شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
چکاوکی که آوازش را برای غذا فروخت!
روزی چکاوکی در جنگل آواز سر داده بود. مردی با جعبهای پر از کرم از آن حوالی میگذشت. چکاوک از مرد پرسید:« درون جعبه چیست و به کجا میروی؟»
کشاورز گفت: «درون این جعبه کرم دارم و به بازار میروم تا آنها را بفروشم و پَر بخرم.»
چکاوک گفت: «من پرهای زیادی دارم. یکی از آنها را میکنم و به تو میدهم و تو در عوض به من کرم بده تا مجبور نباشم دنبال کرم بگردم.»
کشاورز قبول کرد و کرمها را به چکاوک داد و پر گرفت. روزهای بعد این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست؛ تا اینکه روزی رسید که چکاوک دیگر پری در بدن نداشت.
حالا دیگر او نمیتوانست پرواز کند و کرم شکار کند چکاوک بسیار زشت شده بود و دیگر آواز نمیخواند و آنقدر منتظر کشاورز ماند تا از گرسنگی مرد.
کسانی که سرونوشت را میپذیرند گمان میکنند آسانترین راه بهترین راه است اما کسانی که سرنوشت را میسازند میدانند که بهترینها همیشه مساوی با آسانترینها نیست.
نویسنده: مسعود لعلی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست