یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

کهن دیارا, خاطرات فرح پهلوی با نقد آن


کهن دیارا, خاطرات فرح پهلوی با نقد آن

کتاب کهن دیارا در قدم نخست زندگی نامه خود فرح دیبا و سیر تحصیل و آشنایی او با دربار پهلوی و ورود او به دربار و نقش او در تحولات و در ادامه تأکید بر نوسازی ایران و نقش ایشان در این روند است

خاطرات فرح دیبا در باره نقش وی در دستگاه و دربار پهلوی از یک زاویه منحصر به فرد است؛ زیرا وی بانوی این دربار بوده، بانویی که قدرت چشمگیری داشته و با حضور خود و اقوامش در دستگاه پهلوی، آن هم پس از دو شکست پهلوی از همسرداری، خط ده بسیاری از مسائل و جریانها بوده است. اکنون، خاطرات وی در دسترس ماست و می توانیم از دید او که از استوار کنندگان دولت پهلوی آن هم از زاویه نگاه های روشنفکرانه خود بوده، حوادث این دوران را دنبال کنیم.

خاطرات فرح دیبا در باره نقش وی در دستگاه و دربار پهلوی از یک زاویه منحصر به فرد است؛ زیرا وی بانوی این دربار بوده، بانویی که قدرت چشمگیری داشته و با حضور خود و اقوامش در دستگاه پهلوی، آن هم پس از دو شکست پهلوی از همسرداری، خط ده بسیاری از مسائل و جریانها بوده است. می دانیم فرح به روشنفکری شهرت داشته و در این باره گاه اوضاع چنان پیش رفته است که گویی پهلوی در این اواخر تصورش بر آن بوده که او هم نقشی در این اوضاع آشفته دارد.

اکنون، خاطرات وی در دسترس ماست و می توانیم از دید این بانو که از استوار کنندگان دولت پهلوی آن هم از زاویه نگاه های روشنفکرانه خود بوده، حوادث این دوران را دنبال کنیم.

در این زمینه، نباید تردید کنیم که وی در صدد دفاع از دستگاه پهلوی و خودش است و در این باره تمام تلاش خود را به کار می برد تا نشان دهد در دوره پهلوی ایران که یک ویرانه بوده آبادش کرده اند. بنابرین می کوشد تا به صورت عادی، مروری بر تغییرات صوری ایجاد شده داشته باشد و صد البته که ناگفته هایش هزار هزار بار بیش از گفته هایش است که به هر حال، در یک دوره سی و اندی ساله یا مثلا پنجاه ساله آن هم در دنیای جدید، قاعدتا باید تغییراتی داده می شده است. تصویر ایران از نظر وی چنان است که پهلوی همه اش در اندیشه آبادانی این کشور بوده و پس از رفتن آنان، همه چیز رو به انحطاط رفته است.

ناگفته پیداست که از دید یک مورخ یا علاقه مند به تاریخ، این اثر هم یک روایت است، روایتی از درون، رسمی و با تمامی ملاحظات لازم برای توجیه کردن هر آنچه که رخ داده است.

عنوان کتاب یعنی کهن دیارا از شعر نادرپور است که «کهن دیارا، دیار یارا، دل از تو کندم، ولی ندانم که گر گریزم، کجا گریزم و گر بمانم کجا بمانم».

پاسخ این شعر از طرف خانم دیبا روشن است، باید به همان جایی گریخت که ۳۷ سال، و دست کم از ۲۸ مرداد به این سو، با تمام وجود از شما حمایت کرده و اکنون هم ثروت میلیاردی شما را پاسبانی می کند در حالی که ثروت ملت ایران را بلوکه کرده و قریب ۲۸ سال است که اجازه استفاده از آنها را به ملت ایران نمی دهد.

