شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

نوستالژی یعنی انکار


نوستالژی یعنی انکار

نگاهی به فیلم نیمه شب در پاریس

به آدم های آنُرمال علاقه خاصی دارم.وودی آلن هم جزء همین آدم هاست و سینمای دوست داشتنی اش همیشه برایم لذتبخش بوده مخصوصا اینکه همیشه رگه هایی از خیال در آثارش وجود دارد.خیال هایی که نیازی به چتر ندارند چون خیس نمی شوند.این خیال نهفته در فیلم به اضافه «هنر» که همیشه یک عامل ایجاد ارتباط و پیوند بین انسان ها در فیلم های آلن است( به یاد بیاورید آثار قبلی اش را.مثلا گوش دادن موسیقی،خواندن رمان و...تا جایی که این تاثیرات به حدی است که مثلا شخصیت قصه با خواندن رمان عاشق نویسنده اش می شود) همواره برایم جذاب بوده است.

خالق فیلم هایی همچون آنی هال، زلیگ ، ساختارشکنی هری، با غریبه سبزه روی بلندقدی ملاقات خواهی کرد ،ویکی کریستینا بارسلونا و... این بار یک کمدی رمانتیک دوست داشتنی خلق کرده است. نیمه شب در پاریس که قبلاً در جشنواره کن هم به نمایش درآمده بود. فیلمی است برای همه عشق نوستالژی ها.

فیلم قصه سفر نویسنده ای به نام گیل( اوئن ویلسن) را روایت می کند که همراه با نامزد و پدر و مادر نامزدش برای گذراندن تعطیلات به پاریس آمده اند. اتفاقاتی که در این سفر برای گیل رخ می دهد محور اصلی ماجراهای نیمه شب در پاریس است.گیل در حالی مشغول نوشتن اولین رمان اش است که ذهنش پر شده است از پاریس و تاریخ پاریس. در پس این درگیری های ذهنی در یک نیمه شب،گیل به وسیله یک اتومبیل قدیمی به آنچه که در ذهنش جذابیت داشته سفر می کند.سفر به پاریس ۱۹۲۰ و ملاقات با بزرگانی چون سالوادور دالی، همینگوی، پیکاسو، اسکات فیتز جرالد و...

فضای فیلم های آلن هرچند تا حدودی به هم شبیه است اما نگاه او از زوایای مختلف به اتفاقات و شخصیت های قصه اش است که باعث می شود باز فیلمش برای بیننده تازگی داشته باشد.نکته نسبتا مهم در نیمه شب در پاریس، پرهیز فیلمساز از اداهای روشنفکرنمایانه است مبنی بر ارجحیت زمان گذشته بر عصر حاضر به هر دلیل!.او قصد ندارد بوسیله سفر قهرمانش به گذشته، بین این دو زمان مقایسه انجام دهد و قشنگی نگاهش به این است که ما انسان های معاصر را اسیر تفکرات سوخته ای می داند که از گذشته برای خودمان بهشت ساختیم و از امروز،جهنم. این که گاهی برای فرار از اشتباهات مان خود را پشت گذشته قایم می کنیم و زمان ، عصر و مدرنیزه را عامل مشکلات متعددمان می دانیم.

آلن تاکید دارد که این ما هستیم که می توانیم با ذهنیت درست یا غلط مان از یک عصر، عصر طلایی بسازیم یا عصر یخبندان!.فیلمساز می خواهد نشان بدهد که تفکرات و تصمیم های ما باید منطبق بر شرایط و موقعیت باشد و نگاه مان به زندگی و مسائلش را به روز کنیم.

فیلم های آلن همیشه سادگی و صمیمیت خاص خودش را دارد.از همه مهمتر این که بیننده خیلی زود با قصه ارتباط برقرار می کند و انگار همه چیز برایش باورپذیر می شود.آلن با پرداخت زیاد به حواشی و شاخ و برگ های اضافه،بیننده را از اوج جذابیت ماجرا( سفر خیلی ساده و معمولی به گذشته) دلسرد نمی کند.همین ها باعث می شود که حتی شاید بیننده در هنگام تماشای فیلم این سوال ذهنش را درگیر نکند که مگر چنین اتفاقی ممکن است؟! جذابیت های بعد از این اتفاق باعث می شود اصل مساله سفر فراموش شود و تجربیات سفر گیل برای بیننده تبدیل به درسی بشود.

