شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

هدیه سفر


هدیه سفر

جاده بود و جاده، آسمان بود و ابر. مسافر به سختی گام برمی‌داشت. وقتی ابرهای تیره آسمان را به محاصره درآوردند، قلب مسافر پر از اندوه شد. در برابر توفان و غرش آسمان چتری نداشت تا بر …

جاده بود و جاده، آسمان بود و ابر. مسافر به سختی گام برمی‌داشت. وقتی ابرهای تیره آسمان را به محاصره درآوردند، قلب مسافر پر از اندوه شد. در برابر توفان و غرش آسمان چتری نداشت تا بر سر خود بگیرد.

در برابر هجوم دانه‌های باران و سرسختی راه، چگونه باید قدم برداشت. چشمانش با جاده پیوند خورده بود و در دلش جز فراز و نشیب جاده چیزی نمی‌یافت.

با فرود نخستین دانه‌های باران سرش را زیر انداخت، پیش پای خود را نگاه کرد. اشک‌هایش با دانه‌های باران همراه شده بودند‌.

زندگی آنگونه که او تصور می‌کرد، سخت و دشوار نبود. چند گل زیبا هدیه زندگی به او بود.