یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

اینترنت و حوزه عمومی


اینترنت و حوزه عمومی

این مقاله ضمن تشریح نظریه حوزه عمومی به عنوان حوزه ای فارغ از سیطره دولت كه نمونه آرمانی و ایده آل آن را هابرماس دراروپای قرون هجدهم و نوزدهم تحت عنوان حوزه عمومی بورژوایی معرفی می كند و نیز ایده مثبت و خوش بینانه » اینترنت به عنوان واحیاگر حوزه عمومی «در عصر جدید, نقدهای وارده بر نظریه حوزه عمومی هابرماس از منظر پسامدرنیسم و فمینیسم و نیز نگرش های منفی و بدبینانه نسبت به عقیده رایج اینترنت به عنوان حوزه عمومی را مطرح می كند

این‌ مقاله‌ ضمن‌ تشریح‌ نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌ به‌ عنوان‌ حوزه‌ای‌ فارغ‌ از سیطره‌ دولت‌ كه‌ نمونه‌ آرمانی‌ و ایده‌آل‌ آن‌ را هابرماس‌ دراروپای‌ قرون‌ هجدهم‌ و نوزدهم‌ تحت‌عنوان‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ معرفی‌ می‌كند و نیز ایده‌ مثبت‌ و خوش‌بینانه‌» اینترنت‌ به‌ عنوان‌ واحیاگر حوزه‌ عمومی‌ «در عصر جدید، نقدهای‌ وارده‌ بر نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌ هابرماس‌ از منظر پسامدرنیسم‌ و فمینیسم‌ و نیز نگرش‌های‌منفی‌ و بدبینانه‌ نسبت‌ به‌ عقیده‌ رایج‌ اینترنت‌ به‌ عنوان‌ حوزه‌ عمومی‌ را مطرح‌ می‌كند تا قابلیت‌ها و كاستی‌های‌ این‌ فناوری‌ نوین‌ارتباطی‌ را در ایجاد و بسط و گسترش‌ حوزه‌ عمومی‌ مبتنی‌ بر گفت‌وگوی‌ عقلانی‌ و انتقادی‌، از منظر صاحب‌نظران‌، بهتر بشناساند.بحث‌ و گفت‌وگوی‌ علنی‌ درباره‌ مسایل‌ و موضوعات‌ با هدف‌ دستیابی‌ به‌ اجماع‌ یا حداقل‌، افكار اكثریت‌، سنگ‌بنای‌ دموكراسی‌ است‌. چرا كه‌ هیچ‌ فردی‌ به‌ تنهایی‌ نمی‌تواند آگاه‌ بر همه‌ حقایق‌ باشد یا پیامد یک اقدام‌ و سیاست‌ رابداند. لذا وجود حوزه‌ای‌ برای‌ استفاده‌ از نظرات‌ گوناگون‌ و بحث‌ و گفت‌وگو ضروری‌ است‌. چنین‌ حوزه‌ای‌، حوزه‌ عمومی‌ نامیده‌ می‌شود.

هابرماس‌ تعبیر(( حوزه‌ عمومی‌ )) را در اطلاق‌ به‌ عرصه‌ای‌ اجتماعی‌ به‌ كار می‌برد كه‌ در آن‌ افراد از طریق‌ مفاهمه‌،ارتباط و استدلال‌ مبتنی‌ بر تعقل‌، موضع‌گیری‌ها و جهت‌گیری‌های‌ هنجاری‌ای‌ اتخاذ می‌كنند كه‌ بر فرایند اعمال‌ قدرت‌دولت‌، تاثیراتی‌ آگاهی‌ دهنده‌ و عقلانی‌ ساز باقی‌ می‌گذارد. به‌ عبارت‌ بهتر، افراد در حوزه‌ عمومی‌ از طریق‌ مفاهمه‌ واستدلال‌ و در شرایطی‌ عاری‌ از هرگونه‌ فشار، اضطرار یا اجبار درونی‌ (خودخواسته) یا بیرونی‌ (قهری) و بر مبنای‌آزادی‌ و آگاهی‌ تعاملی‌ و در شرایط برابر برای‌ تمام‌ طرف‌های‌ مشاركت‌كننده‌ در حوزه‌ عمومی‌ مذكور مجموعه‌ای‌ ازرفتارها، مواضع‌ و جهت‌گیری‌های‌ ارزشی‌ و هنجاری‌ را تولید می‌كند كه‌ در نهایت‌ به‌ صورت‌ ابزاری‌ موثر برای‌ تاثیرگذاردن‌ بر رفتار و عملكرد دولت‌ به‌ ویژه‌ در عقلانی‌ ساختن‌ قدرت‌ دولتی‌ عمل‌ می‌كند (نوذری‌، ۱۳۸۱).

نكته‌ مهم‌ و اساسی‌ در این‌ فرایند آن‌ است‌ كه‌ رفتار افراد در جریان‌ مفاهمه‌ در حوزه‌ عمومی‌ عمدتا بر مبنای‌ «كنش‌های‌ كلامی‌ «عاری‌ از فشار و سلطه‌ در شرایطی‌ عادلانه‌، آزادانه‌،آگاهانه‌ و برابر صورت‌ می‌گیرد. یعنی‌ در درون‌وضعیتی‌ كه‌ هابرماس‌ از آن‌ به‌» وضعیت‌ كلامی‌ ایده‌آل‌ «یاد می‌كند (نوذری‌، ۱۳۸۱).

