دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
روح هنر اسلامی
هنر اسلامی چون شانی از شئون فرهنگ و تمدن اسلامی از فیض همان حقیقتیبهرهمند است كه علم و سیاست اسلامی از آن برخوردار بوده است.بدین تفصیل كه چونباطن اسلام«اسم الله اكبر»است،علم اسلام نیز،«معرفت الله»و سیاست اسلام هم تحقق«ولایت الله»است و هنر حقیقی اسلام نیز در مقام ابداع«وجوه الله»است.اما آنچه از هنر،علم و سیاست در بخشی از تاریخ رسمی اسلام غلبه داشته هیچكدام به معنی تام و تمامهنر،علم و سیاستحقیقی اسلام نبوده است.همچنانكه در باب علوم میتوان ملاحظهكرد و اگر ادواری را به تناوب غلبه علوم شرعی و عقلی میتوان قائل شد،در هنر نیزوضعی چنین غالب است،و با وجود بعد تدریجی بسیاری از عامه مسلمین از ولایت، وغلبه اهواء و نفسانیات و پذیرش ولایت فرعونی و روحیه تكاثر خلفا،دوره سومی نظیردوره احیاء تفكر دینی در هنر مشاهده میشود.قبل از این در بخشی از تمدن اسلامی نظیرشام تمام سنن هنری باطل همچون احساسات دین گریزانه اموی رشد یافته بود.
به هر تقدیر صورتهای هنری رایج در تمدن اسلامی را نمیتوان بالكل به نحلههایباطل رجوع داد بلكه باید پذیرفت كه كم و بیش از حقیقت اسلام بهرهمند شدهاندعلی الخصوص بخش اعظم هنرهایی نظیر خط،موسیقی،نقاشی،معماری و صنایعمستظرفه كه با فتوت و سیر و سلوك عرفانی عصر احیای دین تالیف یافته بود،و یااشعاری كه قریب به یقین نمیتواند محاكات و ابداع وجوه و اسماء الله نباشد و در آن شاعر كه در مقام حكیم انسی است نمیتواند مشاهده و مكاشفه جلوات و تجلیاتحق تعالی در عالم و آدم نكرده باشد.حتی در نقوش مینیاتور نیز به نحوی تفكر و فرادهشدینی و میتولوژیك جلوهگر میشود به ویژه آنجایی كه این نقوش از تابعیت فضای طبیعیاقلیدسی متافیزیك یونانی و یا فضای مكانیكی دكارتی تخطی میكنند،و یا نقوشاسلیمی، خطایی و كلا نقوش هندسی و گیاهی و حیوانی در تذهیب و تشعیر و غیر آنفضایی را محاكات میكنند كه نه فضای طبیعی یونانی است و نه فضای بصری جدید.
علی الخصوص كه خطوط اسلامی و قرآنی به آن افزوده میشود و حالتی روحانی به آنمیدهد.
با این همه باز نمیتوان گفت كه كل هنرهای موجود در تمدن اسلامی به حقیقت اسلامیعنی الله اكبر رجوع دارند.فی المثل ابنیه و قصور فسق و فجوری كه در تزئینات تابع همان قواعدی بودهاند كه در ابنیه دینی رعایت میشده یا نقاشیها، حجاریها و گچبریهاییكه چیزی جز نمایش ارضای شهوات شاهان و امیران و زینت قصور و منازل اینان نبوده ویا اشعاری كه در مدح نفوس امارهای چنین سروده شده و موسیقی و غنایی كه چون عصرجاهلی چیزی جز محاكات جنبش نفس نمیتوانسته باشد و همین موسیقی است كهزینتبخش محافل عیاشی خلفا و امیران شده است.این هنرهای ممسوخ همان هنرهاییاندكه با آمدن پیامبر و ظهور ولایت و ولایت نبوی و تاسیس مدینه اسلام منسوخ گردیدهاند،شان نزول روایات و آیات تحریم به منع همین نقاشی و موسیقی،شعر،صنایع و قصور ومعابد كفر آمیز و باطل رجوع میكند (۱) .اما همه این هنرهای جاهلی (۲) با صور خیالی باطل ومنسوخشان با حمایتخلیفگان و امرا به نحوی به حیات خویش در حاشیه تمدن اسلامیادامه میدهند.حتی آنجایی كه این خلفا و سلاطین در دوره بسط و غلبه معارف اسلامی وطرد فلسفه غیر دینی و زنادقه و باطنیان اباحی مذهب ظاهرا به علمای اهل سنت و جماعتدر مقابله با فرهنگ یونانی مدد میرسانند،خود علوم و هنرهای باطل را تقویت میكنند ورواج میدهند (۳) .
