دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

بحران خشونت در جهان مدرن


بحران خشونت در جهان مدرن

با نگاهی اجمالی به صفحه حوادث روزنامه ها و مجلات آنچه بیشتر از همه رخ می نمایاند چهره ناخوشایند خشونت در اشکال و جلوه های مختلف آن است پرخاشگری کلامی در کوچه و خیابان بر سر مسائل بسیار جزیی که گاه به درگیری فیزیکی نیز می انجامد, ضرب و شتم, آدمکشی, تجاوز, قتل های خانوادگی, همه و همه نمودهای رفتاری غریزه مخرب پرخاشگری است

با نگاهی اجمالی به صفحه حوادث روزنامه‌ها و مجلات آنچه بیشتر از همه رخ می‌نمایاند چهره ناخوشایند خشونت در اشکال و جلوه‌های مختلف آن است؛ پرخاشگری کلامی در کوچه و خیابان بر سر مسائل بسیار جزیی که گاه به درگیری فیزیکی نیز می‌انجامد، ضرب و شتم، آدمکشی، تجاوز، قتل‌های خانوادگی، همه و همه نمودهای رفتاری غریزه مخرب پرخاشگری است.

تولید روزافزون محصولات سینمایی ژانر وحشت، رواج بازی‌های کامپیوتری خشن، روی آوردن به ورزش‌های رزمی سنگین و خشن، ترور، طراحی و تولید جنگ افزارهای هسته‌ای و سلاح‌های کشتار جمعی جلوه‌های دیگری از تمایل آدمی به نابودی و ویرانگری است.

از نگاه فروید پرخاشگری یکی از غرایز بنیادین بشر است؛‌تمایل موجود زنده به تخریب و نابودی به هر شکل و در هر موقعیتی.

در رویکرد هیدرولیکی فروید به غریزه پرخاشگری، رفتار پرخاشگرانه ناشی از تراکم و انباشت انرژی حاصل از این غریزه است؛ اگر این انرژی کانالی برای تخلیه پیدا نکند یا سرکوب شود به شکل رفتارهای خشونت‌آمیز خود را نشان می‌دهد، البته در کنار این مسأله بایستی به وجود یک عامل محرک و راه‌انداز برای خشونت اشاره کرد، این عامل، بسته به موقعیت و بافت، می‌تواند بسیار متفاوت باشد؛ به عنوان مثال ممکن است یک ناکامی در روابط میان فردی باشد که به مجادله کلامی و گاه درگیری فیزیکی ختم می‌شود و یا در کلان ترین سطح یعنی صحنه رقابت بین‌المللی با انگیزه مالکیت سرمایه یا قدرت که زمینه‌ساز بروز یک بحران خشونت به شکل جنگ‌های منطقه‌ای و یا استفاده از ابزارهای نابودگر برای تخریب و نابودی یک سرزمین و مردم آن می‌شود، در چنین شرایطی که پای تضاد منافع به میان می‌آید، بنابر دیدگاه فروید، خشونت امری است اجتناب‌ناپذیر.

اگر بخواهیم عوامل زمینه ساز خشونت و پرخاشگری در یک فرد را بطور خلاصه بررسی کنیم باید به موارد ذیل اشاره کنیم.

ناکامی: ناکامی در ارضای نیازها و دستیابی به اهداف، یکی از مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز خشم و به دنبال آن خشونت است، بویژه در مواردی که این ناکامی شدید و آسیب‌زا باشد. در این هنگام فرد به رفتارهای تخریبی و ویرانگرانه روی می‌آورد.

عوامل محیطی: این دسته که طبقه بزرگی از عوامل را شامل می‌شود، دربرگیرنده عوامل محرک در محیط‌های شغلی، اجتماعی و ارتباطی است؛ تحریک از سوی دیگران، تحقیر، بدرفتاری، اهانت، نادیده گرفته شدن حقوق و تبعیض‌های نابجا از جمله این عوامل به شمار می‌روند.

یادگیری: نظریه‌پردازان نظریه یادگیری اجتماعی بر نقش یادگیری مشاهده‌ای در بروز رفتار خشونت‌آمیز تأکید می‌کنند. در این نوع یادگیری، کودک یا بزرگسال از طریق مشاهده یا تقلید از الگوهای مستقیم مثل پدر و مادر و اطرافیان و یا الگوهای غیرمستقیم مثل تماشای فیلم‌های خشونت‌آمیز رفتار پرخاشگرانه را می‌آموزد و به هنگام بروز ناکامی و در تعاملات خود با دیگران، این الگوهای رفتاری را به کار می‌گیرد.

