دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
بیزحمت همان کتاب را بخوانید

۱) پدیدۀ اقتباس در سینما، قدمتی همپا با حیات خودِ سینما دارد. خیلی از آثار درخشان تاریخ سینما که هنوز هوادارانی پَر و پا قرص دارند، گرتهبرداریهایی هوشمندانه از متون ادبی یا نمایشیِ شناختهشده بودند که البته به مدد تسلط بیچون و چرای سازندگانشان بر مدیوم سینما و نیز شناخت این قبیل فیلمسازان از بهکارگیری مؤلفههای نمایشی و ترکیب آنها با روح حاکم بر منبع ادبی آثار، توانستهاند هویتی مستقل داشته باشند و در حافظۀ ماندگار تاریخ سینما جایگاهی درست و حسابی برای خود دستوپا کنند.
۲) دن براون نامی است که در سالهای اخیر بارها و بارها شنیدهایم؛ نویسندهای که با چهار اثر خود توانست رکوردهای فروش کتاب را در سراسر جهان جابهجا کند که مشهورترینشان- رمز داوینچی- در ایران تا چاپ دوازدهم پیش رفت و کلی هم طرفدار پیدا کرد. دن براون در «شیاطین و فرشتگان» و «رمز داوینچی» یکراست به سراغ مقولههای فرقهای در دین مسیحیت رفته (که در هر دو آثار مشترک است) و البته تلاش کرده میان علم و دین (که نمادش کلیسای کاتولیک است) پُلی هم بزند (که در «شیاطین و فرشتگان» این موضوع نمود بیشتری دارد) و سبب آشتی دوبارۀ میانشان شود. دن براون نویسندۀ هوشمندی است؛ از این دید که رگ خواب مخاطباناش را خوب بلد است؛ مخاطبانی که در هزارۀ سوم در کانون هجوم سرسامآور محصولات رسانهای قرار گرفتهاند و کمتر مجالی برای رفتن به سمت و سوی اندیشه و مطالعه دارند. ریتم و سبک نوشتاریاش به گونهای است که خیلی آسان میتوان حدس زد که او از همان ابتدا چشم به سینمای هالیوود و اقتباسهای پُر زرق و برق و نان و آبدارش داشته است. با این وجود نمیتوان منکر این موضوع شد که کتابهای دن براون، آثاری نفسگیر و جذاب هستند که خواننده را تا پایان به دنبال خود میکشند و البته از پیچوخمهای درگیرکنندۀ داستانی نیز بیبهره نیستند و هر مخاطبی را با هر سطح سلیقهای راضی نگاه میدارند.
۳) ران هاوارد کارگردان موفق دو دهۀ اخیر هالیوود که کارش را از ۱۹۶۹ و با ساخت فیلمهای تلویزیونی آغاز کرده و برای «ذهن زیبا» (۲۰۰۱) اسکار بهترین کارگردانی را از آنِ خود کرد و دیگر فیلمهایش نیز همواره با استقبال خوب منتقدان و تماشاگران روبهرو شده، در سال ۲۰۰۶ کارگردانی اقتباس سینمایی از «رمز داوینچی» را بر عهده گرفت و با اینکه حاصل کارش چنگی به دل نمیزد، اما مطابق انتظارها فیلماش فروش چشمگیری را در گیشه تجربه کرد. با وجود اینکه «رمز داوینچی» موفقیتی هنری برای ران هاوارد در پی نداشت، اما باز هم مسؤولین استودیو کلمبیا به او اعتماد کردند و اقتباس سینمایی از یکی دیگر از آثار دن براون که در مقایسه با «رمز داوینچی» بستر داستانی جذابتری هم دارد، را به او سپردند. «شیاطین و فرشتگان» برای هاوارد که سال گذشته با فیلم خوب «فراست/ نیکسون» نام خود را بر سر زبانها انداخت، میتوانست ادامهای بر کارنامۀ موفقاش باشد؛ اما باید پذیرفت که «شیاطین و فرشتگان» همانند «رمز داوینچی» کاستیهای فراوانی دارد و نمیتواند علاقهمندان به کتاب دن براون را راضی نگاه دارد. فروش فیلم تا این روزها در بازار آمریکای شمالی پایینتر از انتظار بوده است (در حدود صد و پنجاه میلیون دلار) و البته در بازارهای جهانی وضعیتاش کمی بهتر است؛ با این وجود میتوان از روی استقبال تماشاگران هم حدس زد که «شیاطین و فرشتگان» انتظارها را، حتی در میان عامۀ سینماروها، برآورده نکرده است.
