جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

هماهنگی علم و دین از دیدگاه امام خمینی


هماهنگی علم و دین از دیدگاه امام خمینی

امام خمینی در نقد اندیشؤ تعارض علم و دین و اسلام و سیاست می فرماید گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرضمندانه خود را به بی اطلاعی می زنند, زیرا اجرای قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کجروی ها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل, چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود

امام خمینی(س) احیاگر قرن بیستم، بارها بر هماهنگی و تعاضد علم و دین تاکید کرده و بر ضرورت هوشیاری در مقابل تبلیغات موذیانه و شیطنت‏آمیز اندیشه جدایی علم و دین و عدم توانایی دین در اداره ملتها و کشورها اصرار ورزیده و به این نکته مهم که قوانین دینی و اسلامی بر معیار علم و عدل پی‏ریزی شده است، توجه داده‏اند:

"از توطئه‏های مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهه‏های معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آشکارا به چشم می‏خورد، تبلیغات دامنه‏دار و باابعاد مختلف برای مایوس نمودن ملتها و به خصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمی‏تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی‏شود، کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغاتِ ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت‏آمیز، به گونه‏ای طرفداری از قداستِ اسلام می‏باشد. اسلام و دیگر ادیان الهی با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می‏کند و حکومت و سیاست‏و سررشته‏داری، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است، چه اینها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالفت، مسلک انبیای عظام است و مع‏الاسف، تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیون و متدینان بی‏خبر از اسلام، تاثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابه یک گناه و فسق می‏دانستند و شاید بعضی بدانند و این فاجعه بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود." ۱

امام خمینی در نقد اندیشؤ تعارض علم و دین و اسلام و سیاست می‏فرماید: "گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرضمندانه خود را به بی‏اطلاعی می‏زنند، زیرا اجرای قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کجروی‏ها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راه‏بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.

این دعوی به مثابؤ آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعی باید جاری شود و از ستمگری و چپاول و قتل باید جلوگیری شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعای آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است، همان سال که محمدرضا پهلوی می‏گفت که اینان می‏خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند، یک اتهام ابلهانه بیش نیست، زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد، بلکه علم و صنعت مورد تاکید اسلام و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است که بعضی روشنفکران حرفه‏ای می‏گویند که آزادی در تمام منکرات و فحشا حتی هم جنس‏بازی و از این قبیل، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند، گرچه غرب و شرقزدگان به تقلید کورکورانه آن را ترویج می‏کنند."۲

● نقد اندیشؤ تعارض علم و دین در غرب

مسلم است که در حوزؤ فکری غرب همواره تعارضاتی موردی، میان دو مقولؤ علم و دین وجود داشته است، به نحوی که اندیشؤ تعارض را از مرحلؤ پندار صرف به مرحلؤ واقعیت (حداقل در ظاهر برخی موارد) می‏رساند، اما سخن در این است که :

الف) آیا صرفاً با دیدن ظاهر مواردی از تعارض، باید به اندیشؤ جدایی علم و دین، تن داد؟ یا آنکه می‏توان اغلب یا همؤ آن موارد خاص را، به گونه‏ای تبیین و توجیه کرد که تعارض به نحوی غیر جانبدارانه از بین برود.

ب) بر فرض پذیرش تعارضاتی موردی، آیا می‏توان با وجود تنها چند مورد خاص از تعارض، آن را به حیطؤ یک دین یا مطلق حوزؤ دین سرایت داد و قائل به تعارض علم و دین، به طور مطلق شد؟ یا آنکه هر دینی دارای ویژگیهایی است که مانع از این سرایت می‏شود.

در ارزیابی اندیشؤ غربیان در باب تعارض علم و دین، توجه به این نکته ضروری است که آنچه اکنون در غرب، تحت عنوان جدایی یا تعارض علم و دین مطرح است، در حقیقت حوزؤ یک دین خاص را نشانه نگرفته، بلکه با تعمیم موارد تعارض به کلیت دین، اندیشؤ منافی بودن علم با مقوله‏های دینی را تبلیغ می‏کند. در حقیقت بانیان این اندیشه، درصددند تا با دلایل جزیی که در حیطؤ یک دین خاص وجود دارد، جدایی از توجه به خصوصیات ویژؤ هر دینی، تمامی ادیان و از جمله اسلام را زیر سوال ببرند. لذا پاسخ به سوالات فوق از مهمترین و اساسی‏ترین محورها در نقد و تحلیل این اندیشه توسعه‏طلبانه است. در پاسخ این سوالها نکاتی به نظر می‏رسد که در زیر، بدان اشاره می‏کنیم:

۱) در میان ادیان، ادیان باطلی وجود دارند که صرفاً ساخته و پرداخته دست بشر است و فاقد ریشؤ فطری و الهی است و منشا انحرافات عظیمی شده و باعث پاره‏ای از این تعارضها شده است.

