چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
با انواع و اقسام شیرین زدن آشنا شوید
شیرین زدن یک تفاوت اساسی با شیرین کاری دارد؛ شیرین کاری میتواند عملیات ژانگولر باشد و.... اما شیرین زدن به کاری گفته میشود که فرد در حالت عادی از پس انجام آن بر میآید اما در شرایط خاص گاف میدهد! آدم شیرین هم به کسی میگویند که حالت عادی در زندگیاش وجود ندارد و مدام در شرایط خاص است! درست مثل خانم شیرزاد! آدمهای شیرین بر اساس لغت نامه نسل سوم، دیوانه نیستند اما کمی بیغ محسوب میشوند! اگر شما هم اهل شیرین کاری هستید و مدام شیرین میزنید زیاد ناراحت نشوید؛ از ما که بدتر نیستید!
چی میشه که همچی میشه؟
اما به قول شاعر «از چی میشه که همچی میشه؟» و بعضیها شیرین میزنند در حالی که آیکیوشان با مردم عادی فرقی ندارد؟ گام به گام این موضوع را بررسی میکنیم!
۱) شیرینی بچههای شیرین/ اصولا دوران کودکی دوران زودباوری است! بچهها خیلی چیزها را همانطوری که دوست دارند تحلیل میکنند نه بر اساس منطق! ذهن بچهها کاملا خطی و ساده استدلال میکند برای همین بر اساس ظواهر تصمیم میگیرند و رفتار میکنند! به چند نمونه از این شیرین کاریهای شیرین کودکی توجه کنید:
شیوا میگوید: «یکبار با یک جسم محکمی کوبوندم توی سر بچه یکی از اقوام تا ببینم دور سرش ستاره و گنجشک میچرخه یا نه؟» البته این سوالی است که هنوز هم بعضی از آدم بزرگها دارند؛ اما خوشبختانه کمتر به دنبال امتحان آن هستند!
بهنام اعتراف میکند که: «من وقتی بچه بودم اگر وسط تماشای تلویزیون میخواستم بروم دستشویی، تلویزیون را خاموش میکردم تا کارتون تمام نشود!» در این رابطه یک لطیفه شیرین هم هست که ربطی به موضوع اصلی ما ندارد! طرف داشته فیلم نگاه می کرده! تلویزیون هی آگهی پخش میکرده! شاکی میشود و میگوید: «حالا اونقدر آگهی میذاره که فیلمش تموم شه!»
بهزاد میگوید: «این قدر به من گفتند آدرس خونه رو به غریبهها نده! روز اول مدرسه که تمام شد و سوار سرویس شدم راننده سرویس رو دور شهر چرخوندم!»
شمیم هم خاطره جالبی از دوران دبستان دارد که با خیلیها مشترک است: «معلم ما همیشه میگفت اگه دیکتههاتونو خودتون بنویسین من میفهمم! برای همین هم من فکر میکردم معلم تو خونه همه بچهها یک دوربین مخفی کار گذاشته!»
۲) وقتی هول میشویم/ خیلی وقتها آدم بزرگها هم شیرین میزنند و کارهایی میکنند که در حالت عادی محال است انجام دهند. در کل این نوع شیرین زدن چندان بد نیست چون اطرافیان متوجه میشوند مشکل از دستپاچگی بوده نه از مخ! اما اگر در لحظات حساسی مثل خواستگاری، کنفرانس مطبوعاتی و.... اتفاق بیفتد سرنوشت آدم را عوض میکند حسابی!
یکی از این آدمهای بزرگ که شیرین میزنند؛ میگوید: «زنگ زدم به ایرانسل برای مشکل خطم! خیلی معطل شدم؛ برای همین حواسم کاملا پرت شده بود که ناغافل آهنگ قطع شد و یکی پرسید: چه طوری میتونم کمکتون کنم؟ من هم گفتم: منزل آقای ایرانسل؟»
علی هم میگوید: «من زیاد میانه خوبی با حیوانات ندارم، اولین باری که یک بز دیدم ترسیدم و بهش سلام کردم! بعد هم سریع فرار کردم!»
۳) وقتی در عالم هپروت هستیم/ خیلی وقتها خواب هستیم! خیلی وقتها در دنیای دیگری هستیم! یک وقتهایی فشار محیط باعث شیرین کاری ما میشود و.... در کل این نوع شیرین زدن کمی تا قسمتی مشابه همان هول شدن است با این تفاوت که یکهو از دنیای خودمان پرت میشویم در دنیای واقعیت و چون در لحظه، امکان تطبیق با دنیای جدید وجود ندارد؛ یاد و خاطر دو عزیز دل، دو نوگل بوستان خنده یعنی پت و مت را زنده میکنیم!
مهدی میگوید: «در حال رانندگی، حسابی تو فکر رفته بودم که رسیدم سر چهارراه! طبق عادت همیشگی بیشتر مردم، سمت راست را ماشینی که میخواست مستقیم بره بسته بود! با شدت خواستم سرمو از شیشه ماشین بیارم بیرون تا بهش بگم بره جلوتر که از قضا شیشه بالا بود و مخم از شدت ضربه یک تکون حسابی خورد! اما از نگاه تعجب انگیز آدمهایی که تو ماشین بغل بودند خندم گرفت!»
۴) امان از خواب سنگین/ وقتی از خواب بیدار میشویم یا میپریم (این دوتا خیلی با هم فرق دارد) هم یک جورهایی ممکن است هول شویم (به خصوص اگر ناگهانی باشد) هم تطبیق دنیای خواب با واقعیت کمی مشکل باشد! برای همین آدمهای خواب آلود در کلاس جهانی شیرین میزنند! بسیاری از گافهای مسئولان در جلسات مهم و مصاحبهها ناشی از همین مورد است.
۵) سوءتفاهم شده داداش/ یک وقتهایی حواس ما سر جایش موجود و قابل دسترس میباشد! هول نشدیم و تو فضا هم نیستیم اما در کل دچار سوءتفاهم میشویم! نوید ماجرای سوءتفاهمش را این طوری تعریف میکند: «توی اتاقم نشسته بودم که رئیس بداخلاقم از جلوی در رد شد و گفت: نوید جان کم پیدا شدی؟ یک سر به من بزن دلم واست تنگ شده! منم خوشحال! گفتم تا تنور داغه برم طرح رفاقت رو با این موجود عبوس بریزم! همینطور که داشت میرفت؛ گفتم: چشم! کم سعادتیم! الان میام خدمتتون! رفتم تو اتاقش، با تعجب نگام کرد و گفت: نوید جان یک لحظه گوشی! بعد به من گفت: کاری داشتین؟»
نکته: راستی به خاطر حجم زیاد و تکرار فراوان از گونه شیرین زدن مسئولانه! که مخصوص مسئولان است صرف نظر میکنیم! این موارد آن قدر زیاد شده که دیگر جذابیت هم ندارد!
● شیرین زدن قدمت تاریخی هم دارد!
شیرین زدن از قدیم الایام وجود داشته است و شخصیتهایی چون نصرالدین، بهلول، حجی و.... به این حرفه مشغول بودند. نکته بسیار مهم درباره این آدمها این است که مثل مردم معمولی مشغول زندگی بودند و کسب وکار! اما در حد لیگ دسته دوم ماداگاسکار سوتی میدادند! اساسا علت این که سوتی این گونه افراد ماندگار شده؛ این بوده که فرق چندانی با مردم معمولی نداشتند و سفیه محسوب نمیشدند! چرا که بر دیوانه حرجی نیست و سوتی هر لحظه از چنین آدمی برمیآید! حتی برخی از شخصیتهای شیرین مثل بهلول خود را به شیرین بودن میزدند تا نکاتی را به جامعه گوشزد کنند! در کل نه تنها کودک درون، بلکه نوزاد درون این گونه آدمها بیدار و فعال بوده و اگر یک وقت رفتار درست و حسابی داشتند معنیاش این بوده که نوزاد درونشان رفته روی اسکرین سرور!
● اما نمونههای قدیمی...
خیلی از دانشمندان و بزرگان آنقدر در تاریخ و بین مردم ماندگار نشدند که امثال جحی، نصرالدین و... ماندگارند! اما چه ماندگاری؟ به چند نمونه تاریخی توجه کنید:
استاد بهلول/ بهلول از شیعیان نابی بود که به عمد خودش را به آن راه میزد تا راحتتر بتواند حرفش را در دوره خفقان خلیفه عباسی بزند. به عنوان مثال یک روز وارد سرای هارون شد؛ یکی از وزرا جلو آمد و گفت: «بشارت باد که خلیفه تو را بر میمونها و بوزینگان سرور و سردار گردانیده!» بهلول هم گفت: «پس به من گوشدار و فرمان به جای آر که از امروز رعیت منی!»
نکته دار/ برخی از شیرین زدنها در کنه خود نکات جالبی دارد؛ ۱- خواجهای برای خود مقبرهای با شکوه ساخت! خواجه از استاد بنا پرسید: «این عمارت را دیگر چه میباید؟» بنا گفت: «وجود شریف شما را!» ۲- طلحکی (یا همان طلخک- دلقک کاخ) گرفته بود؛ امیر علت را از او جویا شد! جواب داد: صاحب فرزندی لوچ (دوبین) شدهام. امیر گفت: خاک بر سرت که سالها در سرای من هستی و نمیدانی فرزند من هم لوچ است؟ طلحک جواب داد: آخر طفل شما خوشبختیها را ۲ تا میبیند و کودک من بدبختیها را!
نصرالدین معروف/ روزی نصرالدین کیسه بزرگی بر دوش گرفته بود و سوار بر خر در بازار میگشت! یکی از او پرسید: «چرا کیسه را روی خر نمیگذاری و خودت را خسته میکنی؟» نصرالدین جواب داد: «این طوری خر کمتر خسته میشود، من کیسه را میبرم و خر هم من را!»
نویسنده: مصطفی صابری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست