سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
در دانشکده های ادبیات چه می گذرد
این داستان غریب از وقتی شروع می شود که تو نام نامی ات را در فهرست پذیرفته شدگان رشته مربوطه می بینی. خیال می کنی پنجره ای باز شده رو به طلوع. رو به افق های روشن ادبیات که در دوره کارشناسی می جستی و نمی یافتی. خیال می کنی قرار است آفتابی روی روحت پهن شود و تو تبدیل شوی به یک نورافکن ادبی و در این مسیر سنگلاخ. تخته گاز بکوبی تا سرمنزل مقصود! و حالا سر منزل مقصود چیست و دقیقا کجاست، البته خودت هم هنوز درست نمی دانی!
از قصه پر فراز و فرود ثبت نام نمی گویم که حس تعلیق اش می کشد آدم را. بالاخره با هر بدبختی ای می شوی دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی!
موقع انتخاب واحد، برگه ای می دهند دستت.واحدهایی که قرار است بگذرانی، مرور می کنی.
دچار تردید می شوی. دوباره از اول می خوانی. یکهو یک حس منگی عجیبی به تو دست می دهد.
هرچه نگاه می کنی، دو واحد نقد ادبی ای، دو واحد ادبیات تطبیقی ای، حتی شده یک واحد ادبیات معاصری ، چیزی به چشمت نمی خورد. همان درس های دوره کارشناسی!
درست. تاریخ بیهقی و جهانگشا، شاهنامه و عزلیات حافظ، همه ذخایر فرهنگی ما هستند و جای شان بالای چشم. نظامی و خاقانی مفاخر ادبی ما هستند، درست. ما که باشیم که پیش روی این بزرگان حرفی بزنیم.
قصیده های پرطنطنه ی خاقانی هم بخشی از ادبیات ماست و باید خواند. اصلا دندمان نرم، می خواستیم نرویم رشته ادبیات! اما خودمانیم. اگر قرار است از بیهقی بخوانیم، دست کم مجلد هشت تا ۱۰ را بخوانیم نه همان مجلداتی که در کارشناسی خوانده ایم. دست کم لابه لای این همه ذخائر فرهنگی، یکی-دو واحد شعر معاصر، ادبیات داستانی، نقد ادبی، نمایشنامه نویسی و از این دست هم بخوانیم. تا یک روزی، روزگاری بالاخره کسی پیدا شود و رشته های ادبی را تخصصی کند و هرکس در بخش مورد علاقه خود ادامه تحصیل دهد.
از واحدهای درسی که بگذریم می رسیم به کلاس درس. از قدیم و ندیم شنیده بودیم که تعداد دانشجویان ارشد و دکتری باید محدود باشد که کلاس به شیوه افلاطونی که شیوه ای مباحثه ای است، برگزار شود، نه مثل بقیه دوره ها به روش ارسطویی و این روش ارسطویی به فارسی فصیح می شود: جزوه گفتن استاد و جزوه نوشتن دانشجو! کلاس ۱۲ نفره شاید چندان بد به نظر نرسد وقتی که در بعضی دانشکده های ادبیات، کلاس های ۲۰ نفره ارشد هم وجود دارد.
اما جانم برایتان بگوید که از کلاس ها. ۱۲ نفر دانشجوی خسته و کوفته، هر کدام با کوله ای پر از گیر و گرفت زندگی، سر کلاس می نشینند. یکی که اسطوره انگیزه و مثبت اندیشی است و آقایان آزمندیان وحلت را گذاشته جیب بغلش. هر ماه یک هفته سر کلاس می آید آن هم از تبریز! جمعه با قطار راه می افتد تا شنبه بعدازظهر سر کلاس حاضر شود و یکشنبه بعدازظهر برمی گردد تا یک ماه بعد. بقیه هم، همه شاغلند و نصف متاهل و صاحب فرزند و به جز یک نفر همه اجاره نشین. دو سه تایی دبیرند و مستقیم از مدرسه می آیند دانشگاه، چندتایی کارمند و یکی نویسنده رادیو و یکی هم هست که صادقانه می گوید صبح تا بعدازظهر مسافرکشی می کند و بعد می آید سرکلاس. از اساتید نگویم که به گمانم قبل از تشریف آوردن به کلاس فوق الذکر پنج- شش تریپ در دانشگاههای دیگر درس داده اند تا رسیده اند به این کلاس.