۲) برخی از ادیان مانند مسیحیت و یهودیت گرچه ریشه‏های الهی و فطری دارند، اما از تحریف و دستبرد بشر محفوظ و مصون نمانده است.

۳) بعضی از تعالیم ادیان حق که ریشؤ فطری و الهی دارد و از تصرف بشر و عناصر بشری به دور مانده است، امکان دارد به طور نادرست تفسیر شود و بین آن تفاسیر و علم تعارض رخ دهد.

۴) پاره‏ای دیگر از این تعارضها، معلول پیش‏فرضها و پیش‏داوریهای افرادی است که یا در دین‏شناسی تخصص ندارند و یا در علوم، کارشناس نیستند.

۵) گاهی تعارض، بدوی است و با اندکی تامل و دقت برطرف می‏شود و نظر به اینکه بشر به ابعاد مختلف قضیه توجه ندارد، تصور می‏کند که تعارضی وجود دارد.

۶) گاهی نظریؤ علمی صرفاً فرضیه است به همین جهت، توانایی مقابله با نظریه قطعی دین را ندارد.۳

۷) گاهی هم نظریؤ دینی، قطعی نیست و صرفاً ظنّی است و قابل بحث و بررسی می‏باشد. باید دانست که منشا اصلی اندیشؤ تعارض علم و دین در غرب، سه نکته‏ای است که در بندهای ۱، ۲ و ۳ بدان اشاره شد. در کلیؤ مراحل تضاد علم و دین در غرب، ردّ پایی ازاین سه سهل انگاری انحراف زا دیده می‏شود. تحریف، تفسیر نابجا و پیش‏داوریهای افراد بی‏صلاحیت موجب آن شده که در کلیؤ مراحل، میان نفس دین و علم، تعارض به نظر آید. برای آنکه بهتر به حقیقت این نکته‏ها واقف شویم باید دو عنصر علم و دین را در کلیه مراحل بررسی کنیم:

۱) بـررسی مراحـل رابطؤ علم و دین در غرب

به طور مختصر رابطؤ علم و دین را می‏توان در چند مرحله زیر بیان کرد:

۱ـ۱) رابطؤ علـوم عقلـی و دین: نظر به اینکه مسیحیت تحریف شده است و اصول اعتقادی کلیسا صرفاً بدعت و نوآوری انحرافی در دین است، با عقل در تعارض و تنافی است. عقایدی چون تثلیث یا وحدت پدر، پسر و روح القدس ( Irixity) و اینکه خدای پدر در آسمان یا بهشت است و مانند آن، با عقل و مبانی عقلی ناهماهنگ است: "لقد کفر الذین قالوا ان اللّه ثالث ثلاثة."۴

۲ـ ۱) دین و علوم تجربی: داستان تقابل کلیسا و دانشمندان در تاریخ اروپا معروف و شنیدنی است. مسائل طبیعی که در کتاب مقدس ذکر شده و تصویری که از سوی متفکران یونان دربارؤ عالم طبیعت ارائه شده است از طرف ارباب کلیسا، تفسیر صحیح و خلل ناپذیری تلقی می‏شد و این آرای علمی به عنوان حقایق مقدس و دینی مطرح می‏گردید. میان علوم طبیعی و عقاید دینی و فلسفی نوعی هماهنگی ایجاد شده بود که بطلان برخی از آنها مانند قضیؤ "زمین محوری" باعث دگرگونی در اجزای دیگر علوم می‏شد. در مقابل آرای جدید هیچ نرمشی نبود و در نهایت پیروزی علم، دین را کنار زد و عقیدؤ نوینی به نام جدایی علم و دین پدید آمد.

۳ ـ۱) دین و اندیشه‏های علمی و اجتماعی: در قرون وسطی، کلیسا و حکومت دینی مسیحیت در غرب، حاکم بود و نظر به اینکه دینی انحرافی و تحریف شده بود۵ پی‏آمدهای وخیمی چون بردگی، فئودالیسم، استبداد، جهل، جنگهای مذهبی و خشونت کلیسایی را به دنبال داشت. به همین دلایل این دوره برای غربیان ناخوشایند و رنج آور بود. لذا علیه آن قیام کردند و دورؤ جدید تاریخ غرب آغاز شد.

از مهمترین مبانی فکری انقلاب عصر نوین در غرب علیه نظام گذشته، جدایی دین از امور دنیا اعم از سیاست، مدیریت، حکومت، اقتصاد و دیگر عرصه‏های اجتماعی بود.

