شکست پذیری و ریاکاری و خیانت ابرقدرت ها شده، هیچ نگران آن نیست که شماری ورشکسته با او مخالفت کنند.

محمد ایمانی