جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
مجله ویستا

بر باد رفته


بر باد رفته

نگاهی به نمایش”خشکسالی و دروغ” نوشته و کار محمد یعقوبی

جامعه مدرن جامعه مردم تنهاست. آدم‌ها در پس زندگی مدرن بیش از هر چیز می‌کوشند در تنهایی خود فرو روند و در این تنهایی گمگشته‌های خود را بیابند. این نگاه در جامعه امروزی ما که مدت‌هاست دوران گذار را طی می‌کند دچار هرج و مرج شده و بنابراین در بسیاری از موارد تعاریف اخلاقی با یکدیگر درمی‌آمیزد و مبناهایی مختلف پیدا می‌کند.

محمد یعقوبی در این سال‌ها و در نمایش‌هایی که کار کرده‌ نشان داده علاقه‌مند به آثار اجتماعی است. او در کارهای متفاوتی که انجام داده بسیار کوشیده از وقایع اجتماعی اطرافش دور نباشد و در هر داستانی به آن بپردازد.

"خشکسالی و دروغ" نیز به یکی از همین موارد می پردازد. ‌دروغ در این نمایش موجب زوال و از هم پاشیدگی کوچک‌ترین واحد اجتماعی یعنی خانواده می‌شود. بنابراین از همان لحظه نخست، یعقوبی تکلیف خود را با شخصیت‌های نمایش و آنچه آنان انجام می‌دهند روشن می‌کند. امید از همسرش جدا شده چون تاب حساسیت‌های بیحد او را نداشته و مجبور به برقراری رابطه‌ای پنهانی شده که در نهایت به مرگ خانواده انجامیده است. با این توجه که بعدتر متوجه می‌شود همه اتفاقات در خانواده‌های طبقه متوسط ایرانی رخ می‌دهد به یکدیگر شبیه است و حتی در زندگی دوم نیز با وضعیتی مشابه زندگی اولیه رو به روست. وضعیتی که می‌تواند دوباره موجبات زوال زندگی‌اش را به همراه داشته باشد. به همین ترتیب صاحب اثر درباره شخصیت‌ها به قضاوت می‌نشیند. آدم‌ها در پس این دروغ مجبور به تنهایی می‌شوند. اگرچه او کوشیده میترا(همسر اول امید) را هم در داستان مقصر نشان دهد، اما کفه به ضرر امید سنگین‌تر است. ما بیشتر به سمتی هدایت می‌شویم تا از کار زشت امید مبنی بر این که همسرش را ترک گفته در عذاب وجدان قرار بگیریم تا به طور مثال کارهایی که میترا انجام می‌دهد.

حتی زمانی که میترا به منزل آرش می‌رود به این بهانه که آرش نمی‌تواند با‌ او در خانه بماند، صحنه بسیار زود فیصله می‌یابد، در صورتی که در قرینه این صحنه ما به واسطه هم کلامی امید و آرش زمان بیشتری را در اختیار داشتیم تا علیه او همذات‌پنداری کنیم. یعنی آرش این فرصت را پیدا می‌کند در مذمت دروغ داد سخن سر دهد. در این میان امید نا آرام هم اندک اندک به آرامش می‌رسد و در میان گفته‌های دوستش به خواب می‌رود.

نکته جالب در مورد شخصیت امید این است که در صحنه‌هایی که ما به گذشته می‌رویم اصولا آدم نا‌متعادلی است. او دائم زمانی که دیگر شخصیت‌ها ایستاده‌اند و یا آرام و در حال سکون هستند ‌حرکت می‌کند. این حرکت به وضوح در دو صحنه از نمایش خود‌نمایی می‌کند. زمانی که به منزل آرش آمده و با او سخن می‌گوید و زمانی دیگر که همسرش برای او روزنامه می‌خواند و امید در حال نرمش کردن است که در هر دوی این صحنه‌ها از سوی شخصیت‌های مقابل به سکون فراخوانده می‌شود. تنها او را در تابلوی ابتدایی و انتهایی نمایش ساکن می‌بینیم. زمانی که گویا به آرامش رسیده است.

در زمان وقوع فلاش بک عموم میزانسن‌ها هندسی است. آدم‌ها به وضوح یا رو در روی یکدیگر قرار دارند یا به صورت خطی کنار هم نشسته‌اند. تنها در منزل آرش است که این شکل میزانسن می‌شکند و حرکت آدم‌ها یکدیگر را قطع می‌کند. ظاهرا تنها فضایی که همه می‌توانند از قواعد جاری زندگی خارج شوند، همین محل است.

این نکته هم به شکل زندگی آرش باز می‌گردد که زندگی بی‌قیدی دارد. اگرچه آدم‌های متاهل داستان که از فضای سنتی می‌آیند در برخورد با این فضا دچار سردی می‌شوند و به این ترتیب باز هم یعقوبی دست به قضاوتی دیگر می‌زند و گرمای زندگی سنتی این آدم‌ها را در مقابل سرمای زندگی مدرن آرش قرار می‌دهد.

اما تغییر صحنه‌ها با استفاده از دکوری ثابت نیز به باور این نکته کمکی فراوان می‌کند. ما در صحنه‌های مختلف با اکسسواری مشابه رو به رو هستیم که دائم تغییر شکل می‌دهند و فضایی تازه خلق می‌کنند.

این نکته هم می‌تواند کنایه‌ای بر ثابت بودن شکل زندگی آدم‌های نمایش باشد. شکل این صحنه‌ها با هم فرق می‌کند، اما در عمل ماهیت آن‌ها یکسان است. این صحنه‌آرایی به واقع‌گرایی می‌زند اما در انتها و عمق صحنه دیواری وجود دارد که در تمام صحنه‌ها یکسان است. روی این دیوار تنها شکل پنجره‌ها متفاوت است که آدم را یاد درهایی می‌اندازد که ایبسن معمولا در انتهای هر صحنه برای فرار شخصیت‌ها توصیف می‌کند. این پنجره‌ها در این دیوار نقاشی- و بن‌بست گونه- می‌تواند نشان از آرزوهایی داشته باشد که برباد رفته و یا آرزوهایی که شخصیت‌ امید به دست آوردن آن را در سر می‌پرورانند.

اگر به یاد بیاورید چند حرکت از مجموعه حرکات بازیگران در کنار این پنجره‌ها آغاز می‌شود و باز البته تفاوتی وجود دارد در پنجره منزل آرش با منزل امید و میترا و دفتر کار امید و آلا.

در مجموع محمد یعقوبی کارگردان در نمایش"خشکسالی و دروغ" از یعقوبی نمایشنامه‌نویس چند گام پیش است. یعقوبی نمایشنامه‌نویس می‌توانست از دل موقعیت‌های ساده زندگی که به حق آن‌ها را درست و با دقت انتخاب کرده به بیانی ظریف‌تر برسد.

رامتین شهبازی