در این دوره سکولاریسم و لیبرالیسم حاکم شدند و دیگر، جایی برای برنامه‏های جامع و کلان دین در صحنؤ اجتماع نبود و تنها مرجع و حجت در امور، علوم انسانی و اجتماعی بود. دین در حد یک احساس درونی شخصی و مراسمی معزل از امور دنیا و فعالیتهای اجتماعی خلاصه می‏شد. این طرز تفکر را که مخالفان تفکر دینی ترویج می‏کردند، به عللی متولیان امور دینی و مذهبی مسیحیت نیز قبول کردند و بدین ترتیب نزاع دین و عقل بشری و تعارض علم و دین در همؤ عرصه‏ها به پیروزی عقل بشری و محصولش علم، و شکست و نابودی آنچه در غرب به دین موسوم بود گردید.

متاسفانه درک این نکتؤ عمیق و دقیق، که آنچه در غرب با علم جنگید و شکست‏خورد، در واقع دین الهی نبود، بلکه بدعتها و نوآوریهای دینی بود که هیچ سازگاری با دین حقیقی نداشت "یحرفون الکلم عن مواضعه"۶، بر دانشمندان علوم نیز مخفی‏ماند و به جهت همین غفلت، موافق و مخالف، ضربه‏ای عظیم بر دین وارد کردند و در نهایت، دین و حاکمیت آن از صحنؤ اجتماع کنار رفت.

امروزه نیز فروغ ایمان و شمع فطرت خداجو در اعماق جان عده‏ای از مردم غرب وجود دارد و اکثر مردم، به خدا و معنویت ایمانی و متافیزیک عقیده دارند، اگرچه ضعیف است و نیاز به الگوی نوین منطق معرفت و تحولات عظیم، تحت رهبریهای عالمان واقعی دین دارند. به هرحال، مشکل اصلی غرب و متفکران غربی، عدم درک صحیح از اسلام و مبانی آن است؛ اسلامی که ریشه در اعماق جان انسان دارد. امام خمینی می‏فرماید: "ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن کریم بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی‏بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است."۷ همو طرح اندیشؤ جدایی علم و دین را از دسیسه‏های استکبار جهانی دانسته و همگان را بدان توجه می‏دهد.۸

متفکران مسلمان، همواره با توجه به این نقاط کور در حوزؤ فکر دینی غرب و نیز عنایت به ویژگیهای چالش زای علم و تمدن جدید غرب، به نقد و تحلیل اندیشؤ تعارض علم و دین پرداخته و جامعؤ خویش را از گرفتاری در دامی بزرگ بازداشته‏اند. از جملؤ این اندیشمندان امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری هستند که با وقوف کامل، بدین امر علاوه بر دوری از آفات اندیشه‏های غربی سعی نمودند تا جایگاه علم و دین را با توجه به شرایط خاص معرفتی ما و در زمینه‏های باورهای دینی ـ اسلامی ، ترسیم کنند. استاد فرزانه، در کلام نقّادانؤ خویش همواره ریشه‏های جدا انگاری علم و دین را در غرب مدّنظر داشتند و با تبیین و توضیح مفصّل این موارد، توانستند به خوبی از عهدؤ دفاع از حریم دین و دیانت برآیند. لذا در باب نقد تفکر غرب، همواره دیدگاههای حکیمانؤ آن شهید فرزانه، برترین و بارزترین نظریات ارائه شده است.

۲) ریشه‏های جدا انگاری علم و دین از منظر امام خمینی

۱ـ ۲) نقش استعمار در جدایی علم و دین

امام خمینی باآگاهی کامل از نقش سیاستهای استعماری در جدایی علم و دین و جوانان دانشگاهی از روحانیون می‏فرمایند:

"تاکنون دست خیانت استعمار به وسایل مختلفه، فاصلؤ عمیق بین طبقه جوان و مسائل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده و طبقؤ جوان را به روحانیون و اینها را به آنها، بد معرفی نموده و در نتیجه وحدت فکری و عملی از بین رفته و راه را برای مقاصد شوم اجانب باز نموده است و تاسف بیشتر، آنکه همین دستگاههای مزبور نگذاشته‏اند طبقه تحصیلکرده به احکام مقدسه اسلام به خصوص قوانین تشکیلاتی و اجتماعی و اقتصادی آن توجه کنند و با تبلیغات گوناگون وانمود نموده‏اند که اسلام جز احکام عبادی مطلبی ندارد، در صورتی که قواعد سیاسی و اجتماعی آن بیشتر از مطالب عبادی آن است."۹

امام خمینی با تاکید بر شناسایی ریشؤ استبداد و استعمار و تلاش طبقؤ تحصیلکرده در بر انداختن آن به دانشگاهیان سفارش می‏کنند تا برای شناخت اسلام مطالعه کرده و تحت تاثیر تبلیغات مغرضانؤ اجانب واقع نشوند:

