جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
احكام دین و اهداف دین
در این مقاله نخست ضمن تعریف دین و اینكه تنها از طریق اجتهاد میتوان به تعیین مسیر «حوادث واقعه» پرداخت، به فلسفه وجودی اجتهاد و آنچه باید مطمح نظر مجتهدین باشد، پرداخته شده است. در ادامه مقاله به تعریف عدالت اشاره گشته و به این نكته تنبه داده شده است كه در استنباط احكام دین باید این اصل بنیادین و دیگر اهداف دین مورد توجه جدی قرار گیرد و تنها به« آیات الاحكام» و «اخبار الاحكام»ی كه به این عنوان شناخته شدهاند بسنده نشود.
دوست دارم بحث درباره «اجتهاد» را از دیدگاهی متفاوت مطرح كنم. اوراقی كه در اختیار اینجانب قرار دادهاند دارای ۸ سؤال است، و چنانكه اظهار داشتهاند این سؤالها در مجموع ۲۰تاست، و همه در مورد اجتهاد و ابعاد آن. متاسفانه خستگیها و گرفتاریها نمیگذارند كه من پابپای اقایان بیایم و همه سؤالها را در فرصتهایی كه در نظر گرفته شده است پاسخ دهم. از اینرو پاسخ دقیق و جامع و آگاهانه به آن پرسشها را به دیگران وامیگذارم. و اگر در دایره پرسشهای مورد اشاره، همه ابعاد لازم به نظر نیامده و مطرح نگشته است، از متصدیان فاضل و محترم و تكلیف اشنای مجله «نقد و نظر» میخواهم تا آن ابعاد را تكمیل كنند...
راستی چه عیب دارد كه اصل سؤالها را به «اقتراح» بگذارید، و بگذارید تا بخشی وسیع از اهل نظر در این كار سازنده شركت كنند. یعنی به جای اینكه یك جمع محدودهر چند وارد بنشینند و سؤالهایی مطرح كنند، در دایرهای وسیعتر، از اشخاص مختلف بخواهید تا توقعهایی را كه از «اجتهاد» دارند، و رسالتهایی را كه با درك دینی و اجتماعی خویش برای اجتهاد و مجتهد قائلند، همه را روشن و صریح در میان نهند; و یك بحثبسیار باز و گسترده پدید بیاورید، با شركتكنندگان فراوان، و زاویههای دید متفاوت.
چگونگی یاد شده میتواند ابعاد مردمی مربوط به اجتهاد، و ابعاد اجتهاد مربوط به مردم را در متن ملموس زندگی انسان معاصر بخوبی ترسیم كند. بحثهای خاص فنی كه اهل همان فن فقط درباره آن نظر بدهند، مربوط به فنون كاملا تخصصی است كه هیچارتباطی با مردم پیدا نمیكند، مثلا فیزیك اتمی... و شگفتا، مگر چیزی در زندگی بهم میرسد حتی فیزیك اتمی كه با مردم ارتباط پیدا نكند؟
به هر حال، بحث درباره اجتهاد باید در گسترهای مطرح گردد كه اجتهاد آن گستره را فرامیگیرد، یعنی جامعه انسانی و مسائل جامعه انسانی... تا هنگامی كه بحث اجتهاد در محدودهها مطرح میگردد محدود خواهد ماند. و اجتهاد یك «رسالت» است، و محدودیت نفی رسالت.
اری، اجتهاد محدود، جامعهساز نیست. ممكن است كسانی بپرسند: مگر اجتهاد باید جامعهساز باشد، مگر اجتهاد، علمالاجتماع (جامعهشناسی)است؟ نه، اجتهاد، علمالاجتماع و جامعهشناسی نیست، بالاتر از جامعهشناسی است، اجتهاد، جامعهسازی است....
اجازه بدهید وارد بحث اصلی خود شوم. تاكنون غالب بحثهایی كه درباره اجتهاد شده استبا نظر به «احكام دین» بوده است نه با نظر به «اهداف دین». و من میخواهم در این نوشته هر چند باختصار با نظر به «اهداف دین» درباره اجتهاد سخن بگویم.
از روزی كه سید جمالالدین اسدابادی، به میرزای شیرازی بزرگنامه نوشت، و از او خواست تا در راه ساقطسازی سلطنت قاجاریه گام نهد، و ملت مسلمان ایران را از چنگال آن دربار منحط و آن رجال وابسته بیشخصیتبرهاند، معلوم شد كه اجتهاد وارد مرحله نوینی از حضور تكلیفی و رسالتی خویش گشته است: مبارزه با استعمار در داخل كشورهای اسلامی، كه یكی از مظاهر آن استبداد است.
ما اجتهادی كه وقف بر حوزهها باشد و به درس خارج گفتنی بسنده كند نداریم. زیرا از درون همین اجتهادها و حوزهها و درسهای خارج است كه مراجع تقلید ظهور میكنند، و زمام حیات دینی و اجتماعی و اقدامی ملتهای مسلمان را در دست میگیرند; اگر در ماورای قرون زندگی كنند، ملتهای اسلامی در ماورای قرون زندگی خواهند كرد; و اگر بر فراز تحولات گام بردارند، ملتهای اسلامی برفراز تحولات گام برخواهند داشت.
بنابراین، بحث درباره اجتهاد، با نظر به «اهداف دین»، حیاتیترین بحث است در این مقوله. و بحث درباره اجتهاد با نظر به «احكام دین» نیز پس از این بحثباید آغاز گردد. و من همین بحث را میخواهم در این روزگار بسیار حساس مطرح كنم، تا صاحبنظران آگاه و رسالتشناسان بیدار آن را پیگیری كنند. اهداف دین، غایات دین است، و احكام دین مقدمات رسیدن به آن غایات. پس باید همواره مقدمات، دارای آن كیفیتی باشند كه به اهداف منتهی گردند نه جز آن. و ایا اهداف دین چیست؟
دین یك پدیده «الهیاجتماعی» است. و بصرف اینكه قید «اجتماعی» را افزودید، به یك مثلث اشاره كردهاید:
فرد + جامعه + حاكمیت. اجتماع، واقعیتی است كه از افراد تركیب مییابد و با یك نظام حاكم اداره میشود. و دین بعنوان یك پدیده «الهی اجتماعی»، باید انتظار خودش را از این سه واحد بیان كند، یعنی باید بگوید، چه فردی را میپذیرد تا بتوان به او گفت: «فرد دینی» (انسان متدین)؟ و چه جامعهای را میپذیرد تا بتوان به آن گفت: «جامعه دینی» (جامعهمتدین)؟ و چه حاكمیت و مدیریت اجتماعی و سیاسی و تربیتی و قضایی و اقتصادی را میپذیرد تا بتوان به ان گفت: «نظام دینی» (نظام متدین)؟ ودین به این هر سه سؤال پاسخ داده است.
دین، نظامی را میپذیرد كه «عامل بالعدل» باشد (ان الله یامر بالعدل); و جامعهای را میپذیرد كه «قائم بالقسط» باشد (لیقوم الناس بالقسط); و افرادی را میپذیرد كه معتقد و درستكار باشند (الذین امنوا و عملوا الصالحات). و اجتهاد در عصر غیبت، یعنی آن قوه فعالهای كه بتواند این مثلث را رهبری كند، و تكالیف آنها را، در تمام روابط گسترده زندگی شرح دهد. با این دیدگاه است كه میتوانیم بفهمیم كه در اجتهاد چه چیزهایی ضروری است.
یعنی با در نظر گرفتن رسالت اجتهاد است كه میتوان ابعاد اجتهاد را تعیین كرد. ایا اجتهاد هدف استیا وسیله؟ مسلم، وسیله است; وسیله چه چیز؟ وسیله تبیین تكالیف دینی در ارتباط با افراد و جامعه و نظام حاكم; به چه منظور؟ به منظور تحقق یافتن غایات دین و اهداف آن. اگر اجتهاد از مسائل حیات انسان معاصر خویش غافل باشد، فلسفه اصلی خود را نفی كرده است. زیرا فلسفه اصلی اجتهاد، تعیین مسیر «حوادث واقعه» است از دیدگاه دین. حوادث واقعه، یعنی مسائل گوناگون زندگی انسان معاصر. از مسائل زندگی انسان گذشته هر چه در زندگی انسان معاصر حضور دارد، مسئله اصلی اجتهاد نیست، زیرا آنها به تجربه درامده است. مسئله اصلی اجتهاد بخش متحول زندگی است نه بخش ثابت آن. و در این بخش متحول است كه دین باید حضور پاسخگو و هدایت كننده خویش را نشان بدهد، و اجتهاد در واقع سخنگوی دین است. اجتهاد است كه به نام دین با ما سخن میگوید و مسیر حركت «حوادث واقعه» را در زندگیها تبیین میكند.
«حوادث واقعه» یعنی نقطههای عطفی كه زندگی انسانها را از وضعیتی به وضعیت دیگر درمیاورد. و همین تغییر وضعیت است كه ممكن است در جهتسقوط اهداف ارزشی قرار گیرد یا در جهت تعالی آنها. اینكه زمام «حوادث واقعه» را به دست اجتهاد سپردهاند برای همین است، یعنی برای اینكه اجتهاد با حضور آگاهانه خویش حوادث واقعه را در جهت تعالی اهداف ارزشی هدایت كند، نه در جهتسقوط آنها.
بعنوان مثال: اقتصاد نوین را در نظر بگیرید. استثمار همیشه یك پدیده ضد ارزشی بوده است و خواهد بود. در اقتصاد نوین این پدیده ضد ارزشی با رنگهای تازهای كه بخود میگیرد میرود تا ابعاد ضدارزشی خویش را بظاهر پوشیده بدارد; و این مجموع، حادثه واقعه است. اگر اجتهاد در اینجا نتواند دست این پدیده شوم را رو كند و آن را محكوم سازد، و نتواند با نامهای ظاهرالصلاحی كه استثمارگران بر كار خویش مینهند و مرتجعان ماهیت آن را درك نمیكنند، مبارزه كند، در دفاع از اهداف ارزشی ناتوان مانده است. و اگر اجتهاد در این دفاع ناتوان ماند، فلسفه خویش را نفی كرده است زیرا در ابعاد دیگر زندگی چندان توانا نخواهد بود، و پیروزمند نخواهد گشت. و اینها واقعیتهایی است كه ما هم اكنون به تجربه آنها را لمس میكنیم.
امروز اگر اجتهاد در برابر مالكیتهای كلان، تجارت ازاد، تجارت خارجی، سودهای بدون كار، صنایع و كارخانهها، و كشاورزیهای بزرگو امثال آن، كه همه در جهت تفاوتهای وحشتناك سطح زندگی و برخورداری ظالمانه از امكانات اجتماعی و رفاهی حركت میكنند، موضع انبیایی نداشته باشد (یعنی ایستادن در كنار انسان محروم)، فلسفه اصلی خویش را نفی كرده است. كسانی و صاحبنظرانی كه درباره اجتهاد سخن میگویند و بحث میكنند، جای شگفتی بسیار است كه از این اصل غفلت دارند. اگر اجتهاد فلسفه اصلی خویش را نفی كند، پرداختن به شاخ و برگهای آن چه نتیجهای تواند داشت؟ حوادث واقعه یعنی پدیدههایی كه مضمون زندگی با آنها تداوم مییابد، لیكن تداوم مستلزم تكامل نیست، حتی گاه مستلزم سقوط است. و این اجتهاد است كه با زمامداری حوادث واقعه آنها را از حركت در جهتسقوط انسانی به حركت در جهت تكامل انسانی سوق میدهد. اكنون مینگرید كه اجتهاد اگر خود، خود را درك كند، و درك كند كه با ماهیت متحول زندگی انسان پیوندی جوهری دارد، بخوبی میتواند تكالیف خود را نیز درك كند. و ایا آن كدام اجتهاد است كه با ماهیت متحول زندگی پیوندی جوهری دارد؟ هر اجتهادی، هرگز... «خفته را خفته كی كند بیدار».
هنگامی كه پیامبران در كنار آنكه توحید را فریاد میكردند (ان اعبدوا الله)، عدالت را نیز فریاد میكردند (اوفوا الكیل والمیزان)، معلوم داشتند كه بیدارند. و بیداران میتوانند خفتگان را بیدار كنند. فارغ از مشكلات مادی انسان بودن، و ابعاد مختلف زندگی و مشكلات انسان را درك نكردن، و داعیه زمامداری حیات انسانی داشتن چه معنایی میتواند داشت؟
دین یك «هدایت كامل» است. هدایت كامل این است كه برنامه رشد انسانی را ارائه كند، یعنی هم مقتضیات رشد را مطرح سازد و هم موانع رشد را بشناساند و طرد نماید. در برنامه دین هر دو بعد هست: مقتضی رشد، توجه به خدا، كه بدان فراخوانده است; مانع رشد، ظلم كه با آن مبارزه كرده است. جامعه بدون عدل رشد نخواهد كرد. پس ظلم مانع رشد است. همانگونه كه «كفر» و «شرك» (۱) مانع رشد فردی است (و بواسطه فرد، رشد اجتماعی نیز)، «ظلم» مانع رشد اجتماعی است (و بواسطه رشد اجتماعی، رشد فردی نیز).
