سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

جاده بی پایان


جاده بی پایان

اما امید همچنان باقی است

عنوان: The Walking Dead: Episode۳– Long Road Ahead

پلتفرم: PS۳، Xbox۳۶۰، PC

ناشر: Telltale Games

سازنده: Telltale Games

سبک: ماجرایی

امتیاز: ۸.۵

قسمت سوم بازی «واکینگ دد» یکی از تاریک‌ترین و احساسی‌ترین قسمت‌های آن تاکنون است. این بازی هم مثل قسمت‌های قبلی براساس داستان مصور رابرت کرکمن ساخته شده است. در انتهای قسمت قبلی شاهد بودیم که کاراکتر اصلی داستان یعنی لی اورت همراه بقیه بازمانده‌ها به همان مخفیگاه خودشان برمی‌گردند.

در این قسمت آنها با مشکلات فراوانی مواجه می‌شوند، زیرا علاوه بر زامبی‌ها که خطر اصلی هستند، راهزن‌ها هم بیشتر از قبل وارد ماجرا می‌شوند. روند بازی به نسبت دو قسمت قبلی سرعت کمتری دارد و رگه‌های منطقی بازی‌های ماجرایی بیشتر در آن به چشم می‌خورد، در نتیجه به پایان رساندن بازی چیزی حدود دو ساعت به طول خواهد انجامید.

همچنین گزینه‌های موجود در مکالمه‌ها بسیار احساسی‌ و حساس‌تر از قبل شده است. اما این سفر طولانی پیش‌ رو چیست؟ خشونت و صحنه‌های خشن در قسمت سوم بیشتر به چشم می‌خورد و کشمکش و درام بیشتری در قصه حکمفرماست.

در ابتدای بازی می‌بینیم لی به وجود یک جاسوس یا خائن در میان افراد پی می‌برد که آذوقه‌های غذایی و تجهیزات آنها را مخفیانه می‌دزدد. لی مسئولیت یافتن این فرد را به عهده می‌گیرد، اما اتفاقی می‌افتد که قصه وارد ماجرای دیگری می‌شود و بازمانده‌ها مجبور به ترک سرپناه خود می‌شوند. یکی ازبهترین ویژگی‌های این بازی آنجاست که هیچ‌کس در آن کامل نیست و هرکس خطاهایی مرتکب می‌شود که موجب باورپذیری و عمیق شدن شخصیت‌ها شده است.

این موضوع حتی در مورد قهرمان قصه یعنی لی اوِرت نیز صادق است، زیرا که سرانجام تصمیم می‌گیرد با حقیقت گذشته خودش کنار بیاید. حقیقت واژه‌ای است که در این قسمت نقش پررنگی دارد. صداقت بازمانده‌ها خیلی بیشتر از یک صحنه مورد سوال و قضاوت قرار می‌گیرد و حتی شخصیت هشت ساله‌ای چون کلمنتاین حقیقتی را می‌داند که اساس قسمت چهارم بازی است.

در این قسمت چند شخصیت جدید وارد ماجرا می‌شوند که اتفاقا بسرعت شروع به شناخت آنها خواهیم کرد. Chuck یکی از این شخصیت‌هاست. فردی حدودا پنجاه ساله با موهای سفید که به تنهایی در واگن یک قطار زندگی می‌کند و تجربه‌های فراوانی دارد. متانت، خونسردی و توصیه‌های خردمندانه‌ای که به لی می‌کند، او را هرچه بیشتر به عنوان یک انسان منطقی به ما معرفی می‌کند.

شخصیت پردازی این کاراکتر به حدی خوب است که خیلی راحت‌تر از شخصیت‌های دو قسمت قبلی ورود او به جمع بازمانده‌ها را خواهید پذیرفت. صداپیشگی او نیز حرف ندارد و تداعی‌گر این است که لوگان کانینگهام یعنی همان راوی استثنایی بازی Bastion به جای او صحبت کرده است. دو شخصیت دیگر نیز هستند که در ادامه وارد ماجرا می‌شوند و نکته جالب آنجاست که یکی از آنها به نام Omid ایرانی است و اتفاقا سازنده‌ها غیرت و روحیه مردان ایرانی را برای او در نظر گرفته و به تصویر کشیده‌اند! یکی از درس‌هایی که واکینگ دد به ما می‌دهد این است که به هیچ چیز وابسته نشویم؛ زیرا همه چیز می‌تواند با فشار یک دکمه‌ عوض شود، چیزی که در قسمت‌های قبلی شاهدش بوده‌ایم و بدون شک در اینجا و دو قسمت باقیمانده از فصل اول باز هم اتفاق خواهد افتاد.

البته بازی ضعف‌هایی هم دارد مثل سکانس ابتدایی بازی که حکم یک مینی‌گیم تیراندازی را دارد و تقریبا طرفداران بازی‌های ماجرایی را ناامید می‌کند.

متاسفانه در مواقع اندکی همچنان شاهد هستیم که کنترل با دوربین سازگار نیست و معمای قطار ما را به یاد بازی‌های ماجرایی می‌اندازد، بدتر از همه این‌که لی اشیایی مثل مشعل یا کپسول پروپان را در جیبش ـ که حکم کوله‌پشتی بازی‌های ماجرایی را دارد ـ می‌گذارد و این حرکت به آن حس واقعگرا بودن و خلق یک دنیای باورپذیر که سازنده‌ها به دنبالش بوده‌اند، لطمه می‌زند.

واکینگ دِد برای بزرگسالان ساخته شده و صحنه‌های تاریک زیادی دارد. اگر تجربه اولتان است، حتما قسمت‌های قبلی را نیز بازی کنید.

مجید رحمانی