اینجانب اکنون روزهای آخر عمر را می‏گذرانم و امید دارم که خداوند تعالی به شما طبقؤ تحصیلکرده توفیق دهد که در راه مقاصد اسلامی که یکی از آن، قطع ایادی ظالمانه و برانداختن ریشؤ استبداد و استعمار است کوشش کنید و قوانین آسمانی اسلام را که برای تمام شئون زندگی از مبدا وحی نازل شده است و عملی‏تر و سودمندتر از تمام فرضیه‏ها است مطالعه کنید و در تحت تاثیر تبلیغات مغرضانؤ اجانب واقع نشوید."۱۰

۲ ـ ۲) تبلیغات دامنه‏دار علیه منادیان دین

امام خمینی ضمن تاکید بر هماهنگی منادیان علم و دین، به تبلیغات دامنه‏دار چند صد ساله علیه دین و منادیان دینی اشاره کرده و یکی از ریشه‏های جدا انگاری حوزه و دانشگاه را همین تبلیغات مسموم می‏دانند:

"مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد[روحانیت] شکسته شود و تبلیغات دامنه‏دار آنها و عمّال آنها در چند صدسال موجب شده که مقداری از روشنفکران را از آنها جدا و به آنها بدبین کنند تا جبهؤ دشمن، بی‏معارض شود. اگر احیاناً در بین آنها کسانی بی‏صلاحیت خود را جابزنند، لکن نوع آنها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پای‏بند اصول و فروع دیانت نموده، به رغم اجانب و عمّال آنها باید این قدرت را تایید و حفظ نمود و با دیدؤ احترام نگریست."۱۱

امام خمینی بر این باور است که: "روحانیت قدرت بزرگی است که با از دست‏دادن آن، خدای نخواسته، پایه‏های اسلام فرو می‏ریزد و قدرت جبار دشمن، بی‏معارض می‏شود."۱۲

۳ـ ۲) اختلاف انداختن بین دانشگاهی و روحانیت

امام خمینی یکی از ریشه‏های جدا انگاری علم و دین و دانشگاه و حوزه را اختلافاتی می‏داند که بین آنها می‏اندازند. ایشان دربارؤ منشا مصیبتها خطاب به دانشگاهیان می‏فرمایند:

"این مصیبتهایی که الاَّن ما می‏کشیم و کشیدیم برای این بوده است که از هم جدا بوده‏ایم. ما و شما در یک مجمعی با هم صحبت نکردیم که ببینیم چه می‏گوییم، شما چه می‏گویید، ما با قضات دادگستری از هم جدا بودیم، ما با دانشگاه از هم جدا بودیم، دانشگاهیها را آنها جوری کرده بودند که ما به آنها بدبین بودیم و ما را جوری کرده بودند که آنها به ما بدبین بشوند، ما از هم جدا بودیم..." ۱۳

"دانشگاهی را با دانشگاههای ما از هم جدا کردند، آنها، اینها را یک جور طرد می‏کردند و اینها [آنها را]، که تفصیل‏اش زیاد است." ۱۴

امام خمینی به ضرورت شناسایی این عوامل و دفع آن به دست حوزه و دانشگاه تاکید می‏کنند.۱۵

۴ ـ ۲) نظریؤ جدایی دین از سیاست

امام خمینی یکی از ریشه‏های جدا انگاری علم و دین و حوزه و دانشگاه را، تفکر انحرافی جدایی دین از سیاست می‏دانند:

"این معنا که دین از سیاست جدا است این مطلبی است که استعماریها انداخته‏اند در ذهن مردم و می‏خواهند به واسطه این، دو فرقه[را] از هم جدا کنند؛ یعنی آنهایی که عالم دینی هستند علیحده‏شان کنند و آنهایی که غیر عالم دینی هستند علیحده‏شان کنند."۱۶

امام خمینی بر عینیت سیاست و دیانت و هوشیاری حوزه و دانشگاه در برابر تفکر انحرافی سکولاریستی تاکید می‏کنند.

۵ ـ ۲) بی‏خبری از اسلام

امام خمینی یکی از ریشه‏ای جدا انگاری علم و دین را بی‏خبری از اسلام و عدم تعهد به قوانین اسلامی و اخلاقی می‏دانند و ریشؤ اصلی بدبینی جوانان به اسلام و عدم تربیت صحیح آنها را، عدم آگاهی مربیان آنها از اسلام می‏دانند:

" آنهایی که در تربیت بچه‏ها وارد بودند، اصلاً کاری[نداشتند] به اینکه این بچه تربیت اسلامی بشود تا یک روح بزرگ پیدا بکند که تحت سلطؤ اجانب واقع نشود و تحت سلطؤ داخل هم واقع نشود. وقتی اینها خودشان تعهد اسلامی نداشتند، بچه‏های ما هم همان طور تربیت می‏شوند، گروه گروه در دانشگاهها می‏رفتند و گروه گروه از دانشگاهها بیرون می‏آمدند و از اسلام خبری نبود و از تعهد اسلامی و اخلاق اسلامی خبری نبود."۱۷

۶ ـ ۲) جداسازی مراکز فرهنگی و علمی جدید و قدیم

یکی از ریشه‏های جدا انگاری علم و دین جداسازی دو مرکز حساس حوزه و دانشگاه بود. امام خمینی در این باره می‏فرمایند:

"مراکز علمی و فرهنگی قدیم و جدید و روحانیون و دانشمندان فرهنگی و طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفکر جامعه هستند و از نقشه‏های اجانب، کوشش در جدایی این دو قطب و تفرقه‏اندازی بین این دو مرکز حساس آدم ساز بوده و هست. جدا کردن این دو مرکز، در مقابل یکدیگر قرار دادن آنها و در نتیجه خنثی کردن فعالیت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگترین فاجعه‏های عصر حاضر است. فاجعه‏ای که ما و کشور ما را تا آخر به تباهی و نسل جوان ما را که ارزنده‏ترین مخازن کشور است، به فساد می‏کشند."۱۸

۷ ـ ۲) تفکر سراپا شرقی یا غربی

امام خمینی یکی از ریشه‏های جدایی علم و دین را القای تفکر سراپا شرقی یا غربی می‏دانند و در این باره می‏فرمایند:

"درد این است که کشور ما را آن طور در این سنین زیادی که خارجیها پا باز کردند به آن و خصوصاً در این ۵۰ سال دورؤ سیاه پهلوی آن طور تبلیغات کرده بودند و کردند که آنها می‏خواهند در ذهن ملت ما و جوانهای ما متمرکز کنند که ایران، اسلام از عهده اینکه یک علمی را، تخصصی را، یک صنعتی را ایجاد کند عاجز است... می‏گویند باید ما تمام چیزها را از سرتا به پا باید ما غربی بشویم یا شرقی باشیم."

امام خمینی ضمن تاکید بر ضرورت انقلاب فرهنگی و القای اینکه دشمن می‏گوید اینها با تخصص مخالفند می‏فرماید: "خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم، ما با علم مخالف نیستیم، با نوکری اجانب مخالفیم، ما می‏گوییم که تخصصی که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا به دامن شوروی بکشد یا چین، این تخصص، تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده. ما می‏خواهیم متخصصینی در دانشگاه تربیت بشوند که برای ملت خودشان باشند، نه برای کشاندن دانشگاه به طرف شرق یا غرب."۱۹

۸ ـ ۲) آموزشهای شرقی و غربی در دانشگاهها

از منظر امام خمینی یکی از ریشه‏های جدایی دانشگاهها از دین، آموزشهای شرقی و غربی است:

"اتفاقی نیست که مراکز تربیت و تعلیم کشورها و از آن جمله کشور ایران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصاً غربیها و اخیراً آمریکا و شوروی قرار گرفت و زبانها و قلمهای غربزدگان و شرقزدگان آگاهانه یا ناآگاه و اساتید غربزده و شرقزده دانشگاهها در طول مدت تاسیس دانشگاهها خصوصاً دهه‏های اخیر این خدمت بزرگ را برای غرب و شرق انجام دادند... هجوم دانشجویان پس از طی کردن دوره‏های تحصیلی با آموزشهای غربی و شرقی در دبیرستانها و دانشگاههای ایران به سوی غرب و احیاناً شرق که ره‏آوردی جز فرهنگ غربی و شرقی نداشت، چنان فاجعه‏ای به بار آورد که همؤ ابعاد جامعه ما را بی‏قید و شرط وابسته بلکه تسلیم به ابرقدرتها کرد به طوری که جامعه ما با ظاهری ایرانی‏ـ اسلامی محتوایی سرشار از غرب و شرقزدگی داشت."۲۰

همو به انحراف تاریخی فرهنگ ما اشاره می‏کند و می‏فرماید:

"البته انحراف فرهنگ ما ریشه تاریخی دارد و ما امروز مواجهیم با استادان و معلمانی بر پایه همین تربیت و با فرهنگی غربی که با مصالح اسلام و کشور ما به هیچ وجه وفق نمی‏دهد. تمام وابستگان و انگلهای خارجی، زاییده شده از این دانشگاه غربی بوده‏اند. اجانب با فعالیت خود، مدارس و دانشگاههای ما را از محتوا خالی کردند."۲۱

۹ ـ ۲) ممانعت از وحدت دو قشر متفکّر حوزه و دانشگاه

یکی از عوامل جدا انگاری علم و دین ایجاد ممانعت از وحدت علم و دین و حوزه و دانشگاه بود. امام خمینی ضمن بررسی این عامل می‏فرماید:

