دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

علیه فرهنگ پیشگی


علیه فرهنگ پیشگی

در باب ضرورت روزنامه نویسی ادبی

۱) روزنامه‌نویسی ادبی پیش از هرچیز یک ضرورت است؛ این بدان معناست که ساخت‌بندی کنش روشنفکری امروز، با توجه به وضعیت انضمامی اینجا و اکنون، بیشتر از هرچیز، بستر شکل‌گیری خود را در برساختن نوع به‌خصوصی از ژورنالیسم می‌یابد. آن ژورنالیسمی که مدنظر است، نه به مثابه یک پیشه که به مثابه یک کنش‌گری ناگزیر جلوه‌گر می‌شود. وضعیت به‌طریقی است که در یک‌سو روزنامه‌نویسی با همه محدودیت‌ها و خطراتش وجود دارد و در سوی دیگر برهوت انفعال روزنامه‌نویسی تنها مجرای تنفسی حیات روشنفکری ایرانی است و رویگردانی از محدودیت‌ها و دشواری‌های آن یا مهاجرت و غربت‌نشینی است که گریزگاهی امن، پرسروصدا و اخته را به «ارمغان» می‌آورد، یا غرق‌شدن در وسواسی آکادمیک که حاصل تلاش‌های «عمیق»اش هیچ‌گاه بر «سطح» حوزه عمومی عمل‌گر نمی‌شود و صرفا نوعی امنیت و تفاخر توخالی را موجب می‌شود. روزنامه‌نویسی در شرایط کنونی ایران در مرز باریک دو نوع رسمیت فرهنگی - که هردو تا مغز استخوان مضحک و سترون به نظر می‌آیند - حرکت می‌کند؛ یکی رسمیت آکادمیک و جاه‌ و ‌مقامی است که «استاد»های دانشگاه «کسب» می‌کنند و دیگری پادـرسمیت فضای مجازی و پرسه‌زنی‌های فرهنگی در دنیای وب است. روزنامه‌نویسی مرز این دو نوع رسمیت/پاد‌رسمیت است؛ عرصه‌ای که تنها بالقو‌گی موجود برای کلیشه‌ای عمل نکردن است. روزنامه تنها جایی است که هم فاقد آن منافع موجود در رسمیت آکادمیک و هم نوشتن در آن حامل نوعی مسوولیت و انضباط روشنفکری است.

۲) همه اینها اما تا جایی برقرار می‌ماند که روزنامه‌نگاری به شغلی برای امرارمعاش بدل نشود و نوشتن در روزنامه حاصل یک انتخاب نباشد. روزنامه‌نویسی فقط تا آنجایی خاصیت سیاسی خویش را حفظ می‌کند که کاملا آماتور باشد. روزنامه‌نویسی نوعی سیاست‌ورزی است و به محض انتخاب آن همچون یک پیشه، یکسره به «سیاست‌پیشگی» تقلیل می‌یابد. پس حرفه روزنامه‌نگاری درواقع چیزی جز اضمحلال کنش روزنامه‌نویسی نیست. آکسیونی سیاسی را درنظر بگیرید، همه آنهایی که در آن شرکت می‌کنند مشغول سیاست‌ورزی‌اند جز آنهایی که درحال سازماندهی و ارایه خدمات به شرکت‌کننده‌گان در آکسیون‌ هستند. نه اعضای حزبی که دعوت به برپایی آکسیون کرده، برپادارنده کنش سیاسی‌اند و نه آنهایی که به‌خاطر حرفه و دیگر ملاحظات مادیشان در متن جمعیت قرار گرفته‌اند. تنها آنهایی که ضرورت روزنامه‌نویسی را دریافته‌اند و به آن ضرورت «تن می‌دهند»، مصداقی برای روزنامه‌نویسی در این یادداشت‌ هستند. محدودیت تعداد کلمه اجازه نمی‌دهد که محتوای نوشته، حجم آن را مشخص کند و «ستون‌نویسی» عملا به عذابی ویرانگر بدل می‌شود؛ همیشه به سطحی‌نویسی متهم می‌شوی و هیچ‌گاه «حق مطلب» ادا نمی‌شود؛ مجبوری حرف‌هایت، حتی آنهایی که کلی و همه‌نگر‌ هستند را به موضوع یا کتابی «تازه» محدود و چارچوب «روزنامه» را رعایت کنی؛ همه اینها نوشتار انتقادی را به متنی پراسترس و پرشتاب بدل می‌کند، متنی که از سویی از وسواس‌های آکادمیک و تخصص‌گرایی افراطی رهایی یافته و از سویی دیگر زیر تیغ سطحی‌نویسی قرار می‌گیرد.

۳) چنین دیدگاهی به روزنامه‌نویسی عملا به برساختن یک استراتژی روشنفکری یا بهتر، یک الگوی زیستی خاص منتهی می‌شود. خواست نغلتیدن به ورطه فرهنگ یا اجتناب از «فرهنگ‌پیشگی» در جامعه ما، با توجه به شرایط خاصی که در دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی حاکم است، الگوی زیستی روشنفکر غربی را ناممکن می‌کند و آلترناتیو «کارگرـروشنفکر» را پیش می‌گذارد. این الگوی زیستی نباید همچون کارگر روشنفکر، یعنی کارگری که مدرن می‌اندیشد، به ادبیات و فلسفه علاقه‌مند است، اوقات فراغتش را با کتاب‌خواندن و تماشای فیلم‌های هنری می‌گذراند و بعضا طبع‌آزمایی هم می‌کند، تعبیر شود. روشنفکرِ کارگر نیز مراد نیست، کسی که فعالیت اصلی‌اش نویسند‌گی است و برای امرار معاش ترجمه و ویرایش و... می‌کند. هر دو این الگوها در جامعه امروز، به طرزی غم‌انگیز، یافتنی هستند؛ اولی، کارگر روشنفکر کم‌کم به اخلاقی طبقه متوسطی خو می‌گیرد و دچار نوعی بیگانگی با طبقه اجتماعی خویش می‌شود، او از سوی اطرافیانش طرد و یکسره سودایی و مالیخولیایی پنداشته می‌شود. دومی، روشنفکر کارگر نیز، آنقدر سر در «آب‌های آرام اما عمیقا گندیده فرهنگ» دارد که جز اطرافیان فرهنگ‌زده‌اش با کسی در ارتباط نیست و بدنه جامعه و مناسبات مادی حاکم بر زند‌گی انسان‌ها را از یاد می‌برد. کارگر- روشنفکر اما، در هر لحظه و مکان، هم کارگر و هم روشنفکر است؛ او از یک سو، حین کارگری، روشنفکری است که «کارش» را نقادانه می‌نگرد و مناسبات مادی آن را مساله‌دار می‌کند و به این ترتیب در محیط آن کار خاص، منظور صرفا محیط فیزیکی نیست و همه مسایل پیرامونی یک پیشه خاص مدنظر است، ویروسی روشنفکری می‌پراکند؛ از سوی دیگر، حین کنش‌گری روشنفکری، کارگری است که مسایل انتزاعی را طوری لمس می‌کند که «مردم» با آن مواجه می‌شوند و این‌بار نوعی تعهد سیاسی منحصر‌به‌فرد را در مسایل فرهنگی و انتزاعی، که تا مغز استخوان به اخلاقیات طبقه متوسط آلوده است، اعمال می‌کند. او مادیات را دچار انتزاع و انتزاع را دچار مادیات می‌کند و تنها چنان زیستی است که دیالکتیکی ماتریالیستی را با «کارکردنی مضاعف» اجرا می‌کند.

حسین ایمانیان