مجموعه‌ این‌ شرایط و تعامل‌ها در وضعیت‌ مذكور، بستری‌ را فراهم‌ می‌سازد كه‌ طی‌ آن‌ كنش‌ كلامی‌ در نهایت‌ درمطلوب‌ترین‌ و آرمانی‌ترین‌ و جه‌ آن‌ یعنی‌» كنش‌ ارتباطی‌ «یا» كنش‌ مفاهمه‌ای‌ «خود را نمایان‌ می‌سازد. سه‌ عنصراصلی‌ حوزه‌ عمومی‌ از دیدگاه‌ هابرماس‌ چنین‌ است‌:

۱ ) حوزه‌ عمومی‌ به‌ مكانی‌ برای‌ تبادل‌نظر نیاز دارد كه‌ برای‌ همه‌ قابل‌ دسترسی‌ باشد و امكان‌ بیان‌ و مبادله‌تجربیات‌ اجتماعی‌ و دیدگاه‌ها در آنجا وجود داشته‌ باشد.

۲ ) در حوزه‌ عمومی‌، مواجهه‌ با دیدگاه‌ها و نقطه‌ نظرات‌ از طریق‌ مباحث‌ عقلانی‌ و منطقی‌ صورت‌ می‌گیرد. به‌ این‌معنی‌ كه‌ انتخاب‌ سیاسی‌» منطقی‌ «تنها زمانی‌ ممكن‌ است‌ كه‌ حوزه‌ عمومی‌ در وهله‌ نخست‌، شناخت‌ و درک آشكاری‌نسبت‌ به‌ گزینه‌های‌ ممكن‌ عرضه‌ كند; به‌طوری‌ كه‌ هر شخص‌ بتواند از بین‌ آن‌ گزینه‌ها دست‌ به‌ انتخاب‌ بزند. رسانه‌هاباید گسترده‌ترین‌ طیف‌ ممكن‌ چارچوب‌ها یا چشم‌اندازها را عرضه‌ كنند تا شهروندان‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ انتخاب‌نكرده‌اند نیز آگاه‌ شوند.

۳ ) بازبینی‌ و نظارت‌ سیستماتیک و نقادانه‌ بر سیاست‌های‌ دولت‌، وظیفه‌ اصلی‌ حوزه‌ عمومی‌ است‌ (Obrien, ۲۰۰۳).

به‌ گفته‌ هابرماس‌، حوزه‌ عمومی‌ ـ یا به‌ بیان‌ صحیح‌تر ـ آنچه‌ وی‌» حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ «می‌خواند ـ زاییده‌ویژگی‌های‌ اصلی‌ جامعه‌ سرمایه‌داری‌ رو به‌ گسترش‌ در انگلستان‌ سده‌ هجدم‌ بوده‌ است‌. مساله‌ تعیین‌كننده‌ این‌ بود كه‌كارآفرینان‌ سرمایه‌دار به‌ اندازه‌ای‌ ثروتمند شده‌ بودند كه‌ توانستند برای‌ كسب‌ استقلال‌ از دولت‌ و كلیسا مبارزه‌ كنند وبه‌ خواسته‌ خود نیز دست‌ یابند. پیش‌ از آن‌، زندگی‌ عمومی‌ زیرسلطه‌ روحانیان‌ و دربار بود كه‌ توجه‌ معمول‌ آنان‌ به‌نمایش‌ پر تشریفات‌ مناسبات‌ فئودالی‌ معطوف‌ بود. اما با رشد ثروت‌ كسانی‌ كه‌ در پی‌ كسب‌ سرمایه‌ بودند، این‌ برتری‌متزلزل‌ شد. از یک جهت‌ این‌ تزلزل‌ نتیجه‌ آن‌ بود كه‌ سرمایه‌داران‌ از دنیای‌» واژه‌ها «ـ تئاتر، هنر، قهوه‌خانه‌ها، داستان‌و... ـ پشتیبانی‌ بیشتری‌ به‌ عمل‌ آوردند و بدین‌ترتیب‌ از شدت‌ وابستگی‌ آنها به‌ حامیان‌ كاستند و موجب‌ تشكیل‌

حوزه‌ای‌ مستقل‌ از قدرت‌های‌ سنتی‌ گشتند كه‌ پایبند نقد و نقادی‌ بود. همان‌گونه‌ كه‌ هابرماس‌ می‌گوید:

در این‌ حوزه‌» گفت‌وگو و محاوره‌ به‌ نقادی‌، و كلام‌ نغز و شیرین‌ به‌ استدلال‌ «مبدل‌ شد (وبستر، ۱۹۹۶).

از سوی‌ دیگر، در نتیجه‌ رشدبازار، حمایت‌ بیشتری‌ از» آزادی‌ بیان‌ «و اصلاحات‌ پارلمانی‌ به‌ عمل‌ آمد. هر چه‌سرمایه‌داری‌ بیشتر گسترش‌ و قوام‌ یافت‌ استقلال‌ بیشتری‌ از دولت‌ پیدا كرد و درخواست‌هایی‌ كه‌ از دولت‌ برای‌ انجام‌تغییرات‌ به‌ عمل‌ می‌آمد، بالا گرفت‌. یكی‌ از این‌ درخواست‌ها گسترده‌تر ساختن‌ نظام‌ نمایندگی‌ بود تا بدین‌ترتیب‌سیاستگذاری‌ها به‌ شكل‌ موثری‌ پشتیبان‌ رشد اقتصاد بازار باشد. این‌ مبارزه‌ برای‌ اصلاحات‌ پارلمانی‌ به‌طور جنبی‌مبارزه‌ای‌ برای‌ افزایش‌ آزادی‌ مطبوعات‌ نیز بود. زیرا از نظر آرزومندان‌ اصلاحات‌ اهمیت‌ اساسی‌ داشت‌ كه‌ مردم‌بیشتر بتوانند درباره‌ زندگی‌ سیاسی‌ به‌ تحقیق‌ و تفحص‌ بپردازند. جالب‌ توجه‌ اینكه‌ روزنامه‌ رسمی‌ انگلیس‌ در میانه‌سده‌ هجدهم‌ با این‌ هدف‌ تاسیس‌ گردید كه‌ سوابق‌ دقیق‌تری‌ از مذاكرات‌ پارلمان‌ در اختیار مردم‌ قرار گیرد (وبستر،۱۹۹۶).

