شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دیپلماسی آشکار و تامین منافع ملی


دیپلماسی آشکار و تامین منافع ملی

در این مقال قصد یادآوری واقعه نیست, بلکه بازخوردهایی است که از خروجی چنین حادثه ای تراوش خواهد نمود

واقعه ۱۱ سپتامبر در آمریکا و ترویج جنگ و خشونت و از همه مهمتر ناامنی به طور اخص درمنطقه خاورمیانه; که منبعث از این اتفاق بود،ایالات متحده را وارد فاز جدیدی از چالش نظامی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک درسطح نظام بین الملل نمود، که تا چندین سال می توان مخرج مشترک تصمیم گیری های قدرت های بزرگ را در چهار حوزه یاد شده، ناشی از آن تراژدی دانست.

در این مقال قصد یادآوری واقعه نیست، بلکه بازخوردهایی است که از خروجی چنین حادثه ای تراوش خواهد نمود. قریب به اتفاق بازیگران نظام بین الملل، سیاست های داخلی و خارجی خود را بر حفظ و تقویت منافع ملی خویش استوار ساخته اند و هر شخص و گروهی بخواهد به این خطوط قرمز تعریف شده جهت تضعیف نزدیک شود مجالی برای ادامه حیات نخواهد داشت. یا برعکس کسانی یا گروهایی که دغدغه تقویت این خطوط را داشته باشند به عنوان قهرمانان ملی از آنها یاد خواهد شد; حتی اگر موفق به آن عمل هم نشوند. حال سوال این است که: چه کشورهایی از اتفاقات رخداده منجمله ۱۱سپتامبر به نفع منافع ملی خویش استفاده نمودند؟ قاعدتا کشورهایی بودند که از سیستم تصمیم گیری واحد برخوردار و قاعده بازی در ساختار نظام بین الملل بر مبنای دیپلماسی فعال را تجربه کرده بودند. حتی کشورهایی که در مظان اتهام مستقیم بودند به دلیل خوب بازی کردن از این نمد برای خود کلاهی ساختند.

اما سوال این است چه کشورهایی قابلیت چنین رفتاری را خواهند داشت؟! به زعم بیشتر تحلیلگران سیاسی در یک قالب فکری یا پارادایم نظری معتقد هستند; کشورهایی چنین قابلیتی را دارا هستند که از سامانه یا سیستم تحرک پذیری بالایی برخوردارند و همچنین ساختار و عناصر همسو با راهبرد ملی در دستور کارشان باشد، و از این جهت نگارنده معتقد است با توجه به خوانش جدیدی که در سطح نظام بین الملل پدید آمده است و ایجاد امنیت از مهمترین اولویتهاست، پس فرصتی استثنایی فراهم شده برای رسیدن به این مطلوبیت که نیاز هر کشوری است برای توسعه همه جانبه بر مبنای اصلاحگری و اگر هر دولتی به امنیت و اجرایی شدن طرح خاور میانه بزرگ با مجری طرح همکاری داشته باشد قطعا از شرایط مناسب تری برخوردار خواهد بود.! حال چگونه و با چه ابزاری؟! یکی از این شاخص ها استفاده از دیپلماسی شفاف و آشکار است که هر زمان با هر ملتی مشورت شد، بیشترین قدرت ملی در جهت هدف و تامین همه جانبه ملی شکل پیدا کرد. دوم، می بایست بستر سامانه مدیریتی کشور اجازه نقد و بازبینی مجدد به عالمان علوم مربوطه داده شود، تا انعطاف بیشتری را در برابر اتفاقات مشابه جهت سرعت در تصمیم سازی صورت پذیرد و همچنین بتوان منافع متعارض که ناشی از مناقشه و ستیزه بوده را به منافع موازی از طریق همکاری با دیگران تبدیل کرد. حال با این مقدمه ورود پیدا می کنیم به تحلیل اتفاقات همجنس بین ایران و آمریکا.

پس از ۸ سال کوبیدن بر طبل تهدید و جنگ توسط جورج بوش که اقتضای رفتار جمهوریخواهان در هر دوره بوده; نوبت به دمکرات هایی به نمایندگی اوباما در قالب رئیس جمهور رسید که بیشتر مردم آمریکا نیاز او را جهت ساماندهی اوضاع اقتصادی وامنیتی با صدای بلند فریاد زدند و در مقابل رئیس جمهور ایران طی ۳/۵ سال با طرح مسائل غیرضروری چنان کشورهای غربی را علیه منافع ملی ایران تحریک کرد که در طول این سالها هیچ مسوولی چنین نکرد و با تغییر رویکرد آمریکا نسبت به منافع خویش در سراسر جهان و از همه مهمتر ادبیات شفاف اوباما در ارتباط با مذاکره مستقیم با ایران نشان از یک عمل سیاسی جدی است که پیامدهای عمیقی را به دنبال خواهد داشت و در این بین ادبیات تهدیدی در آن جایی ندارد.

شاهد این مدعا بر این فرض استوار است که; اعلام با تاخیر کاندیداتوری آقای خاتمی نشان از یک چانه زنی و اجماع مهم در امر اداره کشور همسو با ادبیات مشترک اوباما - خاتمیست که دیانت یا تنش زدایی در روابط دو کشور از اولویت فوق العاده ای برخوردار است. هر چند که حتما هر دو طرف برای ارتباط با موانع جدی داخلی روبه رو هستند و در انتها آلترناتیو یا راه حلی که می توان ارائه نمود برای عبور از این بن بست، همکاری واقع بینانه اصولگرایان با اصلاح طلبان واقعی است که بتوانند سکه تنش زدایی و ارتباط توام با احترام متقابل با آمریکا را با دیپلماسی آشکار ضرب نمایند و شاید از این طریق کسانی که در اثر ناتوانی فرافکنی می کنند از خروجی سیستم بیرون رانده شوند.

نویسنده : محمود رضا یافت آبادی