پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گونه شناسی كلان جریان های فرهنگی معاصر در نسبت بین دین و مدرنیته


گونه شناسی كلان جریان های فرهنگی معاصر در نسبت بین دین و مدرنیته

رویكردی كه در بحث جریان های فرهنگی معاصر مدنظر است, گونه شناسی جریان های داخلی است اگرچه بعضی از این ها تحت تاثیر فرهنگ ها و محافل بین المللی هستند

رویكردی كه در بحث جریان های فرهنگی معاصر مدنظر است، گونه شناسی جریان های داخلی است؛ اگرچه بعضی از این ها تحت تاثیر فرهنگ ها و محافل بین المللی هستند. بنابراین، بحث بیشتر بر جریان هایی كه در داخل دنیای اسلام و به ویژه در داخل كشور خودمان حضور دارند، معطوف است. براین اساس، در یك دسته بندی كلان سه جریان فكری برجسته را در رویارویی اسلام و مدرنیته می توان نام برد:

گرایش اول، جریانی است كه به شدت منفعل از فرهنگ مدرنیته است و در واقع، معتقد است فرهنگ تجدد و مدرنیته همراه با ارزش ها و روش های آن، فرهنگ بایسته ای است كه باید در دنیای اسلامی هم تحقق یابد و راه فراگیر شدن این فرهنگ در شئون حیات اجتماعی ما، اصلاحات و هدایت آن به سوی مدرنیزاسیون است و در صورتی كه مدرنیته ضرورتاً در نقاطی با فرهنگ اسلام و معارف دینی تعارض پیدا كند، می بایست قرائت دینی جامعه اصلاح شود.

گرایش دوم، كه گرایش رایج در دنیای اسلام است، تقریب بین تجدد و اسلام است. این پیشنهاد كه گرایش غالب نواندیشان اسلامی از زمان سید جمال تاكنون و حتی نواندیشان اسلامی معاصر است، مدرنیته ای آمیخته با ارزش های اسلامی است.

گرایش سوم، طرفدار احیا و یا پی ریزی تمدن اسلامی است. برای تحلیل صحیح این گرایش ها پیش از هر چیز باید فرهنگ مدرنیته و فرهنگ الهی شناخته و تحلیل شوند. كه در پرتو آن نوشتار حاضر در مقام تبیین صحیح این گرایش ها برآمده و فرهنگ مدرنیته و الهی را به عنوان دو جریان فكری مقابل یكدیگر و همچنین ارائه شاخص های هر جریان را به رشته تحریر درآورده است.

□□□

۱) تعریف فرهنگ

رسیدن به یك تعریف مورد توافق در مقوله فرهنگ مشكل است؛ زیرا در این باره صدها تعریف وجود دارد. ولی به نظر می رسد این تعریف جامع است:«پذیرفته شده های اجتماعی كه تبدیل به هنجار شده اند و مبنای ارزش گذاری اجتماعی هستند». به عبارت دیگر فرهنگ یك سلسله گرایش ها، بینش ها و دانش های اجتماعی است كه در یك جامعه پذیرفته می شود و مبنای ارزش گذاری اجتماعی قرار می گیرد و براساس آن ساختارهای اجتماعی و قالب های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی جامعه پی ریزی می گردد.

۲) فرهنگ تجدد

یكی از فرهنگ های موثر دنیای معاصر را باید فرهنگ تجدد دانست . فرهنگی كه از مفاهیم بنیادی تا روبنایی برخورددار است. یكی از مفاهیم بنیادی فرهنگ تجدد، اومانیزم و انسان مداری است. اصل و پایه اومانیزم فلسفه ای اجتماعی است كه انسان را مدار ارزش ها می داند؛ ارزش هایی كه انسان آنها را به رسمیت می شناسد و در مقابل آنها خضوع می كند و تلاش می نماید آنها را در عرصه حیات اجتماعی خود محقق كند. در این مفهوم، ارزش ها پایگاه و خاستگاهی بیرون از وجود انسان ندارند؛ بلكه به خواست یا درون انسان برمی گردند به تعبیر دیگر، ضرورتی ندارد كه انسان، غیر خود را بپرستد و در برابر او خضوع كند. ارزش هایی كه انسان باید در برابر آنها خاضع باشد، زاییده مطلوبیت های خود اوست. این مطلوبیت ها در حوزه زندگی فردی انسان، تابع امیال او و در عرصه حیات اجتماعی، تابع گرایش غالب جامعه است. بنابراین در عرصه حیات، هیچ حقی به جز انسان و خواسته هایش وجود ندارد كه انسان به آن حق تسلیم شود و آن را مبنای حیات اجتماعی خویش قرار دهد. در واقع تحولی كه در دنیای غرب اتفاق افتاد و منجر به پیدایش تجدد و زندگی نوین جامعه غربی شده است مبتنی بر این تحول در گرایش و اندیشه انسان غربی است كه خود را محور بایسته ها و مطلوبیت های اجتماعی تلقی كرده است. طبیعتاً برای فراهم كردن ساز و كار دست یابی به این مطلوبیت ها، آزادی های فردی و لیبرالیزم و راسیونالیزم و عقل گرایی اصالت می یابد. البته همان طور كه گفته شد آنها پذیرفته اند كه این آزادی ها را بر مبنای ارزش های بیرونی پی ریزی نكنند؛ اگرچه این ارزش ها قدسی و از آموزه های انبیای الهی باشند. همچنین پذیرفته اند كه باید «عقل نقاد خود بنیاد» را كه فاصله زیادی با عقل مورد نظر در معارف دینی دارد، مبنای درك تشخیص مصلحت و تامین ساز و كارهای رسیدن به اهداف اجتماعی قرار دهند. طبیعی است كه به دنبال پذیرش این اصول، سكولاریزم و عرفی كردن حیات اجتماعی بشر نیز یك اصل قطعی و مسلم می شود. از این رو و براساس این آموزه ها، باید حیات اجتماعی را از تعالیم انبیا و مفاهیم قدسی خالی كرد تا در متن اجتماعی بشر حضور نداشته باشند و بر فرآیند تصمیم گیری و تصمیم سازیهای اجتماعی تأثیر نگذارند. به همین دلیل روح و جان و مایه اصلی تحول در مغرب زمین، تحولی انسان مدار است.