نتیجه‌ چنین‌ تحولاتی‌، شكل‌گیری‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ در میانه‌ سده‌ نوزدهم‌ بود; حوزه‌ای‌ كه‌ از ویژگی‌های‌ آن‌بحث‌ آزاد، موشكافی‌ نقادانه‌، گزارش‌دهی‌ كامل‌، دستیابی‌ فزاینده‌، و استقلال‌ نقش‌آفرینان‌ آن‌ از منافع‌ خام‌ اقتصادی‌ ونیز از كنترل‌ دولت‌ بود. هابرماس‌ تاكید دارد كه‌ مبارزه‌ برای‌ استقلال‌ یافتن‌ از دولت‌ از اركان‌ اساسی‌ حوزه‌ عمومی‌بورژوایی‌ بوده‌ است‌;به‌ بیان‌ دیگر، سرمایه‌داری‌ نخستین‌ ناگزیر از مقاومت‌ در برابر دولت‌ مستقر شد و از همین‌ روبرای‌ آزادی‌ مطبوعات‌، اصلاحات‌ سیاسی‌ و گسترش‌ نظام‌ نمایندگی‌ اهمیت‌ محوری‌ یافت‌ (وبستر، ۱۹۹۶).

هابرماس‌ ریشه‌های‌ تاریخی‌ و مكانی‌ ظهور حوزه‌ عمومی‌ را در درون‌ سالن‌ها و مجامع‌ عمومی‌ بحث‌های‌ آزاد وعلنی‌ قرن‌ هجدهم‌ جست‌وجو و پی‌گیری‌ می‌كند:

باشگاه‌ها، كافه‌ها، روزنامه‌ها و مطبوعات‌ كه‌ در واقع‌ طلایه‌دار وپیشگام‌ روشنگری‌ ادبی‌ و سیاسی‌ اروپا به‌شمار می‌رفتند. در این‌ مجامع‌ و مراكز مناقشه‌ها و مباحث‌ متعدد پرباری‌راجع‌ به‌ نقش‌ سنت‌ صورت‌ می‌گرفت‌ و در همین‌ مراكز بود كه‌ شالوده‌ و سنگ‌ بنای‌ نخستین‌ معارضه‌ و رویارویی‌ بااقتدار فئودالی‌ پایه‌ریزی‌ گردید. با افزایش‌ فاصله‌ و شدت‌ گرفتن‌ تقسیم‌بندی‌ میان‌ دولت‌ و جامعه‌ مدنی‌ كه‌ در پی‌گسترش‌ نظام‌های‌ اقتصادی‌ مبتنی‌ بر بازار صورت‌ گرفت‌، حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ شكوفا گردید. تجار، بازرگانان‌،فروشندگان‌ و دیگر كسانی‌ كه‌ از نعمت‌ ثروت‌ و آموزش‌) تحصیلات‌) بهره‌مند بودند به‌ گونه‌ای‌ فعال‌ نسبت‌ به‌ مساله‌حكومت‌ و اداره‌ جامعه‌ از خود توجه‌ نشان‌ دادند و به‌ درستی‌ متوجه‌ این‌ نكته‌ شدند كه‌ اینک باز تولید حیات‌ اجتماعی‌در گرو نهادها و تأسیساتی‌ است‌ كه‌ از مرزها و محدوده‌های‌ اقتدار خانگی‌ و داخلی‌ فراتر رفته‌ است‌ (نوذری‌، ۱۳۸۱).

بسیاری‌ از دست‌اندركاران‌ و نظریه‌پردازان‌ برجسته‌ در تدوین‌ نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌ برآنند كه‌ حوزه‌ عمومی‌ در واقع‌منادی‌ و بیانگر منافع‌ اجتماعی‌ یا منافع‌ عمومی‌ است‌. در نظر آنان‌، پیگیری‌ این‌ منافع‌ متضمن‌ آزاد ساختن‌ جامعه‌مدنی‌ از مداخله‌ سیاسی‌ و همچنین‌ محدود ساختن‌ اقتدار دولت‌ به‌ حوزه‌ یا قلمروی‌ از فعالیت‌هایی‌ است‌ كه‌تحت‌نظارت‌ عموم‌ قرار دارد.

هدف‌ اصلی‌ حوزه‌ عمومی‌ این‌ است‌ كه‌ میان‌ شهروندان‌ درباره‌ ‌ «خیر مشترك» بحث‌های‌ انتقادی‌ عقلانی‌ صورت‌گیرد و این‌ امر به‌ صورت‌بندی‌ یا تدوین‌ سلسله‌ اقداماتی‌ كه‌ در جهت‌ منافع‌ عموم‌ عمل‌ می‌كند، منتهی‌ شود. در این‌میان‌، رسانه‌های‌ جمعی‌ با توجه‌ به‌ تمركزشان‌ بر انتشار اخبار و تحلیل‌های‌ انتقادی‌ در مورد عملكرد دولت‌، یكی‌ ازاركان‌ حوزه‌ عمومی‌ كارآمد هستند (Obrien, ۲۰۰۳).

از حوزه‌ عمومی‌ هابرماس‌، اساسا به‌ عنوان‌ ابزار تحلیلی‌ برای‌ توصیف‌ فضایی‌ استفاده‌ می‌كنندكه‌ در جامعه‌بورژوایی‌ میان‌ حوزه‌ خصوصی‌ و دولت‌ پدید آمده‌ بود. شهروندان‌ در این‌ فضا به‌ تامل‌ و تعمق‌ انتقادی‌ درباره‌ خود ودولت‌ می‌پرداختند. در نتیجه‌ مباحث‌ عقلانی‌ و منطقی‌، نوعی‌ توافق‌ و اجماع‌ پدید می‌آمد (Plaisted, ۲۰۰۳).

تعریف‌ هابرماس‌ از حوزه‌ عمومی‌، بر محوریت‌ گفت‌وگوی‌ عقلانی‌ و انتقادی‌ استوار است‌. به‌ بیان‌ دیگر، از دیدگاه‌هابرماس‌، حوزه‌ عمومی‌ در فرایند استدلال‌ فعالانه‌ عموم‌ مردم‌ درباره‌ عقاید و دیدگاه‌های‌ خویش‌ پدید می‌آید. ازطریق‌ این‌ گفت‌وگو است‌ كه‌ افكارعمومی‌ شكل‌ می‌گیرد و به‌ نوبه‌ خود در شكل‌گیری‌ سیاست‌های‌ دولتی‌ و رشدجامعه‌ در مفهوم‌ كلی‌اش‌ موثر می‌افتد.

هابرماس‌ در تبیین‌ افول‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ براین‌ باور است‌ كه‌ هدف‌ آزادی‌ بیان‌ یا بیان‌ آزاد و تكوین‌ اراده‌گفتمانی‌ در عرصه‌ سیاسی‌ جوامع‌ سرمایه‌داری‌ هرگز به‌طور كامل‌ تحقق‌ پیدا نكرد. با بسط و تكامل‌ سازمان‌های‌عریض‌ و طویل‌ اقتصادی‌ و تجاری‌ و با افزایش‌ فعالیت‌ دولت‌ به‌ منظور تثبیت‌ اقتصاد، قلمرو عملكرد و مانور فضای‌عمومی‌ به‌تدریج‌ محدود و محصور گردید. سازمان‌ها و تشكیلات‌ قدرتمند در تلاش‌ برای‌ مصالحه‌ و سازش‌ سیاسی‌با یكدیگر و با دولت‌، تا حد امكان‌ عامه‌ مردم‌ یا حوزه‌ عمومی‌ را از جریان‌ مذاكرات‌ خارج‌ ساختند و به‌ دور از انظارعمومی‌ به‌ مذاكره‌ و سازش‌ پرداختند.

هابرماس‌ در تحلیل‌ تاریخی‌ خود، به‌ ویژگی‌های‌ ظاهرا متناقض‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ به‌ گفته‌خودش‌ نهایتا به‌ ‌ «بازفئودالی‌شدن» این‌ حوزه‌ در برخی‌ زمینه‌ها انجامیده‌ است‌. نخستین‌ ویژگی‌، به‌ فزون‌خواهی‌مستمر سرمایه‌داری‌ باز می‌گردد. هر چند هابرماس‌ یادآور می‌شود كه‌ میان‌ دارایی‌ خصوصی‌ و حوزه‌ عمومی‌ مدت‌هانوعی‌ رخنه‌ متقابل‌ وجود داشته‌ است‌، ولی‌ به‌ باور او توازن‌ بی‌ثباتی‌ كه‌ در این‌ میان‌ وجود داشت‌ در طول‌ دهه‌های‌پایانی‌ سده‌ نوزدهم‌ به‌ نفع‌ مالكیت‌ خصوصی‌ به‌ هم‌ خورد. با افزایش‌ توانمندی‌ و نفوذ سرمایه‌داری‌، شیفتگان‌ این‌نظام‌ از درخواست‌ انجام‌ اصلاحات‌ در دولت‌ مستقر، به‌ سوی‌ دست‌ گرفتن‌ نهاد دولت‌ و به‌كارگیری‌ آن‌ در جهت‌پیشبرد مقاصد خود رفتند. در یک كلام‌، دولت‌ سرمایه‌داری‌ متولد شد: هواداران‌ این‌ دولت‌ هر چه‌ بیشتر به‌ نقش‌تهییجی‌ و استدلالی‌ خویش‌ پشت‌ كردند و از دولت‌ كه‌ اینک زیر سلطه‌ سرمایه‌ بود، برای‌ پیشبرد اهداف‌ خود استفاده‌كردند. نتیجه‌ رشد» مدیریت‌ خصوصی‌ « نمایندگان‌ مجلس‌، تامین‌ مالی‌ احزاب‌ سیاسی‌ و هسته‌های‌ فكری‌ ـ مشورتی‌به‌ دست‌ سوداگران‌، و فعالیت‌ پشت‌ پرده‌ ولی‌ سیستماتیک منافع‌ سازمان‌ یافته‌ برای‌ جلب‌ نظر مجلس‌ و افكارعمومی‌،كاهش‌ استقلال‌ حوزه‌ عمومی‌ بوده‌ است (وبستر، ۱۹۹۶).

دومین‌ تعبیر از باز فئودالی‌شدن‌ حوزه‌ عمومی‌ كه‌ با تعبیر نخست‌ در ارتباط است‌، از تغییرات‌ به‌ وجود آمده‌ درنظام‌ ارتباطات‌ جمعی‌ ریشه‌ می‌گیرد. باید به‌ یاد داشت‌ كه‌ این‌ نظام‌ برای‌ عملكرد موثر حوزه‌ عمومی‌ اهمیت‌ اساسی‌دارد. زیرا این‌ رسانه‌ها هستند كه‌ امكان‌ موشكافی‌ در امور عمومی‌ و بنابراین‌ دسترسی‌ گسترده‌ به‌ آن‌ را فراهم‌می‌سازند. اما در طول‌ سده‌ گذشته‌، رسانه‌های‌ جمعی‌ به‌ انحصارات‌ سرمایه‌داری‌ تبدیل‌ شدند و از همین‌رو از نقش‌كلیدی‌ آنها به‌ عنوان‌ منتشر سازنده‌ مطمئن‌ اطلاعات‌ مربوط به‌ حوزه‌ عمومی‌ كاسته‌ شده‌ است‌. با تبدیل‌ هر چه‌ بیشتررسانه‌ها به‌ بازوی‌ منافع‌ سرمایه‌داری‌، كاركرد آنها دستخوش‌ دگرگونی‌ شد و از تامین‌كننده‌ اطلاعات‌ به‌ صورت‌سازنده‌ افكار عمومی‌ در آمدند (وبستر، ۱۹۹۶).

نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌ هابرماس‌ توسط اندیشمندان‌ نحله‌های‌ فكری‌ گوناگون‌ مورد نقد و تشكیک قرار گرفت‌ كه‌مهم‌ترین‌ این‌ نحله‌ها، پسامدرنیسم‌ و فمینیسم‌ می‌باشند. فمینیست‌ها با اشاره‌ به‌ فقدان‌ حضور زنان‌ در حوزه‌ عمومی‌بورژوایی‌ موردنظر هابرماس‌، آن‌ حوزه‌ها را مردسالارانه‌ و تبعیض‌آمیز تلقی‌ می‌كنند. پسامدرنیست‌ها، با توجه‌ به‌ ابهام‌و ایهام‌ذاتی‌ زبان‌ و پخش‌ بودن‌ قدرت‌ در همه‌ مناسبات‌ اجتماعی‌ از جمله‌ در زبان‌، اولا رسیدن‌ به‌ توافق‌ و اجماع‌ را كه‌هابرماس‌ مدعی‌ آن‌ بود، غیرممكن‌ و ثانیا تصور وجود فضایی‌ فارغ‌ از روابط قدرت‌ را نیز غیرواقعی‌ می‌دانند.

نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌ هابرماس‌، مورد انتقاد پساساختارگرایانی‌ چون‌ لیوتار قرار گرفت‌ كه‌ پتانسیل‌ رهایی‌ بخش‌الگوی‌ توافق‌ یا اجماع‌ از طریق‌ بحث‌ منطقی‌ را به‌ زیر سوال‌ برد. الگوی‌ روشنگری‌ هابرماس‌ در مورد سوژه‌ منطقی‌مستقل‌ به‌ عنوان‌ شالوده‌ جهانشمول‌ دموكراسی‌، توسط پسا ساختارگراها نقد شد (Poster, ۱۹۹۵).

فوكو با نظریه‌پردازی‌ درباره‌ ماهیت‌ قدرت‌ در دوران‌ جدید، ایده‌ حوزه‌ فارغ‌ از اجبار را به‌ چالش‌ می‌كشد. لوتارنفس‌ امكان‌ حوزه‌ عمومی‌ یكپارچه‌ و مبتنی‌ بر اجماع‌ و وفاق‌ را در عصری‌ كه‌ شاهد مرگ‌ فراروایت‌های‌مشروعیت‌بخش‌ و به‌ تبع‌ آن‌، چندپارگی‌ عرصه‌ گفتمانی‌ در قالب‌ بازی‌های‌ زبانی‌ ناهمگون‌ است‌ مورد تردید قرارمی‌دهد. به‌ نظر لیوتار، فرض «اجماع‌ به‌ عنوان‌ هدف‌ گفت‌وگو» در نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌ هابرماس‌، نه‌ تنها ناهمگونی‌بازی‌های‌ زبانی‌ را از میان‌ می‌برد بلكه‌ به‌ ناهمگونی‌ بازیكنان‌ ـ كثرت‌ آنها ـ هم‌ خدشه‌ وارد می‌سازد; زیرا همه‌ را تابع‌رژیم‌ واحدی‌ از كنش‌ گفتمانی‌ قرار می‌دهد كه‌ هدف‌ از آن‌، غلبه‌ بر چیزی‌ است‌ كه‌ بعد جدلی‌ این‌ بازی‌هاست (ویلا،۱۳۷۹).

پسامدرنیست‌ها از این‌كه‌ حوزه‌ عمومی‌ بتواند در عصر پسامدرن‌ نیروی‌ تازه‌ بگیرد و رواج‌ یابد، تردید دارند. حتی‌اگر این‌ امر، ممكن‌ و محقق‌ می‌شد، باز هم‌ آنها درباره‌ آرزوهای‌ دموكراتیک بدبین‌ هستند و آن‌ را به‌ عنوان‌ یک نمای‌سردرگاه‌ می‌نگرند. آنها می‌گویند حوزه‌ عمومی‌بخشی‌ از سلطه‌گری‌ و ستم‌ مدرن‌ است‌; زیرا در حوزه‌ عمومی‌،مباحثه‌ و مناظره‌ وابسته‌ به‌ « فشار»است‌. چنین‌ مباحثه‌ و مناظره‌ای‌، شكلی‌ از مبارزه‌ است‌ كه‌ همیشه‌ استدلال‌ قوی‌تراستدلالی‌ است‌ كه‌ برنده‌ روز است‌. عقاید باید در چارچوب‌ « معین‌ و ثابت» باشند تا به‌ عنوان‌ یک عقیده«بهتر» پذیرفته‌ شوند. نظریه‌ حوزه‌ عمومی‌، تفكر روشنگری‌ را متشكل‌ و واحد و آن‌ را تحمیل‌ می‌كند، زیرا می‌پذیرد كه‌استدلال‌ غلط، نتیجه‌ خطا، اعتقاد بد و منطق‌ ورشكسته‌ و معیوب‌ است‌. در نهایت‌، گفتمان‌ در حوزه‌ عمومی‌ می‌پذیردكه‌ یک شخص « برنده» و بقیه‌«بازنده‌ و شكست‌ خورده‌»اند (روسنائو، ۱۳۸۰).

پیتر دالگرن‌ می‌نویسد: یكی‌ از دشواری‌های‌ اصلی‌ در الگوی‌ هابرماس‌، نگرش‌ گزینشی‌ وی‌ به‌ زبان‌ بشر است‌،نگرشی‌ كه‌ بر شفافیت‌ زبان‌ تاكید می‌ورزد. براساس‌ این‌ نگرش‌، متكلمان‌ به‌ هر زبان‌ می‌توانند به‌ بازنمایی‌ واقعیت ‌بپردازند، بر سرهنجارهای‌ اجتماعی‌ به‌ توافق‌ برسند و ذهنیت‌ خویش‌ را بیان‌ كنند. به‌ بیان‌ دیگر، هابرماس‌ معتقد است‌ كه‌ مردم‌ از زبان‌ استفاده‌ می‌كنند تا آنچه‌ را كه‌ می‌خواهند درباره‌ خود و جهان‌ بگویند و ابراز دارند. هیچ‌ تنشی‌ بین‌ آنچه‌كه‌ می‌گویند و معنای‌ آنچه‌ كه‌ گفته‌ می‌شود، وجود ندارد. در اندیشه‌ هابرماس‌ نقش‌ زبان‌ در شكل‌ دادن‌ به‌ واقعیتی‌ كه‌خود، آن‌ را توصیف‌ می‌كند، عمدتا مورد اغماض‌ قرار می‌گیرد. این‌ طرز نگرش‌ به‌ زبان‌ را می‌توان‌ متعلق‌ به‌ پیش‌ ازعصر نشانه‌شناسی‌ دانست‌، به‌ این‌ معنا كه‌ نگرش‌ مزبور، بخش‌ اعظم‌ دیدگاه‌های‌ سوسور و نظریات‌ حاصل‌ از ظهورعلم‌ زبان‌شناسی‌ و نشانه‌شناسی‌ را درباره‌ ماهیت‌ اجتماعی‌ زبان‌ نادیده‌ می‌گیرد. نشانه‌شناسی‌ زبان‌ را یک نظام‌اجتماعی‌ ـ فرهنگی‌ می‌داند. نشانه‌شناس‌ به‌ دلیل‌ كیفیت‌ متحرک و چند ظرفیتی‌ خویش‌، عقلانیت‌ را آشفته‌ می‌سازد.«تفاوت‌» و «تعویق‌»(تاخیر) در فرایند معناسازی‌ كه‌ پیشنهاد دریدا بوده‌ است‌، و ناهمگنی‌ بین‌ دال‌ و مدلول‌ موردنظراین‌ مفاهیم‌، عقلانیت‌ را به‌ نفع‌ عدم‌ عقلانیت‌ متزلزل‌ نمی‌سازد، بلكه‌ براساس‌ این‌ مفاهیم‌، توهمی‌ را كه‌ خرد از تفوق‌خود خلق‌ كرده‌ بود مورد سوال‌ قرار می‌دهد و شفافیت‌، معرفت‌ مطلق‌ و حضور قائم‌ به‌ ذات‌ زبان‌ عقلانی‌ را كه‌ موردادعای‌ برخی‌ اندیشمندان‌ است‌، نفی‌ می‌كند (دالگرن‌، ۱۳۸۰)

هابرماس‌ جهت‌گیری‌ فردگرایانه‌ شدیدی‌ به‌ نفع‌ كنش‌های«خودآگاه» دارد. منظور دقیق‌ وی‌ از كنش‌ خودآگاه‌ آگاهی‌كامل‌ فرد از مفروضات‌ و انگیزه‌هایی‌ است‌ كه‌ استدلال‌ها و رفتار او بر آنها مبتنی‌ است‌.

الكساندر به‌ درستی‌، ناپایداری‌های‌ فرهنگی‌ ناشی‌ از این‌ بروز شفافیت‌ در كنش‌های‌ انسانی‌ را زیرسوال‌ می‌برد.وی‌ این‌ نظریه‌ را مطرح‌ می‌سازد كه‌ اگر چه‌ شواهد زیادی‌ از قلمرو مدرنیته‌، افتراق‌ فرهنگ‌، جامعه‌ و شخصیت‌ فردی‌انسان‌ها را تایید می‌كند هنوز بخش‌ قابل‌ توجهی‌ از شخصیت‌ و رفتار انسان‌ مدرن‌ ناخودآگاه‌، مركب‌ از عناصر متنوع‌ وضدعقلانی‌ است‌. بصیرت‌ ما نسبت‌ به‌ جهان‌ اجتماعی‌ از زبان‌ و طرح‌های‌ ذهنی‌ ناخودآگاه‌ رنگ‌ و بو می‌پذیرد. حتی‌جهان‌بینی‌ ما برای‌ خودمان‌ هم‌ كاملا شفاف‌ نیست‌; جهان‌بینی‌ها هم‌ تحت‌تاثیر عوامل‌ فرا عقلانی‌ قرار دارند (دالگرن‌،۱۳۸۰).

واكنش‌ فرهنگ‌نگر دیگری‌ كه‌ به‌ الگوی‌ هابرماس‌ ابراز شده‌ این‌ است‌ كه‌ تاكید هابرماس‌ را بر مقوله‌ «اجماع‌» موردنقد قرار می‌دهد. طبق‌ تعریف‌ هابرماس‌، اجماع‌ یعنی‌ كوشش‌ برای‌ نیل‌ به‌ توافق‌ نظر در میان‌ متكلمان‌ به‌ یک زبان‌خاص‌ و با استفاده‌ از همان‌ مجرای‌ زبان‌. جان‌ كین‌ توجه‌ خوانندگان‌ خویش‌ را به‌ این‌ واقعیت‌ جلب‌ می‌كند كه‌ اجماع‌طبق‌ تعریف‌ فوق‌ كه‌ باید آن‌ را پیش‌ شرط ارتباطات‌ عقلانی‌ بدانیم‌ با مساله‌ نسبیت‌ شناختی‌ و اخلاقی‌ انسان‌ در تضاداست‌. به‌ بیان‌ دیگر، به‌ نظر می‌رسد هابرماس‌ این‌ امكان‌ بسیار جدی‌ را دست‌كم‌ گرفته‌ است‌ كه‌ افراد برای‌ مشاركت‌ دردانش‌ ارتباطی‌ با هدف‌ نیل‌ به‌ تفاهم‌ و توافق‌، توانایی‌ یا تمایل‌ لازم‌ را نداشته‌ باشند. نیز انگیزه‌ انسان‌ برای‌ ارتباطمتقابل‌ با همنوعان‌ خود فقط اجماع‌ فكری‌ نیست‌، بلكه‌ لذت‌جویی‌، بیان‌ خواهش‌های‌ نفسانی‌، ابراز هویت‌ و نظایر آن‌نیز هست‌ كه‌ اغلب‌ برای‌ ذهن‌ انسان‌ به‌ شكل‌ آگاهانه‌ كاملا قابل‌ درک نیست‌ (دالگرن‌، ۱۳۸۰).

از منظر فمینیستی‌، محققانی‌ چون‌ جون‌ لندز، مری‌ رایان‌ و جف‌ الی‌ استدلال‌ می‌كنند كه‌ گزارش‌ هابرماس‌، حوزه‌عمومی‌ لیبرال‌ را آرمانی‌ می‌كند. آنها می‌گویند حوزه‌ عمومی‌ رسمی‌ مبتنی‌ بر شماری‌ از تبعضیات‌ و محرومیت‌های‌مهم‌ بود، و در واقع‌ بدین‌وسیله‌ ساخته‌ شد. از نظر لندز، محور اصلی‌ تبعیضات‌، جنسیت‌ بود; او استدلال‌ می‌كند كه‌خصیصه‌ حوزه‌ عمومی‌ جمهوری‌ جدید فرانسه‌ در تقابلی‌ سنجیده‌ با آن‌ حوزه‌ای‌ ساخته‌ شد كه‌ بیشتر مرتبط با فرهنگ‌سالن‌های‌ زنان‌ بود. یعنی‌ آن‌ حوزه‌ای‌ كه‌ جمهوری‌خواهان‌ به‌ آن‌ انگ «تصنعی‌»، «خاله‌زنكی‌» و «اشرافی» می‌زدند. درنتیجه‌، سبكی‌ جدید و بی‌پیرایه‌ در سخن‌ و رفتار عمومی‌ پیشرفت‌ كرد، سبكی‌ كه «عقلانی‌»، «زاهد منش‌» و «مردانه‌» بود. بدین‌صورت‌، بناهای‌ جنسیتی‌ طرفدار برتری‌ مردانه‌ به‌ صورت‌ نفس‌ ایده‌ حوزه‌ عمومی‌ جمهوری‌ در آمد. و این‌موضوع‌ به‌ منطقی‌ بدل‌ شد كه‌ در اوج‌ قانون‌ ژاكوبن‌، به‌ طرد رسمی‌ زنان‌ از زندگی‌ سیاسی‌ منجر شد. در اینجاجمهوری‌خواهان‌ از سنت‌های‌ كلاسیكی‌ مدد گرفتند كه‌ زن‌ بودن‌ و عمومیت‌ را در تقابل‌ با یكدیگر در نظر می‌گرفتند (فریزر، ۱۳۸۲).

جفری‌ الی‌ با بسط استدلال‌ لندز ادعا می‌كند كه‌ كاركردهای‌ تبعیض‌آمیز و طردكننده‌ برای‌ حوزه‌های‌ عمومی‌ لیبرال‌امری‌ اساسی‌ هستند. هم‌ در فرانسه‌ و هم‌ در انگلیس‌ و آلمان‌ و خلاصه‌ همه‌ كشورها، طرد و تبعیض‌های‌ جنسیتی‌ به‌دیگر تبعیضاتی‌ پیوند خورده‌ بودند كه‌ در فرایند شكل‌گیری‌ طبقه‌ ریشه‌ داشتند. او مدعی‌ است‌ كه‌ در تمامی‌ این‌كشورها، زمینه‌ای‌ كه‌ باعث‌ رویش‌ورشد حوزه‌ عمومی‌ لیبرال‌ شد،» جامعه‌ مدنی‌ «و ظهور مجموعه‌ پراكنده‌ جدیدی‌ ازمشاركت‌های‌ داوطلبانه‌ بود كه‌ ناگهان‌ سر بر آوردند. به‌طوری‌ كه‌ دوره‌ موردنظر به‌ عنوان‌» عصر جوامع‌ «شناخته‌می‌شود. لیكن‌ این‌ شبكه‌ باشگاه‌ها و مشاركت‌ها ـ بشردوستانه‌، مدنی‌، تخصصی‌ و فرهنگی‌ ـ در دسترس‌ همگان‌ نبود.برعكس‌، این‌ شبكه‌ محل‌ نمایش‌، سالن‌ تمرین‌ و ناگزیر پایه‌ قدرت‌ قشری‌ از مردان‌ بورژوا بود كه‌ خویشتن‌ را به‌ عنوان‌طبقه‌ای‌ جهانشمول‌ در نظر می‌گرفتند و آماده‌ می‌شدند تا شایستگی‌شان‌ را به‌ حكومت‌ اثبات‌ كنند (فریزر، ۱۳۸۲).

دیگر نمی‌شود فرض‌ كه‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ صرفا یک آرمان‌ شهر تحقق‌ نیافته‌ است‌، بلكه‌ باید اذعان‌ كرد كه‌در ضمن‌ یک مقوله‌ ایدئولوژیكی‌ مردسالار بود كه‌ به‌ منظور مشروعیت‌ بخشیدن‌ به‌ شكل‌ نوظهوری‌ از قاعده‌ طبقاتی‌عمل‌ می‌كرد. از همین‌رو الی‌ از این‌ حكایت‌ نوعی‌ نتیجه‌ اخلاقی‌ گرامشی‌وار می‌گیرد. حوزه‌ عمومی‌ رسمی‌ بورژوایی‌محل‌ نهادینه‌ برای‌ دگرگونی‌ تاریخی‌ عمده‌ در ماهیت‌ استیلای‌ سیاسی‌ بود. این‌ دگرگونی‌، حركتی‌ از وجه‌ سركوبگراستیلا به‌ وجه‌ هژمونیک آن‌ بود، حركتی‌ از عرف‌ اساسا مبتنی‌ بر قبول‌ نیروی‌ برتر به‌ عرف‌ اساسا مبتنی‌ بر رضایت‌ وتوافق‌ كه‌ به‌ حدودی‌ از سركوب‌ اضافه‌ شده‌ است‌ (فریزر، ۱۳۸۲).

حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ هیچ‌گاه‌ برای‌ عموم‌ نبوده‌ است‌. برعكس‌، عملا مقارن‌ با حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌، شمارزیادی‌ از حوزه‌های‌ عمومی‌ تقابلی‌ و بدیل‌، از جمله‌ حوزه‌های‌ عمومی‌ ملی‌گرا، مردمی‌ روستایی‌، نخبگان‌ زن‌ و طبقه‌كارگر وجود داشتند.

مفهوم‌ حوزه‌ عمومی‌ به‌ عقیده‌ فلیسكی‌ باید بنیاد و اساس‌ تجربه‌ اعتراض‌ سیاسی‌ را شكل‌ بدهد، باید گوناگونی‌سوژه‌ را تصدیق‌ كند و تفاوت‌های‌ جنسیتی‌ را تبیین‌ نماید. او می‌نویسد: حوزه‌ عمومی‌ فمینیستی‌ برخلاف‌ حوزه‌عمومی‌ بورژوایی‌، ادعای‌ نمایندگی‌ و بازنمایی‌ جهانشمول‌ را ندارد، بلكه‌ نقدهایی‌ را در مورد ارزش‌های‌ فرهنگی‌ ازنقطه‌نظر زنان‌ به‌ عنوان‌ گروه‌ طرد شده‌، عرضه‌ می‌كند. از این‌ منظر، حوزه‌ عمومی‌ فمینیستی‌ یک حوزه‌ عمومی‌مخالف‌ یا حوزه‌ عمومی‌ خاص‌ است‌. فلیسكی‌ به‌ جد مفهوم‌ حوزه‌ عمومی‌ هابرماس‌ را اصلاح‌ می‌كند و آن‌ را ازوابستگی‌ پدرسالارانه‌ ـ بورژوایی‌ و قطبی‌ شده‌ جدا می‌سازد (Poster, ۱۹۹۵).فمینیست‌ها مدعی‌اند كه‌ قطب‌بندی‌ بین‌ عقلانیت‌ و اشراق‌، به‌ نحوی‌ به‌ جدا شدن‌ حوزه‌های‌ عمومی‌ و خصوصی‌زندگی‌ بشر منجر می‌شود كه‌ برای‌ زنان‌ خسران‌ اجتماعی‌ به‌ بار می‌آورد. هابرماس‌ با انكار عشق‌، عنصر حیاتی‌ را ازنظریه‌ ارتباطی‌ خویش‌ و نیز ذهن‌ بشر حذف‌ كرده‌ است‌ (دالگرن‌، ۱۳۸۰).

دکتر سیدمحمد مهدی‌زاده‌

منابع‌

الف‌ ) فارسی

۱ ) دالگرن‌ پیتر، تلویزیون‌ و گستره‌ عمومی‌، ترجمه‌ مهدی‌ شفقتی‌، انتشارات‌ سروش‌، ۱۳۸۰.

۲ ) روسنائو پائولین‌ مری‌، پست‌ مدرنیسم‌ و علوم‌ اجتماعی‌، ترجمه‌ محمدحسین‌ كاظم‌زاده‌، نشر آتیه‌، ۱۳۸۰.

۳ ) فریزر نانسی‌،» بازاندیشی‌ عرصه‌ عمومی‌<، مطالعات‌ فرهنگی‌، ویراسته‌ سایمن‌ دورینگ‌، ترجمه‌ شهریار وقفی‌پور، انتشارات‌ تلخون‌، ۱۳۸۲.

۴ ) نوذری‌ حسینعلی‌، بازخوانی‌ هابرماس‌، نشر چشمه‌، ۱۳۸۱.

۵ ) وبستر فرانک،» مدیریت‌ و دستكاری‌ اطلاعات‌: یورگن‌ هابرماس‌ و افول‌ حوزه‌ همگانی‌<، تكنولوژی‌ اطلاعات‌، گردآوری‌ و ترجمه‌ علیرضا طیب‌، نشر سفیر، ۱۳۷۹.

۶ ) ویلا دانار،» پسامدرنیسم‌ و حوزه‌ عمومی‌<، هانا آرنت‌ و نقد فلسفه‌ سیاسی‌، منصور انصاری‌، نشر مركز، ۱۳۷۹.

ب‌ ) انگلیسی‌

۱ ) Kellner Douglas, "intelectuals, the new Public Sphere and thechno- politics",

http://www.gseis. ucla.edu/courses

۲ ) Obrien Rory, "Civil society, the public sphere and the internet",

http"//www.web.net/-robrien.papers/civsoc.

۳ ) Papacharissi zizi, "The virtual sphere" in webster Frank (ed) the information society Reader, Routledge publications, ۲۰۰۴.

۴ ) Plaisted tim, "internet, Democracy and the Public Sphere in Australia",

http://www.geocities.com

۵ ) Poster Mark, "CyberDemocracy: internet and the Public sphere",

http://www.humanities. uc.edu/mposter.

۶ ) Poster Mark, "the net as a Public Sphere",

http://www.wired. com/wired/archive

۷ ) Schalken Kess, "internet as a new Public sphere for Democracy? in I.th.M.snellen & W.B.H.J.vande Donk (eds) PublicAdminstration in an information Age, Press ohmsha, ۱۹۹۸.

۸ ) Thornton Alinta, "Does internet Creat democracy"?

www.zip.com.au/athornto/conclusion.

منبع: سایت ایران و جامعه اطلاعاتی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.