شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

«سوت پایان» به مثابه یک خطر جدی است


«سوت پایان» به مثابه یک خطر جدی است

از نخستین سال های پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر فضای مخالفت و تبلیغ علیه این قیام مردمی بود که یک جریان جدید سینمایی در آن سوی مرزهای ایران پدید آمد

از نخستین سال های پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر فضای مخالفت و تبلیغ علیه این قیام مردمی بود که یک جریان جدید سینمایی در آن سوی مرزهای ایران پدید آمد. جریانی که هم شکل گیری اش و هم ادامه حیات نامیمونش کاملا دولتی و خواسته و ساخته و پرداخته حکومت های دشمن با ایران و ایرانی بود. جریانی که معمولا با نام فیلم های «ضدایرانی» اطلاق می شده اند.

نقطه آغاز این نوع فیلم ها سیاهه ای به نام «بدون دخترم هرگز» بود. این جریان در سال های اخیر پر کارتر شد و نمونه هایی چون انیمیشن «پرسپولیس» و فیلم «سنگسار ثریا میم» را معرفی کرد. فیلم هایی از این دست چند ویژگی مشترک دارند؛ از نظر ساختاری کارهایی به شدت ضعیف و پیش پا افتاده محسوب می شوند و از نظر محتوایی نیز شعاری، سطحی نگر، بی سواد، عقده ای و فحاش هستند.

این جریان حالا دیگر در آن سوی آب ها و خارج از کشور محدود نیست و همذات و همزادی هم در داخل کشور دارد. با وجود شباهت و نزدیکی این آثار به نمونه های خارجی اما نمی توان نام ضدایرانی را بر آن ها نهاد. بهترین اسم برای این نوع فیلم ها «ضدمردمی» است. زیرا در این فیلم ها توده مردم معمولا شرور و بی رحم و جاهل و عقب افتاده نمایش داده می شوند. البته فیلم های ضدمردمی که یکی از شقوق سینمای شبه روشنفکری به حساب می آید، دارای قهرمان هم هستند. قهرمان این فیلم ها افراد نخبه و آگاه جامعه هستند که به زعم این آثار از سوی مردم عادی هدف آزار و اذیت قرار می گیرند و گاه قربانی می شوند. در واقع صف بندی خیر و شر در چنین فیلم هایی به این شکل است که در آنها خواص شبه روشنفکر و متعلق به طبقات مرفه قطب خیر را تشکیل می دهد و عامه مردم که مستضعف و مذهبی هستند در قطب شر یا منفی فیلم قرار می گیرند و مواجهه این دو قطب، درام را در آنها پدید می آورد.

نماینده کنونی و تابلوی این جریان در داخل کشور، فیلم «سوت پایان» به کارگردانی نیکی کریمی است. این فیلم بیش و پیش از آن که به عنوان یک فیلم مورد نقد و تحلیل قرار گیرد باید به عنوان یک نشانه و بیماری بررسی شود. هم خود هنرمندان و هم مدیران سینمایی و هم مخاطب های این سینما باید نسبت به این بیماری فرهنگی که از خارج به داخل سرایت کرده هوشیار باشند. برخی از دردها و زخم ها، کوچک و بی اهمیت هستند. اما همان ها می توانند مقدمه و نشانه ای از یک بیماری بزرگ و خطرناک باشند. هم از این رو، حمله به چنین فیلم هایی به معنی تقابل و خصومت و بدخواهی برای سازندگان آنها نیست. اتفاقا در این موارد، منتقدان و کسانی که به تشویق و تحسین این فیلم ها می پردازند در موضع دشمنی و زیرآب زنی فیلمساز قرار دارند.

مسئله تلخ در این فیلم کپی برداری از روی نگاه مردم ستیزانه آثار ضدایرانی است. یعنی در این فیلم هم مانند نمونه های آن ور آبی، مردم با نشانه هایی چون پایین شهری، مستضعف و مذهبی بودن، یک سره در قطب منفی داستان قرار دارند و حالا یک عده آدم متشخص و اتو کشیده در پی این هستند تا این مردمان وحشی و بی رحم را به راه راست هدایت کنند! این نگاه برج عاج نشینانه و عاقل اندر سفیه به هموطنانمان اصلا در قاموس کار هنری نمی گنجد.

از این بدتر، ارائه تصویری سیاه و باب طبع خارجی های از واقعیت بی خبر از فرهنگ و هویت سرزمین مان است. آیا فروش آبرو و حیثیت آداب و رسوم شریف و پاک مردم کشورمان به خوشآیند چند جشنواره خارجی می ارزد؟ آیا این دهن کجی و توهین نیست؛ درست در مأیوس کننده ترین لحظات فیلم که ناامیدی بر داستان سایه افکنده است، تصاویری از جشن و شادی مردم برای عید نیمه شعبان در پس زمینه صحنه به نمایش در می آید. یا این که صحنه اجرای حکم اعدام زن به زعم فیلم بی گناه، با نوای اذان صبح در هم آمیخته است! این هنر و روشنفکری نیست، بلکه ریاکاری و تظاهر است. از این راه شاید ساده و آسان بتوان به جوایز جشنواره های غربی رسید، اما با روح کار فرهنگی و انساندوستانه در تضاد است.

جشنواره های غربی، ترویج آموزه های وارداتی در دانشکده های هنری، منتقدهای بی هویت و مرعوب فرهنگ بیگانه و نشریات به اصطلاح تخصصی سینمایی آنها، در حال پر و بال دادن به سینمای ضدمردمی است. خطر جدی است! جریانی که لطمات سخت جبرانی را به پیکره سینمای ما وارد کرده و می تواند سینمای ما را بیش از پیش از پا افتاده تر و فقیرتر کند.

آرش فهیم