اوئن ویلسن( گیل پندر) یک وودی آلن دیگر است.زمانی که جوانتر بود و هنرش را جلوی دوربین می دیدیم.بازی آلن گونه ویلسن را باید به دقت دید.به گمانم خواسته یا ناخواسته( ممکن است هیچ اصراری از سوی آلن بر این نوع بازی نبوده باشد) هر چند نتوانسته به خوبی آلن بازی کند و همه می دانیم که فقط آلن،آلن است! اما این شباهت ها در بازی اش کاملا ملموس است.دقیقا مثل آلن در هنگام صحبت دائما سرش را تکان می دهد یا حرکات تند دستش،دست هایی که هنگام قدم زدن در خیابان همیشه در جیب است و از همه مهمتر لحن و نحوه دیالوگ گویی اش ما را به یاد لحن جادویی آلن می اندازد.

نباید فیلمبرداری ستودنی نیمه شب در پاریس را از یاد برد به لطف نماهای زیبا و هنرمندانه ای که توسط داریوش خنجی به ثبت رسیده است.

آلن ما را همراه با قهرمانش به گذشته می برد و می نشاند روبروی چند بزرگ ، نابغه ، مشهور ،اسطوره و بعد کم کم به ما می فهماند که این ها را ما در ذهنمان اسطوره کردیم.

او روی « انسان» بودن قبل از نابغه بودن تاکید می کند و چقدر هم زیبا تاکید می کند.می خواهم از توان آلن در خلق موقعیت های کمدی بگویم در شرایطی که حرف های کاملا جدی ای می زند و واکنش ها و رفتارهای شخصیت هایش هم جدی است.

خنده در نیمه شب در پاریس مانند سایر کارهای آلن یک خنده حساب شده است.او استاد خلق موقعیت خنده در حین وقایع کاملا جدی است.به عنوان مثال اختلاف نظرهای گیل و پدر نامزدش بر سر مسائل سیاسی یا آنجایی که گیل قصد دارد گوشواره اینز را بردارد تا به آدریانا هدیه بدهد و... . تماشاگر در فیلم های آلن به حرف های درست و حسابی است که می خندد نه به حماقت شخصیت های فیلم.

آلن این خنده ها را مدیریت می کند و اصراری هم به خنداندن مخاطب ندارد هر چند فیلم های او را بدون شیرینی های ظریفش نمی توان تصور کرد.

از بازی خوب و قابل قبول سایر بازیگران هم که بگذریم نگارنده معتقد است مفهوم محبوس شدن در Belle Eporque و خوردن حسرت دائمی زندگی آرام تر نسل های گذشته و از همه مهم تر تاثیر قدرت فکر و ذهن انسان و نگاهش به زندگی در خوشبختی وی، به خوبی توسط آلن به بیننده منتقل می شود.

در پایان مایلم روی دو دیالوگ از این فیلم تاکید کنم.اولی این که : « آدمای واقعی میخوان زندگیشون خیالی باشه و آدمای خیالی زندگی واقعی رو دوست دارن». دوم این جمله به شدت معرکه که خیلی جای تامل دارد.« نوستالژی یعنی انکار...انکار حقیقت و حالِ دردناک».

● نیمه شب در پاریس- Midnight in Paris

نویسنده و کارگردان: وودی آلن، بازیگران: اوئن ویلسن، ریچل مک آدامز، کیتی بیتس، آدرین برودی، ماریون کوتیار، کارلا برونی، موسیقی: استفن رمبل، مدیر فیلمبرداری: داریوش خنجی، بودجه تولید: هفده میلیون دلار، تاریخ اکران در ایالات متحده: ۱۰ژوئن ۲۰۱۱، فروش مجموع تا تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۱۱: ۵۶,۳ میلیون دلار، زمان: ۹۴ دقیقه

حمید سلجوقی