یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
وجود متعالی انسانی و امکان علوم انسانی اسلامی بخش اول
درآمد
ارسطو پیش از هر فیلسوف دیگری به اهمیت تقسیمبندی علوم در تعریف علوم آگاه بود و هیچکس را نمیتوان همشأن ارسطو در کشف بستگی تعریف علوم به تمایز آنها از یکدیگر دانست. علم در پیدایش خود در شعبههای گوناگون مدیون تمایز علوم از یکدیگر است و این حقیقت برای همه ما به سان حکم بدیهی مینماید. ارسطو بود که از این بداهت پرده برداشت؛ بنابراین امکان احکام علمی علوم گوناگون منوط به تمایز این احکام از یکدیگر است که بدیهی است. علاوه بر این یکایک شاخههای علوم انسانی با فصلهای علیحده از جنس عام علوم انسانی متمایز میگردد. جنس عام علوم انسانی «موجود انسانی و ماهی منسوبالیه» است و با افزودن فصول گوناگون بر این جنس، بخش خاص از علوم انسانی متمایز میشود. علوم انسانی را نمیتوان بر پایه مقایسه موضوع این علم از علوم انسانی یا آن علم دیگر تعریف نمود. علوم انسانی موضوع واحدهای ندارد و تنها به هنگامی تعریف از علوم انسانی دقیق و جدی خواهد بود که همه علومی که ذیل عنوان کلی علوم انسانی جای میگیرد، مدّنظر باشد.
با این علوم انسانی، انسان چون یک امر یگانهای ملاحظه میشود که شناخت آن ممکن است. هر شناختی که به هر نحو به انسان بازگردد، میتواند در زمره معرفتهای انسانی قرار گیرد بیآنکه مشروط به آن باشد که در زمره احکام علوم ریاضی باشد یا علوم طبیعی یا علوم هستیشناختی. تعریف و توصیف انسان کلی شرط برای کلیت علوم انسانی است. معمای مهم در این است که انسان بهرغم آنکه در علوم انسانی مرسوم به تفصیل شناخته میشود، ضرورتا بسط و تفصیل تعریف پذیرفته شدهٔ پیشینی از انسان در این معرفت علوم انسانی مرسوم حاصل و متحقق نشده است و همین اختلاف فضای احتمال انتقادی را موجب شده و روز به روز آن را گستردهتر میسازد.
از این رو همواره جایگاه انسان در نظام فلسفه مطلق یا فلسفه وجودی با وضعیت انسانی برآمده از علوم انسانی فاصله دارد. نمیتوان گفت که علوم انسانی مطلوب و علوم انسانی موجود رایج دارای موضوعات کاملا متبایناند و یا اینکه موضوعاتی وجود دارند که مخصوص به علوم اسلامیاند و در برابر آنها موضوعاتی که منسوب به علوم غیراسلامیاند. اما میتوان گفت شئونات انسان از منظر علوم انسانی مطلوب چه این شئون سلبی یا ایجابی باشد، متعین و مخصوصاند و در مقابل آن، علوم انسانی رایج کما بیش مایتعلق این شئون متعالیه شناخته نمیشود. هرچه این شئون متعینه و مخصوصه مظاهر اسماءاللهی در مفهوم کلی انسان کامل مورد تحقیق و تفحص گردد، مباحث عام علوم انسانی به فضای مطلوب نزدیکتر میشود.
اختلاف دو دسته علوم انسانی مطمئنه و غیرمطمئنه یادشده در حد اختلاف در موضوع و محمول و غایت و روش نیست؛ یعنی اختلاف بین این دو دسته از علوم انسانی موجود و علوم انسانی مطلوب در محدوده اختلاف موضوع و غایت و روش نیست و چه بسا که اختلاف آنها اختلاف مراتبی، یعنی اختلاف علوم ظاهریه و اختلاف علوم جوهریه باشد، بدین معنی یک علم برای دیگری حکم نهان و باطن را دارد.
بازگشت به انسان
این مقاله را با این پرسش آغاز میکنیم که: تقلیل یا بازگشت به علوم انسانی تا چه حد مشروط به بازگشت به انسان است؟ و آیا بازگشت غایی در علوم انسانی، غایت بازگشت انسانی است؟ بدیهی است که سرنوشت انسان در علوم انسانی دخیل است و عکس قضیه نیز تا حدودی صادق است و علوم انسانی نیز در سرنوشت انسانی دخالت دارد و با توسعه این علوم، وجود انسانی مراتبی از هستی خویش را بازخواهد یافت.
به نحو متقابل حصول شعور و آگاهی مطمئنه در اعتلای این علوم تأثیر خواهد گذارد و به نحو متقابل تخفیض و تنزیل در مرتبه فردی و اجتماعی انسانی منجر به پیدایش علومی خواهد شد که بهرغم عنوان انسانی، با جنس حیوانی و فصل غیرانسانی شناخته میشود.
از شرایط علوم انسانی مطمئنه و مطلوب این است که در تحقق انسانیت بشر ممانعت بهوجود نیاورد. پس مبانی این علوم نمیتواند چنان تعریف و تعیین شود که اصل انسانیت را برهم ریزد، آشفته سازد و یا نابود کند. در این علوم متعالی انسانیت بشر (homo) به بشریت انسان (humanus) تقلیل نمییابد. اگر چنین مخاطرهای رقم بخورد، بدین معناست که علوم انسانی دیگر متعالی نیست و مرزهای آن با علوم غیرانسانی آشفته و برهم و فروریخته است.
