شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مقدمه ای بر اساطیر چینی



      مقدمه ای بر اساطیر چینی
فلیپ فرناندز – آرمستو ترجمه ونوس قدیمی
مقدمه       اسطوره شناسی فرهنگ و تمدن چین شامل گونه ای از روایات مقدس است که چگونگی خلقت جهان و جامعه ی بشری را در شکل کنونی خود بیان می دارد. این داستان ها، مقدس به شمار می روند چرا که به امور خدایان و دیگر وقایع مربوط بوده و مظهر ژرف‌ترین ارزش های معنوی احساس شده یک ملت هستند. تعریف رایج در غرب از اسطوره بعنوان "داستان های خدایان" به معنای آن در لغت «چینی» یعنی «شِن – هُوا»(shen-hua) باز می گردد: شن به معنی «خدایی، مقدس، مذهبی» و هُوا، به «کلام، گفته، و روایات شفاهی» اطلاق می شود. علایق اسطوره فراسوی مسایل مورد توجه خدایان گسترش یافت، مسائلی که دربرگیرنده داستان‌هایی بود در باب مصیبت طوفان جهانی، آتش، خشکسالی، قحطی و تغذیه، تبعید و مهاجرت؛ علاوه بر این اسطوره به کیفیات رهبری، دولت بشری، شخصیت قهرمانی و ریشه‌ی سلسله‌ها، افراد و طوایف می‌پرداخت.         مطالعه امروزی اسطوره‌شناسی، شیوه های انسان شناسی، آثار کلاسیک، دین تطبیقی، تاریخ، فرهنگ عامه، ادبیات، هنر و روانشناسی را تلفیق می‌کند. این خط کاوش در ذات یا طبیعت اسطوره با مطالعه آن در قرن نوزدهم در تقابل است، چرا که در قرن نوزدهم موضوعاتی مانند خاستگاه‌ها و ایده اسطوره بعنوان بیانی از علم ابتدایی و جامعه اولیه، به صورت متعصبانه مورد توجه قرار گرفته بود. در مقایسه با مطالعه اسطوره‌های غربی، علی الخصوص اسطوره‌های یونان وروم، مطالعه اسطوره چینی هنوز در مرحله‌ی ابتدایی خود است. اساساً مطالعه اسطوره چینی شدیداً از خاستگاه ها و توضیحات یا دیدگاه «سبب شناسی»[5] متأثر می شد. اما اکنون این مطالعه به سوی تئوری های تطبیقی جدیدتر در زمینه اسطوره‌شناسی و مطالعه جهان شمول آن راه می گشاید، به همین جهت اسطوره شناسی چینی یک یافته ارزشمند و گنجینه ای بی‌نظیر از مضامین، درون مایه‌ها و کهن الگوهای اسطوره‌ای را فراهم می آورد.         رد پای موضوعات و علایق اسطوره شناسی چین می‌تواند به شاخصه‌های محیطی و فرهنگی رجوع داده شود که اولین صورت تمدن چینی را در دوره‌ی باستان شکل داد. خاستگاه‌های این تمدن به صورت تنگاتنگ با شرایط محیطی مطلوبش پیوند داده می شود. سه منطقه از نظام‌های زیست محیطی در سرزمین وسیع چینی رشد یافتند. نوار معتدل شمالی چین دارای جلگه های حاصلخیزی است که توسط رودخانه زرد آبیاری می شود. پرورش گیاهان دانه دار ارزن و شاهدانه در این ناحیه، توت و درختان میوه‌دار و چمن زارها موجب رشد و تکامل گیاهان وحشی و بومی، جانوران و ساکنان شد. با این حال این ناحیه دستخوش زمستان‌های سخت، خشکسالی ‌های شدید و سیل‌های مصیبت بار بود. کمربند جنوبی چین دومین ناحیه را تشکیل می دهد، ناحیه‌ ای با آب و هوای مرطوب، معتدل و پایدار که توسط رودخانه یانگ تسه سیراب می شود، فرهنگ پرورش سبزیجات از رشد سراسر سال در این ناحیه سود می برد. در آنجا، یک سیستم کشاورزی آبی که برای پرورش برنج، حبوبات، نیلوفر، بامبو، ماهی‌ و لاک‌پشت مناسب است، وجود دارد. ناحیه سوم جنوبی‌ترین کمربند چین است، این ناحیه سرزمین‌های ساحلی مستعد برای ماهیگیری داشته و دارای یک اکوسیستم استوایی است.         با این‌که محیط زیست شمال و جنوب متفاوت هستند، اما سهم به ‌سزایی در خاستگاه دوگانه فرهنگ بشری در چین داشتند و البته با تنوع بخشیدن در سیستم های فرهنگی، راهنمای پیدایش ارتباطات متعدد در سطوح محیط‌زیستی مشابه شدند. قدیمی‌ترین مناطق مسکونی شناخته شده، متعلق به دوره‌ی نئولتیک (نوسنگی) است که در بَن‌پو(Banpo) در دره رود وئی (Wei) واقع در شمال (نزدیک زی یان Xi’an جدید، استان شاآن گزی Shaanxi) و همُودو (Hemudu) در دره رود یانگ تسه از جنوب شرقی (استان زی‌جیان Zhejiang) قرار دارند. این مراکز کشاورزی قابل تاریخ گذاری هستند. بن پو را متعلق به 5000 ق م و همودو را متعلق به 3718 ق م می دانند (با استفاده از تکنیک‌های رادیوکربن).         شاخصه های محیطی آب و هوا، زمین، [پوشش م] گیاهی، حیات جانوری، منابع معدنی و زمین‌شناسی به رشد تدریجی جوامع گوناگون تولید کننده  غذا در دره‌های رودهای اصلی رودخانه زرد (هوآنگ Huang) کمک کرده است؛رودهای اصلی رودخانه‌ی زرد عبارتند از: رودهای وِئی‌ وهان(Han) در شمال، رودهوآیی (Huai) در ناحیه مرکزی و رود یانگ تسه در جنوب.         توسعه تمدن چینی باید از منظر مرزهای قدیمی و نیز کشورهای همسایه‌ی آن در دوران باستان بررسی شود. چین در برخی از پهنه‌ها توسط موانع طبیعی حفاظت می‌شد. این کشور در شمال به وسیله‌ی صحرای گبی (Gobi) در غرب به واسطه کوه های کُن لون (Kunlun) و هیمالیا و در شرق و جنوب شرقی به وسیله دریا محصور شده بود. این کمربند حفاظتی جغرافیای تضمین کننده این واقعیت بود که سکونت‌گاههای اولیه چینی توسط همسایگان، نه کاملاً ریشه کن شدند و نه به طور مداوم مورد تهاجم قرار گرفتند. از سوی دیگر گرایش جغرافیایی مرزهای این سرزمین راه‌ها و مسیرهایی ارتباطی را ایجاب می ‌کرد که انتشار فرهنگی را ساده‌تر می‌نمود. کاوش جدید هنوز در مرحله مشخص کردن این مورد است که کدام ابداعات فرهنگی، بومی چین هستند و کدام نتیجه نفوذ فرهنگی [بیگانه‌م]. اعتقاد بر این است که ارزن و غله اصلی در چین شمالی، از واحه های حاصلخیز در آسیای مرکزی وارد می‌شد و اینکه برنج در هند وجود داشت و توسط مسیرهای زمینی انتقال (حمل و نقل)، از آسیای جنوبی شرقی به چین می‌رسید، ابداعات فرهنگی سیستم نوشتاری و فلزشناسی بطور موفقیت‌آمیزی توسط حاکمان اولین ایالات مورد بهره‌برداری قرار گرفت. این ابداعات بیش از اینکه به طور مستقل توسط چینی‌های عهد قدیم اختراع شده باشد، ممکن است از ابداعات مردم غیر چینی باشد. دیگر تأثیرات فرهنگی از سیبری در شمال، ملانزی (Melanesia) در جنوب شرقی، تبت در جنوب غربی و اساسی‌ترین صورت از آسیای مرکزی در تاریم با سن (Tarim Basin ) بودند که مردمانش واسطه‌های تماس با آسیای میانه و خاور نزدیک به شمار می‌‌روند.         