کتاب کهن دیارا در قدم نخست زندگی نامه خود فرح دیبا و سیر تحصیل و آشنایی او با دربار پهلوی و ورود او به دربار و نقش او در تحولات و در ادامه تأکید بر نوسازی ایران و نقش ایشان در این روند است. سرکار دیبا، ریاست دهها سازمان را بر عهده داشته که فهرست آن در ضمیمه ۴ کتاب آمده و شامل ۳۵ سازمان و تشکل و شوری می شود.

فهرست ۱۵ دکترای افتخاری هم از دانشگاه های مختلف در ضمیمه ۶ کتاب آمده و این علاوه بر نشان های دیگر است که در ادامه همان ضمیمه درج شده است.

در صفحات زیادی از این کتاب نام امام خمینی آمده که با توجه به فهرست اعلام می توان گفت که بیشترین اسمی است که در این کتاب تکرار شده است.

متأسفانه سادگی و فریبکاری و تزویر از سراسر این کتاب هویداست و صد البته امکان آن بود که وی منصفانه تر به شرح وقایع تاریخی بپردازد و تلاش کند تا نشان دهد ایراد اصلی کار در کجا بود که رژیم پهلوی نتوانست قدرت را حفظ کند و مجبور شد تا مفتضحانه از این کشور بگریزد.

با مطالعه کتاب به راحتی قابل درک بود که بسیاری از این ادعاها خالی از واقعیت است و به خصوص در این کتاب اغلاط تاریخی فاحشی هم وجود دارد. خوشبختانه خانمی به نام فریبا مرزبان در باره این اثر نقدی نوشته است که حاوی شرح این نوع اغلاط است. برای استفاده بیشتر خوانندگان، آن نقد را در همین جا ارائه می کنیم.

● آیا این کتاب مبتنی بر مستندات تاریخی است؟

در این کتاب، نگار نده اوضاع و حوادث را چنان به نفع دربار منحوس پهلوی به تصویر کشیده که با بی شرمی مردم را مدیون سلطنت دانسته است، سلطنتی که آشکارا در طول حیات ننگین خود به کرات با قهر انقلابی توده ها مواجه بوده و به سرانجامی رسید که طی آن مردم پادشاه را از اریکه قدرت به زیر افکنده و از کشور بیرون انداختند. نگارنده کتاب یکسره به تحریف وقایع پرداخته و مذبوحانه برای تبرئه خود از تاریخ تلاش کرده است. روزنامه نیویورک تایمز نیز در این خصوص در نقدی بر کتاب عشق پایدار فرح دیبا نوشت: وی بقدری دچار خشم است که در کتاب خود به جای روشنگری، حقایق را تحریف کرده است!

گر چه در این مقاله به زندگی خصوصی فرح پهلوی پرداخته نمی شود، اما این به معنای بری بودن وی از مشارکت در روابط نامعقول و فاسد در دربار پهلوی نیست. او سعی کرده تا همه چیز را به نفع سلطنت پهلوی تمام کند و در این راه از بزرگ نمایی کارهایی که انجام داده دریغ نکرده است.

کتاب دارای نواقص عدیده ای است. از نظر ادعاهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تاریخی، و وقایع نگاری اشکالات اساسی دیده می شود، اشکالاتی که به اندازه یک کتاب بحث، نقد و بررسی و پاسخ گویی لازم دارد و طبیعتاً در حوصله این مقاله نمی گنجد.

در این بررسی، ابتدا مطلبی از کتاب آورده شده و سپس مورد نقد قرار گرفته است.

"در بهار سال ۱۳۳۹ بود که فرصتی دست داد تا من به دیدار پادشاه نائل آیم."(ص ٧٢)

"قرار بر این شد که نامزدی من با محمد رضا پهلوی پادشاه ایران در ٣٠ آبان ١٣٣٨ یعنی یک ماه پس از تصمیم به ازدواجمان اعلام شود." (ص ۸٩)

