شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خانواده ای که می شناختیم


خانواده ای که می شناختیم

نکاتی درباره «کلاس هنرپیشگی»

«کلاس هنرپیشگی» شرح حالی است از مناسبات درونی یک خانواده که به مناسبات درون اجتماع امروز پهلو می‌زند با همه ملالت‌های روزمرگی و نقاط اوج و فرودش. هجدهمین فیلم علیرضا داوودنژاد را می‌توان تکمیل‌کننده آثار تجربه‌گرای او دانست. آثاری که به واسطه حضور خود یا اعضای خانواده‌اش در موقعیت‌های دراماتیک و پرداختن به مسایل درون خانواده به نوعی سازنده سبک و سیاق خاص او و خالق فیلم‌های درام تجربی است که به فضایی مستندگون پهلو می‌زنند. آثاری که «مصایب شیرین» و «مرهم» از نمونه‌های شاخص آن محسوب می‌شوند.

به این ترتیب با تکیه بر شناختی که مخاطب از این کاراکترهای آشنا یا در واقع اعضای خانواده در فیلم‌های دیگر فیلمساز پیدا کرده، این‌بار با جمعی گسترده از اعضای این فامیل پرجمعیت مواجه می‌شود که روابط و مناسبات تودرتو و پیچیده‌ای دارند.

شخصیت‌هایی که به نوعی ادامه همان کاراکترهای واقعی فیلم‌های قبلی هستند و با همین کد، فیلمساز کمترین زمان را برای معرفی اولیه آنها صرف می‌کند تا بتواند تمرکز بیشتری بر روابط و مناسبات آنها داشته باشد. روابطی که دستخوش شرایط اقتصادی، حال و هوای عاطفی و گره‌های کور گذشته این خانواده هستند و این گذشته همچنان خود را به‌عنوان وزنه‌ای محکم و تاثیرگذار به رخ می‌کشد.

داوودنژاد با قراردادن اعضای خانواده‌اش در نقش‌های خود و شکل دادن یک بحران نمایشی پیرامون آنها که از شرایط روز جامعه نشات گرفته، به نوعی خود و آنها را در معرض آزمونی نمایشی قرار می‌دهد که تعیین‌کننده روابط زمان حال آدم‌هاست و چه بسا نمایندگانی از هر نسل جامعه امروز و درگیر مسایل مبتلابه.

خانواده‌ای پرجمعیت و تودرتو که به واسطه بحران اقتصادی حاکم بر جامعه برخی اعضای آن تصمیم به سرمایه‌گذاری در خرید سکه دارند و همین تصمیم و بازخوردی که این تصمیم در سرنوشت بقیه دارد، آنها را دور هم جمع می‌کند تا به تعامل برسند اما در واقع این تضادهاست که خودنمایی می‌کند. در میان جنگ و جدل‌های بی‌سرانجام پیرامونی این مادربزرگ خانواده (مامان اتی) است که وقتی می‌بیند نمی‌تواند به شیوه معمول و پندواندرز این روابط را بازسازی کند، با تاثیرگذارترین کنش صحنه که سکوت و به انزوا رفتن است، اعضای خانواده را وادار به تامل و بازنگری در کنش و واکنش‌هایشان می‌کند.

در این بخش به واسطه پرداختن به شناسنامه زمان حال آدم‌ها گاه روایت چرخشی به گذشته دارد و با ایجاد فضایی که گاه ذهنی است و گاه نمایشی، به وقایع گذشته و گره‌های کوری که در گذشته این خانواده وجود داشته می‌پردازد تا بتواند در دنیای فیلم به پرسش‌های منطقی ایجاد شده پاسخ دهد. اما این چرخش‌های یک‌باره و نوسانی که فیلم بین دنیای واقعی و نمایش، واقعیت و ذهنیت و... دارد روند کار را دچار عدم تعادلی می‌کند که تمرکز مخاطب و تلاش او برای پیگیری این قصه ساده را که به شکلی پیچیده روایت می‌شود، با مشکل مواجه می‌کند.

در کنار این خط قصه یک داستان عاشقانه خانوادگی هم بین کاراکترهای علی و نیکی به‌تدریج در حال رخ‌نمایی است که هرچند دیر شروع می‌شود اما انرژی خوبی را وارد قصه می‌کند. آسیبی که از دیر شروع شدن این خط قصه به فیلم وارد شده، دو پارگی است که قصه را به دو بخش تقسیم می‌کند. در واقع نکته اینجاست که به نظر می‌آید به جهت تکراری‌شدن موقعیت اولیه و کنش و واکنش‌های مربوط به آن، این خط وارد قصه شده تا سویه دیگری از تعامل‌ها و تقابل‌های اعضای این خانواده را برجسته کند که این نکته به یکدستی کلیت فیلم لطمه وارد می‌کند.

آنچه این دو بخش به ظاهر مجزا را به جهت محتوایی به هم پیوند می‌دهد هوشمندی داوودنژاد در طراحی موقعیتی برای تلاقی این دو خط به یکدیگر است. موقعیتی که وقتی علی سرخورده از شکست عشقی وارد خانه می‌شود، به طرف مادربزرگ می‌رود و گریان به آغوش او پناه می‌برد.

در این لحظه است که مادربزرگ سکوت خودخواسته و قهر خود را با اعضای خانواده فراموش می‌کند و علی را در آغوش می‌گیرد که یک طراحی هوشمندانه برای پیوند دادن این خطوط، شخصیت‌ها و تاثیرگذاری آنها بر یکدیگر است. داوودنژاد در ادامه روحیه تجربه‌گرایی که دارد و بهترین فیلم‌های کارنامه‌اش را هم تحت‌تاثیر همین حال و هوا ساخته، برای ساختارمندشدن فیلمنامه و نظم‌دادن به این تعامل‌ها که در چند سطح حرکت می‌کنند، دست به طراحی صحنه‌های تکرارشونده در یک کلاس آموزش بازیگری و قرار دادن اعضای خانواده در نقش‌هایی ملهم از واقعیت و تخیل زده است. صحنه‌هایی که با تکیه بر میان‌نویس‌های کارگردان روی تخته سفید، تک‌گویی شخصیت‌ها خطاب به دوربین با مونولوگ‌های شعاری و نمادین حکم نخ تسبیحی را دارند که اتفاقات را به هم پیوند می‌دهند.

اما واقعیت این است که این صحنه‌های مجزا که گاه توقف در برخی موقعیت‌ها و تکرار یکسری کنش و واکنش‌های بیرونی، درگیری، جدل و حرف و کلام است با وجود میزانسن‌های طراحی‌شده برای ایجاد تحرک و ریتم درونی به‌گونه‌ای طولانی شده که فراتر از انتقال واقع‌گرایی، حوصله‌بر است. به همین دلیل چه بسا بسیاری از جزییات پرداخت‌شده و زیرلایه‌های فیلم که با ظرافت کار شده قابل برداشت و تعمیم نباشند.

«کلاس هنرپیشگی» هرچند از فیلم‌های قابل تامل کارنامه علیرضا داوودنژاد است و بازگشت او به سبک و سیاق شخصی‌اش را پس از چند فیلم غریب، باید به فال نیک گرفت اما به ساختاری منسجم‌تر برای درگیر کردن و همراهی مخاطب با این درام - مستند تجربی نیاز دارد. ساختاری متعادل و یکدست که فیلمساز با تکیه بر فیلم‌های درخشان کارنامه‌اش نشان داده و در خلق آن مهارت دارد ولی در این فیلم کمرنگ است.

سحر عصرآزاد