فتهاند: «سیاستشرعی را پیامبر«ص» وضع میكند، كه مصالح همگان را در اجتماع میداند. از اینرو او جامعه را وارد نور میكند. سیاستهای عقلی از چنین نوری محرومند..... سیاستشرعی تنها مجموعهای از پندها و اندرزها نیست، بلكه قوانین جامعی است كه حاكم بر پندارها و كردارهای پنهان و اشكار ادمی است. نیز فقط یك رشته اداب سلوك نیست كه دین اموخته باشد و تنها شیوه نیایش و وظایف عبادی بشر را در برابر خداوند تعیین كرده باشد، بلكه سیاستشرعی، یك نظام كامل سیاسی و اجتماعی اقتصادی است. آنچه درست است این است كه شرع اصول جامع و احكام مبسوطی مینهد كه بر طبق آنها همه مصالح به منظور حصول كمال فضیلت انسانی ترتیب داده میشود. سیاستهای عقلی و فلسفی چون به هدفهای خود رسیدند، مصالح دنیوی را به منظور نیل به سعادت اخروی، در سلسله مراتب صحیحی قرار نمیدهند. فقط سیاستی كه هدفش یاری بیشتر در راه رسیدن به سعادت حقیقی است، میتواند مصالح دنیوی را به ترتیب اهمیت در جهتسعادت كلی و اخروی و ابدی قرار دهد. فقط نور خدا میتواند ماهیت درست مصالح دنیوی را روشن كند و نشان دهد كه چگونه این مصالح زایل میتوانند در جهتسعادت باقی قرار گیرند. بنابراین طبیعی است كه سیاستشرعی باید در همه مراحل زندگی بشر راهنما باشد».
پس این «اجتهاد» است كه میتواند ابعاد جامعه ساز دین را بنمایاند، اگر بواقع، اجتهاد باشد. مجتهد یعنی انسان زبدهای كه با معلوماتی ویژه و وافی (اجتهاد مطلق) و اهلیت (احراز ملكه قدسیه، نه تنها عدالتی كه در پیشنماز شرط است، كه همان نیز مهم است)، وارد حیات انسانهای معاصر خویش میشود، تا آن را شكل دهد، و برای آن تعیین تكلیف كند. و ایا انسان هر عصر جز دو دستهاند: ظالم و مظلوم؟ و ایا اجتهاد میتواند به هر نام به این دو دسته بیتوجه باشد و به مسئله ظالم و مظلوم روزگار خویش نپردازد؟ پس چگونه مدعی است كه میتواند حیات انسانها را رهبری كند؟ حیات انسانها همواره صحنه حضور دو موجود است: ظالم و مظلوم. و رهبری حیات انسانی و تعیین تكلیف برای حیات انسانها بضرورت واجب میدارد كه شما در برابر این دو موجود، یعنی ظالم و مظلوم، موضع داشته باشید. اكنون خوب میفهمیم كه بهترین مشخصه اجتهاد را علی«ع» تعیین كرده است: «ان لا یقاروا علی كظهٔ ظالم و لا سغب مظلوم». تا ما ندانیم مجتهد در واقع رسالتی خویش چكاره است، نخواهیم دانست اجتهاد چیست و ابعاد آن كدام است. این است اصل مسئله.
محمدرضا حكیمی
پاورقیها:
۱. «شرك» نیز در قرآن كریم ظلم خوانده شده است: «ظلم عظیم».
۲. حدیث علی بن مهزیار اهوازی را در «غایهٔ المرام» بحرانی (ص۷۷۹) ببینید، تا توجه یابید كه نظر حضرت ولیعصر«عج» درباره «تكاثر» و شیوع آن، و همچنین محرومماندن انسان ضعیف در كنار آن چیست؟
۳. احادیث متعدد... (الحیاهٔ، ج۳، ص۲۹۶ به بعد، و ج۴، ص۳۳۸ به بعد).
۴. احادیث متعدد (الحیاهٔ، ج۴، ص۳۴۱ به بعد).
۵. سخن امیرالمؤمنین«ع»، در «نهجالبلاغه»: (ان لایقاروا...).
۶. «كافی» ج۳، ص۵۶۸
۷. بلكه اگر فتوی یا نظریهای فقهی منافی با «عدل» بود بطور انی میرساند كه استنباط درست نبوده است.
۸. و حتی باید گفت، اجتهاد هم نیست.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست