چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مرگ و مرگ اندیشی


انسان با آگاه شدن از مرگ, مخصوصا با آگاه شدن از مرگ خود, دچار اضطراب و نگرانی شده, چندین پرسش اساسی درباره مرگ, بر ذهن و اندیشه او سنگینی می كند, این مقاله پرسش های مذكور را بررسی می كند

واژه مرگ، مانند كلمه زندگی، هستی و پیدایش، مفهوم روشن و عامی دارد كه بر كسی پوشیده نیست . اما در آن سوی این مفهوم همگانی و روشن، چیزی قرار دارد كه شاید هرگز برای كسی درست و دقیق معلوم نگردد و شناخته نشود . علی علیه السلام در اسرار و رموز مرگ می‏فرمایند: «ایها الناس، كل امری لاق ما یفر منه فی فراره؛ والاجل مساق النفس، والهرب منه موافاته . كم اطردت الایام ابحثها عن مكنون هذا الامر فابی الله الا اخفاءه . هیهات! علم محزون!» . [۱] «هر كه از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبرو خواهد شد! چرا كه اجل در كمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است! وه كه چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواست‏خدا این بود كه این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!». اما در میان این پدیده‏های میرا و فانی، تنها انسان است كه از این سرنوشت، یعنی مردن خبر دارد . همه جانداران می‏میرند، ستارگان و كهكشان‏ها فرو می‏پاشند، اما نمی‏دانند كه می‏میرند و نمی‏فهمند كه خواهند مرد! جز انسان كه می‏داند و می‏فهمد كه خواهد مرد. انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست . بلكه به‏تدریج‏با مفهوم مرگ آشنا می‏شود. موجوداتی كه مرگ ندارند و نیز موجوداتی كه از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته نگران هم نیستند . اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصا با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ، بر ذهن و اندیشه او سنگینی می‏كنند:

- مرگ یعنی چه؟

- چرا باید مرد؟

- چگونه می‏میریم؟

- بعد از مرگ چه می‏شود؟

- چه كسی یا كسانی از راز مرگ آگاهند؟

- می‏توان مرگ را چاره‏جویی كرد؟

- آیا روحی داریم كه با مرگ نابود نشود؟

- سرگذشت این روح - اگر باشد - پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟

- سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟

- و ده‏ها پرسش دیگر.

و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسش‏ها، تلاش كرده است . اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانه‏بافان و اسطوره پردازان، هر یك به نوعی به این پرسش‏ها پاسخ داده‏اند؛ اما مرگ برای انسان همچنان یك معما و راز ناگشوده است. اینك در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگ‏اندیش، برای حل این معما بهره گیریم.

مرگ چیست؟

اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی كرد باید گفت كه: مرگ پایان زندگی دنیوی است . چنانكه علی علیه السلام می‏فرمایند: «الموت غایته». [۲] و «بالموت تختم الدنیا». [۳] این تعریف در عین سادگی، واقعی‏ترین تعریف مرگ است . به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان می‏رسد . مرگ به همه مسئولیت‏ها، تلاش‏ها، آرزوها و هدف‏های دنیوی انسان پایان می‏بخشد . اما از این تعریف چیزی كه می‏فهمیم آن است كه مرگ زندگی را به پایان می‏رساند؛ ولی درباره خود مرگ و دنیایی كه با مرگ آغاز می‏گردد چیزی به دست نمی‏آید . اكنون به ذكر نكاتی درباره مرگ می‏پردازیم:

۱- مرگ و مشكلات بیان ناپذیرش

امام علی علیه السلام می‏فرمایند:

«وان للموت لغمرات، هی افظع من ان تستغرق بصفة اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا». [۴] مشكلات مرگ چنان پیچیده و دردناكند كه به وصف در نمی‏آیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمی‏شوند . و نیز می‏فرماید: «فغیر موصوف ما نزل بهم». [۵] حالات و عوارضی كه در دم مرگ پدید می‏آیند، قابل توصیف و بیان نیستند . در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را می‏توان مطرح كرد:

اولا: مرگ یك تجربه شخصی است كه شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست می‏دهد . بنابراین نمی‏تواند تجربه‏اش را با دیگران در میان بگذارد . ما كسی را پس از مرگش نمی‏بینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم.

