پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

نسل بر باد رفته فیلمسازهای دهه ۱۳۷۰


نسل بر باد رفته فیلمسازهای دهه ۱۳۷۰

● به بهانه اکران "سن پطرزبورگ"
حالا و با تماشای "سن‌پطرزبورگ" (که این روزها بر پرده سالن‌های سینمای تهران روی پرده است) این نگرانی من جدی‌تر شده است که چه به سر نسل موفق و موثری …

به بهانه اکران "سن پطرزبورگ"

حالا و با تماشای "سن‌پطرزبورگ" (که این روزها بر پرده سالن‌های سینمای تهران روی پرده است) این نگرانی من جدی‌تر شده است که چه به سر نسل موفق و موثری از سینماگرانی آمده که دور و بر دهه ۱۳۳۰ به دنیا آمدند. کار سینمایی جدی‌شان را در دهه ۱۳۶۰ شروع کردند و در دهه ۱۳۷۰، فیلم به فیلم پیش رفتند و بهتر شدند.

نه فقط داریوش فرهنگ و محمدعلی سجادی و مهدی فخیم‌زاده و تهمینه میلانی که مهم‌ترهایی از قبیل کمال تبریزی، رخشان بنی‌اعتماد، احمدرضا درویش، ابراهیم حاتمی‌کیا و بهروز افخمی. فیلمسازهایی که یا دیگر کار نمی‌کنند و یا از ساخت آخرین اثر خوب‌شان سال‌ها می‌گذرد (در مورد تبریزی: فرش باد (۱۳۸۱)، بنی‌اعتماد: زیر پوست شهر (۱۳۷۹)، درویش: کیمیا (۱۳۷۳)، افخمی: شوکران (۱۳۷۹) و حاتمی‌کیا: به رنگ ارغوان (۱۳۸۳).

در این سال‌ها، مسئله تغییر این فیلمسازها نیست. تغییر نکردن‌شان است. آن‌ها وقتی در حوزه و چارچوب جو و فکر غالب (چه له یا علیه آن) حرکت می‌کردند؛ مشکلی نبود. جهان خودشان و ما را گسترش دادند و ساخت شکنی‌های جذاب‌شان، از شاهکاری مثل "لیلی با من است" تا "شوکران" و "روبان قرمز"، جواب می‌داد. اما نمی‌دانم چه شد، یک آسیب‌شناسی است برای خودش، که چطور در سال‌های اخیر این نسل از فیلمسازان دیگر نمی‌توانند در مسیر حرکت جامعه‌شان تاثیرگذار باشند.

مسئله فیلم خوب و بد ساختن نیست. مسئله این است که اغلب این آثار توخالی و بی‌قطب‌نما و هدف به نظر می‌رسند. سال‌هایی که کارگردان "لیلی با من است"، "همیشه پای یک زن در میان است" را ساخت؛ و سازنده "زیر پوست شهر"، "خون بازی" را و حاتمی‌کیای "آژانس شیشه‌ای"، "دعوت" را و حالا کارگردان "شوکران"، "سن پطرزبورگ" را.

بحث سر این نیست که سازنده فیلم "زیر پوست شهر" نمی‌تواند دیجیتال بسازد یا کارگردان تریلر اجتماعی "شوکران"، یک فیلم کمدی، یا این که کمال تبریزی بخواهد فیلم پرفروش بسازد و حاتمی‌کیا از جبهه به شهر بیاید و "دعوت" را کارگردانی کند.

با این جور تقسیم‌بندی‌ها، سال‌هاست که مبارزه کرده‌ایم. فیلم خوب داریم و فیلم بد و فیلم خوب می‌تواند دیجیتال و پرفروش و دور از جبهه جنگ باشد. مشکل اما اینجاست که اینها اغلب آثار بی‌هدف و خاصیتی‌اند که نه می‌توانند کاراکتر خلق کنند، نه تماشاگر را در پیمودن مسیری شریک کنند. کمدی "روز فرشته" را با "سن‌پطرزبورگ" مقایسه کنید. دقیقا مثل کمدی تبریزی و فیلم شهری حاتمی‌کیا، اینجا هم با تعدادی آدم بی‌شناسنامه رو به رو هستیم که اصلا نمی‌شناسیم‌شان. جای عشق به سینما را عکس‌هایی گرفته که درک چندانی از زیبایی شناسی تصویر پشت‌شان نیست و داستانی که در هر لحظه از ماجرا، می‌تواند تمام شود، یا هر سرنوشت دیگری پیدا کند. این نسل دیگر نمی‌توانند آدم بسازند، که ماجرا خلق کنند، که دست تماشاگر را بگیرند و به او لذت بدهند. (نکته قابل ذکر و تاملی است که در اغلب این فیلم‌ها، شوخی اصلی با ناموس و این چیزهاست.) فقط لحظاتی خلق می‌کنند به امید اینکه تماشاگر لحظه‌ای بخندد. "سن پطرزبورگ" چنین فیلمی است در حالی که سال‌های پیش کمدی‌هایی مثل "روز فرشته" و "آدم برفی" و "نان و عشق و موتور ۱۰۰۰" داشتیم.

همه اینها را فقط طرح یک بحث بگیرید تا بعدا حسابی به‌ آن بپردازیم. به این بیشتر فکر کنیم که چطور در کمدی سال‌های پیش یعنی "آدم برفی"، شوخی اصلی خارج شدن از وطن به بهای از دست رفتن مردانگی بود و حالا در "سن پطرزبورگ" با همین چیزها شوخی می‌شود، اما اصلا در سطحی دیگر. نسل آینده فیلمسازها برای ایران باید از راه برسند.

امیر قادری

منبع: تهران امروز