خشونت پدیده‌ای است که در همه فرهنگ‌ها و همه قومیت‌ها دیده می‌شود اما زنان و کودکان دو قشری هستند که بیش از همه در معرض قربانی شدن قرار می‌گیرند،‌ضعف قدرت جسمانی کودکان شاید توجیهی نه چندان منطقی برای این قضیه باشد اما در مورد قربانی خشونت قرار گرفتن زنان، چه در خانواده که بحث خشونت‌های خانگی را به پیش می‌کشد و چه در جامعه که بحثی تاریخی و بسیار گسترده‌تر است وضع به‌گونه دیگری است، تاریخ مردسالار پیشینه عظیمی از تبعیض جنسیتی و نگاه جنس دومی به زن را در کارنامه خود دارد، همین نگاه جنسیتی است که به مرد به عنوان موجود برتر این اجازه را می‌دهد که برای پیشبرد اهداف زیاده خواهانه خود از اجبار و خشونت استفاده کند، بنابر اظهارات مقامات سازمان عفو بین‌الملل، میزان مرگ یا معلولیت جسمانی زنان اروپایی در گروه سنی ۴۴ ـ ۱۶ سال بر اثر حوادث ناشی از خشونت در خانواده بیش از عواملی چون سرطان و تصادف است، نامگذاری ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نیز تنها نماد سمبولیکی از نگرانی جامعه جهانی درباره این موضوع است، چراکه آمارها واقعیات تلخی را بیان می‌کنند: در سراسر جهان از هر ۵ زن یک زن مورد خشونت جنسی قرار گرفته و یک زن از ۳ زن مورد ضرب و جرح قرار می‌گیرد، شیوع خشونت خانگی نسبت به زنان در سال ۲۰۰۷ نسبت به سال ۲۰۰۶ ده درصد افزایش داشته است.

جای بسی تأسف است که با گسترش فرهنگ مدرن شیوه‌های اعمال خشونت علیه زنان نیز مدرن شده؛ استفاده تبلیغاتی و ابزاری از زن، بدون توجه به شأن انسانی او، محصول فرهنگ سرمایه‌داری عصر جدید است، آزار جسمی و فیزیکی اکنون با شیوه‌های غیرانسانی‌تری ترکیب شده، آثار خشونت‌های کلامی و روانی تا عمیق‌ترین لایه‌های روح آدمی نفوذ کرده و برای همیشه در ذهن او باقی می‌ماند.

مدافعان تمدن بحران زده قرن بیست و یک به پشتوانه پیشرفت‌های تکنولوژیک خود داعیه فرهنگ و روشنفکری دارند اما رفتار و شیوه وحشیانه آنها در سرکوب و خشونت و قتل و جنایت چیزی نیست جز بازگشت به بدویت و وحشیگری انسان‌های اولیه و حتی فراتر از آن و با چاشنی خشونت بیشتر، با این تفاوت که در دنیای رشدنایافته و غیر مترقی آن روزگار، نه مدنیتی شکل گرفته بود، نه سازمان حقوق بشری و نه شورای امنیتی.

مهار کشتارهای جمعی و خشونت‌های سازمان یافته در سطح بین‌الملل دغدغه اصلی سازمان‌های صلح جهانی است، در همین راستا انگیزه اولیه پیدایش جنبش‌های ضدخشونت و ضدجنگ و نیز جنبش‌های عدم تشدد، پایان بخشیدن به خشونت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بود.

اما نقطه شروع این مبارزات صلح‌آمیز یافتن علت یا علل این خشونت هاست، موضوعی که هنوز هم اتفاق نظری بر سر آن به دست نیامده است؛ برخی صاحبنظران، فقر و بی‌عدالتی در توزیع ثروت جهانی در جوامع مختلف را علت این نزاع‌ها می‌دانند و برخی نزاع بر سر قدرت را، برخی نیز عوامل قومی و مذهبی را محور چالش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی می‌دانند، علت و منشأ این اختلافات هرچه که باشد امید چندانی به بهبود وضع اسفناک موجود نیست، چراکه به رغم تلاش‌های این جنبش‌ها و دیگر نهادهای دست‌اندرکار مداخله در بحران‌های بین‌المللی، برای برقراری صلح و امنیت جهانی، رویای دست‌یابی به جهانی بدون جنگ، بدون خشونت و عاری از ظلم و بی‌عدالتی همچنان رویایی تعبیر ناشدنی است، هر روز در گوشه و کنار این دنیای به ظاهر متمدن خبری از درگیری، کشتار و جنایات ملی و منطقه‌ای به گوش می‌رسد، و افسوس که در این میان کارکرد سازمان‌های حافظ حقوق بشر و مدعیان برقراری صلح جهانی، تنها به صدور بیانیه در رد اقدامات غیرانسانی فلان گروه و محکوم کردن جنایات صورت‌گرفته در بهمان کشور محدود شده است.

افسانه شاهماری