"اساس این بود که اسلام را از بین ببرند، تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایی هستیم، تاریخ اسلام را می‏خواست از بین ببرد، موفق نشد، همه چیز را اینها می‏خواستند از بین ببرند، موفق نشدند. همه چیز را اینها می‏خواستند از بین ببرند، اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهایی که برای اسلام کار می‏کردند یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به اسم اینکه اینها مرتجع هستند. از این طرف هم دانشگاهیها یک دسته فکلی آنجا نشستند برای خودشان چه می‏کنند، به ما می‏آمدند این طور تزریق می‏کردند که اینها یک دسته بی‏دین و ریش تراش و فکلی، به‏شمار می‏آمدند از آن طرف می‏گفتند اینها یک دسته انگلیسی‏اند.... می‏خواستند وحدت کلمه‏ای که امکان داشت بین این دو قشر متفکر پیش بیاید، نگذارند. خدا خواست که در یک برهه از زمان، این دو قشر با هم شدند، هر دو یک قصد داشتند، هر دو یک مطلب داشتند. و حالا باز همان قضایا[را] می‏خواهند پیش بیاورند، باز دانشگاهیها را از مدارس قدیمه جدا کنند."۲۲

۳) علم جدای از دین از منظر امام خمینی

امام خمینی ضمن تاکید بر نارساییهای علم و نیاز بشر به دین، بر این باور است که علم بدون ایمان، منشا بسیاری از شقاوتها می‏شود:

"اگر گمان کنید یا گمان کنیم که علم منشا سعادت است، ولو هرچه باشد، این یک اشتباهی است، بلکه گاهی علم منشا بسیاری از شقاوتها است، "چو دزدی با چراغ آید گزیده‏تر برد کالا" حکیم سنایی ظاهراً مال اوست، اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد، مسیرش مسیر انبیا نباشد، منشا مفاسد بسیار می‏شود. اکثر این دین سازیها که بوده است اینها از طبقه ملّاها بودند. ملّاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنبال مسیر انبیا نبوده‏اند، اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات واهی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد یا ضرر دارد."۲۳

ایشان ضمن تاکید بر ارزش علم همراه با دین۲۴ دربارؤ "فساد علم بدون دین و ایمان"۲۵ می‏فرماید:

"آن چیزی که ملتها را می‏سازد، فرهنگ صحیح است. آن چیزی که دانشگاه را بارور می‏کند که برای ملت مفید است، برای کشور مفید است، آن عبارت از آن محتوای دانشگاه است، نه درس است. صنعت ماعدای ایمان فساد می‏آورد، علم ماعدای ایمان فساد می‏آورد، "اذا فَسَدع العالِم فسد العالَم" هرچه علم بیشتر شد، فسادش هم بیشتر است."۲۶

۴) هماهنگی علم و ایمان از منظر امام خمینی

امام خمینی ضمن اشاره به اقسام سه گانه علم، به علم نافع و علم مذموم اشاره کرده و راه شناسایی آن را ارائه می‏دهد و به هماهنگی علم و ایمان و تخصص و تعهد تاکید می‏کنند:

"بدان که بسیاری از علوم است که بر تقدیری، داخل یکی از اقسام ثلاثه است که رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ ذکر فرمودند؛ مثل علم طب، تشریح، نجوم، هیئت و امثال آن، در صورتی که نظر آیت و علامت به سوی آنها داشته باشیم. و علم تاریخ و امثال آنها، در صورتی که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم. پس آنها داخل شوند در "آیؤ محکمه" که به واسطؤ آنها علم به اللّه یاعلم به معاد حاصل یا تقویت شود، و گاه شود که تحصیل آنها داخل در "فرضیؤ عادله" و گاه داخل در "سنت قائمه" شود. و اما اگر تحصیل آنها برای خود آنها یا استفادات دیگری باشد. پس اگر ما را از علوم آخرت منصرف نمودند، به واسطؤ این انصراف بالغرض، مذموم شوند و الّا ضرر و نفعی ندارند، چنانچه رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله وسلم ـ فرمودند. پس کلیؤ علوم تقسیم می‏شوند به سه قسمت. انسان عاقل پس از آنکه فهمید که با این عمرهای کوتاه، وقت کم و موانع و حوادث بسیار نمی‏تواند جامع جمیع علوم و حائز همه فضایل شود، باید فکر کند که در علوم کدام یک به حال او نافعتر است و خود را به آن مشغول کند و تکمیل آن نماید و البته در بین علوم آنچه به حال حیات ابدی و زندگانی جاویدان انسان نافع است، بهتر از همه است و مهمتر از جمیع آنها است و آن علمی است که انبیا ـعلیهم السلام ـ و اولیا امر به آن نمودند و ترغیب به آن کردند و آن عبارت از علوم ثلاثه است، چنانچه ذکر شد."۲۷

۵) علوم دنیایی و اخروی از منظر امام خمینی

امام خمینی علوم را به طور مطلق با دو قسم دنیایی و اخروی تقسیم کرده و می‏فرمایند:

"علوم مطلقاً منقسم می‏شود به دو قسمت: یکی علوم دنیایی که غایت مقصود در آنها، رسیدن به مقاصد دنیویه است و دیگر علوم اخرویه که غایت مقصد در آنها، نیل به مقامات و درجات ملکوتیه و وصول به مدارج اخرویه است و پیش از این اشاره شد به اینکه غالباً امتیاز این دو نحوه علم، به امتیاز نیات و مقصود است." ۲۸

۶) نقش عرف در هماهنگی علم و دین از منظر امام خمینی

امام خمینی به اعتبار و کاربرد عرف در شریعت و دین بر هماهنگی علم و دین تاکید کرده و برای عرف در دو جا نقش و کاربرد قائل است:

۱) فهم معانی و عبارتها.

۲) درک موضوعات و مصادیق.

علم نیز مانند عرف، حاصل کوشش فکری بشر و فهم اندیشه بشری است که انس با آن از شرایط اجتهاد به حساب می‏آید.

امام می‏فرماید:

"از جمله شرایط اجتهاد، انس به محاورات عرف و فهم موضوعات عرفی است؛ همان عرفی که محاورت قرآن و سنت بر طبق آن صورت گرفته است. شرط اجتهاد دوری جستن از خلط دقایق علوم عقلی و معانی عادی عرفی است.از این رو، در موارد بسیاری در این زمینه خطا رخ می‏دهد، چنانکه برای بعضی از ژرف‏اندیشان در علوم عقلی این مشکل بسیار پیش می‏آید که معانی عرفی بازاری و رایج میان اهل لغت را که قرآن و سنت براساس آن نازل شده، با دقتهایی که خارج از فهم عرف است می‏آمیزند تا آنجا که گاهی اصطلاحات فلسفی و عرفانی بامفاهیم عرفی آمیخته می‏شود."۲۹

علامه طباطبایی نیز دلیل عدم مخالفت شرع با بنای عقلا را فطری بودن آنها می‏دانند: "و من الضروری ان الشریعة لاتناقض الفطرة الطبیعة، فما حکم به العقل حکم به الشرع."۳۰ امور فطری، علوم و آنچه ناشی از فطرت اجتماعی انسانها است را در بر می‏گیرد و برای حفظ نظام جامعه ضروری است و با سیرؤ عقلایی و بنای دانشمندان در علوم مختلف مساوی و هماهنگ است. به علاوه احکام عقل عملی از قبیل حسن عدل و قبح ظلم نیز داخل در بنای عقلا است.

۷) دیدگاه امام خمینی در سیرؤ عقلا

امام خمینی در مباحث اصولی خویش، عمده‏ترین دلیل بر حجیّت خبر واحد را سیرؤ عقلا دانسته‏اند.

از این مطلب می‏توان معیاری به دست آورد که در علوم هم به کار می‏آید و در سیرؤ عقلا و علوم مختلف نیز دلیل حجیت و هماهنگی آن با دین خواهد بود. امام خمینی پس از نقد و بررسی بنای عقلا در مورد اجتهاد و تقلید نادانان از دانایان به ایراد اشکال از تایید بنای عقلا در رجوع به علم واهل خبر پرداخته و می‏فرماید:

"اینکه رجوع نادان در هر موردی به دانایان مرتکز عقلا باشد، معلوم و روشن است... بنابراین بر اصل سیرؤ عقلایی، اشکالی وارد نیست و ارتکاز قطعی عقلایی بر اصل تقلید و رجوع نادان با دانایان در هر موردی است."۳۱

۸) ترابط علم و دین با فطرت انسانی

ایشان در بحث اجتهاد و تقلید درباره ترابط علم و دین با بنای عقلا یا فطرت انسانی می‏فرماید:

"این بنای عقلا یا فطرت انسانی در جایگاهی است که هر انسانی از آن دست‏بردار نخواهد بود، مگر آنکه صریحاً بگوید: ای عقلا! دیگر در آنچه نمی‏دانید به پزشکان و صنعتگران و کشاورزان( و اهل علوم مختلف) مراجعه نکنید، مگر آنکه با سخن آنان برای شما علم قطعی به دست آید و جز این عمومات برای جلوگیری از این سیره کافی نیست، زیرا این امور ارتکازی است که انسان در زندگی‏اش بر این ارتکاز، آفریده شده است. در جایگاهی از استحکام و رسوخ می‏باشد که اصلاً به ذهن او خطور نمی‏کند که غرض شارع از آن عمومات، جلوگیری و ریشه‏کن کردن آن سیرؤ عقلایی باشد. تا با سخن روشنی بر این معنی تصریح نماید..."۳۲

ا مام خمینی در تبیین حجیت دستاوردهای قطعی علوم می‏فرماید:

"آنچه در جلوگیری از پیروی گمان وارد شده برای جلوگیری از سیرؤ عقلا صلاحیت ندارد، زیرا نمی‏توان با مثل عموم آیؤ "ان الظن لایغنی من الحق شیئاً." و سایر آیات و عمومات و اطلاعات، عقلا و دانشمندان را از گرایش به این امور فطری و بناهای محکم باز داشت، چون اصلاً به ذهن آنان خطور نمی‏کند که مانند آن عمومات، از این گونه ارتکازات ردع و منعی نماید. پس در این امور فطری غالباً به ذهن آنان خطور نمی‏کند که احتمال خلافی بدهند مگر با اخطار(خاص). پس برای جلوگیری آنان از مثل این امور جز تصریح چاره‏ای نیست."۳۳

۹) وحدت علم و دین مهمترین عامل برای رشد و تعالی انسان

امام خمینی ضمن تاکید بر هماهنگی علم و دین، به عنوان عقل و شرع برای نیل انسان به زندگی شرافتمندانه به نقشه‏های شوم استکبار اشاره کرده، می‏فرماید:

"از جمله نقشه‏ها که مع‏الاسف، تاثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشته و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است، به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفته‏اند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله‏گاه عالم دانستند... رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو، افتخاری پر ارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه، کهنه‏پرستی و عقب‏ماندگی است، بی‏اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویت است، از نشانه‏های روشنفکری و تمدن و در مقابل تعهد به این امور نشانؤ عقب‏ماندگی و کهنه‏پرستی است."۳۴

باری حضرت امام خمینی همواره سعادت و نجات را در پرتو وحدت علم و دین می‏داند و می‏فرماید:

"... باید هوشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه‏های شیطانی، شما را به سوی این چپاولگران بین‏المللی نکشند و با ارادؤ مصمم و فعالیت و پشتکار خود به وضع وابستگیها قیام کنید و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد و اگر خودی، خود را بیابد و یاس را از خود دور کند و چشم داشت به غیر خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همؤ کار و ساختن همه چیز را دارد و آنچه انسانهای شبیه به اینان به آن رسیده‏اند، شما هم خواهید رسید، به شرط اتکال به خداوند تعالی و اتکا به نفس و قطع وابستگی به دیگران و تحمل سختیها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطؤ اجانب."۳۵همو ضمن تاکید بر هوشیاری به اندیشؤ جداسازی حوزه و دانشگاه و حوزؤ علم و دین، بر ضرورت همکاری و هماهنگی حوزه و دانشگاه برای نیل به وحدت علم و دین تاکید نموده و می‏فرماید:

"توصیؤ این جانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هرچه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشه‏ها و توطئه‏های دشمن غدار غافل نباشند."۳۶

محمدجواد حیدری کاشانی

پاورقیها:

۱۵. همان

۱۷. همان، ج۱۴، ص۱۵۲

۱۸. همان، ج۹، ص۸۷

۱۹. همان، ج۱۴، ص۲۳۲ ـ ۲۳۳

۱۳. همان، ج۵، ص۵۲

۱۴. همان، ص۴۸

۱۶. همان، ص۱۰۸c

۱۰. صحیفه نور ج۱، ص۱۵۰

۱. ر.ک: وصیتنامه الهی ـ سیاسی امام خمینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ص۹

۱۲. همان

۱۱. همان ج۲، ص۲۰

۲۶. همان

۲۷. چهل حدیث، ص۳۹۶ ـ ۳۹۷

۲۸. همان، ص۴۱۲

۲۰. همان، ج۱۵، ص ۱۶۰

۲۱. همان، ص۱۹۲

۲۲. همان، ج۱۱، ص۱۹۵ ـ ۱۹۶

۲۳.صحیفه نور، ج۶، ص ۲۴۸

۲. همان ص ۹ ـ ۱۰

۲۴. همان، ج۱۷، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹

۲۵. همان، ج۱۷، ص۱۱۴

۲۹. امام خمینی، الرسائل، ج ۲(قم، علمیه) اجتهاد و تقلید ص۹۶

۳۰. علامه محمدحسین طباطبایی، حاشیة الکفایه، ص۱۸۸

۳۱. تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۷۳ ـ ۱۷۵، ۲۰۰ ـ ۲۰۲

۳۲. همان، ج۳، ص۱۶۵

۳۵. همان

۳۳. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۲۳

۳. محمد فنایی اشکوری، معرفت شناسی دینی(تهران: انتشارات برگ)، ۱۳۷۴

۳۶. همان، ص۱۴

۳۴. ر.ک: وصیتنامه الهی ـ سیاسی امام خمینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص۱۶

۴.مائده/آیه ۷۳

۵.ر.ک: باربور علم و دین، ترجمه بهأالدین خرمشاهی

۶. مائده/ آیه ۱۳

۷. وصیتنامؤ الهی ـ سیاسی امام خمینی، ص ۲ ـ ۳

۸. همان

۹. همان



همچنین مشاهده کنید