ثانیا: پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است كه اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف كنند، نخواهند توانست: «فلو كانوا ینطقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا». [۶]

ثالثا: جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست . یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بی‏خبریم.

رابعا: اگر قرار است كه انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در كار باشد؛ وگرنه، همه انسان‏ها یكسان عمل خواهند كرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود . مثلا اگر چنین بود كه هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر می‏شد و همه مردم آشكارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را می‏دیدند؛ طبعا همه یكسان عمل می‏كردند . چنانكه در حیات دنیوی غالبا آن جا كه هدف‏ها روشن و نتیجه كار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمی‏گردند.

باری، به هر دلیل، مرگ در هاله‏ای از راز و رمز قرار دارد:

«كس نمی‏داند كه مرگ چگونه وارد خانه می‏شود؟ چه سان جان كسی را می‏ستاند؟ ، چگونه بر جنین در شكم مادر دست می‏یابد؟ او به سراغ جان جنین می‏رود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن می‏نهد؟ یا آن كه مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟». [۷]

۲- وصف عرفی مرگ

گاهی علی علیه السلام به وصف عرفی مرگ می‏پردازد و آن را برابر فهم توده مردم توصیف می‏كند . منظور من از توصیف عرفی، همین است كه مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذات و كامجوئی‏ها بدانیم. [۸] اینك نمونه‏هائی از وصف عرفی مرگ كه بر زبان مولای متقیان علی علیه السلام جاری شده است:

«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است . دوران عافیت‏به بیماری و درد پایان می‏پذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست . مرگی كه دست انسان را از دنیا كوتاه كرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد . با تن لرزه‏ها، دردهای جانكاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، كه از یاران و خویشاوندان و همسران كمك می‏خواهد، اما كاری از دست كسی بر نمی‏آید، و گریه هم سودی ندارد . از افتادن در تنگنای گور و تنها و بی‏كس در گورستان ماندن چاره‏ای نیست . آن گاه كرم‏ها، تكه پاره تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگد كوب كرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد فنا و فراموشی می‏سپارد . تن‏های نازنین می‏گندند و استخوان‏های محكم پوسیده می‏شوند، روح در زیر سنگینی اعمال می‏ماند، و چیزی را كه از غیب شنیده بود با چشم یقین می‏بیند . اما چه سود؟ ! كه دیگر بر كارهای نیك چیزی نمی‏توان افزود و از لغزش‏ها چیزی نمی‏توان كاست». [۹]

در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است كه می‏فرمایند:

«ان الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب». [۱۰]

«مرگ مهمانی است ناخوشایند! كه ناخواسته از یار و دیارمان جدا می‏كند . حریفی كه كسی هماوردش نیست .»

۳- مرگ از نگاه دیگر

آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود . وصفی در حد فهم عموم و برای عامه مردم . اما وصف مرگ به همین جا ختم نمی‏شود . مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است . پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است . یعنی مرگ دریچه‏ای است‏برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.

علی علیه السلام هم می‏فرمایند:

«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منكم لجزعتم و وهلتم وسمعتم واطعتم ولكن محجوب عنكم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب». [۱۱]

مرگ، ما را با دنیای تازه‏ای روبرو می‏كند كه همه عوالم آن برای ما شگفت‏انگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پرده‏ای امكان می‏یابد كه به دست مرگ فرو افتد . و نیز می‏فرماید: «ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید كه: هر كه می‏میرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده می‏شود در باطن چیزی از ما پوسیده نمی‏شود بلكه پایدار می‏ماند». [۱۲] مرگ از همان آغاز حضورش ارزش‏ها را وارونه می‏كند . ما در این دنیا، خلق را می‏بینیم و حق را نمی‏بینیم؛ با مجاز آشنائیم و از حقیقت‏بیگانه . و لذا ارزش‏ها و ارزش گذاری‏های ما براساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است . با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینشهای دیگری اساس ارزش‏ها و ارزیابی‏های ما قرار می‏گیرند .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 9 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.