چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

نظم آفرینی ژئوپولتیک در نظام جهانی


نظم آفرینی ژئوپولتیک در نظام جهانی

روسیه و چین دو قدرت بزرگ آسیا و دنیا هستند که از دیرباز چه در قاره و چه در دنیا دارای جایگاه ویژه, نفوذ و منزلت بوده اند

روسیه و چین دو قدرت بزرگ آسیا و دنیا هستند که از دیرباز چه در قاره و چه در دنیا دارای جایگاه ویژه، نفوذ و منزلت بوده اند. اما این دو قدرت بزرگ دیری نیست که دوره جدید روابط فیمابین را آغاز کرده اند. در دنیای پس از فروپاشی اتحاد شوروی و رانده شدن دنیا به سوی نظم نوین جهانی مطابق تعریف ایالات متحده امریکا این دو غول آسیایی نقش و جایگاه دگرگونه یی به اقتضای روزگار نوین یافته اند؛ نقش و جایگاهی که می تواند در تعریف و تنظیم دنیای پس از شوروی بیش از روزگار پیش از آن اثرگذار باشد. برجسته شدن پاره یی مسائل نظیر تایوان، کره شمالی، کوزوو، قفقاز و... که به صورت متناوب و از جهاتی به منظور به تنگنا رسیدن هر کدام از دو غول آسیایی صورت می گیرد، صرف نظر از نتایج و میزان موفقیت آن، دلیل روشنی بر اهمیت نقش و جایگاهی است که در بالا بدان اشاره شد.

تردید نمی توان داشت که این نقش و جایگاه در دنیای آینده به مراتب بیشتر نیز خواهد شد بی آنکه بخواهیم اهمیت روزافزون برخی کشورهای دیگر چون هند یا برزیل یا... را در تعریف دنیای فردا نادیده انگاریم.از این منظر بازشناسی موقعیت، اوضاع و مناسبات روسیه و چین در دنیای امروز با همدیگر و با دیگر بازیگران جهانی را امری راهبردی دانسته و بر آن شده ایم تا به قدر توان بدان بپردازیم.برای این منظور از تنی چند از صاحب نظران و استادان نیز خواستار شرکت در این بحث شده ایم. به این درخواست ما دیاکو حسینی و نیز اردشیر زارعی قنواتی دو تحلیلگر مسائل خارجی پاسخ داده و در مقاله یی بلند به بررسی مبانی نظری روابط روسیه و چین پرداخته اند که در این شماره به همراه دو مطلب دیگر پیرامون همین موضوع از نظر شما می گذرد. در ادامه بحث جوابیه یی را در شماره فردا ملاحظه خواهید کرد که از سوی دکتر پیروز مجتهد زاده در پاسخ به طرح کلی بحث به دست ما رسیده که به همراه دو مطلب دیگر که آن هم پیرامون موضوع نوشته شده به چاپ می رسد.گروه بین الملل اعتماد امید دارد که این مجموعه مطالب راهبردی با استقبال خوانندگان روبه رو شود .

با پایان گرفتن حیات دوقطبی موج شتاب آلود تغییرات چنان بر جهانی اندیشی های بشری سایه انداخت که برخی را عجولانه به فرا رسیدن عصر سیادت امریکایی و به فراموشی سپردن تنوع نظم های ژئوپولتیک در دل بی نظمی برخاسته از فروپاشی انتظام پوسیده جهان دوقطبی رهنمون کرد. پویش های نظام جهانی و ماهیت رقابت آمیز قدرت ها یکسره در زیر هیبت کج اندیشی های ناشی از بدفهمی جهانی شدن و تنیدگی پارامترهای سیاست جهان مدفون شد. رویدادهای اجتماعی در اروپای شرقی و دادخواهی مردمان جوامع سوسیالیستی که به ناآرامی های سیاسی منتهی شد به جای آنکه از ناکارآمدی بافت متمرکز حکمرانی نتیجه شود به قدسیت نیروهای لیبرال دموکراتیک و برتری ایده های امریکایی پیوند خورد. لاجرم چنین پنداشتند که نظم امریکایی بر اثر کنارگذاردن رقیبان فکری فاشیسم و کمونیسم و هر قسم دیگر از اندیشه انسانی پهنای آینده را درخواهد نوردید. نه تنها یک نظم مسلط جهانی برپا نشد بلکه نیروهای گریز از مرکز در ژئوپولتیک جهانی نشان داد که رقابت قدرت ها برای سلطه بر یکدیگر هرگز پایان نخواهد گرفت.

در آن سو به زعم برخی در عصر پساجنگ سرد، نظم های منطقه یی جای نظم جهانی را گرفته اند و نزاع ایدئولوژی ها به سود درک مهیاتری از ژئواکونومی کنار رفته است. استنلی هافمن اندیشمند فقید غربی به جای برخورد تمدن ها از«تصادم جهانی شدن ها» سخن می گوید و نه تنها به یکدست انگاری دچار نمی شود بلکه رقابت قدرت ها را در زمینه و متن جهانی شدن ها با کیفیات و محدودیت ها و مقدورات متنوع محلی به تفسیر می کشد. گویا ایده ناپخته «پایان عصر جغرافیا» زمزمه یی در دل هیاهوی محاسبات نادرست روشنفکران دولتی بود. تحولات تکنولوژیک بر اهمیت هویت ها و خودشناسی تشخص های هویتی افزون کرد و به تاثیر آن دگراندیشی های منطقه یی جایگزین سیاست جهان گشایی شد. در این رهگذر استیون بل و استاین در پژوهش های تحقیقاتی خود به این نتیجه رسیده اند که نظم دوره پس از جنگ سرد نیز از عوامل جغرافیایی خاصه اهمیت مستمر مناطق و منطقه گرایی و همچنین نیرو های ساختاری موازنه قوای بین المللی تاثیر می پذیرد. بیورن هتن و همکارانش با گستاخی بیشتری منطقه گرایی را نوعی نظم جهانی قلمداد می کنند که به جای مشاجره بر سر وجود آن باید بر مکانیسم های عمل آن متمرکز شد. به نظر اینان منطقه گرایی در سه پس زمینه مرکز، پیرامونی و نیمه پیرامونی موجد پویایی هایی نابرابر درون سیستم جهانی است و بنیان نظمی را می ریزد که ساختار قدرت ها ناگزیر از تن سپردن به آن است.

این محققان بر این باورند که منطقه گرایی از عدم بضاعت هر یک از قدرت ها در برساختن جهان تک قطبی حین پویش های متعارض در کلیت سیستم ناشی می شود. سوئل کوهن جغرافیدان سرشناس غربی نیز در اثر«ژئوپولتیک نظام جهانی» با اذعان به در هم ریختن مناطق ژئواستراتژیک، پنج منطقه ژئوپولتیکی را در امریکای شمالی، آسیای جنوب خاوری، اورو-آتلانتیک، اوراسیا و آسیای پاسیفیک شناسایی کرده است. باری بوزان در «قدرت ها و مناطق» بخشی از توانایی های سیستم را در عملکرد واحد های کشوری در چارچوب های منطقه یی تعبیر می کند. جیمز روزنا در شاهکار «مجاورت های فاصله دار» از جهان های محلی سخن می گوید که با پیچیده تر شدن فعل و انفعالات در پارامترهای سیاست جهانی درکی محصور از منطقه گرایی توام با خودآگاهی نظام فردی و ناکارآمدی سیستم کشورها و خرد شدن ویژگی های سیستم بین الملل در برخورد با مسائل نوظهور ارائه می کند. جان گالتونگ در «جست وجوی صلح» منطقه گرایی را تب تنفس در امپریالیسم ساختاری و گرایش به صلح نامتساوی متصور است. نظرات مشابهی را می توان در آثار محمد ایوب، اوران یانگ، جوزف نای و بسیاری دیگر کاوید که همگی دست کم در یک نظر یعنی ضرورت تحول در پارادایم جنگ سرد اتفاق نظر دارند.

با این حجم عظیم تحقیقات نظری احتمالاً خواهیم پذیرفت که منطقه گرایی پتانسیل هنگفتی را برای فهم مسائل سیاست جهان در اختیار می گذارد. اما آیا سرزنش ما درباره یکجانبه اندیشی در تفوق ایالات متحده به این معنا است که بی هیچ جر و بحثی به جهان چندقطبی قدم گذاشته ایم؟ آیا سخن از منطقه گرایی نافی نظام تک قطبی بوده و به خودی خود نشان می دهد که قطب بندی در نظام جهانی دستخوش تحویل است؟ آیا نزدیکی چین، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی از نوعی همگرایی یا گروه بندی منطقه یی حکایت دارد که قطب بندی جدیدی را در عرصه جهانی معماری خواهد کرد؟ اگر پاسخ منفی باشد آیا باید به این معنا در نظر گرفت که تاثیری در ترتیبات جهانی ندارند؟

برای این منظور باید به تفاوت در چندی از مفاهیم مانند همگرایی، گروه بندی منطقه یی و قطب بندی تاکید کرد که معمولاً به اشتباه در یک ردیف به کار گرفته می شوند. در واقع همگرایی به فرآیندی اشاره دارد که در آن کشورها محاط در یک منطقه جغرافیایی بخشی از حاکمیت خود را به نهاد های مشترکی می سپارند که موظف است به سازوکاری برای تعیین یک صورت هویتی مشترک تبدیل شود. اتحادیه اروپایی تنها جامعه امنیتی همگرا به شمار می رود که بازیگران آن با سپردن تعهداتی معتبر به سازمان ها و نهاد های سیاسی و حقوقی منطقه یی از تمامیت حاکمیت سرزمینی خود یعنی میراث نظم وستفالیایی تا شعاع چشمگیری فاصله گرفته اند. نکته یی که معمولاً پوشیده می ماند این است که همگرایی فارغ از بسترهای فرهنگی و آمادگی روانی جوامع همگرا تحقق نمی یابد. به عبارتی همگرایی گرچه برخوردار از تبعات سیاسی و اقتصادی است اما فرآیندی برخاسته از بطن دوایر اجتماعی شمرده می شود و باز به زبان ساده تر همگرایی نوعی پدیده فرهنگی است. در سمت مخالف گروه بندی های منطقه یی را باید تعریف کرد که حکومت ها در آن نقش آفرینان اصلی قلمداد می شوند.

به این اعتبار نظم حاصل از گروه بندی های منطقه یی به زیرگروه های اجتماعی و دیگر بازیگران غیرکشوری تحمیل می شود و به بیانی حرکتی از بالا به پایین داشته و نسبت به بازیگران فرعی که آماده هم پوشی نیستند جنبه دستوری دارد. اگر همگرایی در طولانی مدت با وسوسه ادغام مرزها و تعمیم ساختار های فراگیر همراه است، گروه بندی های منطقه یی به تحکیم هرچه بیشتر مرزها و ایجاد حفاظی بهینه برای حکومت های ملت پایه است. در غایت همگرایی بر اساس نیازها و انگیزش های درونی شکل می گیرد و در پاسخ به ضرورت های منطقه یی تجلی می کند درحالی که گروه بندی های منطقه یی واکنشی رویارو با کنش ها و محرک های بیرونی است. به این ترتیب گروه بندی منطقه یی روی هم رفته ایده یا سازه یی ژئوپولتیک برای رهایی از سلطه قدرت برتر، توازن بخشیدن به رقابت ها و در نهایت سلطه بر بازیگران ضعیف تر قلمداد می شود.

به این دلیل است که باید اینگونه آرایش قدرت ها را که در سطوح گوناگون روی می دهد وضعیت های ژئوپولتیک نامید که آشکارا ناپایدار و موسمی اند. در ادبیات باختر زمین همگرایی مبین تنش ثابت و دائمی میان تقاضا برای حفظ هویت کشور و فشارها برای کنش دسته جمعی یا سازگاری با واقعیت های منطقه یی و در وجه و صورتی دیگر برخاسته از مشترکات آیینی، ضروریات تاریخی و هدف گذاری های همسان است. حال آنکه در خصوص آسیا به جهت گستره و تنوع در نظام های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نمی توان به سهولت از اتحاد همگرایانه داد سخن راند. بنابراین ساده اندیشانه است که ناظری گروه بندی منطقه یی را چونان وضعیتی گذرا، در سرتاسر پهنه گیتی به یک معنا فرض کند و صرف پیدایش نوعی ازگروه بندی ساختار قطب بندی جهانی را دستخوش تحول ببیند.

در دنیایی که ماهیت مناسبات بر شالوده رقابت بر سر کسب بیشترین سود استوار است و ناگزیر همکاری جنبه ثانویه دارد قطب بندی حامل معنایی به خصوص است. گروهی بر این باورند که با درهم پاشی ساختار دوقطبی و سربرآوردن قدرت های آسیایی ژاپن، چین و هند و نیز منطقه گرایی هایی مانند آ سه آن، آپک، اتحادیه اروپا و شانگهای سیستم بین المللی به مراکز متعدد تصمیم گیری مجهز شده است. از این منظر قطب بندی شامل توزیع مراکزی می شود که بیشترین حجم فعل و انفعالات را صادر می کنند. ضعف این نگرش اینجا است که با تکیه بر توانمندی کشورها توجهی به کارکرد قدرت ها و تفاوت در فعلیت و نتایج کاربست آن ندارد. آنچه در نظام جهانی به ساختار قدرت ها حقیقت می بخشد صرفاً کیفیت «تخصیص قدرت» نیست بلکه اثر و محصول «کاربست قدرت» مابین بازیگران است. بینش ژئوپولتیک به نظام جهانی، شکلی هندسی به روابط قدرت ها می دهد. چونان هرمی پویا که هریک از قدرت ها می کوشند با دست یافتن به قله آن، نظم دلخواه خویش را تجویز کنند و محیط پیرامون را به سیطره بگیرند. بنابراین مفهوم قطب بندی نظر به تعدد این قله ها دارد که نه تنها در تجمیع توانمندی بلکه در تحمیل بیشترین اراده به کشورهای ضعیف تر ریشه دارد. کشورهای منفرد، اتحاد های بین کشوری، شرکت ها و نهادهای فراملی و منطقه گرایی در اشکال گروه بندی های منطقه یی و همگرایی ها هنگامی می توانند در قطب بندی ساختار قدرت ها موثر باشند که الگو های توزیع و تحمیل اراده قدرت های فوقانی را مختل کنند یا نظم آفرینی قدرت های برتر را به دشواری دچار کنند. پیداست که منطقه گرایی چین و روسیه در اوراسیا تلاشی برای پردازش موازنه قوای بین المللی و ادراکی از منطقه به مثابه کلیت مکانی قابل اتکا و هویت بخش است اما اینکه اینگونه منطقه یی شدن ها قادر به اسکلت بندی دوباره نظام جهانی باشد مساله یی است کاملاً متفاوت.

● موج متفاوت اتحاد اوراسیایی

در جهان همواره بلوک بندی ها و قطب بندی های متفاوتی بر اساس منافع مشترک و کسب حداکثر سودمندگرایی از اقدامات مشترک در چارچوب وضع موجود شکل می گیرد. این مساله مختص زمان امروز نیست چراکه تجربه تاریخی نشان می دهد در دوران باستان نیز امپراتوری های ایران، یونان و روم برای تثبیت جایگاه خود و بالانس میدان های رقابت یا منازعه به اجبار در جست وجوی متحدان بیشتر و تازه تری برای خود بوده اند. در جهان امروز نیز این موضوع با تمام تحولات مدرنی که اتفاق افتاده است به شکل دیگری همچنان واقعیت وجودی خود را به رخ می کشد. تحولات پس از فروپاشی جهان دوقطبی و اعمال قدرت یکجانبه هژمونی امریکا بر نظام بین الملل به خصوص در حوادث پس از یازدهم سپتامبر به وضوح به اثبات رساند که نظام تک قطبی با سیر طبیعی تحولات سیاسی - اجتماعی سازگار نخواهد بود و دیر یا زود جهان با اشکال دیگری از گروه بندی ها، همگرایی ها و تا حدودی قطب بندی روبه رو خواهد شد. در موقعیت گروه بندی های منطقه یی چنین اتحادهایی می تواند بر اساس ضرورت های تاکتیکی و تنها در ابعاد محدود و خاص از جمله اتحادیه های اقتصادی به منصه ظهور برسد که معمولاً در چارچوب منطقه یی و خارج از وحدت رویه سیاسی و امنیتی در بین اعضا شکل می گیرد. آسه آن در شرق و جنوب شرقی آسیا، نفتا در امریکای شمالی و مرکزی، آپک در آسیا و حوزه اقیانوس آرام و اتحاد بولیواری در امریکای لاتین از این نمونه ها خواهند بود. اما در موقعیت ترسیم همگرایی در عرصه ژئوپولتیک، قدرت های همسو و دارای ساختار تقریباً منطبق با هم طی راهبردهای کلان نقش آفرینی می کنند. البته در هر دو مورد «قانون نسبیت» در خصوص موجودیت چنین اتحادیه هایی می بایست رعایت شود چرا که دیالکتیک تحولات تاریخی و سیاسی اثبات کرده است که هیچ چیز مطلقی در جهان متریال کنونی وجود خارجی نخواهد داشت. این خصوصیت با توجه به جهان دیجیتالی کنونی، سیر شتابناک تحولات و مهمتر از آن قدرت افکار عمومی در چالش با ساختارهای قدرت در قرن ۲۱ هرگونه بلوک بندی منطقه یی، همگرایی و در شرایط مساعد آتی، قطب بندی را از حالت تعریف های سنتی مفاهیم موضوعه به سمت سیال و ژلاتینی بودن این مفاهیم در حوزه نظری و میدانی سوق می دهد. چین و روسیه بعد از فروپاشی اردوگاه شرق و پایان «جنگ سرد ایدئولوژیک» با توجه به همسویی منافع و تهدیدهای مشترکی که در حوزه زیست سیاسی - اجتماعی خویش با آن روبه رو بودند به سمت نزدیکی هر چه بیشتر حرکت می کنند.چنانچه «میکائیل استورمر» مشاور سابق «هلموت کهل» صدراعظم اسبق آلمان در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی رپوبلیکا می گوید پروازهای ناوگان استراتژیک روسیه اقدامی موجه است، زیرا غرب با گسترش ناتو در روابط خود نسبت به این کشور زیاده روی کرده است. وی می افزاید؛ «برای روسیه جذب گرجستان و اوکراین به ناتو، همانند نشان دادن پارچه قرمز به گاو است. من معتقدم این اشتباهی بزرگ است، من به هیچ وجه مطمئن نیستم که ضرورتی برای ایجاد سپر دفاع موشکی امریکا در شرق اروپا وجود داشته باشد». جنگ عراق و نادیده گرفتن مشروعیت قوانین و معاهدات بین المللی این نکته را برای چین و روسیه اثبات کرد که امریکا و متحدان آن فارغ از رعایت موازنه در عرصه بین المللی اشتهای سیری ناپذیر خود برای بلعیدن منابع انرژی و دستیابی به سرپل های مهم در مناطق سوق الجیشی جهان را در دستور کار خویش قرار داده اند. هر چند که شوروی فروپاشیده است و چین نیز در دهه های اخیر سیستم اقتصادی بازار آزاد را در کنار ساختار سوسیالیستی خود به کار گرفته است اما این دو کشور با توجه به الگوی تمرکزگرایی و سنت های مبتنی بر جامعه سوسیالیستی در حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود تا حدودی به سمت همگرایی و همچنان بدیل و متفاوت از نظام دموکراسی لیبرال غرب عمل می کنند. از طرف دیگر روسیه برای تثبیت هژمونی خود در خصوص تامین انرژی اروپا به متحدی احتیاج دارد که مازاد انرژی انباشت شده در آسیای مرکزی، قفقاز و تا حدودی خاورمیانه را از مسیر اروپا منحرف کند که با توجه به رشد اقتصادی و نیاز فراوان چین در تقاضا برای انرژی، گزینه مطلوبی برای اهداف مسکو در رقابت با غرب تلقی می شود. از طرف دیگر چین نیز به واسطه کاستی های خود در زمینه عدم توازن ساختاری بین اقتصاد بالنده و حجیم خویش با توانمندی کنونی نظامی - امنیتی این کشور، احتیاج به یک سپر محافظ از سوی یک متحد توانمند و قابل اطمینان در مقابله با تهدیدات بالقوه غرب دارد که روسیه به جهت برخورداری از زرادخانه عظیم تسلیحاتی به جای مانده از دوران شوروی می تواند بهترین گزینه تلقی شود. رهبران مسکو می دانند که پتانسیل آنان برای احراز جایگاه شایسته در منطقه فوقانی قدرت نادیده گرفته شده است و رهبران پکن نیز در دهه اخیر به نوعی جنگ تجاری را حین همکاری های فزاینده با غرب تجربه می کنند و دیر یا زود آستانه تحمل غرب و امریکا از رشد سریع اقتصادی آنان به تنگ می آید. اتحاد بین روسیه و چین در موقعیت جدید بین المللی که این دو کشور مناسبات گسترده یی با امریکا و به طور کلی غرب دارند هرگز به مفهوم گسترش میدان منازعه نبوده و بیشتر در راستای بازدارندگی و توازن سازی به کار گرفته می شود. اصولاً نوع روابط چین و روسیه با غرب را می بایست متفاوت از دوران جنگ سرد که مبتنی بر رقابت - منازعه بود، در وضعیت جدید در چارچوب رقابت - همکاری به حساب آورد. کنفرانس شانگهای در نیمه ماه آگوست و نتایج حاصل از این نشست و همچنین اظهارنظرهای مقامات روسی و چینی کاملاً گویای چنین رویکردی بوده است. شاید موقعیت هند و روابط کنونی این کشور با ایالات متحده را بتوان به نوعی تهدید نقطه تلاقی منافع مشترک چین - روسیه دانست، در آنجا که با معاهده جدید دهلی - واشنگتن در خصوص پیمان هسته یی بروز می یابد. این پیمان از یک زاویه تحت تاثیر رویکرد امریکا برای مهار و یک آلترناتیوسازی هم وزن، در مقابل چین شکل گرفته است و از زاویه دیگر می تواند یک متحد سنتی روسیه را در ژئوپولتیک بین المللی به سمت نزدیکی با غرب و مدار فراآتلانتیکی سوق دهد. نکته دیگری که وحدت رویه این دو قدرت بزرگ را موجب می شود شرایط دوران گذار برای آنان است در صورتی که ساختار غرب لیبرال حداقل یک قرن است که از این شرایط فراتر رفته است. به همین دلیل موقعیت مسکو - پکن در کوتاه مدت و میان مدت با همدیگر در یک انطباق ساختاری قرار می گیرند در حالی که روابط آنان با غرب همانگونه که طی یک دهه اخیر نشان داده شده از سوی ساختار تثبیت یافته غربی تحمیل گرایانه بوده است. تجربه قبل از جنگ جهانی اول در وضعیتی که کشورهای گروه متفقین حجم مبادلات ده ها بار فزون تری نسبت به متحدان آلمان، اتریش و مجارستان، با این کشور داشته اند، نشان می دهد قطب بندی ها در قالب های ژئوپولتیک بسیار فراتر از حجم مبادلات رقم می خورد. مطمئناً گستردگی روابط روسیه و چین با غرب و امریکا قابل کتمان نیست ولی این نکته را نیز نباید از یاد برد که تثبیت و گسترش موقعیت برای بازیگران بزرگ در صحنه بین المللی احتیاج به تمهیدات و ورود به حوزه رقابت های ژئوپولتیک دارد زیرا بازیگران بزرگ بین المللی چه آنان که هم اکنون در شرایط برتر قرار گرفته اند و چه آنان که امروز مغبون شده اند نگاه به آینده و تثبیت موقعیت مورد نظر خویش در معادلات کلان جهانی خواهند داشت. به همین دلیل دو قدرت در حال ظهور روسیه و چین به جهت تهدیدات و فرصت های مشترکی که در مقابل خود دارند هر چه بیشتر حالت همگرایی پیدا می کنند و در آینده در چارچوب اتحاد استراتژیک می توانند بر اساس سیاست پراگماتیستی رقابت - همکاری بین المللی کنونی محور موازنه طلبی خود را تشکیل دهند.

دیاکو حسینی- اردشیر زارعی قنواتی

دکتر پیروز مجتهدزاده

استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپولتیک دانشگاه تربیت مدرس و مدیر بنیاد پژوهشی یوروسویک لندن


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.