اشتباهات فراوان در ذکر تاریخ ها در کتاب، اولین –وشاید مهمترین- نکته قابل اعتنا است که نگارنده با بی توجهی و ناآگاهی از کنار آنها گذشته است. بر اساس اظهارات فوق، دیدار پادشاه با ایشان یک سال پس از نامزدی آنها اتفاق افتاده است؟!! "مراسم ازدواج یک ماه دیگر در روز ۲٩ آذر ماه ۱۳۳۹ مطابق با ۲۱ دسامبر ۱۹۵۹ برگزار خواهد شد."(ص ۹٥)

"سرانجام در ٢٩ اسفند ۱۳۳۹ شب عید نوروز سخنگوی دربار این خبر خوش را به مردم اعلام کرد. ما طبق رسم ایرانی سه ماه برای اعلام این بارداری تأمل کرده بودیم."( ص ١٠٧ )

"رضا قبل از ظهر نهم آبانماه ۱۳۳۹ به دنیا آمد. (ص ۱۰۸)

چطور ممکن است در آذرماه ۱۳۳۹ مراسم ازدواج برگزار و در اسفند همان سال خبر بارداری ایشان اعلام شود، حال آن که تاریخ تولد فرزند وی آبان ماه ۱۳۳۹ بوده است؟ اما اشتباهات تاریخی دیگر:

"ما تهران را روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۸ در هوایی سرد و یخ زده ترک گفتیم."(ص ۲۹۱)

"روز دوم دی ماه۱۳۵۸ ، یعنی فقط شش روز بعد از ورودمان به مصر، به سوی مراکش پرواز کردیم."(ص ۲۹۶)

روز ۲۶دی ماه، ترک تهران و روز دوم همان ماه ورود به مصر !!!! عجیب تر آن که این اتفاقات از دید نگارنده یکسال پس از برقراری رژیم جمهوری اسلامی رخ داده است !!!

"روز ۲۹ بهمن شورای عالی ارتش بیطرفی خود را اعلام داشت و آشوب طلبان به آسانی توانستند وارد سربازخانه ها شده، سلاح ها را غارت کنند و سربازانی که در مدت یکسال تحت فشار بسیار قرار گرفته بودند ترک خدمت کنند."(ص ۲۹٨ )

اعلام بی طرفی ارتش در روز ۲۲ بهمن۱۳۵۷ بود که طی آن ابتدا نیروی هوایی و سپس نیروی زمینی و ناوگان دریایی به مردم و انقلاب پیوستند. این روز، نجات و آزادی سربازان در بند و حبس را در پی داشت، سربازانی که به جرم نگشودن آتش به روی مردمِ مخالف سلطنت، در زندان به سر می بردند.

"پادشاه نمی تواند تخت و تاجش را به بهای خون هموطنانش حفظ کند. شاید یک دیکتاتور بتواند چنین عملی انجام دهد اما این کار در شان یک پادشاه نیست." (ص ۱٥)

برای تعریف گوشه ای از دیکتاتوری مسلم شاه ایران، به گزارش هیئت اعزامی سازمان صلیب سرخ جهانی به ایران در تیر ماه سال۱۳۵۵ و بازدید آن از زندانهای ایران رجوع می کنیم. بر اساس گزارش هیئت، از هر سه نفر زندانی سیاسی یک نفر تحت شکنجه قرار گرفته بود. در مشاهدات نمایندگان صلیب سرخ آمده است: با وجودی که ماهها از شکنجه زندانیان گذشته است اما آثار شکنجه بر جسم زندانیان دیده می شود.

مجازات اعدام، سهل ترین راه حل برای پاره ای از حکومت هاست. در رژیم پهلوی مجازات گران فروشی اعدام بود و مخالفین و فعالان سیاسی یا به حبس گرفتار می آمدند یا به جوخه اعدام سپرده می شدند. این معنایش دیکتاتوری است!!!

برکسی پوشیده نیست که سلطنت برای نجات خود مرتب مسئولین مملکتی را تغییر می داد تا شاید بتواند از تشنجات و نا آرامی ها بکاهد. حکومتی که در آن نخست وزیر از میان فرماندهان ارتش تعیین شود و دولت نظامی بر سر کارآید، حکومت دیکتاتوری است!

"ما با سر بلندی و با اعتقاد به این که بدون وقفه به مملکت خدمت کرده ایم. ایران را ترک می کردیم و اگر اشتباهاتی در کارمان بود، لااقل همواره جز به منافع عمومی نیاندیشیده بودیم." (ص ۱۶)

پادشاهی دیکتاتور که همواره به منافع عمومی می اندیشید!! یک "دیکتاتور مردمی!!"

نویسنده به "اشتباهات" اشاره می کند، حال آن که دستگاه سلطنت به شدت طالب قدرت بود تا به مردم حکومت کند. آیا تورم هفتاد درصد موجب سربلندی است؟ مجله تایمز در باره ایران در ۸ آبان ۱۳٥۴ طی مقاله ای نوشت: ۴۰ در صد ثروت کشور متعلق به تنها۱۰در صد جمعیت است. این مبین بیعدالتی محض در حکومت نامردمی پهلوی است!!!

نویسنده در کتاب خود اظهارکرده که به هنگام ترک ایران، از اموال و دارایی های خود چشم پوشی کرده است.

"با توجه به امکان غارت یا بد اندیشی ها، از مأمورین تلویزیون خواستم از داخل کاخ فیلمبرداری کنند و هم چنین از روزنامه نویسان ایرانی و خارجی برای بازدید از کاخ ها دعوت کردم." (ص ۱٧)

شلینو نیز در نقد خود در بخش" بررسی کتاب" در نیویورک تایمز مورخ پنجم مه ۲۰۰۴در این رابطه می نویسد: "فرح در باره خروج خود از ایران می گوید، من همه چیز را در ایران جا گذاشته ام."

آیا نویسنده ادعا می کند که دست خالی ایران را ترک کرد؟ از پولهای نقد خود، که تماماً به ملت ایران تعلق دارد، هم چشم پوشی کرد؟ هزینه های سرسام آور بیمارستان پادشاه و سفرهای پیاپی ایشان و خانواده و هواپیماهای اختصاصی با کدام بودجه تأمین شده است؟ بر اساس جراید منتشره انگلیس، لیلا فرزند کوچک ایشان در هتلی اقامت داشت که شبی ۴۵۰ پوند هزینه آن بود. چگونه و چه کسی هزینه های سنگین زندگی او را، که ظاهراً مشکلات روحی هم داشته، پرداخت می کرده است؟ هزینه های اعتیاد و ریخت و پاش های او و دیگر اعضاء خانواده هم که جای خود دارد! از نویسنده سئوال می شود که تا کنون چگونه زندگی و امرار معاش کرده است؟

خانم شلینو در ادامه می نویسد: البته در این مورد که چگونه او و خانواده اش توانسته اند این همه سال امرار معاش کنند سخنی اظهار نداشته است.گفته می شود پسرش رضا به خاطر سوء مدیریت مشاور مالی خود، حدود بیست و پنج میلیون دلار از ثروت خانواده را به باد داده است.

"طی قرنها، ما شاهد پدید آمدن سلسله های جدید هستیم و هر یک از این پادشاهان استقلال را به این کشور بر می گردانند."(ص ۴۵)

آیا تاریخ به وضوح نشان نداده است که تمام سلسله های پادشاهی جز به وسیله کودتا بر علیه سلطنت قبلی بر سر کار نیامده اند!!! پرسش اینجاست: اگر پادشاهان استقلال را به مملکت می آوردند، پس چرا استقلال و قدرت حکومت پیشین را از بین می بردند؟ نگارنده خوب می داند که برقراری سلسله پهلوی با کودتا شکل گرفت.

خبرنگار نیویورک تایمز می نویسد: "فرح این حقیقت را که سازمان مرکزی آمریکا (سیا) شاه را در سال هزار و سیصد و سی دو به سلطنت برگرداند حذف کرده و نوشته است: شاه با استقبال فراوان بازگشت.

ثریا اسفندیاری در رابطه با کودتای ۱۳۳۲ می نویسد:

"کمونیست ها، طرفداران مصدق و حتی مذهبیون در خیابان علیه شاه شعارهای کینه توزانه می دادند و این نوید فرح بخشی برای آینده مملکت نبود. معهذا امید تازه ای در دل محمدرضا شکفته است. او دیگر تنها نیست. ایرانیان وفادار به او هنوز هستند، در میان روحانیون، در ارتش، حتی در مجلس.آیت الله بهبهانی موفق شده است هزاران نفر از طرفداران خود را به طرفداران شاه اضافه کند در شهر به تظاهرات پرداخته اند استقبال با شکوهی در فرودگاه مهر آباد از شاه بعمل آمد و در آن تمام نمایندگان از جمله آیت اله کاشانی شرکت داشتند.کودتا از نظر مالی توسط سازمان سیا حمایت شد. در بیست و هشتم مرداد ١٠/٠٠٠/٠٠٠دلار خرج کرده بود."(کاخ تنهایی ص ۱۸۳)

"در ایران فقط پادشاهان مشروعیت دارند."(ص ۵۵)

از نظریه قاطعانه نویسنده می توان چنین استنباط کرد که کلیه حکومت های غیر سلطنتی حاکم در دنیا نامشروع اند. بر کسی پوشیده نیست که احساس بیگانگی بین رژیم و مردم رو به فزونی بود. حکومتی که مبتنی بر آراء مردم نبود. شاه صرفاً آنچه خود صلاح می دید عمل می کرد. او همه اهرمهای قدرت را در دست داشت. هم حکومت می کرد و هم سلطنت. مشروعیت عنوان شده از سوی نویسنده آنقدر خودخواهانه و بیشرمانه است که گویی کمترین آگاهی از حقایق تاریخی ندارد و نمی داند که چگونه پادشاهان ایران با عقد قراردادهای ننگین، هر زمان تکه ای از کشور را از دست داده و ثروت عمومی را نابود ساختند. از آن جمله است، امضای معاهده ۱۸۷۵ پاریس بین ایران و انگلیس، که به موجب آن ایران از کلیه حقوق خود بر هرات و افغانستان چشم پوشید و طی توافق از بحرین هم صرف نظر کرد. قرارداد ترکمن چای و عهد نامه گلستان که طی آن بخشهای عمده ای از آذربایجان و دیگر مناطق را از دست دادیم.

در نتیجه ضعف حکومت داریوش سوم هخامنشی، اسکندر مقدونی با سپاهی اندک لشکر ایران را تار و مار کرد. تیمور لنگ با حمله خود خرابی بسیار به بار آورد. او حتی کتابخانه های ایرانیان را هم به آتش کشید. مغولها نیز به کشت و کشتار مردم ایران دست زدند و اموال عمومی را تخریب یا غارت کردند. همین طور حمله اعراب به ایران در زمان پادشاهی بی کفایت یزدگرد سوم، که مملکت را به چنان آشوب و یرانی رساندند که تاریخ از ذکر آن شرمگین است.

"رضاه شاه یک انقلاب صنعتی و فرهنگی بدون خونریزی برای ایران انجام داد."(ص ۴۶)

نویسنده می بایست پیش از اظهار نظر خود مبنی بر صنعتی شدن ایران، تحولات صنعتی در سطح بین المللی و پیشرفت حاصل از انقلابات صنعتی در دنیا را در نظر داشته باشد. رضا شاه خواه ناخواه مجبور به پذیرش یک سری برنامه های صنعتی، از جمله طرح راه آهن سراسری، بود. می دانیم که کشور ما به نوعی با جنگ جهانی درگیر بود. انگلیس جنوب را داشت و آلمان شمال را قبضه کرده بود. در زمان جنگ طرح راه آهن ایران پذیرفته شد تا نیروهای متفقین درجنوب و متحدین در شمال مهمات و نیروهای انسانی را سریعتر و بیشتر جابه جا کنند. اگر نیاز مبرم انگلیس و آلمان به ساخت و بهره برداری از خط آهن نبود، یقیناً راه آهن ایران در آن سالها ساخته نمی شد.

بر اساس ادعای نویسنده، انقلاب صنعتی و فرهنگی در ایران بدون خونریزی بوده است. این ادعا کاملاً بی اساس است. آیا پدر محمد رضا که زمین های مردم را با زور ارتش غصب کرد و حکم به دستگیری زنان و خانواده های مخالف با بی حجابی داد، نکوشید تا با ضرب و شتم مردم بی گناه و ایجاد خونریزی فراوان، تحول در کشور ایجاد کند؟ اعترافات ثریا اسفندیاری، همسر سابق محمدرضا پهلوی، بیانگر این حقیقت است:

"رضا شاه ایلات و قبایل را برای غصب زمین هایشان کشتار کرد، بختیاری ها را بر چید، بختیاریهایی که من از میان آنها بودم." (کاخ تنهایی ص۷۹)

در دوره رضا شاه سرتیپ فضل اله زاهدی که در زمان جنگ جهانی دوم فرماندار نظامی اصفهان بود، بختیاری ها و ترکمن ها را سرکوب کرد تا منابع زیر زمینی شان در تصرف اربابان حکومت قرار گیرد. زمین هایی که در گذشته توسط رضا شاه غصب شده بود متعاقباً جزو اموال محمدرضا شاه در آمد. طبقه حاکمه بر ایران چنان رفتار می کرد که گویی قوم فاتحی بودند که بر کشوری مغلوب حکومت می کردند.

"محمدرضا می گفت من بودجه نظامی مملکتم را تأمین می کنم حتی اگر به قیمت گرسنگی مردم باشد."( خاطرات علم، ص ۲۱۴)

حقیقت ناگواری است. حکومت، بانکها و خزانه های شرکت های خارجی را به قیمت گرسنگی مردم پر می کرد. برای دستگاه، صنایع و تجهیزات نظامی ارجح بر ساخت بیمارستان و مدارس و مسکن برای مردم بود. با استفاده از بودجه کشور، با ارتشهای غاصب کشورهای دیگر همکاری می کرد تا مردم ویتنام، افغانستان، عراق، مراکش، عمان، پاکستان، پوریتاریا و یونان را سرکوب و از هرگونه دستیابی آنان به آزادی و دموکراسی جلوگیری کند. در نتیجه توافق میان پادشاه ایران و ملک حسن پادشاه مراکش نصیری رئیس ساواک، اداره ضد امنیت و آموزش عناصر سرکوب مردم را در کشور مراکش تشکیل داد و راه اندازی کرد.

"ارتشبد نصیری را برای سروسامان دادن و کمک به پادشاه مراکش به آن کشور فرستادند." (خاطرات علم ص ۴۶۵).

"۱۹ اردیبهشت. آمریکا قصد دارد آبهای ویتنام شمالی را مین گذاری کند، عملیات بمباران را از سر بگیرند و گفتگوهای صلح پاریس را قطع کند. روزنامه ها قصد دارند عملیات آمریکا در ویتنام را محکوم کنند. دستور داده شده جلوی چاپ آن بهر شکل گرفته شود." (خاطرات علم ص ۳۳۴)

حیف و میل ثروت مملکت توسط دربار، بیرحمانه ترین رویدادی است که تاریخ همیشه با ننگی از آن یاد خواهد کرد. گوشه ای از آمار ناگوار در این رابطه را علم افشا می کند:

"پرداخت مستمری ماهیانه ۱۰/۰۰۰ دلار به پادشاه افغانستان از محل بودجه سری دولت. پرداخت ۱۰/۰۰۰ دلار برای خرید لیموزین پادشاه افغانستان. پرداخت مستمری ماهیانه ۱۰/۰۰۰دلار به پاشاه ساقط شده یونان. پرداخت ۴۰۰/۰۰۰ و ۱۰۰/۰۰۰ دلار به پادشاه سابق آلبانی."

پرداختها و هزینه ها در صورتی بود که بخش اعظم مناطق کشور در محرومیت اقتصادی و امکانات رفاهی به سر می بردند. از هر بیست و پنج دهکده فقط یکی برق دارد. یک درصد از دهکده ها از آب تمیز لوله کشی استفاده می کنند. در بیشتر مناطق از آب چاه ها و قنوات استفاده می شد.

"تولید نفت خام ما از ۷۳ تن در سال ۱۳۴۲ به ۳۰۲ میلیون تن در سال ۱۳۵۳رسیده بود. ایران در همه زمینه ها رو به پیشرفت بود. توسعه آموزش چشمگیر بود: تعداد با سوادان از ۲۵ تا ۳۰درصد در سال ۱۳۴۱، به ۵۵ تا ۶۰ درصد و تعداد مدارس از ۷۹۰۰ به ۲۱۹۰رسیده بود."(ص۲۴۳)

بسیاری از آمارها مانند ادعاهای نویسنده غیر واقعی است. علم اظهارات متفاوتی دارد.

"سه سال پیش اعلام کردیم که تا ده سال دیگر بی سوادی را در ایران ریشه کن می کنیم، اما طبق آمار فعلی در پایان این ده سال، ایران دو برابر بی سواد خواهد داشت سال تحصیلی۴۹ -۴۸."(خاطرات علم ص ۱۷۰)

"تغییر هزینه ساخت پروژه های مختلف از ارقام واقعی بسیار بالاتر و متفاوت با برآورد هزینه های پیش بینی شده بود. ۱۳/۰۰۰/۰۰۰ دلار به ۲۰/۰۰۰/۰۰۰ بالا رفتن." (خاطرات علم ص۲۵۱).

دو برابر شدن هزینه ساخت پروژه های مختلف جز از فساد اداری و نا کارآمدی دولت نبود.

"مدیر عامل سازمان برنامه و بودجه، دولت در اصل ۲۵/۰۰۰/۰۰۰دلار از بودجه سال آینده را به توسعه دانشگاه اختصاص داده بود. اما حالا معلوم می شود که فقط ۹/۰۰۰/۰۰۰دلار موجود است. در عوض سرمایه گذاری نظامی ۳۰۰ درصد افزایش داشته و هزینه های فعلی دو برابر شود که جمعاً بالغ بر ۵۰۰/۰۰۰/۰۰۰ دلار از بودجه می شود."(خاطرات علم ص ۴۴۴)

گزارش مدیر عامل سازمان برنامه و بودجه نمونه ای است از برنامه ریزی نا صحیح اقتصادی و جدی نبودن طرحها و برنامه های آموزشی بر خلاف ادعای مسئو لان تراز اول مملکت.

"این موضوع در حالی است که در آمد نفتی کشور از ۲/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ به ۲۲/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ دلار افزایش برای یک سال مالی یافته."( خاطرات علم ص۵۷۱)

دولت برای توجه به آموزش با کمبود بودجه مواجه می شده است در صورتیکه درآمد ارزی کشور بطور مرتب در پیشرفت بود. یکی از دلایل خروج جوانان از کشورکمبود امکانات آموزشی بود.

"آبادان که در آن زمان یکی از بزرگترین پالایشگاههای جهان به شمار می رفت، از جمله افتخارات اقتصاد جوان ایران بود. من از بازدید تاًسیسات و دیدار هزاران کارگر و مهندسی که برای پیشرفت مملکت کار می کردند، خوشحال بودم. در این سفر دشواری زندگی مردم در بعضی از محلات آبادان مرا تحت تاًثیر قرار داد و این مطلب را در دیدار با گروهی از زنان در میان گذاشتم. با بازدید از محلات کارگری احساس کردم که این خانواده ها نیازمند توجه و همدردی بیشتری هستند." (ص ۱۰۶)

چرا رژیم پهلوی به فکر فروش هرچه بیشتر نفت تولید شده در آبادان بود اما هرگز به فکر کشیدن یک لوله گاز برای ساکنین این شهر و یا منطقه خوزستان نبود؟ این در حالی بود که مردم، به ویژه زنان، برای تهیه گاز مورد نیاز خود مجبور بودندکپسول های سنگین گاز را بر روی شانه های خود حمل کنند. واقعیتی که برای تاریخ ناگوار و برای حکومت پهلوی خجالت آور است.

"در آن زمان تعداد زیادی از دانشجویان ایرانی در آمریکا به سر می بردند و با این که بسیاری از آنها بورسیه دولت بودند، به مخالفین سلطنت پیوسته و تظاهراتی راه انداخته بودند. من از تظاهرات و شعارهای علیه شاه طی این سفر خاطره ای تلخ دارم. آنها در همه جا حضور داشتند، حتی گاه در چند متری ما، بطوری که همسرم مجبور بود با صدای بلند صحبت کند. ما از صبح تا شام صدای فریادشان را، حتی در زیر پنجره محل اقامتمان، می شنیدیم." (ص ۱۱۷)

در هیچ کجای قانون نیامده اگر دانشجو بورسیه است پس حق اعتراض ندارد. یکی از دلائل اصلی خروج جوانان از کشور، ناراضی بودن آنها از سیاست های حاکم بر جامعه می باشد. لازم به تذکر است که بسیاری از جوانان ادامه تحصیل در خارج از ایران را بر می گزیدند تا بتوانند در فضایی باز به فعالیت سیاسی به پردازند. در حقیقت آنها به دنبال محیط و فرصتی بودند تا مخالفت با رژیم را علنی سازند. در اصل، درس خواندن در خارج، بهانه ای بود برای فرار از دیکتاتوری حاکم بر ایران. خود شما به هنگام دانشجویی در فرانسه به هواداران حزب توده پیوستید و اقدام به فعالیت کردید (حالایکسره کمونیست را مرتجع و سرخ می نامید و مجموع مخالفان پهلوی را محکوم می کنید).

"دائماً مجبور بودم اضطرابم را خصوصاً در حضور خبرنگاران پنهان کنم، اما در دلم طوفانی بر پا بود. من اعتراضات دانشجویان را می شنیدم. بدیهی است راهی دراز در پیش داشتیم ولی اقدامات بسیاری نیز انجام گرفته بود.(ص ۱۱۷)

حکومت وقت اگر حقوق بشر را رعایت می کرد و اگر محمدرضا اعلام نمی کرد که به دموکراسی احتیاج ندارد، نگارنده هیچ وقت در حضور خبرنگاران مضطرب نمی شد و از دیکتاتوری مردمی! خود و پادشاه به نحو احسن دفاع می کرد.

"از پادشاه خواستم زمینی از املاک شخصی خود را برای این کار در اختیار ما بگذارد و او پذیرفت. بدین ترتیب توانستیم در منطقه گرگان دهی با جمعیتی بیش از هزار نفر از بیماران شفا یافته از جزام بوجود آوریم. (ص ۱۴۰)

انجام این قبیل خدمات جزء وظایف مسلم هر پادشاه است. به گونه ای نوشته اید که گویا پادشاه و دیگران در مورد بیماران فراتر از مسئولیت خود عمل کرده و سخاوت به خرج داده اند! پادشاه زمین ها و ثروتش را چگونه بدست آورده بود؟ محمد رضا اظهار می دارد:

"مگر پهلوی از کجا آغاز کرد؟ پدرم یک سرباز ساده دهاتی بود و در خانواده گمنامی در سوادکوه متولد شده بود. (خاطرات علم ص ۲۲۸)

منبع: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران

پژوهشگر: فریبا مرزبان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.