قدر مسلم این است كه چنین وضعی در هنر-با مشابهتی كه با علوم رایج در تمدناسلامی دارد-ناشی از همان عالمی است كه در سیاست نیز جلوهگر و اقامه شده است وآن عبارت است از جدایی«ولایت از ولایت»و«سیاست از دین»كه با جریان سقیفه آغازمیشود و در وجود خلفای اموی و عباسی كه از دین به نهایتبعد داشتهاند به اوجمیرسد.اینان سیاستشان دیگر سیاست نسبتا شرعی خلفای سهگانه بعد از پیامبر نیست ودر راه فسق و فجور و تجاهر و تظاهر به آن گوی سبقت را از هم میربایند و برخیجریانات علمی نیز به تبع سیاستهای ایشان با اغراض غیر دینی شكل میگیرند و علما وهنرمندان در حقیقت تابع ولایتی میشوند كه جدای از ولایت است و به عبارتی تابعولایت طاغوت هستند نه ولایت الله كه گفتیم حقیقتسیاست تمدن اسلامی است. بنابر ایناهمیتخاص«سیاست اسلامی»كه اثر اساسی در هدایت افراد جامعه دارد(الناس علیدین ملوكهم)معلوم میگردد و وقتی ولایتسیاسی به دست غیر اهل بیفتد طبیعتا انحرافحتی به عرصه هنر نیز تسری پیدا میكند و در چنین اوضاعی دیگر صاحبان حقیقیولایت و ولایت الهی محك و میزان رسمی برای سنجش علوم و هنرها و سیاستحق وباطل در چنین جامعه منحرفی نیستند و از اینجا سیاستها و هنرها و علوم باطل رواج ورونق پیدا میكنند و اگر مبارزهای بر علیه این امور چه از سوی ائمه و شاگردانشان كهمخفیانه در جامعه منحرف به فعالیت میپردازند و چه از سوی علمای رسمی اهل سنتصورت میگیرد به جهت فقدان حكومت رسمی صاحبان علم لدنی(ائمه معصومینسلام الله علیهم اجمعین)منشا اثر كلی نمیگردد-گرچه در ظاهر و باطن ائمه حجت ومیزان حق و باطل باشند در عمل حكمشان منشائیت اثر محدودی در صحابه و پیروانی كهاز خوف ظلمه به تقیه زندگی كنند دارد.بیتردید تاثیر اساسی روح ائمه و حقیقت مهدیدر باطن مومنان است كه توانسته به ابداع و محاكات وجوه الله بیانجامد.و الا مؤمنان درظاهر گفتار عالم یونانی-یهودی زده دربار خلفا و امیران بودهاند.
نخستین ضلالتها در زمان پیامبر آشكار شده بود،اما پیامبر با قوه وحیانی خود همهضلالتها را سركوب میكرد و از حالت فعلیتخارج میساخت.اما سرانجام جاهلیتبالقوه در دوران بسیاری از صحابه كه عمری در فضای شرك آمیز زیسته بودند و اباحیتذاتی (۴) عرب جاهلی،در عصر اموی در صورتی نو به فعلیت رسید.حكومت امویان هنریرا جستجو كردند كه آشكارا كافرانه و دنیوی و غیر مقدس (profane) بود. این هنر درادوار بعدی از حالت جلی به صورت خفی درآمد بوركهارت یكی از(علل دنیوی شدن (secularisation) هنر عصر اموی را در-كنار عصبیت ظلمت آمیز قومی و گریز از سنتنبوی-وجود نا مسلمانان یا نو مسلمانان ظاهری در بخشهایی از جهان اسلام میداند كهگرایشهای هلنیستی را در دربار امویان ظاهر ساختند.دنیوی شدن سیاست موجبكناره گیری نیروهای معنوی از عرصه سیاست و انتقال تعالیم دینی به میان امت مؤمن كهسیاستمداران را اغلب اهل ظلمه میدانستند شد.نفوذ روحانی متفكران و رهبران دینی(روحانیت)از نفوذ دنیوی حكمرانان فزونی گرفت كه این خود موجب تفاوت نوععملكرد سیاست دینی و دنیوی مسیحیت و اسلام در عرصه هنر شد.در این دوران عدهایاز علما و متفكران اسلامی از كار و اثر هنری موجود در جامعه اسلامی بالكل بریدند وتنها عرفا و برخی از فقها توجهی بدان مبذول داشتند.در این میان فلاسفه و برخیمتكلمین متاثر از تفكر یونانی كار یدی هنرمندان را شایسته تامل ندیدند و چونان ارسطوو افلاطون بیشتر به شعر و حكمتشعری نظر كردند و فلسفه هنر آنان نیز در واقع فلسفهشعر بود تا فلسفه صنایع مستظرفه و هنرهای زیبا و فنون جمیل،و این فلسفه نیز بیشترترجمه فن شعر ارسطو بود و كم و بیش یونانی زده ماند.
دوگانگی حضور و غیاب روحانیت در هنر اسلامی و مسیحی
گفتیم كه هنر دینی را میتوان محاكات و ابداع امر غیبی و تجلیات حق تعالیدر صورت خیالی دانست،این هنر در قرب و نسبتبیواسطه با حق حاصل میشود.
از این رو هنر با قرب و دوستی و محبت مرادف میشود و با«ولایت».هر چه هنرمند قربو ولایتش به حق بیشتر باشد،مقام و منزل هنر او برتر خواهد بود و نهایتا مصداق انسانكامل خواهد گردید.در مقابل هنر دینی،هنر دنیوی محاكات امر نفسانی و حجب مظاهرالهی است.این هنر در بعد از حق و نسبتبیواسطه با نفس اماره غافل و اشیاء و اموری كهدر حجب اوهام و پندارهای نفسانی افتادهاند متحقق میشود.بدین معنی هنر جدیدبه معنی خاص هنر دنیوی در بیهنری و بیولایتی استقرار و بسط و تمامیتیافته است.
اما هنر موجود در تمدن اسلامی با تذكر به اینكه برخی از شئون آن در بعد از حقیقتاسلام متحقق شده است (۵) ،چه وضعی پیدا كرده؟آیا این هنر بالتمام در قرب و ولایتحقیقی به حق و حقیقت اسلامی ظهور كرده یا در بیولایتی؟آیا شعر،موسیقی،نقاشی، صنایع مستظرفه و معماری موجود در تمدن اسلامی همه منشا دینی و اسلامی دارند؟ آیاشعر ابونواس و موسیقی فارابی و نقاشی رضا عباسی،فرشها و فلزكاری سلجوقی ومسجد جامع دمشق و كاخ الحمرا همه در نسبت و قرب با حقیقت اسلام متحقق شدهاند؟ وهمه مظهر ولایت اسلامی هستند یا نشانهای از غفلت از این حقیقت؟
قدر مسلم این است كه اوضاعی در تمدن اسلامی سیطره داشته كه در دیگر تمدنهایدینی از جمله تمدن مسیحی آن را نمیتوان مشاهده كرد و آن وضع خاص روحانیتاست.این وضع خاص كه عبارت است از دوری نسبی یا مطلق یا نزدیكی مطلق بهجریانهای سیاسی موجود است.بدین تفصیل كه علمای اسلامی یا بالكل تابع حاكمانبوده یا استقلال تام و تمامی نسبتبدانان داشتند:گاهی نیز با وجود نزدیكی در جهاتی،در جهات دیگر چندان دخالت در امور نمیكردند.به هر حال كمتر اتفاق میافتد كهروحانیون ضمن شركت در فعالیتهای رسمی سیاست موجود بر ملوك و سلاطین و خلفااستیلاء داشته باشند.در حالی كه در جهان مسیحی تشكیلات روحانی چون دولتی در برابرتشكیلات حكومتی عمل میكرده است،و حتی در غرب عالم مسیحیتیعنی«امپراتوری مقدس روم غربی»این پاپ بود كه ریاست و حق فرمانروایی را به سلاطین وامپراتوران اعطاء میكرد.از این رو كلیسای كاتولیك در وضعی برتر نسبتبهسیاستمداران قرار میگرفته است.بسیاری از امپراتوران متدین در قرون وسطی درتقرب به كلیسا و پاپ میكوشیدند.هنگامی كه پاپها به فساد گراییدند و دستگاه مسیحیرو به ضعف نهاد، سیاستمداران از موضعی برتر برخوردار شدند و پاپ تابع سیاست و امرآنها گردید،تا آنكه پس از رنسانس قدرت دنیوی جایگزین قدرت دینی شد.به هر حالتاثیرات متقابل روحانیون و سیاستمداران بنابر وجود دو نهاد دینی و دنیوی بسیار بود.
