جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا

معصومیت از دست رفته


معصومیت از دست رفته

نگاهی به تهران در بعدازظهر نوشته مصطفی مستور که با استقبال خوب اهالی ادبیات روبه رو شده است

روبه‌رو شدن نقادانه با اثری از نویسنده‌ای که هرچه می‌نویسد پرفروش از کار درمی‌آید و به دل جمع زیادی از مخاطبان می‌نشیند کار سختی است. منتقد هر چه هم سختگیر و بی‌اعتنا به عوامل خارجی موثر در قضاوت خود باشد، نمی‌تواند از اقتدار چنین نویسنده‌ای و نام و تاثیر او بر مخاطب، دور بماند.

«مصطفی مستور» نویسنده‌ای است که آثارش با این اقتدار بیرونی همراه شده است. نویسنده‌ای که نه تنها چندین جایزه ادبی معتبر کشور را دریافت کرده ، با چاپ‌های چندین‌باره نوشته‌هایش، به یکی از نویسندگان مورد علاقه طبقه متوسط کتابخوان شهری تبدیل شده است. در برابر چنین نویسنده‌ای که خود نگاهی حرفه‌ای و تیزبینانه به داستان و داستان‌نویسی دارد، منتقدانه سخن گفتن شجاعتی می‌خواهد که امیدوارم داشته باشم!

«تهران در بعدازظهر» در بر گیرنده ۶ داستان کوتاه است: هیاهو در شیب بعدازظهر، تهران در بعدازظهر، چند روایت معتبر درباره بهشت، چند روایت معتبر درباره دوزخ، چند روایت معتبر درباره برزخ و چند مساله ساده.آن گونه که از نام داستان‌ها برمی‌آید چینش آنها براساس هدفمندی ذهنی نویسنده و به منظور القای حرف‌هایی است که او را به نوشتن و گفتن وا می‌دارد. نخی نامرئی و باریک همه داستان‌ها را به شکلی به هم متصل می‌کند و استفاده متناوب نویسنده از برخی نشانه‌ها و تقابل‌ها (مانند خیس‌شدن چشم‌ها و ایجاد تقابل میان هواپیما و قطار) نشان‌دهنده این است که نویسنده این ۶ داستان را اجزایی تکه‌تکه از یکدیگر نمی‌داند بلکه این ۶ داستان قرار است در مجموع حرف‌های اصلی نویسنده را به مخاطب ارائه کنند.

در ۵ داستان نخست، القای این حرف‌ها به عهده داستان گذاشته شده است. روایت، همچنان که به پیش می‌رود در روند شکل‌گیری خود جهانی را برای مخاطب می‌آفریند که او گریزی از خارج شدن از این محدوده نمی‌بیند. در این داستان‌ها، موضوع عشق و معصومیت و ارتباط میان آنها و تاثیر و تاثرشان بر زندگی انسان امروز مورد توجه است.

عکاسی که به همراه دوستان شادخوار خود به عکاسی رفته و ناگهان از دنیای پوچ پیرامون دلزده می‌شود، پسرکی کم‌عقل که شاهد زایل شدن زیبایی معصومانه خواهرش است، پسری که وقتی شاهد انحطاط خواهر جوانش است خود را زیر قطار می‌اندازد، دانشجوی احساساتی ادبیات به طور همزمان به دو دختر دل می‌بازد و از این وضعیت احساس رضایت می‌کند و... . اینها و اپیزودهای مختلف داستان «تهران در بعدازظهر» که اتفاقاتی در گوشه‌های مختلف تهران را در یک بعدازظهر خاص روایت می‌کند، همگی نمونه‌هایی است از جهانی که «مستور» در داستان‌هایش به آنها می‌پردازد. در آخرین داستان، نویسنده تصمیم می‌گیرد روایت را از شخصیت‌های داستان بگیرد و خود همه نقش‌ها را بر عهده بگیرد و به این ترتیب در «شبه داستانی» به نام «چند مساله» با استفاده از عنصر طنز به شکلی عریان‌تر و البته شعاری‌تر همه دغدغه‌هایش را بر سر مخاطب فریاد می‌زند.