ارتباط نامشخص بین انزوای نسبی پهنه گسترده چینی و قرابت نژادی مردمان این کشور با همسایگان پرسشی را درباره خاستگاه‌های مردم چین مطرح می‌کند، با در نظر گرفتن وسعت و اهمیت منطقه، ارائه شواهد محکم برای خاستگاه واقعی آنها خیلی امکان‌پذیر نیست. بقایای اسکلتی در غاری واقع در زهوکوتیان (Zhoukoutian) نزدیک پکن کشف شد که تاریخ آن را توسط رادیوکربن 16922 ق.‌م تعیین کردند. این کشف مهم ابتدا به عنوان انسان پکنیگ هُمی‌نیدها (Hominids) طبقه ‌بندی گردید. اما امروزه اعتقاد بر این است که این باقی مانده ‌ها بیشتربا سرخ پوستان ساکن دشت های آمریکا مرتبط است تا گونه‌های آسیایی یا مغولی. اولین اسکلت مغولی در جنوب چین، در استان گوانگ‌زی (Guangxi) یافت شد. با این وجود تاریخ و هویت آن نامعین است. تعیین هویت (شناسایی) برای یک جمجمه ناقص یافت شده در استان سیچوآن که قدمت آن به 5535 ق.‌م می‌رسد نا مطمئن است.  نظری موثق آن است که خاستگاه چینی ‌ها از مغول ها است قومی که نوعی اختلاط جمعیت های نژادی را از دوران درخشان قدیم نشان می‌دهند، که به همان گوناگونی پلی نزی ها و سرخپوستان آمریکایی است. با این وجود شواهد در مورد اجداد مردمی که در سرزمین وسیع چین بین 10000 تا 5000 ق.‌م می‌زیستند در انتظار  کاوش های باستان شناسی بیشتر است.         با ورود به دوره نوسنگی بقایای اسکلتی گورستان‌های روستایی شمال چین که تاریخ آن به حدود 5000 ق.‌م می‌رسد، مشخصه‌ های مغولی را بدون هیچ اختلاف نژادی بارز نشان می‌دهد. برای دوره متأخرتر عهد باستان، اواخر دوره شانگ، 1200 ق.‌م، آنچه که از گودال‌های قربانی[6] به دست آمده، تفاوت بسیار زیاد نژادی را نشان می دهد و در برگیرنده گونه‌های ملانزین، اسکیمو و کائوکاسوئید (Caucasoid) است، احتمالاً افراد مدفون در گودال های قربانی، اسرای جنگی غیر چینی بودند به همین جهت ممکن است هویت نژادی این قربانیان از هویت قومی نژادی تمدن نوپای چین در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره نخست جدا باشد. یافته‌ های روشمند جدید به سوی نتایجی محکم رهنمون می‌شوند. نخست آنکه، جمعیت شمالی در دوره نوسنگی،  تجانسی فیزیکی قابل توجه ای را نشان می‌دهد. دوم، جمعیت شمال چین به طرز شگفت انگیزی از دوران نوسنگی (2000 – 5550) یکسان باقی مانده ‌اند و سوم اینکه، بر اساس اطلاعات بدست آمده، هیچ مهاجرت قابل توجه با تهاجم خارجی را به این سرزمین در خلال و از حدود 5000 ق‌.م نشان نمی‌دهد.         از سه نظام جغرافیایی – زیستی در  پهنه وسیع کشور چین، کمربند شمالی ثابت کرده است که قابل قبول‌ترین ناحیه به منظور توسعه اولین ایالت و سرآغازهای تمدن چینی است. دیری نپایید که فرهنگ این ناحیه به صورت جوامع نژادی پراکنده در امتداد دره‌های رودهای اصلی زرد، وئی، هان و یانگ تسه گسترش یافت. ویژگی های این جوامع بطور مشابه در دوره نوسنگی شکل‌گرفت. یکی از این اقوام حدود 1700 ق‌م به‌عنوان قدرت غالب در ناحیه رودخانه زرد در دشت های مرکزی ظهور کرد. این قوم تا جای پیش رفت که اولین سلسله‌ی چینی، سلسله شانگ، را با یک جایگاه قدرتمند مرکزی در شهر آنی‌یانگ (Anyang برابر با استان هنان جدید) تشکیل داد. از روی شیوه سفالگری، دو فرهنگ متفاوت شمالی مربوط به دوره نوسنگی شناخته شده است: فرهنگ یانگ شائو(Yangshao) با سفالینه‌های منقوش در ناحیه‌ی دشتهای مرکزی در امتداد رودخانه زرد توسعه یافت، این در حالی بود که فرهنگ لونگ‌شان(Longshan) با سفالینه‌ های غیر منقوش و سیاه رنگ خود در سرتاسر ناحیه ‌ای وسیع از جنوب و شرق پراکنده شد. دولت شانگ از فرهنگ لونگ‌شان دراستان هنان سرچشمه می‌گیرد. این حکومت در دوره بی‌سابقه‌ ای  ازابداع تکنیکی و فرهنگی به شهرت رسید. موفقیت شانگ وابسته به سیستم بی‌نظیر سازماندهی نظامی، کنترل تولیدات غذا، شهرنشینی، بنیادهای خویشاوندی و روحانیت، روش‌های حمل و نقل و ارتباط و بطور واضح بیان هنری صریح آن بود، دولت شانگ این قدرت و تسلط را داشت که ساخت بناهای عظیم را سازمان دهی‌ کند و متخصصانی از جمله دیوان سالاران، جنگاوران، ملازمان و صنعتگران را به منظور نگهداری (اداره) دستگاه دولتی و برگزاری آئین‌های مذهبی فراوانی که وجود داشت، به خدمت گیرد، آئین‌هایی که شامل قربانی کردن انسان در مراسم تدفین برگزیدگان حکومتی بود.         در به قدرت رسیدن دولت شانگ و آغاز تمدن چینی دو عامل نقش حیاتی ایفا کردند. مهارت تکنیکی (تخصصی) در کاربرد برنز (متالوژی برنز) که مفهوم آن برتری در جنگ بود و دیگری فرهنگ مادی.         در حدود 1200 ق‌م، اختراع یک نظام نوشتاری کاربردی که در برگیرنده‌ی نگاره یا علائم نوشتاری بود باعث پیشرفت روشهای سازماندهی اجتماعی در کنترل ادار ی و دیوان سالارانه، اقتصاد، نظارت سالانه‌ی کشاورزی، امور خارجی، روابط و امور دینی گردید.         مفهوم شانگ به‌عنوان یک شاه خدایی، بارزترین مشخصه و کارکرد دولت بود. وظایف شاه عبارت بودند از وجه الهی بخشیدن به نیاکان به منظور رهبری مناسک بزرگداشت اجداد، ایجاد توسعه نمادین و مقدس در سرتاسر قلمرو شانگ، حفاظت از حضار (ملاقات کنندگان)، اعطا کردن افتخارات، فرماندهی در جنگ و شکار سلطنتی. پادشاهی یک قدرت سیار بود به همین جهت دولت شانگ پایتختی ثابت نداشت. در عوض از مکان هایی بعنوان مراکز آئینی، تکنیکی و تدفینی استفاده می‌شد. شاه به واسطه دعای خیر خدای بزرگ دی (Dee تلفظ می‌شود) حکومت می کرد. یکی از مناطق شمال غربی که زیر نظر شاهان شانگ قرار داشت دره رود وئی در غرب رودخانه زرد بود که ساکنان آن مردم زو(Zhou) بودند. زوها به یک گروه نژادی متفاوت از شانگ تعلق داشتند اما تأثیرات فرهنگی شانگ را جذب کردند. آنان مردمی سلحشور بودند و بالاخره بر اربابان (فرمانروایان) شانگ خود غلبه کرده در 1123 ق.‌م سلسله زو را پایه ‌گذاری نمودند. جامعه زو با تأکیدی دوگانه بر امور جنگی و تولید کشاورزی به طور مشخص از طبقات و کارکردهای اجتماعی تعریف شده‌ ای تشکیل شده بود. پادشاهان زو به منظور یکپارچه ساختن جوامع پراکنده شمال و جنوب یک استراتژی نظامی را در پیش گرفتند و قدرت آن‌ها تا سرزمین هایی که امروزه منچوری و مغولستان داخلی خوانده می‌شود و تا نواحی شمال و جنوب رودخانه یانگ تسه امتداد یافت. آنان به منظور تشکیل دولت زو ساکنان این نواحی را به‌عنوان یک دولت (فدراسیون) آزاد از شاهنشاهی (guo) به رسمیت شناختند. توسعه نظامی توسط یک سلسله از جنگجویان اشراف زاده و طبقه ‌ای رعایای تولید کننده غذا تقویت می‌شد که نیروی پیاده نظام و کار اجباری را فراهم می‌آوردند.         دولت زو در سیستم سیاسی و اجتماعی آنها شروع به سختگیری اخلاقی کرد که بازتاب آن در کار ادبی اولیه چینی، اثر کلاسیک شعرمتعلق به این دوران حدود 600 ق.‌م یافت می‌شود، زوها از خدای بزرگ شانگ، دی، دست کشیده و به جا آن خدای آسمان تی‌آن( Tian) را می‌پرستیدند، به همین جهت شاه زو با نام پسر خدای آسمان (تی‌آن‌زی) نامیده می‌شد. روشهای پیشگویی دوره زو شامل استفاده از ساقه میل‌فویل (milfoil) یا بومادرون  می‌شد که این روش ها در متن کلاسیک تغییر زیاد ذکر شده است. نظام سیاسی زو برای چندین قرن (قرون متمادی) در اوج شکوفایی بود، اما در قرن 4 ق.‌م رو به فروپاشی نهاد. به زودی از سال 771 ق.‌م قدرت زو بطور چشمگیری کاهش یافت و پایتخت از زی آن به شرق در لوی یوآن تغییر یافت. با این حال شاه اسماً تمام فدراسیون های قلمرو را تحت کنترل داشت. این فدراسیون ها (شاه نشین‌های کوچک) به تدریج مراکز مستقل سیاسی، نظامی و قدرت اقتصادی را تشکیل دادند. اینان آهسته آهسته به حکومت های بزرگتر تبدیل شدند که در دوره جنگ‌های داخلی قرون 5 تا 3 ق.‌م به منظور غلبه بر یک دولت ضعیف به رقابت پرداختند. نظامی گرانترین این شاه نشین ها، دولت کین (Qin) از استان شاآنگزی ( Shannxi) در شمال غربی، باقی مانده قلمرو پادشاهی زو را با موفقیت بصورت اولین امپراتوری چین متحد ساخت. علی رغم عمر کوتاه این پادشاهی(تنها 16 سال فرمانروایی) راه و روش این دولت توسط امپراتوری هان به مدت چهار قرن مورد پیروی قرار گرفت. اینان سیاستهای اقتصادی- سیاسی دولت کین را ادامه دادند و قدرت امپراتوری را استحکام بخشیدند.         اگر چه دولت شانگ یک سیستم نوشتاری را بوجود آورد اما کارکرد اصلی آن پیشگویی به وسیله روحانیت و بعدها شخص شاه بود. هزاران نسخه‌ی حکاکی شده در شهر آنی‌آنگ یافت شد. این حکاکی‌ها روی استخوان یا لاک‌ لاکپشت انجام گرفته است. نسخ شانگ به منظور ثبت نژاد، اسطوره‌ها یا تاریخ مذهبی آنان بکار نمی‌رفت. عدم یکپارچگی امپراتوری زو در قرن چهار قبل از میلاد سبب فروپاشی فرهنگی و انتشار سیستم های ارزشی کهن‌تر شد. از این رو نیاز قابل مشاهده برای نویسندگان در باب اسطوره‌ها وجود داشت، گمان می‌رود که این نویسندگان به سوی یک سنت جمعی مشترک از روایات شفاهی کشیده شده‌اند که قدمت آن به قبل از اولین اسطوره گزارش شده در نخستین متن چینی «کلاسیک شعر» می‌رسد. از اسطوره های شانگ یا زو  مقادیر بسیار اندک قابل تشخیصی باقی مانده است.         بیشترین اساطیر گزارش شده مکتوب قابل تاریخ گذاری نیستند و پیش زمینه آن به تاریخ متون نوشتاری باز می‌گردد که متکی بر یک سنت شفاهی باستانی هستند. اسطوره‌های چین باستان که نشأت گرفته از سنت شفاهی هستند، در دوره فلاسفه از قرن شش تا سه قبل از میلاد به صورت نوشتار در متون ادبی پدید آمدند، زوال دولت زو مقارن شد با ظهور متفکران و نویسندگان بزرگ همچون کنفسیوس (Confucius) و منسیوس (Mencius) از مکتب کنفسیوسی و ژوانگ ژو(Zhuang Zhou) از مکتب دائو(Daoist). چین باستان، هزیود (Hesiod)، هومر یا اوید (Ovid ) نداشت تا روایات شفاهی اسطوره ‌ای را پس از گذشت مدت ها بازگو کنند. در عوض نویسندگان چینی به جهت تفسیر (توضیح) بحثها و سندیت بخشیدن به گفته ‌های خود متونی ناقص از داستانهای اسطوره‌ای را در کارهای فلسفی و تاریخی خویش معرفی می‌کردند. بنابراین اسطورۀ چینی بعنوان یک گونه نامنظم و پراکنده از بیان باستانی فاقد امضا وجود دارد که در متون فلسفی، ادبی و نوشته‌های تاریخی حفظ شده است. آنها خلاصه، ناپیوسته و اسرار آمیز هستند. این قطعات اسطوره ‌ای ضمیمه شده به متون کلاسیک در روایت خود متفاوت هستند و اغلب نویسندگان اسطوره را بر نقطه نظر خودشان منطبق می‌کنند. نتیجه آن است که اسطورۀ چینی در نسخه‌ های متعددی باقی می‌ماند، مضمون چیزی است که به طور کلی هماهنگ است، اما آنچه بارز است تفاوت قابل ملاحظه در جزئیات است. در حالی که شکل دادن اسطوره ‌های شفاهی باستانی یونان و روم به یک فرم هنری از ادبیات روایی، کمبود منابع شفاهی موثق را بیان می‌کند، روش چینی در حفظ قطعات اسطوره‌ای در گنجینه‌ای از داستانهای پراکندۀ گوناگون، باقی مانده ‌ای است نادر از اصالت ابتدایی.         درون مایه‌ های اسطوره‌ های چینی تشابهاتی واضح با دیگر اسطوره ‌شناسی‌های جهان‌ دارند. آنجایی که از هم مفترق می‌گردند در توجه اصلی و تفاوتهای فرهنگی است، اکثر درون مایه‌ های اسطوره‌ ای در چندین نسخه نقل شده است، شش طرح داستانی از خلقت جهان و داستان‌ های چهار اسطوره سیل. تصویر جهانی از اسطوره خلقت چینی، شباهت هایی را با کیهان شناسی مصری نشان می دهد. دیگر اسطوره‌ های خلقت در سنت چینی در نبود  دلیل ملکوتی یا وجود خالق با آنچه در نسخ انجیل و دیگر نسخ آمده در تقابل هستند. یکی از اسطوره های اصلی آفرینش، اسطوره‌ کالبد کیهانی بشری، مشخصه ‌هایی شبیه به اسطوره ‌شناسی ایران باستان دارد. اسطوره های سیل چینی به جهت نبود بن مایه عذاب الهی و مداخله خدایی در فرونشاندن سیل (باران سیل‌آسا) منحصر به فرد است. به عوض آن مضمون اصلی اسطوره  سیل چینی بر مضمون کنترل انسانی مصیبت از طریق توجه به کیفیات (اخلاقی) قهرمان دلاور توجه دارد. اسطوره‌ی خشکسالی که احتمالاً از شرایط خشک و کم باران بخش هایی از شمال چین منتج شده است، بیانی فصیح و معمولی می‌یابد.         اسطوره‌ ها در زمینه‌ بهره‌ های کشاورزی در دو جنبه به دیگر اسطوره ‌شناسی‌ها شباهت دارند: خدایان خالقان ملکوتی این نعمتها هستند و ایزدان اولین کسانی هستند که به انسان ‌ها می ‌آموزند چگونه از این نعمت ‌ها استفاده کنند. ایزدان کشاورزی چینی اغلب دارای بدن ‌های عضلانی هستند، خدایان مؤنث بیشتر در اسطوره‌ های کیهانی نقش دارند، اما حکایت‌ های اسطوره‌ای آن‌ ها به واسطه‌ تعصب نویسندگان بعدی بر ما پوشیده شده است. تئوری جدید جنسیت، آثار اسطوره ‌های آنان را دوباره کشف کرده است، مانند ایزدبانوی آفریینده و بوجود آورنده  نوع بشر و الهه ‌های مادر خورشید و ماه. اسطوره ‌های خالق مربوط به سلسله های پادشاهی، تأکیدی منحصر به فرد به اجداد مؤنث دارند که به وسیله بنیانگذاران مذکر سلسله ‌ها پیروی می ‌شوند، همانند اسطوره ‌های اجداد خاندان زو و شانگ. موضوع عشق به ندرت وجود دارد و در سبکی غیر صریح جنسی نقل شده است که ممکن است حاصل ویراستاری های زاهدمآبانه اولیه باشد. تولد مقدس از طریق وساطت جانور ی بیان شده است، بعنوان مثال یک پرنده یا تخم یک پرنده، یا از طریق گوش پیرزنی و یا حفره ‌ای در یک درخت، با ارجاع دادن چیزها به درختان درخشان و شاخ و برگ نمادین، یا تبدیل شدن شخصیتها به خرس، یک پرنده و یا یک ستاره، دگردیسی بر داستان‌ها سایه می‌افکند. مضمون خلق اصل و نسب در متون کلاسیک بعدی بسیار عادی می‌شود چرا که فرمانروایان سلسله ‌ها، مردمان اخلاق ‌گرا و خانواده ‌های مهم ادعای نسب الهی از دودمان‌های تبار شناختی مورد علاقه‌ی متفاوت و پر جمعیت را داشتند.         مضمون های جنگ مقدس و نابودی کیهانی قابل ملاحظه است. همچنین پس از اینکه قهرمانی، نوع بشر را از مصیبتی عظیم نجات می‌دهد، درون مایه‌ هایی مهم از آغاز دوباره جهان و موضوعاتی درمورد دوران طلایی از شاهانی عاقل که فرمانروایان ایده‌آل و سرآغاز اولین حکومت بشری هستند وجود دارد. در درجه بعدی مضامینی در مورد کشاورزی، زندگی شبانی، کوچ، مهاجرت و تبعید، سفر طولانی ماجرا جویانه، حماسه و تقابل جنسی وجود دارد.         تکرار مضامین پهلوانی و قهرمان اخلاقی در پرده‌ های بی ‌شمار مطرح می ‌شود، اسطوره قهرمانی چینی از دیگر اسطوره‌ شناسی ‌ها متمایز است چرا که بر حسن اخلاقی قهرمان جنگاور خود بسیار تأکید دارد. کهن الگوهای فرهنگی به واسطه شخصیت های زیادی که در پرده‌ های اساطیری مطرح شده‌اند به نمایش گذاشته می‌شوند. شخصیت نجات بخش در اسطوره‌ هایی ظهور می‌کند که ایزدبانوی آفریننده و نخستین غول انسان نما را به نمایش می‌گذارد ،کسی که بدنش به جهان تبدیل می‌شود. کهن الگوی ایزدبانوی باروری با شخصیت های کیهانی مؤنث و سال‌ شمارانه مانند مادران خورشید و ماه و خدایان کشت و زرع مذکر نمایش داده می‌شود. انتقام الهی توسط اسطوره‌ های زن دیو خشکسالی و اژدهای باران آور نشان داده می‌شود، آنان که دیگر ایزدان را به دستور خدایی بزرگ مجازات می‌کنند. در اینجا کهن‌الگوی قهرمان شکست خورده (تنزل یافته) نیز وجود دارد، همچنین نمونه اولیه شخصیت شیاد. این شخصیت ها کاملاً در اسطوره‌ ها نشان داده می ‌شود برای مثال در خدای غلات ارزن عالی مقام ودر سرکوب کننده سیلاب خزنده پنجه‌دار. قهرمان اخلاقی هیبیسکوس (Hibiscus) قهرمان کهن الگویی و رهبر مردم خویش است. این مضامین، کهن الگوها، نمادها و درون مایه‌ها در فصول آتی به تفصیل مورد  بحث و بررسی قرار خواهند گرفت .       [3]- Fernández-Armesto, F., World of Myths, Vol.2, the British Museum, 2004, pp161-165. [4]- دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهش هنر، دانشگاه هنر اصفهان [5]- etiological [6]- Sacrificial Pits