شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر زیباشناسی دینی


درآمدی بر زیباشناسی دینی

بحث از زیبایی شناسی, معنا و ابعاد آن از دیرزمان مورد توجه فیلسوفان و متفكران بوده است نخستین فیلسوفان یونانی در این زمینه به بحث پرداخته اند و سعی كرده اند تا ماهیت زیبایی را كشف كنند

در نظر عارفان مسلمان، عالم مظهر تجلیات خداوند است و هر آن‌چه كه آفریده شده، زیبا است.

نویسنده این مقاله، با هدف بررسی جایگاه زیبایی و امر زبیا در آموزه‌های عرفانی و دینی، تلاش می‌كند به پرسش‌هایی از قبیل نسبت دین با امور زبیا، درك و تحسین زیبایی و گرایش به آن، در چارچوب اصل تجلی در عرفان اسلامی، پاسخ گوید.

بحث از زیبایی‌شناسی، معنا و ابعاد آن از دیرزمان مورد توجه فیلسوفان و متفكران بوده است. نخستین فیلسوفان یونانی در این زمینه به بحث پرداخته‌اند و سعی كرده‌اند تا ماهیت زیبایی را كشف كنند.

از سقراط و افلاطون مطالبی در این زمینه به شكل مستقیم یا غیرمستقیم به دست ما رسیده است. در این آثار مباحثی مطرح شده است در باب این‌كه آیا زیبایی تقلید، محاكات یا بازنمایی طبیعت است؟ یا زیبایی عبارت است از تقارن، تناسب و موزونیت و هماهنگی. در قرون وسطی نیز فیلسوفانی همچون آگوستین، آلبرت كبیر و آكوییناس، درباره زیبایی بحث كرده‌اند؛ مباحثی از این قبیل كه امر زیبا چیست؟ و آیا زیبایی یك واقعیت عینی (concrete) است كه در اشیا موجود است یا نه امری است كه در نسبت با انسان مدرك و فاعل شناسایی پدید می‌آید و احساسی از لذت و سرور در آدمی برمی انگیزد و هیچ كاركرد دیگری ندارد.

در روزگار نزدیكتر به ما نیز فیلسوفانی همچون بومگارتن، كانت و هگل و در دوران معاصر متفكرانی همچون هیدگر، ویتگنشتاین، گادامر، ماركوزه، والتر بنیامین، دریدا، نیچه، آدورنو درباره زیبایی، زیبایی‌شناسی و ماهیت هنر به بحث پرداخته‌اند.

اكنون پس از این اشارات مقدماتی باید ببینیم كه زیبایی‌شناسی به منزله یك دانش متمایز و مستقل چیست.

پاره‌ای محققان در تعریف زیبایی‌شناسی گفته‌اند كه «دانشی است كه به مطالعه اشیای زیبا و واكنش‌های حسی و ذهنی خاص بینندگان، خوانندگان، یا مخاطبان اثر هنری مربوط می‌شود.

بزرگترین پرسش در این رشته مربوط به ارزش زیبایی‌شناختی است كه آیا زیبایی یك امر واقعیت دار است و در اشیای واقعی كه منسوب به زیبایی می‌شوند، وجود دارد یا نه. این مسئله تا حدودی شبیه بحث مربوط به رابطه واقع‌گرایی و ضد واقع‌گرایی در فلسفه است.

عینی بودن یا نسبی بودن ارزش زیبایی‌شناختی در حقیقت از مسایل محوری این رشته است. بحث بر سر این نكته است كه آیا دلایلی وجود دارد كه معتقد شویم ارزش زیبایی‌شناختی مثل ارزش اخلاقی است؟

یك واقع‌گرای افراطی ممكن است بگوید، زیبایی و ارزش زیبایی‌شناختی همچون واقعیتی مستقل و امری عینی در اشیای خارجی یافت می‌شود و كاملاً مستقل از واكنش‌های بینندگان است و بنابراین، حكم زیبایی‌شناختی مشمول صدق و كذب نیز می‌شود.

فی المثل وقتی حكم می‌كنیم كه «این گل زیباست» یا «این نقاشی از نظر زیبایی‌شناسی خوب است»، آنچه را ما می‌گوییم، می‌تواند صادق یا كاذب باشد؛ در صورتی صادق است كه گل یا تابلوی نقاشی، واقعاً دارای ویژگی زیبایی بوده باشند و در صورتی كاذب است كه واقعاً فاقد چنین خاصیت و خصلتی باشند.

برای یك شخص رئالیست یا واقع‌گرا چه ما حكم به زیبایی بكنیم و چه اصلاً ما حكمی نكنیم، وقتی یك شیء زیباست، بی‌حضور ما نیز واقعاً دارای زیبایی است. چه ما آن را شناسایی كنیم و چه نكنیم. به خوبی ملاحظه می‌شود كه مسئله فلسفی ذهنی بودن یا عینی بودن، چگونه در حكم زیبایی‌شناختی، خود را نشان می‌دهد و موضع معرفت شناختی ما تا چه حد در ارزیابی و صدور حكم در مورد زیبایی یا نازیبایی اشیا تأثیر می‌گذارد.

همین امر سبب شده است تا محققان به بررسی ماهیت تجربه زیبایی‌شناختی روبیاورند و بررسی كنند كه اصلاً خود زیبایی چیست. آنان عواملی را برشمرده‌اند كه در ماهیت زیبایی دخیل و سهیم‌اند. عواملی مثل لذت، رضایت، خوش آمدن و پسندیدن، دوست داشتن، به عنوان معیارهایی برای تشخیص زیبایی و نیز عناصر تشكیل دهنده ماهیت زیبایی معرفی شده‌اند. تجربه زیبایی نیز امر مهمی است.

نوع نگاه ما به خود اشیا در واكنش ما نسبت به آن‌ها تأثیر می‌گذارد. در مورد موسیقی باید الگوهای صدا را بشناسیم. در مورد سینما باید تجربه دیدن چیزی بر روی پرده را داشته باشیم؛ ولی اگر شما صرفاً یك قطعه موسیقی یا چند تصویر پیاپی را به من نشان دهید، من هنوز در موقعیتی نیستم كه بگویم چه ارتباط خاصی بین این صداها و تصاویر، با ارزش زیبا شناختی وجود دارد؛ یعنی نمی‌توانم هیچ حكمی بكنم یا واكنشی نشان دهم. زیرا فاقد تجربه‌ای در این مورد هستم.

همچنین محققان هنر، عامل دیگری را برای تشخیص زیبایی و معیار زیبایی ارائه كرده‌اند كه عبارت است از خنثی بودن. مقصود از این تعبیر آن است كه تجربه لذت بخش حضور چیزی در ادراك ما، نبایدصرفاً مبتنی بر كاربردهای آن برای ما باشد؛ یعنی باید شیء مورد داوری زیبایی‌شناختی ما صرفاً موجب انجام كار خاصی شود یا آرزویی را برآورده سازد یا خودش به معیار و اصل دیگری تكیه كند؛ زیرا همه این موارد ما را از ارزیابی صحیح زیبایی و امور زیبا منحرف می‌سازد. واكنش‌های ذهنی و روانی ما می‌تواند، طبق خواسته‌های ما از دیگران توجیه شود.

این واكنش‌ها صرفاً امور فردی مربوط به خصوصیات اخلاقی فرد و پسند و ناپسند شخصی او نیستند، بلكه به عنوان متعلقات تجربه ما، ریشه‌های بسیار عمیقی در ماهیت عام بشری ما دارند و مبتنی بر واكنش لذت بخشی هستند كه در اثر ادراك اشیای زیبا به ما دست می‌دهد. این بدان معناست كه برخلاف دیگر امور، «ارزش زیبایی‌شناختی را نمی‌توان در قالب اصول تعلیم پذیر درآورد».

در واقع هیچ گونه اصول زیبایی‌شناختی معتبر و اصیل وجود ندارد؛ زیرا برای درك ارزش زیبایی‌شناختی، باید «اشیای مورد نظر را با چشمان خودمان نگاه كنیم» و البته نوع نگرش، ذهنیت، علایق، تربیت، آموخته‌ها و بسیاری عوامل دیگر در این نگاه، آگاهانه یا ناآگاهانه تأثیر می‌گذارند و اعتبار و عینیت آن را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

به همین سبب محققان می‌گویند كه احكام زیبایی‌شناختی، مبتنی و منوط به احساس لذت و سرور خود شخص است. اما می‌توان در صورتی كه مورد توافق عام قرار گیرد و شخص بیننده دقیقاً مجهز به اطلاعات و مهارت كافی باشد، چنین حكمی را تعمیم داد.

گاهی چنین پنداشته می‌شود كه مسئله مهم در هنر، همان زیبایی‌شناسی است؛ ولی چنین فرضی و پنداشتی نیاز به اندكی بررسی دارد. هنر می‌تواند دارای ارزش‌های غیر زیبایی‌شناختی هم باشد. برای مثال هنر می‌تواند ارزش درمانی داشته باشد یا موجب ارائه بصیرت‌های اخلاقی به ما باشد.

همچنین می‌تواند به ما كمك كند تا نكاتی را در تاریخ بازیابی كنیم. یا دیدگاه‌های افراطی و تند را كه با نظرات خود ما مخالفند، ببینیم. ارزش‌های غیر زیبایی‌شناختی هنر به امور شناختاری و نقش تفهمی و معرفت زایی و نیز ایجاد سازگاری و انسجام و حتی تأثیر بر صداقت سیاسی اشخاص سرایت می‌كند.

بنابراین می‌توان گفت، هنر دارای ارزش‌های متنوع و متعددی است و ما می‌توانیم یك اثر هنری را برای ایجاد انسجام اخلاقی مورد تحسین قرار دهیم یا آن را به سبب فقدان صداقت سیاسی و اخلاص هنرمند مردود بشماریم. اگر همه این‌ها را جزء ارزش‌های زیبایی‌شناختی به شمار نیاوریم، آن گاه عرصه بر زیبایی‌شناسی و تشخیص ارزش هنر بسیار تنگ می‌شود.

بدون محكوم ساختن این نظر رایج كه می‌گوید، هنر همواره باید ابزاری برای رسیدن به هدفی ورای خویش باشد ما می‌توانیم ادعا كنیم كه آثار هنری دارای ارزش‌های كاملاً گوناگون و متعددی هستند؛ ولی این نكته كاملاً درست است كه آثار هنری همواره دارای حیث التفاتی‌اند و به همین سبب معنا دارند و اینجاست كه مسئله هدف و غایت هنر بسیار پررنگ می‌شود كه آیا غایت هنر بیرون از آن است یا در خود آن.

آثار هنری مشمول شیوه‌های خاص تولید و دریافت نیز هستند؛ یعنی همیشه كسی یا كسانی آن‌ها را پدید می‌آورند و كسی یا كسانی آن‌ها را می‌بینند یا می‌شنوند. مثلاً تابلوهای نقاشی را ما می‌بینیم و موسیقی را نیز می‌شنویم و از آن لذت برده یا آن را تحلیل می‌كنیم. این الگوی تولید و دریافت، موجب مطرح شدن دو پرسش دایمی در فلسفه هنر شده‌اند.

یكی‌این‌كه رابطه اثر هنری با ذهن پدید آورنده آن چیست؟ دیگراین‌كه چه رابطه‌ای میان اثر هنری و ذهن كسی كه آن را درك و تحسین می‌كند، وجود دارد؟ برای مثال شنیدن موسیقی بر عواطف ما تأثیر می‌گذارد و از آنجا كه عواطف، امور و حالات ذهنی هستند، ممكن است تصور شود كه این عواطف نخست در ذهن پدید آورنده یا اجراكننده موسیقی وجود داشته و سپس به ما منتقل می‌شوند و بر ما تأثیر می‌گذارند.

یا ممكن است گمان شود كه واكنش‌های عاطفی شنونده در نوع تأثیر موسیقی بر او و نحوه شنیدن او تأثیر می‌گذارند. هیچ یك از این دو رویكرد تا كنون مقبولیت كاملی نیافته است. و بعضی نیز معتقدند موسیقی دارای عواطف خاص خودش است كه در خودش وجود دارد و تابع احساس اجراكننده یا شنونده نیست. دانش زیبایی‌شناسی هنوز باید با این مسئله دست و پنجه نرم كند.

در بازنمایی‌های هنری نیز عیناً همین مشكل وجود دارد. مثلاً این كه هدف یك تابلوی نقاشی چیست یا نیات یك بازیگر چیست؟ و چگونه تفسیرهای بیننده نسبت به این آثار هنری شكل می‌گیرد؟ آیا خود یك تابلوی نقاشی با نمادهایی كه در آن به كار رفته دارای معنای خاصی است یا نه؟ اگر دارای معنای خاصی است، می‌توان پرسید صداها و تصویرها تا چه حد مطابق یا غیر مطابق با امور واقعی جهان خارج و نیز بازنمایی‌های زبانی هستند؟

هنگامی كه شخص به تحلیل چنین مسایلی در این سطح دست می‌زند، فلسفه هنر نیز آغاز می‌شود. یعنی آغاز فلسفه هنر با طرح همین مسایل در همین سطح است و پاره‌ای محققان فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی را مترادف و معادل می‌گیرند.

اكنون وقت آن است كه به اختصار در رابطه زیبایی‌شناسی و دین، كاوش كنیم و ببینیم، دین به طور كلی و نیز دین اسلام به طور خاص، چه رابطه‌ای با زیبایی‌شناسی، امور زیبا و اصل مسئله زیبایی دارند؟ رویكرد آن‌ها چگونه است و چگونه با این مسایل مواجه می‌شوند. در مورد رابطه زیباشناسی و دین، تفكیك و تنقیح بین چند موضوع لازم به نظر می‌رسد.

یكی این‌كه مقصود از دین چیست؟ آیا مقصود مناسك و شعائر دینی است؟ یا عقاید، آموزه‌ها و به اصطلاح «جهان بینی دینی»، فهم دینی و معرفت دینی مورد نظر است؟ آیا نهادها، سازمان‌ها، معابد و مراكز دینی مقصود است؟ یا متون دینی، دعاها، نیایش‌ها، اعمال و عبادات مورد نظرهستند؟

این نكته حتماً باید پیش از ورود به بحث رابطه زیبایی‌شناسی با عرفان و دین، به طور كامل و واضح، تبیین شود. دیگراین‌كه زیبایی‌شناسی به منزله یك دانش و رشته علمی متمایز، مقصود است یا امور زیبا و آثار هنری و خود زیبایی به عنوان یك واقعیت عینی یا ذهنی روانی مورد نظر است؟

مقصود از زیبایی‌شناسی، درك ما از امور زیبا است یا خود كیفیت و خصلت زیبا بودن و زیبا نمودن و اشیا و موجودات و آثار زیبایی است كه در طبیعت وجود دارند و یا مخلوق و حاصل فعالیت هنری بشر هستند یا همه این‌ها به طور جمعی مورد بحث ماست.

آنچه در اینجا مقصود و محور بحث است، نه دانش ادیان یا دین‌شناسی به عنوان یك رشته علمی یا شعبه‌ها و شاخه‌های فراوانی كه دارد و نه زیبایی‌شناسی به منزله یك دانش مدون، مستقل و متمایز است؛ بلكه مقصود بررسی حضور و جایگاه زیبایی و امر زیبا در آموزش‌های دینی و جهان بینی دینی یعنی باورها، اعمال و ارزش‌های دینی است و از زیبایی‌شناسی نیز ماهیت و اصل زیبایی و امور زیبا، جذاب، دل انگیز و آفرینش‌های دلربا و دوست داشتنی مدنظر است؛

یعنی زیبایی‌های طبیعی موجود در جهان آفرینش و نیز آثار هنری زیبایی كه توسط هنرمندان زبردست پدید آمده‌اند. نسبت دین با امور زیبا، درك و تحسین زیبایی، گرایش به آن، خلق آن، بكارگیری آن، لذت بردن از آن و... چیست؟ و زیبایی و حسن و لطف و جمال در آموزه‌های دینی، باورها، ارزش‌ها، اعمال و مناسك و شعائر دینی چه جایگاهی دارند؟ آیا یكسره مردود و طرد می‌شوند یا به طور كلی مورد تأیید هستند؟

دین با زیبایی، زیباگرایی و زیبادوستی، زیبا اندیشی و زیبا زیستن چه نسبتی دارد؟ پس باید در آموزه‌های ادیان كاوش كنیم تا جایگاه و منزلت زیبایی را در آن‌ها بیابیم و دیدگاه دینی را در مورد زیبایی، شناسایی كنیم كه مثلاً آیا دین ضد زیبایی و امور زیبا است و گرایش به زشتی‌ها، نفرت، ناهماهنگی، نا موزون بودن، عدم تناسب، بی‌نظمی، ترك لذت، طرد زیبایی‌ها فرمان می‌دهد یا نه برعكس، به زیبا دیدن و زیبا اندیشیدن و زیبا زیستن دستور می‌دهد و سراسر هستی و قلمرو آفرینش را زیبا و لطیف و در غایت حسن و جمال می‌داند و آدمی را به تأمل و تبعیت از آن فرا می‌خواند.

ادیان بزرگ جهان و به ویژه ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام، نه تنها ضد زیبایی نیست بلكه به تصریح آیه‌های قرآنی، سراسر آفرینش، صنع و فعل خداوند است كه در غایت نیكویی، حسن، جمال و لطافت آفریده شده است و هیچ زشتی و كاستی در نظام تكوینی عالم نیستند، هر چه هست زیباست و در فعل الاهی زشتی و تباهی جایی ندارد.

دكتر همایون همتی

منابع:

ویتگنشتاین، اخلاق و زیبایی‌شناسی، بی. آر. تیلمن، ترجمه مهرداد سبزی، انتشارات حكمت، ۱۳۸۲.

اسلام و هنر، دكتر محمود باستانی، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱.

درس گفتارهای زیبایی‌شناسی ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر، ۱۳۸۱.

هیدگر و هنر، یوزف ی. كوكلمانس، ترجمه محمدجواد صافیان، نشر پرسش، ۱۳۸۲.

هنر اسلامی، دیوید تالبوت رایس، ترجمه ماه ملك بهار، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵.

عقل و اعتقاد دینی، مایكل پترسون و دیگران، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، ۱۳۷۶.

زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، دكتر علی اكبر افراسیاب پور، انتشارات طهوری، ۱۳۸۰.

ذره و خورشید، دكتر داریوش صبور، انتشارات زوّار، ۱۳۸۰.

زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، محمدتقی جعفری، مؤسسه نشر كرامت، ۱۳۷۵.

دیوان كامل شمس مغربی، به اهتمام دكتر ابوطالب میرعابدینی، انتشارات زوار، ۱۳۵۸.

مثنوی هفت اورنگ، نور الدین عبدالرحمن جامی، جلد دوم، تحقیق و تصحیح اعلی خان افصح زاد و حسین احمد تربیت، دفتر نشر میراث مكتوب، ۱۳۷۸.

كلیات سعدی، نشر نامك، ۱۳۷۷.

لسان الغیب، خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، با تصحیح و مقدمه پژمان بختیاری، انتشارات امیركبیر، ۱۳۶۱.

سرآغاز كار هنری، مارتین هیدگر، ترجمه پرویز ضیاء شهابی، انتشارات هرمس، ۱۳۷۹.

رسایل قیصری، محمود بن داوود قیصری، تصحیح استاد سید جلال الدین آشتیانی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۹.

Theology a very short introduction, David Ford, Oxford University Press, ۲۰۰۰.

Symposium on Art and Religion, Harvard College, ۲۰۰۰.

What Makes Religious Art Religious, John W. Dixon. Jr. ۱۹۹۰.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.