چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تقدیم به بدنوشتن


تقدیم به بدنوشتن

یادداشتی بر مجموعه «تقدیم به چند داستان کوتاه»

وقتی شش سال پیش، نخستین رمان «محمدحسن شهسواری» را خواندم،آنقدر از داستان و نثر نوشتاری‌اش خوشم آمده بود که تا چند سال بعد، بی‌صبرانه برای خواندن اثر بعدی‌اش لحظه‌شماری می‌کردم و البته توقع داشتم در مواجهه با کتاب تازه‌اش،شاهد گامی به جلو باشم ولی این اتفاق نیفتاد.مجموعه‌داستان«تقدیم به چند داستان کوتاه»را که می‌خواندم،حس کردم نویسنده هنوز همان جایی ایستاده که حرکت خود را با نوشتن رمان «پاگرد» از آن نقطه آغاز کرده بود.خوبی قضیه این بود که اگر پیش نیامده بود،پس هم نرفته بود.شهسواری کیفیت نویسندگی‌اش را در همان سطح که بود،حفظ کرده بود،مطلوب.

با این‌وجود،«تقدیم به چند داستان کوتاه»به‌نظرم کمی عجیب و غریب آمد.عجیب از آن‌نظر که از میان چهار داستان کوتاه موجود در کتاب،دو تا از آنها کاملا از فضایی فانتزی‌تخیلی برخوردارند و دو تای دیگر آنقدر واقعی و دلنشین از کار درآمده‌اند که به زحمت می‌توان باور کرد آنچه می‌خوانیم ساخته و پرداخته ذهن خیال‌پرداز یک نویسنده است و البته این ترکیب وجودی داستان‌های تخیلی‌ـ‌رئالیستی هیچ بد نیست که اتفاقا سبب می‌شوند هر طیف و سلیقه‌ای از میان داستان‌های محدود کتاب، با یکی کنار بیاید و از خوانش آن لذت ببرد.دو تا از داستان‌های کتاب فوق‌العاده‌اند،اما یکی از همین دو تا،حتی بهتر از آن دیگری است.داستان اول (آمرزش)شروع غافلگیرکننده‌ای دارد.

در‌ حالی که دو شخصیت کامله‌مرد و دختربچه‌ای با شال‌گردن سرخ،آغازگر داستان هستند و حتی مرد با نام عبدالله به خواننده معرفی می‌شود،اما به همین سرعت نیز رها می‌شوند و به جای آنها با شخصیت اصلی داستان(مرتضی)همراه می‌شویم تا به دنیای یک نویسنده و روزنامه‌نگار ناکام و البته با قلمی تند و برنده قدم بگذاریم.گرچه کامله‌مرد و دختربچه نیز پس از این چون دو فرشته که فقط به چشم او می‌آیند،گاه و بی‌گاه در داستان ظاهر می‌شوند تا عاقبت مرتضی را به آمرزش الهی برسانند.شهسواری که خود،نوشتن را از روزنامه‌نگاری شروع کرده، اینجا زاویه دید مناسبی را برای نمایش فقر و فلاکت یک روزنامه‌نویس و دنیای متشنج و ناهمانگی که در آن گرفتار است و همینطور فساد مخفی و موجود در برخی مدیران مطبوعاتی برگزیده و به‌درستی توانسته این دنیای شوریده را به تصویر بکشد.

با این حال انگار اصلا در آمرزش دنیای آدم‌های مطبوعاتی و شیوه برخورد و کارشان، بهانه‌ای است برای نقب‌زدن به زندگی گذشته مرتضی که قاری قرآن بوده و مایه دل‌گرمی و افتخار پدر و امروز هم که به این بی‌بند و باری و خانه‌بدوشی افتاده،پروردگار این بنده برگزیده‌اش را از خاطر نبرده و محافظان و راهنمایانی را برای هدایت و حمایت و در نهایت آمرزش او به خدمت می‌گیرد.

نثر داستان درست به شکل گزارش‌های مطبوعاتی نوشته شده تا تاثیر و تجربه حضور شهسواری در حیطه روزنامه‌نگاری به چشم آید.اینجا هم نویسنده به همان نگاه،زبان و دنیای مورد علاقه‌اش بازگشته که پیش‌تر در«پاگرد» آن را آفریده بود.

آمرزش در واقع داستانی ارزشی - انتقادی در باب کشف و بررسی مسیر انسان و نقد روشنفکری و تاکید و ستایش باورهای مذهبی است.داستان پایانی کتاب(تقدیم به چند داستان کوتاه) بهترین قصه مجموعه است که ادای دینی به گزیده‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه و بخصوص عاشقانه ایرانی است که به قدر لزوم به آنها پرداخته نشده و این داستان‌های بی‌نظیر و ماندگار،متاسفانه مهجور و قدرنادیده مانده‌اند. اما نوع کاربردشان بسیار عالی است.اینکه زوج عاشق‌پیشه‌ای در جریان زندگی روزمره،هر تاثیر عاطفی را بر یکدیگر به یک داستان عاشقانه ربط می‌دهند و از آن متاثر یا شگفت‌زده می‌شوند.گرچه دو داستان دیگر کتاب با عناوین«زبرتر از خواب،نرم‌تر از بیداری» و «چاکریم جناب‌سروان» از فضاهایی وهم‌آلود و انتزاعی برخوردارند و تا حدی مخاطب را در ارتباط‌گیری با داستان‌ها و موقعیت‌هایشان آزار می‌دهند،ولی بس‌که توصیف و تشریحات،ملموس و باورپذیر و زنده خلق شده‌اند و خواننده بی‌آنکه انتظار معقولی از داستان‌ها داشته باشد،آنها را تا انتها دنبال می‌کند. با آنکه لحظات شگفت‌انگیز داستان «زبرتر از...» را بسیار می‌پسندم و می‌ستایم،اما این داستان «چاکریم...» است که مرا به خود جذب می‌کند تا به محمدحسن شهسواری ادای احترام کنم و با صدای بلند فریاد بکشم:«چاکریییییییم جناب شهسواری!» این داستان با آن طنز هجوآمیز و بی‌آزارش،در حقیقت هجو پاورقی‌های پلیسی در نشریات خانوادگی زرد است که معمولا با دنباله‌های طولانی و روند غیرقابل‌باور و اعجاب‌انگیز پرونده‌های جنایی،توجه خوانندگان بسیاری را به خود جلب می‌کنند.

می‌توان این مجموعه کوچک را با متن بی‌مانندش، به دنیای داستان‌های ضعیف و نویسندگانشان تقدیم کرد و آن را به عنوان یک نمونه خوب آموزشی، به «بد نوشتن» تقدیم کرد تا یاد بگیریم چگونه باید خوب بنویسیم و کدام داستان‌های کوتاه را با چه ویژگی‌هایی دوست داشته باشیم.

در داستان «زبرتر از خواب،نرم‌تر از بیداری» در فضایی انتزاعی شاهد یک جنایت یا عشق نافرجام در اولین سالگرد یک زوج جوان هستیم با چند پایان متفاوت و باز تا خواننده یکی از آنها را به سلیقه خود برگزیند.

احمدرضا حجارزاده



همچنین مشاهده کنید