جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا

فروید و درام


فروید و درام

چنان كه از اتوبیوگرافی فروید و زندگی او برمی آید, وی كار خود را با هیستری شناسی آغاز كرده, پس از چندی بر این باور می شود كه بیماری هیستری ریشه در نهاد زنان دارد بدین معنا كه وی اعتقاد داشت این بیماری كه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم افراد زیادی در غرب به ویژه زنان را به رفتارهای جنون آمیز كشانده بود, ناشی از ناهنجاریهای لیبیدویی بوده و با رفع و كشف این ناهنجاریها می توان بیمار را درمان كرد این ادعا سبب شد كه وی را از مجمع پزشكان اخراج و او را متهم به اندیشه های غیر علمی نمایند

چنان‌كه از اتوبیوگرافی فروید و زندگی او برمی‌آید، وی كار خود را با هیستری‌شناسی آغاز كرده، پس از چندی بر این باور می‌شود كه بیماری هیستری ریشه در نهاد زنان دارد. بدین معنا كه وی اعتقاد داشت این بیماری كه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم افراد زیادی در غرب (به‌ویژه زنان) را به رفتارهای جنون‌آمیز كشانده بود، ناشی از ناهنجاریهای لیبیدویی بوده و با رفع و كشف این ناهنجاریها می‌توان بیمار را درمان كرد. این ادعا سبب شد كه وی را از مجمع پزشكان اخراج و او را متهم به اندیشه‌های غیر علمی نمایند. این برخورد و اخراج، فروید را مصمم ساخت تا برای اثبات نظر خود دست به تجربیاتی بزند كه این تجربیات منجر به پیدایی آراء و نظریات روان‌شناسانه او گردید. بر پایه این آراء و اندیشه‌ها فروید روان هر فرد را به سه جزء libido یا نهاد و یا Id كه از منظر او نیروهای حیاتی لجام‌گسیخته می‌باشند و (ego) یا من روزمره، من معیشتی یا من‌ آگاه و هشیار و سوپرایگو (Superego) كه من متعالی است تقسیم نمود. او اعتقاد داشت اگر لیبید‌و یا همان نیروی لجام‌گسیخته مكو‌ّن نشود، فرد در حالت حیوانی و غریزی باقی‌مانده از سطح موجودی غریزی (حیوان) فراتر نمی‌رود. بنابراین تكوین (لیبیدو) است كه این موجود غریزی را به فردی آگاه مبدل ساخته، وی را قادر می‌سازد تا از طریق آگاهی (ego) انرژیهای لیبیدویی خود را مهار كند.لیكن مهار لیبیدو یا به تعبیر دیگر سركوب آن سبب بروز عقده‌های بی‌شماری می‌شود كه عدم تأمین یا تخلیه آنها می‌تواند فرد را دچار انواع بیماریهای روانی كند. بدین‌سان او بر این باور بود كه هیستری یكی از جلوه‌های بروز لیبیدوی سركوب‌شده، و به شكل ناهنجار آن می‌باشد. بدیهی است كه از منظر اندیشه‌های او لیبیدو می‌تواند خود را به شكل مثبت و پسندیدهٔ دیگری چون فعالیتهای هیجان‌زا و رویا نیز تخلیه كرده از بار مخرب آن بكاهد. حال با توجه به مقدمهٔ فوق به تحلیل نمایشنامه «هیستریا» و چند اثر دیگر كه بر اساس همین اندیشه به رشته تحریر درآمده‌اند پرداخته، سعی در انطباق مفاهیم این نمایشنامه‌ها با آراء و اندیشه‌های فروید خواهیم نمود. زیرا چنانكه همگان آگاهند، فروید و سپس شاگرد او یونگ تأثیر شگرف و بی‌بدیلی بر ساخت شخصیتهای دراماتیك در نزدیك به یكصد سال اخیر گذارده‌اند كه بدون توجه و آگاهی از این اندیشه‌ها كمتر می‌توان به بررسی شخصیتهای دراماتیكی كه در این مدت خلق شده‌اند پرداخت. شخصیتهایی چون لورا (در نمایشنامه باغ‌ وحش شیشه‌ای)، جری (در ماجرای باغ ‌وحش)، بلانش در (اتوبوسی به نام هوس) و...

نمایشنامه «هیستریا» را «تری جانسون» در قالبی گروتسك كه (همجواری نزدیك و تودرتوی عنصر تراژیك و كمیك می‌باشد) به رشته تحریر درآورده است. در بادی امر جانسون تأثیرات توهم‌انگیز مرفین (كه یكی از داروهای مورد استفادهٔ فروید برای فرافكنی (Projection) و سپس درمان و آرام كردن بیماران بود) را به نمایش گذارده و سعی در به سخره گرفتن فروید می‌نماید. نمایش در سال ۱۹۳۹ برای اولین‌بار در لندن به روی صحنه می‌رود. شهری كه فروید در پی آنشلوس اتریشی آلمان نازی، بدان پناهنده می‌شود. نمایش درواقع واجد دو حقیقت كمتر شناخته‌شده می‌باشد. آن دو حقیقت این‌ است كه: فروید به محض ورود به لندن به تماشای یك نمایش كمدی فارس اثر (بن تراورس) رفته، و پس از چند ماه سالوادور دالی (نقاش مشهور) را به حضور می‌پذیرد. و دیگر اینكه به‌واسطهٔ حضور (فروید) در لندن، منتقدان، نسبت به نمایش «هیستریا» یا (شدت هیجان) كه فرضیه «گول‌خوردگی» كودكی یا (آزار كودكان) وی (كه سبب اختلال روانی و بروز بیماریهایی نظیر فلج، از دست دادن قدرت تكلم و گاهی تمارض به بیماری می‌شود) را زیر سؤال برده، فروید را مورد پرسش قرار دادند. نمایش در آغاز نمایشی واقع‌گرایانه به نظر می‌رسد. بدین معنا كه در صحنه نخست به تجسم فرویدی كه شب‌هنگام مشغول مطالعه می‌باشد و ناگهان صدای زنی را در باغ می‌شنود كه از او اجازه ورود می‌خواهد، می‌پردازد. صدایی كه سبب قطع مطالعه فروید می‌شود. زن كه در زیر باران خیس شده است از فروید درخواست می‌كند كه بی‌ فوت وقت و در د‌َم وی را معالجه نماید.این در حالی است كه فروید به‌واسطه مصرف مرفین، حالتی شبیه حالت احتضار دارد و به همین دلیل دیگر بیماری را نمی‌پذیرد. اما زمانی كه زن وی را تهدید به اعمال منافی ‌عفت و فریاد زدن در خیابان می‌كند موافقت می‌كند كه به او مشاوره مختصری بدهد. زن كه نامش «جسیكا» است روی نیمكتی نشسته و نشانه‌هایی از «هیستری» را به نمایش می‌گذارد. بنابراین فروید صریحاً به تشخیص بیماری او نائل شده، اظهار می‌كند كه بیماری او از نشانه‌هایی شبیه به بیماری (ربكا اس) برخوردار است. (ربكا اس) نام نمایشی است كه وی (فروید) سی سال پیش از این تاریخ به چاپ رسانده است. این‌گونه، فروید ضمن تقبیح عمل جسیكا، او را متهم به تقلب و دسیسه كرده، وی را ملزم به خروج از منزل می‌كند. لیكن جسیكا هنگام خروج فروید از اطاق در كمد او مخفی می‌شود. روز بعد از آن، پزشك فروید برای عیادت از او وارد منزلش شده، در حین عیادت و معاینه، به بحث در مورد اثر اخیر فروید تحت عنوان «موسی و یكتاپرستی» پرداخته، گفت‌وگوی آنها به مجادله كشیده می‌شود. زیرا فروید در این اثر، گذشته از طرح مسائل حاشیه‌ای، ادعا می‌كند كه اولا‌ً موسی یهودی نبوده، بلكه مصری است و در ثانی این پیروان خود موسی هستند كه وی را به قتل می‌رسانند. درگیری اتریش با نازیها، زمینه‌های مساعد فعالیت فروید را تخریب كرده، مجال انتشار كتابی در مورد (Antisemilic) یعنی ضد نژادپرستی (به‌ویژه نژاد یهود) را نمی‌یابد. بنابراین فروید سعی می‌كند تا اندیشه‌های (Antisemitic) را، به همراه اندیشه‌های روانشناسانه خود در نمایشنامه ربكا اس و كتاب (موسی) به تصویر بكشد. هیستریا یك نمایش دراماتیك مشكل‌داری است كه به نظر می‌رسد مبین تناقضهای فروید از طرفی و تجربیات و ‌آزمایش او از طرف دیگر است. صحنه خروج جسیكا از كمد با چشم‌بند و به هم كوبیدن دربها و فرار به سرزمین «بن تراورس» در حقیقت گویای همین مشكلات و تجربیات می‌باشند. گروتسك نمایش با ورود «سالوا‌دور دالی» كه حالتی مسخره‌آمیز دارد (زیرا كه انتهای شلوارش را به دور قوزك پاهایش پیچیده و آنها را داخل جورابهایش كرده است) تشدید می‌شود. هیستریا در نمایش به دو معنای متفاوت سرگشتگی و اختلال جدی عصبی و نیز خنده‌های مسخره‌آمیز گروتسكی، به كار گرفته شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.