اما در عالم اسلام نزدیكی علما به دربارهای حكومتی غالبا با از دست دادن استقلالروحانی و تابعیت نسبتبه اوامر حكومتی سلاطین و توجیه شرعی عمل فاسد سیاسیآنان همراه بود،تا آنجا كه سیاست ظالمانه امر را برای حفظ جامعه لازم میشمردند و اورا اولی الامر خطاب میكردند.در مقابل بسیاری از علما و فقهای پارسا و عرفا و صوفیهاز سیطره حكومتی میگریختند و مقامات دنیوی از جمله مقامات قضایی را نمیپذیرفتندو در این میان متفكران شیعه بیش از علمای اهل سنت چنین بودهاند.از اینجا تاثیرروحانیون و علما چون مرجعی با تشكیلات قدرتمند دینی و سیاسی و با موازنه قدرتدر برابر سیاستمداران بسیار كمتر بوده است-علی الخصوص در مقایسه با قدرت كلیسادر عصر دولتهای كلیسایی.
اصلاحات دینی در تمدن اسلامی از قبیل احیاء نقل و دین در برابر عقل و فلسفهیونانی نظیر آنچه كه از سوی ائمه اطهار و علمای شیعه-كه بر طبق آن سادهترین صوراتكای ادله شرعی بر عقل و قیاس و اجماع بسیار محدود گردید،تا رخنه خواهشهاینفسانی برای تحریف كتاب و سنت كاسته شود-در كنار احیاء علوم شرعی و دینیغزالی و صوفیه قبل از او با تكیه بر شریعت و ماثورات دینی و التزام كتاب و وحی،بسیاركمتر از احیاء اصول فقر و محبت دیرهای كولونی رهبانان مسیحی در قرون دهم و یازدهممسیحی در سیاستسیاستمداران تاثیر گذاشته است.اصلاحات دینی در تفكر متفكراناسلامی اغلب مقارن با دوری ایشان از حكومتها بوده است،و تاثیرش را فقط در اذهان وقلوب عدهای محدود از همفكران و علما میتوان دید.شاید از جهتی این وضع در تمدناسلامی از آن ناشی میشده كه سیاستمداران خویش را در مقام روحانی میدیده و حتیخود را فوق علما میدانستهاند.در واقع علم در عالم اسلامی در انحصار علما و روحانیوننبوده و روحانیت اسلامی چون روحانیت مسیحی طبقهای خاص و مشرف به حلقهروحانیون محسوب نمیشدهاند،تا در مقابل سیاستمداران به عنوان نیرویی برابر یا برترعمل كند.علاوه بر این در جهان اسلام هیچگاه تفاوتی آشكار میان آثار معنوی مقدس (sacred) و دنیوی غیر مقدس (profane) به وجود نیامد،از اینجا تمایزی كامل میان قدرتدینی و دنیوی وجود نداشت. به هر حال در مسیحیت قرون وسطی وضع چنان بود كه احیاء دین بیواسطه موجبتحولات بزرگ در سیاستسیاستمداران میگردید (۶) ،در حالی كه در تمدن اسلامی برخیجنبشهای عقیدتی از طرف سیاستمداران و فرمانروایان دامن زده میشد و چنانكه دوران«محنت»و جدال نقلیان و اهل شرع و حدیثبا اهل عقل و معتزله در عصر مامون،واثق،معتصم و متوكل با اغراض سیاسی همراه بود.از اینجا در تمدن اسلامی غالبا سیاستولایی شرعی اسلامی بر اساس امامت(چه بر مبنای بیعت اهل حل و عقد و مردم با امام وقول به اتفاق و اختیار امت و چه بر اساس گزینش و انتصاب و قول به نص الهی)در برابرسیاست ولایی عقلی و طبیعی خلفای اموی و عباسی دچار فتور شده است.جهاد اسلامیاغلب صرفا توجیه دینی اعمال قدرت طلبانه فرمانروایان بوده تا توسعهٔ ملك خدا وحكومتشرع اسلام.در این بین بسیاری از روحانیون تابع فرمانروایان شدهاند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
اسرائیل ایران آمریکا شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی
فضای مجازی قتل هواشناسی تهران شهرداری تهران شورای شهر تهران سیلاب سامانه بارشی آموزش و پرورش سازمان هواشناسی باران شهرداری
خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون مهاجرت مدرسه نمایشگاه کتاب سینمای ایران دفاع مقدس صدا و سیما مسعود اسکویی صداوسیما موسیقی سریال مهران غفوریان
معماری
رژیم صهیونیستی غزه حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال استقلال لیگ برتر جواد نکونام رئال مادرید عبدالله ویسی سپاهان بارسلونا بازی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس
باتری گوگل آیفون اینستاگرام مایکروسافت سامسونگ اپل عکاسی ناسا
ویتامین چای کاهش وزن توت فرنگی سیگار فشار خون کبد چرب