استادی سر کلاس مصباح الهدایه، از بس که حواس ندارد، «کشف المحجوب» با خودش می آورد و یکی باید برود، کتاب استاد را از اتومبیل اش بیاورد تا درس شروع شود. خلاصه استاد و دانشجو، همه سر جمع درب و داغان! چون استاد مطالبش را در کتاب خودش نوشته و اگر کتاب دیگری باشد، نمی تواند درس بدهد!
نه استادش حوصله درس و بحث دارد، نه دانشجو انگیزه آن را. یکی جزوه ها را می گیرد و برای همه کپی می کند و کمتر کسی پولی بابت اصل کتاب درسی می دهد. یکی PDF شاهنامه و حافظ را ریخته روی همراه pocket pc اش و با قلم موبایل خط می برد که یکهو همراهش وسط «ضحاک ماردوش» زنگ می خورد و تازه یادش می افتد که باید توی کلاس همراه را گذاشت روی سکوت.
یکی voice recorder می گذارد روی میز استاد (به قول بچه ها جا استادی!) که بعد بریزد تو تلفن همراهش تا در مسیر رفت و برگشت به کرج توی قطار مترو گوش کند چون دو جا کار می کند و اصلاً وقت آزاد برای مطالعه ندارد.
سرکلاس شاهنامه که نگو! روح فردوسی بزرگ و تنش در طوس می لرزد که یکی پیدا نمی شود این اسطوره کم نظیر حکیم طوس را- دست کم ۲۰ بیتش را- درست و بی غلط بخواند، لحن حماسی اش پیش کش! سرکلاس انگلیسی که هیچ. بعضی وقت ها استاد از شدت انگلیسی ندانی بچه ها سرش را بلند نمی کند از تاسف. وضع کلاس زبان یک چیزی است در حد It is a book what is it?
سر کلاس صرف و نحو هم تا دو هفته پیش اوضاع همین شکلی بود تا اینکه یکی- که خداوند او را جزای خیر دهد- جواب تمارین صرف و نحو را از یکی از دانشجویان دوره پیش گرفت و کپی کرد برای همه و همه تمرین ها را از روی آن جواب می دهند و استاد، خرسند از اینکه دانشجویان در یکی- دو هفته اخیر به پیشرفت قابل تاملی دست یافته اند و استاد تلویحاً این مهم را از فیوضات و برکات محضر علمی خود می شمرد!
از انرژی و انگیزه و پویایی سر کلاس برایتان بگویم، قبل از آمدن استاد، بچه ها قرار می گذارند که درباره یکی از مسائل روز، اخبار سیاسی یا مثلاً درباره آنفلوانزای نوع A کسی سر صحبت را باز کند و بقیه حرف را کش بدهند تا وقت بگذرد و استاد حجم کمتری درس بدهد چون استاد اول ترم گفته بود، هر چقدر درس بدهد، امتحان می گیرد نه بیشتر!
یا مثلا۴۰ دقیقه، نیم ساعت مانده به آخر ساعت، «خسته نباشیدها» مثل سوت زودهنگام تماشاچیان فوتبال، داور را- ببخشید- استاد را به خاتمه دادن به درس وا می دارد. (البته استاد هم چندان بدش نمی آید.)
بعد از همه این ها می رسیم به مقوله مهم پژوهش و تولید علم در دوره فوق لیسانس یا Master of science:
جلوی در ورودی دانشکده، یک بابایی با رنگ اسپری مشکی، خیلی بزرگ(حدود ۳متر) شماره همراهش را داده و کف زمین نوشته: «انواع تحقیق، رساله و پایان نامه ارشد و دکتری در تمامی رشته ها پذیرفته می شود با نازل ترین قیمت!» دو خیابان بالاتر هم کافی نتی هست که در هر موضوعی مطلب بخواهی، سرچ می کند و تحویل می دهد. تحقیق آماده هم دارد، مثل فست فود! و من، یاد قدما می افتم که گاهی از ری تا بغداد با اسب و شتر می رفتند تا کتابی را مثلاً در کتابخانه نظامیه بغداد مطالعه کنند و یاد وراقان دوره غزنوی می افتم که ماهها می نشستند تا از یک کتاب، نسخه ای به دست دهند. البته من تکنوفوبیا ندارم و نمی گویم فناوری اطلاعات چیز بدی است این ها همه خوبند در حد ابزار که دستیار تو باشند، برای خلاقیت، آفرینش، رشد نه اینکه بشوند هدف، نمره، مدرک!
همین می شود که ادبیات که «سوخت رسانه ای» ماست، که روغن موتور فرهنگ ماست، می افتد به دست عده ای که خود را موتور محرکه ادبیات امروز می پندارند و یک بار حتی گلستان سعدی را هم تا آخر نخوانده اند. نتیجه این فرایند عبث می شود دانش آموخته هایی که به هر مبحثی فقط نوکی زده اند و در واقع چیزی نخوانده اند و مدرک گرفته اند تا پایه حقوقشان در اداره ثبت احوال یا شهرداری یا حتی آموزش و پرورش ۵۰۰/۱۵ تومان افزایش یابد تا جلوی فک و فامیل بگویند ما فوق لیسانس و باسواد هستیم و شما نیستید.
و فیلمنامه سریال پرطرفدار ما را که «ازدواج» یاد جوان های ما می دهد، خانمی می نویسد که وقتی در «صندلی داغ» از او پرسیدند: «الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها» یعنی چه، با لبخند جواب می دهد: نمی دانم و ناراحت کننده تر اینکه شنیدم او کارشناس ارشد ادبیات فارسی است.
و نتیجه این فرآیند عبث می شود این که دانش آموختگان آکادمیک فارسی حتی اگر همان درس هایشان را هم خوب خوانده باشند- که نخوانده اند- باز یک روزنامه نگار خوب، یک نمایشنامه نویس خوب، یک رادیویی نویس خوب هم عمل نمی آیند و کسانی متولی ادبیات پرکاربرد روز می شوند که ادبیات نخوانده اند.
دانشگاهی ها این جماعت قلم به دست غیر ادبیاتی را به چیزی نمی گیرند و این جماعت قلم به دست که به اندازه توان فرهنگی- ادبی خود، در هر عرصه و حوزه ای بار ادبیات را به دوش می کشند، دانشگاهی ها را ریز می بینند. کسانی که آکادمیک، ادبیات خوانده اند می گویند: ما نگهبان ذخایر فرهنگی و معرف مفاخر ادبی مان هستیم و اگر قرار باشد در هر جای دنیا سمیناری، کنفرانسی درباره ادب فارسی برگزار شود، ما هستیم که مهمیم و مدافع زبان و ادب فارسی!
و این قلم به دست های غیرادبیاتی خرده می گیرند که از شما و علم شما هیچ محصول کاربردی جریان سازی منتج نشده و حتی موج مریم حیدرزاده ها و این شاعران جوان، تاثیرشان بر ادبیات فارسی بیشتر است تا حضور و ارائه مقالات تکراری شما در محافل ادبی داخل و خارج.
و این می شود که با حجم آثار فراوان و کم نظیر قدما و این غنای فرهنگی، در دنیا- که امروز بیشتر دنیای ادبیات داستانی است- هیچ حرفی برای گفتن نداریم و رمان های ما این است و سهم مان از ادبیات پردامنه دنیا این است و مولوی مان را این صاحب می شود و نظامی مان را آن و ما حتی استحقاق حفظ همان ذخایری را که سنگش را به سینه می زنیم، نداریم و خلاصه این است آنچه هست که ای کاش جور دیگری بود.
فریبا طیبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست