جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اسطوره هدایت و بوف كور


اسطوره هدایت و بوف كور

بوف كور هدایت به شیوه ای غریب در غربت غرب اندیشیده شد در غربت وطن نوشته شد و در غربت هند مادر و با ممنوعیت طبع و فروش در ایران فقط در۵۰ نسخه پلی كپی شده منتشر شد

متن زیر بخشی از كتاب "" با نام " اسطوره هدایت و روشنفكری اسطوره اندیشان ایران تا نیم قرن پس از بوف كور " است كه در چهارمین مراسم مسابقه ادبی "صادق هدایت" در تالار بتهون قرائت شد.

نخستین سنگ بنای اسطوره‌‏پردازی و افتخار آن را باید برای نخستین قصه‌‏نویس ایران محفوظ نگه داشت، زیرا او كسی است كه با خواندن "بوف كور" و پیش از انتشار همگانی آن در روزنامه‌‏ ایران، سال ۱۳۲۱ -۱۳۲۰ قصه‌‏ای نوشت كه شاید در كنار "یكی بود، یكی نبود" او از مشهورترین آثارش باشد، كتاب "دارالمجانین" را "سید محمد علی جمالزاده"، سال ۱۳۱۹ منتشر می‌‏كند و بنابراین دو سال قبل از انتشار "بوف كور"، خوانندگان "هدایت" با نخستین اسطوره‌‏ای كه از این كتاب و نویسنده‌‏اش توسط پدر قصه‌‏نویسی ایران ساخته و پرداخته شده، آشنا می‌‏شوند .

روشنفكران ایران، نیم قرن پس از "بوف كور" مانند دیگر مردمان این سرزمین، علی رغم باوری كه از خود داشتند، همواره اسطوره‌‏اندیش بودند! و نیم قرن برای "هدایت" و "بوف كور"ش مانند بسیاری از پدیده‌‏های سیاسی و فرهنگی دیگر اسطوره آفریدند، ولی علی‌‏رغم همه اسطوره‌‏های منفی و اهریمنی، مردم "هدایت" را خواندند، حتی از اهریمنی ترین قصه‌‏هایش، در واكنش به آن اسطوره‌‏پردازی تنگ‌‏نظرانه، اسطوره‌‏های ایده‌‏آل اهورایی آفریدند .

ما شاید پس از قرنی كه از مشروطه گذشته - تازه آن هم به آهستگی - چند سالی است كه از خواب اصحاب كهفی خود بیدار می‌‏شویم و درمی‌‏یابیم كه چه بسیار واقعیت را كه با افسانه آمیخته بوده‌‏ایم و می‌‏پنداشتیم كه واقعیت را تنها در درون غار باید می‌‏یافتیم! بررسی آنچه كه بر "هدایت" و "بوف كور" طی نیم قرن - از ۱۳۱۵ تا ۱۳۶۴ - گذشت و مقایسه آن با دهه بین ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۵ كه می‌‏توان آن را "دهه گذار" نامید و با آن چه كه در دهه كنونی تجربه كرده‌‏ایم كه من نام آن را "دهه آشنایی با مدرنیته" می‌‏گذارم - دهه نهضت ترجمه اندیشه‌‏های مدرنیته - آن گاه می‌‏توانیم بفهمیم، برای نمونه كاركرد جریان روشنفكری ایران از حكومت رضاشاه تا كنون چه بوده و چه تحول احتمالی در چند سال اخیر داشته است. به این ترتیب شاید بتوان به گونه‌‏ای دیگر حرف "آذر نفیسی" را با مفهومی دیگر به كار گیریم كه "معضل بوف كور معضل ماست"، ما مردمان ایران یا ما روشنفكران؟

"بوف كور هدایت" به شیوه‌‏ای غریب در غربت غرب اندیشیده شد. در غربت وطن نوشته شد و در غربت هند مادر و با ممنوعیت "طبع و فروش در ایران" فقط در۵۰ نسخه پلی‌‏كپی شده منتشر شد ! ولی شاید هم نشد! فقط به دست "هدایت" رسید تا به دلیل ممنوع‌‏القلم بودن ۳۰ نسخه از آن را برای پروفسور "یان ریپكا"، مستشرق چك و ۲۰ نسخه دیگر را برای "سید محمد علی جمالزاده" به اروپا بفرستد تا در بازگشت به وطن، بی خطر به دست او برسانند تا آن را به دوستان و نزدیكان كه اكثر دست اندركاران ادبی و سیاسی جنبش روشنفكری ایران در عصر پهلوی اول بودند، هدیه كند. پس از انتشار "بوف كور"، سال ۱۳۱۵، فقط برای خوانندگان خاص یعنی نویسندگان و روشنفكران و دوستان "هدایت" بوده و نخستین مفسر ساختاری آن را نیز باید خود "هدایت" بدانیم. آن گونه كه درنامه‌‏هایش برای "مجتبی مینوی" ( سال های ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷) نوشته و آن چه را "م. فرزانه" در كتاب "آشنایی با صادق هدایت" از او نقل می‌‏كند كه از آن این نكات بسیار قابل توجه است:

"نه ... هرگز . "بوف كور" پر از شگرد است ... اگر در حالت نشئه بودم نمی توانستم بنویسم ... تو هم فكر می‌‏كنی كه پرسناژ "بوف كور" من هستم؟ اشتباه، اشتباه محض! اتفاقاً درست برعكس بود. هر صفحه‌‏اش را مثل حامل موسیقی جلو خودم می‌‏گذاشتم و تنظیم می‌‏كردم . جاهاییش كه به نظر خیالی می‌‏آید، درست قسمت‌‏هایی است كه كلمه به كلمه سبك و سنگین كرده‌‏ام، ... زهر را چلانده‌‏ام و چكه چكه روی كاغذ ریخته‌‏ام. تو فقط نیستی كه عوضی گرفته‌‏ای، از تو استادترها هم فكر می‌‏كنند كه پرسناژ "بوف كور" خود من است . البته چرا. حرف ها مال خودم است. ولی پرسناژش از من سواست. هر خطش به عمد نوشته شد ... تصورات افیونی هم نیست .(فرزانه، ص۱۱۲)

این استادترها كدام بودند كه این "اشتباهات محض" را مرتكب شده بودند و راوی "بوف كور" را به جای نویسنده "بوف كور" اشتباه گرفته بودند و با این كار سنگ بنای نخستین اسطوره "بوف كور" و اسطوره "هدایت" را گذاشته بودند. در واقع اگر نامه‌‏های "هدایت" به دوستان نزدیكش نبود، بخصوص چند نامه به دوست گروه ربعه ، "مجتبی مینوی" و آن دوست صمیمی و متعهد سال های پایانی زندگی اش،شهید "نورائی" و آن ۸۲ نامه كه بسیاری از رازهای ناگفته را برملا می‌‏سازند، شاید هنوز هم ما در خم یك كوچه مانده بودیم، یا آن گونه كه من در تحلیل "صادق هدایت و هراس از مرگ" نوشتم، از طریق تحلیل روانكاوانه و با قرینه‌‏ها ، نشانه‌‏ها و نمادها بتوانیم بخش‌‏هایی از واقعیت را حدس بزنیم، ولی اكنون با آن ۸۲ نامه، حتی سرگذشت نویس "هدایت" و دوست جوان پایان عمرش " م . فرزانه " هم دیگر نمی‌‏تواند مدعی شود كه چقدر رابطه‌‏ "هدایت" و "جمالزاده" تا روزهای پایانی، عاشقانه و مهرورزانه بوده است، زیرا "هدایت" با زبان صریح خود آن چه را در ذهن داشته - همه زهرهای درونش - را در آن نامه‌‏ها ریخته است . ولی بگذارید پیش از آن كه به "جمالزاده" برسیم، نخست قسمتی از نامه او به "مجتبی مینوی" را كه مربوط به همان سال های ۱۹۳۷ است ( چند ماهی از انتشار "بوف كور" ) نقل كنیم :

" باز صحبت از "بوف كور" كرده بودی كه تریاك و عینك و تنباكو در آن زمان وجود نداشته، ولی این موضوع تاریخی نیست، یك نوع فانتزی تاریخی است كه آن شخص به واسطه INSTINCT DISSIMULATION OR SIMULATION فرض كرده است و زندگی واقعی خود را رمانس قلم داده، به هیچ وجه تاریخی حقیقی نیست ، تقریباً رمان ( INCONSCIENT ) ناخودآگاه است ."

می‌‏بیند كه "مجتبی مینوی"، دوست "هدایت" و آشنا به ادبیات مدرن اروپا در همان آغاز، "بوف كور" را با یك رمان تاریخی رئالیستی اشتباه می‌‏گیرد و "هدایت" را ناگزیر از توضیح واضحات می‌‏كند . در حالیكه نامه "هدایت" تقریباً همزمان با سال انتشار "بوف كور" به "مینوی" نوشته شده از زیباترین نامه‌‏های اوست و برای فهم "بوف كور"، كلیدهایی بسیار گرانبها دارد . انگار در همان روزها بوده كه جنبه‌‏های مربوط به هند "بوف كور" نوشته شده بود - بخصوص آن كه به پرسه زدن زیر سایه‌‏ ستون‌‏های یك معبد " لینگم" می‌‏پردازد - در آن نامه است كه فرهنگ كهنه و ابتدایی هند را توصیف می‌‏كند و می‌‏‏نویسد :

"هنوز كاملاً مواجه با واقعیت نشده‌‏ام . مثل این است كه در یك رشته خواب و خیال زندگی می‌‏كنم، مثل كسی كه از گور گریخته ... هر كس برای خودش دنیایی جداگانه است . خداها، آدم ها، حیوانات با هم مخلوط می‌‏شوند ... گاهی به نظرم می‌‏آید كه در الف لیله زندگی می‌‏كنم ... هنوز میان یك كارناوال راه می‌‏روم - كارناوال زندگی . یك نوع آشوب كهنه تو حلقم می‌‏آید و در صورت اجبار یاد جمله معروف TO BE OR NOT TO BE می‌‏افتم . در یك دنیای تازه ای شكست خورده و زخم برداشته و پیر متولد شده‌‏ام . هند یك جور مسخره افكار تازه به دوران رسیده دوندگی‌‏ها و احمقی‌‏های دنیای متمدن است، ولی مردم تحصیل‌‏كرده بافكر خیلی زیاد دارد . علم و صنعت و هنر این جا را اگر پنجاه هزار سال دیگر هم بدویم به گردش نخواهیم رسید ۲۷/۶/۳۷.)

این دو نامه تكلیف ما را از این لحاظ روشن می‌‏كند، كه حداقل در ظاهر متن به "بوف كور" به عنوان یك "خود سرگذشتنامه" نگاه نكنیم. (البته كه از نظر تحلیل روانكاوانه، همه قصه‌‏ها و رمان‌‏ها بازتاب خود نویسنده، شخصیت و ناخودآگاه او هستند، حتی رمان هایی كه به شیوه رئالیسم اجتماعی و سیاسی نوشته شده است، ولی فعلا ما با متن "بوف كور" و راوی "بوف كور" سروكار داریم كه "هدایت" آن را از خود خویش سوا می‌‏داند ). دوم این كه "هدایت" در آن نامه‌‏ها از گور ایران گریخته و مسحور جو هزار و یك شبی هند است - ولی در همه آن متن و در اوج ستایش تصاویری كه در زندگی روزمره آن مردمان می‌‏بیند - در هر لحظه آگاه است كه آن زندگی از واقعیت دنیای متمدن دور است، كارناوال زندگی است، مسخره یا كاریكاتور جهان متمدن است. دنیای پیر و شكست‌‏خورده‌‏ای است كه دیگر به درد این روزگار نمی‌‏خورد، ولی موزه ای دیدنی است . "هدایت" درست زمانی كه به مسخره بودن آنجا اشاره می‌‏كند، بلافاصله پیشرفت‌‏های مدرن هند را ستایش می‌‏كند و اذعان می‌‏دارد كه ۵۰ هزار سال دیگر هم به گرد آنها نمی‌‏رسیم . این جملات روشن می‌‏كند كه مثلا "هدایت" آن شیفتگی "سهراب سپهری" یا "داریوش شایگان" دهه چهل و پنجاه را برای هند و هندوئیسم و بودیسم ندارد . بلكه به عكس، با ذهنی مدرن به فرهنگ كهنه و شكست‌‏خورده آن سرزمین می‌‏نگرد . این "هدایتی" است كه در تمام "بوف كور" دیده می‌‏شود، نه "هدایت"ی كه بعداً با مقاله "هدایت بوف كور" آل احمد یك شیفته فرهنگ بودایی معرفی شد و نویسنده دیگری چند سال پیش در آمریكا "بوف كور" را، تقلید از زندگی بودا دانست!!!

به هر حال آنچه در نامه‌‏های "هدایت" و "مینوی" به یكدیگر آمده، نمی توانست نقشی در بنای اسطوره "هدایت" و "بوف كور" داشته باشد - چون تا همین سال های اخیر منتشر نشده بود - ولی نخستین سنگ بنای این اسطوره‌‏پردازی و افتخار آن را باید برای نخستین قصه‌‏نویس ایران محفوظ نگه داشت، زیرا او كسی است كه با خواندن "بوف كور" - و پیش از انتشار همگانی آن در روزنامه ایران در ۱۳۲۰- ۱۳۲۱ ، قصه‌‏ای نوشت كه شاید در كنار"یكی بود، یكی نبود" او از مشهورترین آثارش باشد، كتاب "دارالمجانین" كه "سید محمد علی جمالزاده" آن را سال ۱۳۱۹منتشر می‌‏كند و بنابراین دو سال قبل از انتشار "بوف كور" - خوانندگان "هدایت" با نخستین اسطوره‌‏ای كه از این كتاب و نویسنده‌‏اش توسط پدر قصه‌‏نویسی ایران ساخته و پرداخته شده آشنا می‌‏شوند . كتابی كه قهرمانش "هدایت‌‏علی" است - دیوانه‌‏ای مقیم دارالمجانین با شهرت "بوف كور "، جوانی گوشه‌‏گیر و خجالتی كه خیالاتی ، افسرده و مجنون شده است؛ جوانی كه قصه می‌‏نویسد و در انتها قصه‌‏هایش را می‌‏سوزاند و خود را می‌‏كشد . در واقع نخستین بیوگرافی نویس "هدایت" اسطوره‌‏ای - آن قدر گلوله را دقیق به خال می‌‏زند، كه ۱۶-۱۷ سال پیش از خودكشی "هدایت" در دارالمجانین توانسته آن را پیشگویی كند !!!

كتابی كه نخستین تصویر اجتماعی "هدایت" را به عنوان یك بیمار روانی با اختلال شخصیت عمیق، ولی با رگه‌‏هایی از استعداد درخشان ارائه می‌‏كند و راه را برای كتاب "سایه" قصه‌‏نویس درجه سوم و چهارمی مانند "ابوالقاسم پرتو اعظم"( ۱۳۲۷ -۱۳۲۶ )و نیز تحلیلگران و منتقدانی باز می‌‏كند كه پس از مرگ "هدایت" به پرداخت بیشتر و گسترده‌‏تر اسطوره همت گماشتند، در راس آنها ،"جلال آل احمد" و "هوشنگ پیمانی" تا برسد به "دكتر رضا براهنی"، "نجف دریابندری "و دیگران. همه این تحلیل‌‏گران با این درك "بوف كور" را تحلیل كرده‌‏اند كه گویی راوی آن، خود "هدایت" بوده است، همان گونه كه "جمالزاده"، در قصه "هدایت‌‏علی، بوف كور دارالمجانین" زندگی نامه داستانی "صادق هدایت" را نوشت و "آل احمد" در "هدایت بوف كور" صریحاً اعلام كرد كه :"بوف كور" خود "هدایت" است، یا همان خود او و برای اینكه "هدایت" را شناخته باشیم باید "بوف كور" را بشناسیم یا "هدایت بوف كور" را . ("جلال آل احمد" - مجله "علم و زندگی" اول دی ماه ۱۳۳۰).

این مقاله، ده ماه پس از خودكشی "هدایت" انتشار یافته و اثرش را ۱۸ سال بعد هنوز در نوشته "دكتر رضا براهنی" می‌‏بینیم :

"بزرگترین خصیصه "هدایت" از نظر هنر نویسندگی در این است كه ما را تبدیل به خودش كرده است و چون مقداری از بیماری های فردی او، شاید بیماری‌‏های حساس‌‏ترین ما نیز بوده است، ما در دنیای دوارانگیز خودكشی‌‏های قصه‌‏های او، خود را دیده‌‏ایم، بدون این كه بفهمیم كه در این دنیا بیشتر "هدایت" هست تا ما ... این "هدایت" است كه در بسیاری از قصه‌‏هایش دست به خودكشی می‌‏زند یا دیوانه می‌‏شود و یا می‌‏خواهد زنده به گور شود نه ما "( قصه‌‏نویسی ۱۳۴۸)

"دكتر رضا براهنی" در حالی كه هنوز هم با همان پیشداوری‌‏ها كه تحت تاثیر داوری‌‏های "آل احمد" است ، "بوف كور" را كه از عناصر اسطوره‌‏ای و برای اسطوره‌‏زدایی آفریده شده ، بازهم همان سوءتفاهم كشتن اسطوره زن اثیری و لكاته را زن‌‏ستیزی می‌‏خواند!

دكتر محمد صنعتی

برگرفته از: ایلنا


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.