دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

جوشش خون خدا در کربلا


جوشش خون خدا در کربلا

بعضی از راویان اخبار در بیان شجاعت آن فرزند حیدر کرار، تعجب خود را چنین اظهار نموده‌اند که به خدا سوگند، هرگز ندیدم کسی را که دچار لشکر بسیار گردیده و دشمنان بی‌شمار او در میان …

بعضی از راویان اخبار در بیان شجاعت آن فرزند حیدر کرار، تعجب خود را چنین اظهار نموده‌اند که به خدا سوگند، هرگز ندیدم کسی را که دچار لشکر بسیار گردیده و دشمنان بی‌شمار او در میان احاطه نموده باشند با آنکه فرزندان و اهل بیت و اصحاب او شربت مرگ نوشیده و به دست دشمنان مقتول گردیده باشند که قوی دل‌تر باشد از حسین‌بن‌علی علیه‌السلام، دراین حال بود که مردان کارزار بر آن جناب حمله آورند، پس آن حضرت نیز با شمشیر تیز به آنها حمله نمود، چنان حمله‌ای که از ضربت شمشیر آتشباران بر روی هم می‌ریختند و صف‌ها را می شکافتند مانند آنکه گرگی بی‌باک در میان گله بزها، به خشمناکی درافتد و حمله بر آن منافقان سنگدل، آورد هنگامی که سی‌هزار نامرد به عدد کامل بودند از پیش روی آن حضرت،مانند انبوه ملخ‌ها فرار را برقرار اختیار می‌نمودند.

سپس آن امام بی‌یار در مرکز خونین قرار گرفت و فرمود: لاحول و لا قوه الا بالله.> امام علیه‌السلام همچنان با آنها جنگید تا آنکه لشکر شیطان حایل گردید در میان آن حضرت و حرم مطهر رسول پروردگار عالمیان و نزدیک به خیمه‌هـا و سراپرده‌ها رسیدند، پس آن معدن غیرت‌الله، فریاد بر گروه دین تباه، زد که: <ویحکم...؛> ای پیروان آل ابوسفیان! اگر شما را دین نیست و از عذاب روز قیامت ترس ندارید، پس در دنیا خود از جمله آزادمردان باشید و رجوع به حسب‌های خود نماییدچنانکه گمان داریداگر شما ازعرب هستید.

راوی گوید: شمر پلید فریاد زد که ای فرزند فاطمه زهرا علیه‌السلام چه می‌گویی؟ امام علیه‌السلام فرمود: می گویم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ دارید و زنان را گناهی نیست، پس این سرکشان و جاهلان و یاغیان خود را نگذارید متعرض حرم من شوند مادامی که من در حال حیاتم. شمر گفت: این حاجت تو رواست ای پسر فاطمه! پس آن جماعت بی‌دین همگی قصد امام مبین نمودند و آن فرزند اسدالله حمله بر گروه اشقیا، نمود و آنان حمله به سوی آن مظلوم آوردند و در این حال تقاضای شربتی از آب از آن بی‌دینان بی‌باک نمود ولی فایده‌ای نبخشید تا آنکه هفتاد و دو زخم بر بدن شریفش وارد گردید.

تیر سه شعبه بر قلب حضرت

امام علیه‌السلام ساعتی بایستاد که استراحت نماید و از صدمه قتال، ضعف بر جنابش مستولی شده بود. پس در همان حال که آن حضرت ایستاده بود، سنگی از جانب دشمنان بر پیشانی مبارکش اصابت نمود و خون جاری گشت، امام جامه خود را گرفت که خون را از پیشانی شریف پاک نماید، تیری سه شعبه به جانب حضرت آمد و آن تیر بر قلبش که مخزن علم الهی بود نشست!

حضرت فرمود: <بسم‌الله....> سپس سر مبارک به سوی آسمان بلند نمود و گفت: خداوندا! تو می‌دانی که این گروه می‌کشند آن کسی را که نیست بر روی زمین فرزند دختر پیغمبری به غیر او.

پس آن تیر را گرفت و از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان از جای آن جاری شد و آن جناب را توانایی بر قتال نمانده بود و از کثرت زخم‌ها وجراحات، ضعیف و ناتوان گشته بود. لذا قدرت جنگیدن را نداشت و هر کس نزدیک ایشان می‌آمد برای اینکه مبادا در قیامت با خدا ملاقات نماید در حالی که خون آن مظلوم بر گردنش باشد، باز می‌گشت و از آنجا دور می‌شد تا آنکه مردی از طایفه <کنده> آمد که نام نحسش مالک بن‌یسر بود. آن چند ناسزا به زبان بریده جاری کرد و ضربت شمشیر بر سر مبارکش فرود آورد که عمامه امام شکافته شد و عمامه‌اش از خون لبریز گشت.

راوی گوید: خولی‌بن یزید اصبحی سرعت نمود که سرمطهر امام علیه‌السلام را از بدن جدا نماید ولی لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبیح اجتناب نمود. آنگاه سنان بن انس نخعی از اسب پیاده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور دیده زهرای بتول - سلام‌الله علیها - را نمود، شمشیر ظلم و جفا بر حلق خامس آل عبا، فرود آورد و به زبان بریده همی گفت: به خدا سوگند که سر از بدنت جدا می‌کنم و حال آنکه می‌دانم تویی فرزند رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و بهترین مردم از جهت پدر و مادر ! پس آن شقی ناامید از رحمت عام یزدانی سرمقدس آن بنده خاص حضرت سبحانی را از بدن شریف جدا نمود.

منبع: لهوف سید بن طاووس