چگونه میتوان تصوری از علوم انسانی مطلوب یا اسلامی داشت بی آنکه ملاحظه ما از انسان همچون موجودی باشد که ذوعالمین، عالم دنیی و عالم عقبی است. عالم انسان مخصوص و محدود به عالم طبیعی در متافیزیک ارسطو نیست. این انسان طراز اسلامی، مظهر جامع جمیع اسما و صفات الهی در شئون و اطوار گوناگون است که از جمله این اسماء ربوبی، «هو الاول» و «هو الآخر» است. این انسان مربوب رب الدنیا و رب الآخره است و حقیقت دنیا چیزی جز طریقیت به آخرت نیست. بر چنین بنیادی است که تعریف نوینی از انسان که جامع و اشمل است، در قلمروها و حوزههای گوناگون علوم انسانی شکل میگیرد که در تاریخ و توصیف این علوم بیسابقه است.
بدون اینکه از عظمت تاریخی تمدن اسلامی در همه حوزههای گوناگون از علوم و فنون و فرهنگ و اداره جامعه چشم بپوشیم، اقرار میکنیم که گمشده ما در اسلام محدود به بازسازی آثار از دست رفته در خرابههای این تمدن نیست، بلکه غرض بازگشت به امکان بهرهمندیهای دو عالم و سعادت واسعهٔ انسانی میباشد که در شریعت اسلام مفطور و مندرج است؛ به شعور و روحی که تواناتر از گذشته تاریخی بر جهان بسطیافتنی است.
مارکس در پایان قرن نوزدهم از فقر فلسفه در غرب گفته بود و هماکنون ما مواجه با فقر انسان شایسته در طراز اسلام میباشیم. تلألؤ خورشید عظمت و شرافت اسلامی در پشت ابرهای تیره و انبوه غبارهایی از شیوه زندگی مدرن و جغرافیای سیاسی ناعادلانه شرقی ـ غربی فرومانده است و میراث تمدنی ما که حامل نشانههایی از این منشأ بود، هم اینک فروریخته و درمانده به نظر میرسد. راه بازگشت به این مبنا، تنها رجوع به شیوه دوباره ساختن کهنههای تاریخی نیست؛ زیرا مقارنت حکم تاریخی با این میراث انباشته از اشیای کهن ما را به نیستگاه متافیزیک مرسوم غربی میراند، بلکه راه حقیقی همان ساختن اراده معطوف به منشأ تعالی اولی است.
از منظر علوم انسانی اسلامی، مفهوم غرب و دانش برآمده از غرب جغرافیایی خود به خود منفی و مطرود نیست. معذلک از این منظر تعیّن جغرافیایی علوم تقدیری است که بههیچ وجه نمیتواند قابلیت داشته باشد تا تقسیم علوم به متعالی و غیرمتعالی را بر مبنای موقعیتهای جهان جغرافیایی تجویز و توجیه کند و یا توضیح دهد. اینکه بخشی از علوم طبیعی و یا ریاضی در کجای جغرافیای جهان تکوین یافته است، نمیتواند تعالی و یا عدمتعالی آن را بیان کند. مراتب تقرب وجودی علوم بر اساس دوری از غربت و فراموشی وجود سنجیده میشود و نه دوری و نزدیکی زمینی و جغرافیایی؛ در همه سرزمینهایی که در آنها دانشهای متشابه انسانی ظهور یافته است. بهرغم زمینیبودن و خاکی بودن و اینجایی و آنجایی بودن این دانشها از تشاون و از مرتبت همتراز و یا حتی یکسانی برخوردار بوده است.
حقایق و احکام جغرافیایی شواهد و آیات هستیشناختیاند که انکار آنها و یا انتزاعی کردن بیوجه و علت آنها منجر به نقص مبانی هستیشناسی خواهد شد؛ اما این حقایق و احکام برخلاف نظر طرفداران محیط زیست و مکتب اکولوژی، تنها حقایق و احکام پوزیتیویستی حاکم و مسلط بر قلمرو علوم زیستی و انسانی نیستند و باید بین آنها و دیگر حقایق و احکام غیر پوزیتیویستی از علوم انسانی تاریخی مناسبت، ملازمت و ملاصقت به وجود آورد.
علیالظاهر به نظر میآید طرح کلی علوم انسانی اسلامی نسبت به مفهوم تمدن من ای هو کان بیتفاوت یا لابشرط است. این چنین نیست که تحقیق و پرسش از علوم انسانی اسلامی ضرورتا با تعریف و نوع خاصی از تمدن قرینه باشد. آنها که فلسفه بنیادی دین را با تمدن خاصی یکی میپندارند، پیشاپیش این پیش فرض دنیامدارانه و سکولاریستیک غربی را که دین همچون تمدن تاریخی است را پذیرفتهاند. از دیدگاه فیلسوف مؤمن و موحد، دین متعالی از تاریخی بودن است و منشأ آن در اصل چیزی جز اراده تکوینی و تشریعی حق تعالی نیست. بنا بر این با توسیع در مفهوم علوم انسانی شرقی و غربی و تعالی آن میتوانیم حدس بزنیم که اروپا حقیقتا نه اروپای جغرافیایی است که همه کشورهای داخل در نقشه اروپا را در بر میگیرد.
ادامه دارد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست