پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دیکنز عصر ما


دیکنز عصر ما

نگاهی به زندگی ماریو مونیچلی کارگردان پرآوازه ایتالیایی به مناسبت مرگش

فیلمسازان بزرگ همان گونه که فیلم می‌سازند به استقبال مرگ هم می‌روند. فاسبیندر و مرگش نسبت آشکاری با فیلم‌هایش داشت. پازولینی با مرگش آخرین پرده سینما و زندگی‌اش را رنگ خون زد تا نقطه به هم رسیدن سینما و زندگی، آخرین شاهکار او باشد. کوروساوا در دوران پرتلاطم زندگی‌اش و ساختن فیلم‌هایی به همان میزان پرافت و خیز چند بار دست به خودکشی ناموفق زد اما در نهایت وقتی «شبح جنگجو» و «آشوب» را ساخت و در آن با نگاهی آرام و پروقار اضطراب‌آلودترین مضامین را به پرده آورد آرام و پروقار با جهان وداع کرد. اما بدون شک در سال گذشته میلادی شاهد نمونه‌ای‌ترین شکل تناسب مرگ و فیلمسازی بودیم. ماریو مونیچلی (همچنان که در متن زیر خواهید خواند) تلخ‌ترین وقایع اجتماعی را با پوزخندی هیچ‌انگارانه به ما نشان داد. با دیدن آثارش دمی از جهان پرادبار غافل نمی‌شویم اما در عین حال به آن می‌خندیم.

رسیدن به چنین نظرگاهی در سینما تنها شاید از نابغه‌ای چون مونیچلی برمی‌آمد؛ کسی که کمدی را به تیغ تیزی تبدیل کرد که دمل‌های جهان را پیش‌روی ما نیشتر بزند. او تلخ‌اندیشی سرخوش بود و مرگش را درست همانند یکی از آثارش کارگردانی کرد. روز ۲۲ نوامبر سال ۲۰۱۰ بیماران و همراهان‌شان که با عجله و اضطراب به بخش اورژانس بیمارستان جیووانی قدیس در رم مراجعه می‌کردند ناگهان دیدند پیرمردی فرتوت از طبقه پنجم بیمارستان خود را به بیرون پرتاب کرد و روی زمین نزدیک در ورودی اورژانس جان باخت. ناظران صبح فردا دریافتند او ماریو مونیچلی کارگردان صاحب‌نام سینما بود که در ۹۵سالگی دست به خودکشی زد. خودکشی در ۹۵‌سالگی با پریدن از طبقه پنجم بیمارستان یک کمدی تلخ- عمیقاً تلخ- دیگر با بازی مارچلو ماسترویانی می‌توانست باشد.

«بهترین فیلم‌های من درباره شکست هستند. خنده از دل تلخی و افسردگی بیرون می‌آید. با این حال فکر نمی‌کنم بدبین باشم. خوشبین هستم که از دیدن نکات منفی در خوبی‌ها لذت می‌برم.» ماریو مونیچلی

کورتیو مالتس فردای روز خودکشی کارگردان ۹۵ساله در روزنامه رپوبلیکا او را بالزاک ملت ایتالیا خواند. اثر غول‌آسای «کمدی انسانی» بالزاک- از نوع ایتالیایی آن- بر یک دوجین از آثار او که اکثراً شاهکار هم هستند سایه افکنده است. اما خود مونیچلی در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۷۸ نام نویسنده بزرگی را که بیشترین تاثیر را بر او گذاشته و فیلم‌هایی مثل «آدم‌های ناشناس» (۱۹۵۸) یا «اعتصاب‌کنندگان» (۱۹۶۳) را با الهام از او ساخته است، آشکار کرد: چارلز دیکنز. مونیچلی تنها بر انتقاد عریان نسبت به بی‌عدالتی اجتماعی در آثار دیکنز تکیه نکرد بلکه در طنز و هجو هم تحت تاثیر او بود. در حقیقت دیکنز الگوی مونیچلی در به تمسخر گرفتن تلخ‌اندیشانه به حساب می‌آمد.