محصول این تحول یعنی مدرنیته برای جهانی شدن و ساختن جامعه، یك دستگاه تولید، توزیع و مصرف دارد. دستگاه تولید مدرنیته، دستگاه تولید مفاهیم است؛ یعنی بر محور همین اركان فرهنگی و با روش جدید و معرفت شناسی جدید، یك نظام مفاهیم- از مفاهیم بنیادین گرفته تا مفاهیم تخصصی را تولید كرده است. این نظام یا همان شبكه علوم غربی با وجود منسجم نبودن، به طرف وحدت سیر می كند؛ یعنی غرب می خواهد این دانش های گسترده را با گرایشهای مختلف تخصصی به یك نظام مفاهیم تبدیل كند. در این نظام، علوم پایه را می توان به منزله اصول اعتقادات و علوم تجربی و انسانی را به منزله فروع آن دانست. غرب ابتدا مجموعه هماهنگی از بنیادی ترین مفاهیم را- مثل فلسفه های اجتماعی جدید، مبانی معرفت شناسی جدید تا علوم و نظام مفاهیم تخصصی- ایجاد كرد. بعد این نظام مفاهیم تخصصی را درجه بندی و تعریف نمود و به ثبت جهانی رساند، بعد نظام ارزش گذاری خاصی را برای این مفاهیم معین كرد و آن را هم به پذیرش اجتماعی وتدریجا به پذیرش جهانی رساند. بنابراین یك نظام مفاهیم تخصصی بنیادی و كاربردی تولیدشده است كه عرصه حیات اجتماعی بشر را سامان می دهد. بعدها این مفاهیم تولید شده پایه و اساس تعریف و سامان دهی به ساختارهای اجتماعی قرار گرفت. بنابراین غرب یك ساختار اجتماعی بوجود آورد كه متناسب با مدارجی است كه در نظام مفاهیم آنان تعریف شده است. سپس یك نظام آموزشی هماهنگ به وجود آورد كه مناصب اجتماعی و تحقیر و تجلیل های اجتماعی و ارزش گذاری های علمی هماهنگ با آن تعریف می شود و به مرور زمان افرادی كه كرسی های قدرت را در جامعه به دست می گیرند برپایه همین مفاهیمی كه یاد گرفته اند، ارتباطات اجتماعی را شكل می دهند. اگرچه ظاهرا فرد مجبور به تن دادن به این روابط نیست؛ ولی در چرخش ارتباطات اجتماعی مجبور به حركت در این مسیر تعریف شده است.

در رتبه بعد محصول این نظام مفاهیم و ساختار اجتماعی، تولید محصولاتی از قبیل تكنولوژی، محصولات مصرفی و تولید خدمت است. طبیعی است كه آنان از طریق همین سامان دهی محصولات و تكنیك ها، جریان نیاز و ارضای نیاز اجتماعی را شكل داده اند. مثلا صدسال پیش جامعه به جریان الكتریسته نیازمند نبود و یا نیازش بسیار محدود بود، ولی تدریجا جریان نیاز اجتماعی را به سمتی بردند كه در زوایای مختلف زندگی به این امر احساس نیاز می شود.

شاید گفته شود ما مجبور به تن دادن به این جریان شكل گرفته در جامعه نیستیم، ولی حقیقت این است كه این جریان تدریجا فضایی را ایجاد می كند كه تخلف از گرایش غالب اجتماعی ممتنع می شود. مثلا ابتدا كه برق به كشور ما آمد بعضی از طرفداران سنت، مخالفت كردند اما نتوانستند مقاومت كنند گرایش غالب اجتماعی آن ها را هم مجبور كرد كه همراه شوند. اما حالا اگر كسی نخواهد از شیوه زندگی جدید تبعیت كند، می تواند محصولات جدید را- از خدمات گرفته تا كالاها- مصرف نكند؟ و یا از خدمات پزشكی كه به جامعه ارائه می شود استفاده نكند و از این شیوه تخلف نماید؟ این كار ممتنع و یا بسیار بعید است.

سید محمد مهدی میرباقری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.