در تمامی داستان‌های مجموعه، شقاوت و بدفرجامی انسان معاصر به تصویر کشیده شده است. «عشق» و «معصومیت» واژه‌های بی‌خریدار روزگاری است که نویسنده آن را تشریح می‌کند

«چند مساله» نشان‌دهنده این است که گاهی دغدغه بیان هرچه صریح‌تر و عریان‌تر حرف‌های برنیامده و عقده‌های در گلو مانده تا چه حد می‌تواند یک داستان را تنزل دهد. شخصیت‌های بدون شناسنامه و ناقص این داستان و مساله‌هایی که مستور برای داستان انتخاب کرده است می‌تواند همچنان ادامه داشته باشد چرا که پیشبرد این داستان نه براساس منطق داستانی بلکه براساس حرف‌های برزمین مانده نویسنده در باب مشکلات اجتماعی ساخته شده است و همین مساله آن را به یک تکه نچسب در کل «تهران در بعدازظهر» تبدیل می‌کند.

در تمامی داستان‌های مجموعه، شقاوت و بدفرجامی انسان معاصر به تصویر کشیده شده است. «عشق» و «معصومیت» واژه‌های بی‌خریدار روزگاری است که نویسنده آن را تشریح می‌کند. اگر کسی هنوز به این مفاهیم اعتقادی دارد یا دیوانه است (مثل کله کدو) یا سرانجامی جز نابودی ندارد (مثل برادر پوری). آدم‌های معمولی که بی‌دردسر زندگی‌شان را می‌کنند و به این زندگی عادت کرده‌اند و حتی از آن لذت می‌برند، آنهایی هستند که هر چه بیشتر در لجنزار این زندگی فرو رفته‌اند.

در این دنیای داستانی (که مستور تهران را برای نشان‌دادن فراخی و بی‌در و پیکر بودن آن به عنوان نماد برگزیده است) نه‌تنها روابط نادرست انسانی، ناهنجاری محسوب نمی‌شود؛ اتفاقا تنها هنجاری که میان انسان‌ها پذیرفته شده است همین روابط است. زنها در این دنیا حضوری پررنگ دارند، اما همه جا به عنوان پادویی برای بهره‌کشی‌های جنسی و حسی مردان و البته این مردان نیستند که آنها را به این سرنوشت شوم کشانیده‌اند، این خود زن‌ها هستند که با تمام وجود به این سرنوشت و روزگار پلشت تن داده‌اند.

در این دنیا که مستور آن را برای مخاطبانش بیان می‌کند هیچ چاره و راه گریزی برای بشر نمانده است که خود را از شر این پلشتی‌ها (حتی ادبیات و فرهنگ) برهاند، مثنوی مولانا که دانشجوی ادبیات آن را مثنوی نیکلسون می‌نامد جز متنی برای واشکافی‌های واژگانی و تحلیل‌های زبان‌شناختی نیست. هیچ‌کس کاری به معارف برآمده از آن ندارد و حضور معنویت چنان در این جهان کمرنگ است که اصولا می‌توان آن را در لحظاتی برای خیس شدن چشم (و نه گریه‌ای از ته دل) خلاصه کرد.

مستور در نشان دادن این لحظات اندک (نظیر لحظه‌ای در داستان نخست مجموعه) چنان امساک خودخواسته‌ای به خرج داده است که مخاطب پس از به پایان‌بردن مجموعه، از تصویر سیاه و پلشتی که نویسنده از دنیای پیرامون او به دست داده است یکه می‌خورد و این، شاید همان خواسته‌ای است که مستور به دنبال آن بوده است. استقبال از نوشته‌های مستور نشان از این دارد که مخاطب داستان ایرانی، به دنبال آثاری است که ضمن رعایت‌ شان و مرتبه اثری حرفه‌ای و دارای استانداردهای یک داستان منسجم، بیان‌کننده رنج‌ها و حسرت‌ها و حرمان‌های انسان معاصر باشد و تنها از روی بازی‌های زبانی و دلمشغولی‌های فرمی بر کاغذ نگاشته نشده باشد. مستور نویسنده‌ای دارای دغدغه است و همین دغدغه‌ها وقتی به شکلی درست و هنرمندانه به داستان تبدیل شوند می‌توانند بیشترین برد را در میان خوانندگان داشته باشند.

آرش شفاعی