مونیچلی به سال ۱۹۱۵ در ویاریجیو متولد شد و از دوران نوجوانی در ساختن فیلم کوتاه یک نابغه شمرده می‌شد. نخستین فیلم بلندی که به همراه آلبرتو ماندادوری ساخت در سال ۱۹۳۵ در بخش مسابقه جشنواره ونیز پذیرفته شد. او تا پیش از آغاز دوران اوجشن و همکاری با کارگردانی مثل پیترو جرمی در نقش دستیار کارگردان و فیلمنامه‌نویس با فیلمسازانی مثل ماریو کامرینی، فرناندو پجیولی و اوگوستو جنینا تا دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ میلادی همکاری کرد. اما همراهی با جرمی دوران خوبی برای مونیچلی بود و در فیلمنامه‌هایی مانند «جوانی گمشده» (۱۹۴۷) و «به نام قانون» (۱۹۴۸) فیلمی که مونیچلی از آن به عنوان بهترین فیلمی که تاکنون درباره مافیای سیسیل ساخته شده، یاد می‌کرد، با وی همکاری کرد. پس از جرمی، سنتو (اسم هنری استفانو وانزینا) مهم‌ترین شخصیت زندگی هنری مونیچلی بود. آنها برای نخستین بار به سال ۱۹۴۹ یکدیگر را ملاقات کردند؛ ملاقاتی که منجر به همکاری در مجموعه‌ای از فیلم‌ها شامل «دزد‌ها و پلیس‌ها» (۱۹۵۱) با بازی آلدو فابریزی و هنرپیشه معروف ناپلی توتو شد. اما مونیچلی در مصاحبه‌ای اقرار کرد: «سنتو فیلمنامه‌نویسی حیرت‌انگیز بود اما به همان اندازه کارگردان قابلی نبود. کارگردان باید سرشار از انرژی باشد و شخصیت قوی داشته باشد اما سنتو اجازه می‌داد شرایط بر او غلبه کند یا تهیه‌کننده‌ها و بازیگران در کارش دخالت کنند. او برای کارگردانی زیادی مودب بود.» همین اختلاف نظر سبب‌ساز جدایی دوستانه دو شریک شد و از آن پس مونیچلی به راه خود رفت.

در سال ۱۹۵۸ او فیلمی ساخت که از نظر بسیاری از منتقدان و تاریخ‌نویسان سینمایی، اولین نمونه از فیلم‌های «کمدی ایتالیایی» به حساب می‌آید؛ «آدم‌های ناشناس». این فیلم که تقلیدی سینمایی از تریلرهای جنایی مثل «جنگل آسفالت» ساخته جان هیوستون بود بازیگرانی مثل مارچلو ماسترویانی، ویتوریو گاسمن، کلودیا کاردیناله و توتو را در فیلمی با ماجراهای تلخ و شیرین گردهم آورد؛ فیلم نمونه‌ای از مونیچلی که کمدی را با ارجاع به زمینه‌ای که ژان پی‌یر ملویل آن را «تلاش سخت برای رسیدن به شکست» می‌نامد، اجرا می‌کند. مونیچلی فیلمنامه این فیلم را با همکارانش اسکار پللی و سسو چیچی‌دامیکو نوشت و جیانی دی ونانزو که فیلمبرداری درخشانش در کار با فیلم سیاه و سفید بعدها در دو فیلم «شب» ساخته آنتونیونی و «هشت و نیم» فللینی بیشتر شناخته شد فیلمبردار این فیلم بود.

پس از این بود که مونیچلی با تهیه‌کننده بعدی‌‌اش، دینو دولورنتیز، همراه شد تا نخستین فیلم درباره جنگ جهانی اول را با نگاهی به داستان گی‌دو مونپاسان، «دو دوست»، که برای اولین بار در سال ۱۸۸۲ به چاپ رسیده بود، بسازند. دو‌لورنتیز درباره فیلم گفته است: «می‌خواستیم ببینیم اگر فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» را با دو آدم بی‌مصرف که نقش آنها را گاسمن و سوردی بازی می‌کردند بسازیم، چه چیزی از آب در‌خواهد آمد.» «جنگ بزرگ» برای مونیچلی فرصتی بود که دو سال پس از «راه‌های افتخار» استنلی کوبریک از میهن‌پرستی در جنگ جهانی اول اسطوره‌زدایی کند.

فیلم درباره دو ضدقهرمان است که به عنوان شهروند معمولی ایتالیایی در جنگ شرکت کرده‌اند و اسیر می‌شوند بدون آنکه واقعاً بدانند در اطراف‌شان چه می‌گذرد. همچنان که پیش‌بینی می‌شد فیلم به سرعت در ایتالیا جنجال به پا کرد. دسته‌ای از منتقدان از اینکه مونیچلی جرات کرده بود و موضوع مهمی مثل جنگ جهانی اول را دستمایه کمدی قرار داده بود، عصبانی بودند. اما به هر حال به لطف منتقدان پیشرو و بعضی از وزرای دولت، فیلم موفق شد شیر طلایی جشنواره ونیز و عنوان بهترین فیلم سال ۱۹۵۹ را به دست بیاورد. جنجال‌های به‌وجود‌آمده پیرامون «جنگ بزرگ» باعث شد مونیچلی به موقعیت کارگردانان فیلم‌های کمدی در سینمای ایتالیا و چرایی این واقعیت که کمدی‌سازان کمی مثل خود او، لوئیجی کومنچینی یا دینو روزی در میان فیلمسازان جدی به کار مشغولند، واکنش نشان دهد. تایید این گفته را می‌شود در برخورد با فیلم «اعتصاب‌کنندگان» (۱۹۶۳) که درباره استثمار کارگران کارخانه نساجی در تورین قرن نوزدهم است، جست‌وجو کرد.

لوئیجی چیارنی منتقد معروف و مدیر جشنواره ونیز بین سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸ علیه نمایش فیلم در جشنواره رای داد زیرا معتقد بود مساله صنعت چیزی نیست که بتوان در یک فیلم کمدی با آن شوخی کرد. اما به هر روی فیلم با استقبال فراوان روبه‌رو شد و حتی در رشته فیلمنامه کاندیدای دریافت جایزه اسکار شد. پروژه بعدی مونیچلی باز هم یک فیلم تاریخی بود که در دوران سده میانه می‌گذشت و دست آخر به یکی از بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین کمدی‌های ایتالیا بدل شد؛ «برای عشق و طلا» (۱۹۶۶). این فیلم ویتوریو گاسمن نقشی شمایل‌گونه داشت که از آن به عنوان نقش مورد علاقه‌اش یاد می‌کرد. مونیچلی و همکاران فیلمنامه‌نویسش در تلاش بودند از تصویر همیشه پاک و پاکیزه‌ای که هالیوود از سده میانه – دورانی که طاعون ایتالیا را نابود کرده بود – نشان می‌داد، دوری کنند. این فیلم بذر تولید مجموعه‌هایی با همین رویکرد در سال‌های آینده را پاشید، چنان که مجموعه‌هایی مثل «مانتی پایتون» و «جام مقدس» (۱۹۷۴) هم محصول همان بذر هستند.

در فضای پرتعلیق و پرهیجان اواخر دهه ۶۰ میلادی مونیچلی نخستین نقش کمدی مونیکا ویتی (الاهه الهام‌بخش آنتونیونی) را به او واگذار کرد. «دختری با اسلحه» درباره دختری سیسیلی است که فریب می‌خورد و رها می‌شود و سپس شهر به شهر در انگلستان فریب‌دهندگانش را تعقیب می‌کند: از لندن و شفیلدوادینگ بورو گرفته تا برایتون و علاوه بر ویتی، استنلی بیکر و کارین ردگریو هم در آن نقش‌آفرینی کردند. «دختری با اسلحه» نقطه عطفی در کارنامه ویتی بود و پس از این فیلم او در تعداد زیادی فیلم کمدی حاضر شد. در سال ۱۹۷۴ پیترو جرمی مرشد و دوست قدیمی مونیچلی می‌خواست فیلم «دوستان من» را بسازد – نسخه به روز‌شده «ولگردها» که قهرمانانش پا به میانسالی گذاشته‌اند – اما جرمی پیش از آغاز فیلمبرداری درگذشت و مونیچلی فیلم را به پایان رساند و فیلم به یک پدیده در سینمای ایتالیا تبدیل شد و درست همانند «آرواره‌ها»ی استون اسپیلبرگ در هالیوود در گیشه موفق عمل کرد و با یک دنباله دیگر در سال ۱۹۸۲ پی گرفته شد.

در سال‌های بحران سیاسی ایتالیا که به «سال‌های سربی» شهرت دارد مونیچلی تلخ‌ترین و بدبینانه‌ترین آثارش را ساخت. «یک مرد متوسط کوچک» (۱۹۷۷) بر اساس داستانی از وینچنزو چرامی درباره پدری بود که به طرز بیمارگونه‌ای عاشق پسرش بود و پس از آنکه در جریان یک دزدی او را از دست می‌دهد زندگی‌اش از هم می‌پاشد. نقش پدر مغرور و غم‌دیده را آلبرتو سوردی بازی می‌کند که در ادامه می‌خواهد سرنوشت را با دستان خود هدایت کند و انتقام پسر را از قاتلان بگیرد.

همان گونه که مونیچلی نخستین نقش کمدی مونیکا ویتی را برای او نوشت در این فیلم هم سوردی برای نخستین بار در یک نقش درام غیرکمدی حاضر شد و همه را خیره کرد. مونیچلی خود درباره فیلم گفته است: «با فیلم «یک مرد متوسط کوچک» می‌خواستم واقعیت دراماتیک جامعه ایتالیا در دهه ۷۰ میلادی را بررسی کنم. تغییر سبک و موضوع منطقی و طبیعی به نظر می‌رسد و در دوران فیلمبرداری می‌گفتم این فیلم نشانه مرگ کمدی ایتالیایی خواهد بود؛ حداقل مرگ نباشد یک دگرگونی و تغییر عمیق که هست.»

به‌رغم آنکه سینمای ایتالیا پس از دهه ۸۰ در سراشیبی سقوط قرار گرفت مونیچلی به کارگردانی تئاتر و سینما ادامه داد. نقطه درخشان کارنامه هنری او در دهه ۸۰ فیلم «بیا امیدوار باشیم که دختر باشد» تجلیلی بود از شمایل زن در سینما که مهم‌ترین هنرپیشگان زن این دوره در آن حاضر شدند (کاترین دونوو، لیو اولمان و استفانیا ساندرللی) و در دهه ۹۰ فیلم «بیماری تلخ» بود با درخشش ساندرللی، جیان کارلو جیانینی و امانوئل سینیه (همسر رومن پولانسکی). «رزصحرا» ساخته شده به سال ۲۰۰۶ تبدیل به واپسین فیلم مونیچلی شده؛ فیلمی که در آن کارگردان دوباره به سینمای تاریخی- جنگی بازگشت و در آن داستان سربازی ایتالیایی را که هنگام جنگ جهانی دوم به لیبی فرستاده شده، روایت می‌کند.

مونیچلی حتی تا یک هفته پیش از مرگش هم فعال بود؛ ستاد «ضد‌قطع کردن بودجه هنرمندان» را به راه انداخت و به دیدن دانشجویان می‌رفت، در تلویزیون آشکارا علیه برلوسکونی مصاحبه می‌کرد و حتی اوایل سال میلادی گذشته در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: «ما در این کشور به یک انقلاب نیاز داریم، یک انقلاب حقیقی؛ آنچه هیچ گاه نداشتیم.» او تا لحظه آخر دقیق، تیزهوش، رک، صریح و قوی ماند و در لحظه مرگ کارنامه‌ای شگفت‌انگیز و غنی به جا گذاشت.

پاسکواله اینونه

ترجمه: کاوه جلالی