چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

چگونه از شکست شغلی برای موفقیت استفاده کنیم


چگونه از شکست شغلی برای موفقیت استفاده کنیم

شکست, سکوی پرتاب به سوی موفقیت

بنجامین کارسون،‌ مدیر تیمی از جراحان مغز و اعصاب در انستیتو جان هاپکینز در بالتیمور با ایده جدا کردن دوقلوهای به هم چسبیده ایرانی یعنی لاله و لادن بیژنی موافق نبود؛ اما این دو خواهر دوقلوی ۲۹ ساله مصمم به یافتن پزشکی بودند تا بتواند با جداسازی آنها امکان حیات مستقلی را برایشان فراهم آورد.

پس از مشورت با صاحب‌نظران مختلف و علی‌رغم تردید و دودلی برای انجام این جراحی سرنوشت‌ساز، دکتر کارسون موافقت کرد تا سرانجام تجربه پزشکی خود را در اختیار این آزمون بزرگ حرفه‌ای قرار دهد که در نهایت منجر به شکست و مرگ دو‌قلوهای ایرانی شد.

دکتر کارسون در پاسخ به این پرسش که چرا حاضر به شرکت در جراحی‌ای شد که خودش شانس موفقیت زیادی را برای آن پیش‌بینی نمی‌کرد، گفت با توجه به تجربیات حرفه‌ای او در عرصه پزشکی، امتناع از شرکت در این جراحی تیمی به منزله بی‌مسوولیتی او بود. او به دلیل دیگری هم اشاره کرد وگفت: «اگر آزمون و خطایی در کار نباشد چگونه می‌توان پیشرفت کرد؟»

دکتر کارسون اگرچه از مرگ این دو خواهر دو‌قلو متاسف است، اما از شرکت در این جراحی خشنود است، چرا که روی دانشی که در حین انجام این عمل کسب کرده، کار خواهد کرد تا شاید امکان موفقیت این گونه جراحی‌های پیشرفته، روزی به۱۰۰در‌صد برسد.

به عقیده او، موفقیت بزرگ شغلی با خود، خطرهای اجتناب‌ناپذیری به همراه می‌آورند و این خطر‌ها نیز به نوبه خود با احتمال شکست مواجهند. با این حال احتمال شکست نباید مانعی برای رسیدن به موفقیت‌های بزرگ شغلی و دنبال کردن آرمان‌های بزرگ تلقی شود.

سیلویا گافنی، مدیر یک شرکت بازاریابی و مشاوره حرفه‌ای در این زمینه می‌گوید: «این‌که کسی تلاش می‌کند به کار پرخطری مبادرت ورزد به نوع دید او نسبت به شکست بستگی دارد. این دید یک امر کاملا شخصی است. برای آنها که دوست دارند از تجربیات مختلف درس بیاموزند، این تجربه حتی اگر به بهای شکست باشد باارزش است، چون درس‌های مفیدی به آنان خواهد آموخت.»

وی می‌افزاید: «شکست را می‌توان نوعی بینش درونی یا باور درونی دانست. اتفاقاتی که برای ما می‌افتند آنقدر مهم نیستند که نحوه نگرش ما و واکنش ما به آنها از اهمیت بر‌خوردار است. هر شکست و ناکامی، موقعیتی مغتنم برای تجربه‌اندوزی و استفاده آتی از آن تجربیات برای رسیدن به موفقیت است.»

● به امید، ایمان داشته باشید

تعریف شما از شکست چیست؟ آیا شکست، حاصل یک اشتباه است یا آن را یک تجربه مثبت می‌دانید که ضامن موفقیت‌های حرفه‌ای بعدی شما خواهد بود؟ به یاد داشته باشید که تجربه‌آموزی یا درس گرفتن از اشتباهات برای پیشرفت فردی و پرورش روحیه امیدواری ضروری است.

اگر چنین دیدی نسبت به شکست داشته باشید موفقیت‌های بعدی به سراغتان خواهد آمد وگرنه هیچ‌گاه به آرمان‌های بزرگ زندگی‌تان دست نخواهید یافت. برای داشتن چنین دید مثبتی، فهرستی از موفقیت‌های زندگی‌تان را بنویسید که در نتیجه شکست یا شکست‌هایی حاصل شده‌اند. آیا به خاطر دارید از یک تجربه خاص درس مهمی گرفته باشید؟

● عصبانی نباشید، چه از دست خودتان و چه از دست دیگران

هنگام ترک یک کارفرما ‌ چه داوطلبانه و چه غیرداوطلبانه حسی از عصبانیت را با خود به همراه نبرید. بسیاری از روان‌شناسان توصیه می‌کنند افراد نباید اجازه دهند تجربه‌های اینچنینی (شکست یا تجربه اخراج از کار و ...) کل تجربه شغلی را مسموم ‌کند. این‌گونه تجارب نه پایان، بلکه باید آغاز موفقیت‌های بعدی تلقی شود.

یک مشاور در این زمینه می‌گوید: «کل تجربیات شغلی شما ارزش‌تر از آن است که بتوان آن را با یک شکست یا خاطره بد نادیده گرفت.»

گذشت از حس ناخوشایند عصبانیت و کنار آمدن با آن، خوب و مفید است، چرا که خشم فروخورده باعث بروز استرس‌ها و مشکلات روانی خاصی می‌شود که مانع پیشرفت آتی فرد خواهد شد.

در اینجاست که نقش مشاوران و دوستان صمیمی که بتوان با آنها درددل و مشورت کرد پیش از پیش جلوه می‌کند. این گونه حمایت‌ها باعث می‌شود فرد تجربه تلخ شکست را پشت سر بگذارد و به حسی از هدفمندی فردی دست یابد.

● حس هدفمندی

برای برخورداری از حس هدفمندی فردی، گام اول ارزیابی خویشتن است. این‌که چه خصوصیات و چه توانایی‌هایی در خود داریم و چه کاری را دوست داریم یا چه کاری را دوست نداریم، باعث می‌شود در حرفه خود هدف خاصی را دنبال کنیم و همین هدفمندی، غلبه بر یاس و مشکلات حرفه‌ای را آسان‌تر می‌کند. به عنوان مثال، بعضی مشاغل همچون پزشکی، مستلزم سر و کار داشتن با بیماران خاص و امراض مختلفی است که گاه دانش پزشکی پاسخگوی آنها نیست. در چنین مواردی ممکن است پزشک برای درمان بیمار خود به بن‌بست بخورد، اما قطعا چون به پیشرفت در حرفه خود علاقه‌مند است از شکست خود به عنوان تجربه‌ای برای درمان بیماران بعدی‌اش استفاده خواهد کرد و دانش خود را بالا می‌برد.

● غلبه بر حس خجالت و شرمندگی

در بسیاری از موارد،‌ منشا حل نشدن بسیاری از مشکلات حرفه‌ای، احساسات فردی از جمله ترس یا خجالت از مواجهه با آن مشکل است. این گونه احساسات باعث می‌شوند مشکلات هر روز بزرگ‌تر جلوه کنند و به مرور زمان، به دغدغه ذهنی تبدیل شوند.

کافی است به اطراف خود نگاه کنید و ببینید چه بسیار پرسش‌ها به خاطر خجالت یا به اصطلاح رودربایستی فرد از مطرح کردن آنها،‌ بی‌جواب می‌مانند و به مرور زمان کارایی فردی را در محیط کار کاهش می‌دهند؛ به عنوان مثال کسی که در جمعی از همکاران حرفه‌ای، یک دستور ساده رایانه‌ای را بلد نباشد به خاطر ترس از مسخره شدن ممکن است هیچ‌گاه برای یاد گرفتن آن زحمتی به خود ندهد. غافل از این‌که چنین سهل‌انگاری‌ای ممکن است در جایی به ضرر او تمام شود.

نخستین گام برای غلبه بر حس خجالت در این گونه موارد، پذیرفتن آن است و این‌که قبول کنیم قادر نیستیم آن کار را انجام دهیم؛ اما با یادگیری می‌توانیم بر این ناتوانی غلبه کنیم. اگر حس خجالت خود را با کسی در میان بگذاریم گامی دیگر برای برخورداری از حمایت دیگران برداشته‌اید.

به یاد داشته باشید همین حس ترس یا خجالت است که ما را به برداشتن گام‌های بزرگ‌ در زندگیمان وادار می‌کند و همچون نیروی محرکی باعث می‌شود شهامت لازم برای غلبه بر دشواری‌ها (چه دشواری‌های فردی و چه دشواری‌های حرفه‌ای) را به‌دست آوریم.

دخترکی ۵ ‌ساله که مصمم بود دوچرخه‌سواری یاد بگیرد، دائم تلاش می‌کرد تعادل خود را بر روی دوچرخه‌اش حفظ کند، اما هر بار به محض سوار شدن می‌افتاد. او چند بار با دوچرخه‌اش زمین خورد و باز سوار شد و باز هم همین اتفاق افتاد. وقتی پدرش از دیدن این منظره خسته شد به داخل خانه رفت تا خود را با خواندن روزنامه سرگرم کند. دخترک به تمرین ادامه داد. چند ساعت بعد،‌ دخترک با داشتن زخم‌هایی کوچک روی دست و پایش و نیز صورتی کثیف و خاک‌آلود، پیش پدرش برگشت و به او گفت چطور یاد گرفته است دوچرخه‌سوار شود.

«سوار می‌شوی و می‌افتی، دوباره سوار می‌شوی و می‌افتی. برای بار چندم سوار می‌شوی و می‌افتی و بالاخره سوار می‌شوی و راه می‌افتی و راه می‌افتی و راه می‌افتی.»

حسین عابدی