۴) بزرگترین مشکل «شیاطین و فرشتگان» به فیلمنامهاش مربوط است. دیوید کوئپ و آکیوا گلدزمن که چهرههای شناختهشدۀ هالیوودی در عرصۀ فیلمنامهنویسی هستند، بیش از اندازه خود را مقید کردهاند که به کتاب دن براون وفادار بمانند. در حالیکه چه در «شیاطین و فرشتگان» و چه در «رمز داوینچی» براون بیش از اندازه به پیچشهای داستانی روی آورده که بیشک در محدودۀ یک رمان جواب میدهد، اما پاسخگوی ظرفیت یک فیلم سینمایی نیست. به فیلم «رمز داوینچی» این ایراد وارد بود که به دلیل دادههای فراوان و لازمی که باید به تماشاگر ارائه میشد (اطلاعاتی که در کتاب هم آمده بود)، فیلم به دامان زیادگویی افتاده و برخلاف انتظارها ریتم مناسبی ندارد و در برخی بخشهای اثر ساکن بودن داستاناش تماشاگری که لذتی همپای لذت خواندن کتاب را میخواهد، را آزار میدهد. اما «شیاطین و فرشتگان» مسیری معکوس را پیموده است و البته آنقدر در این راه افراط کرده که از آنسوی پشت بام افتاده است! در اینجا ریتم فیلمنامه سرعتی سرسامآور دارد و توالی اتفاقها به اندازهای است که حساب کار از دست تماشاگری که کتاب را نخوانده است و پیشزمینۀ ذهنی ندارد، خارج میشود. به همین دلیل تعلیق و هیجانی که باید به تماشاگر منتقل شود، آن تأثیر لازم را ندارد و مخاطب تنها با دادهها و اتفاقهایی روبهروست که گرچه جذاب هستند، اما هیچیک عمق ندارند؛ در صورتیکه همین روند در کتاب دن براون به دلیل باز بودن دست نویسنده برای توضیح صحنهها و حالتها و درونیات کاراکترها توی ذوق نمیزند و حتی جذاب نیز است.
۵) پروفسور رابرت لانگدون (تام هنکس) اینبار هم قهرمان داستان است. او به واتیکان فرا خوانده میشود و در کنار زنی فیزیکدان به نام ویتوریا وترا (آیلت زورر) تنها چند ساعت مهلت دارد که بزرگترین مرکز اعتقادی مسیحیان را از خطر یک انفجار بزرگ و ویرانکننده نجات دهد. با اینکه خط داستانی فیلم پیرو روند روایی کتاب است و پتانسیل ابتدایی را برای جذب مخاطب عام دارد، اما کاراکترها مجالی برای عرضاندام پیدا نمیکنند. در اینجا رابرت آنقدر مکانهای مخفی را خوب و سریع حدس میزند و دست تروریستها را خوب میخواند که تماشاگری که با فضای کتاب دن براون آشنا نیست، انگشت به دهان میماند که این پروفسور همهفنحریف چه نابغهای است! در حالیکه در کتاب «شیاطین و فرشتگان» به دلیل بهرهمندی نویسنده از فرصت کافی برای توضیح موضوعهای مرموز و پیچیده و نمادهای تاریخی و مذهبی، مخاطب در کنار پیگیری داستان، از دادههای ریز و درشت و لازمی نیز بهرهمند میشود که در فیلم به دلیل بالا بودن حجم این دادهها، تلاش فیلمنامهنویسان برای فشردهکردن آنها و نیز حفظ وفاداری به کتاب تا اندازهای عقیم مانده است.
ایدۀ لاییک بودن پروفسور در ابتدای داستان (من ضدکاتولیک نیستم... ضد وحشیگری هستم...) و تغییر نسبی روحیاش در پایان داستان- جایی که تام هنکس میکوشد حیرت خود را نشان دهد و میگوید: «باور نمیکنم خدا منو فرستاده»- که قرار است تردید پروفسور لانگدون را در باورهایش حس کنیم، نچسب است؛ چون تماشاگر فرصت کافی نداشته تا به این شخصیت نزدیک شود و همراه با او در دل این اتفاقها باشد و آهستهآهسته تغییر باورهای اعتقادی پروفسور را درک کند. تام هنکس هم در این فیلم سیمای ستارهگونهاش را حفظ کرده و بودناش در این نقش تماشاگر را آزار نمیدهد؛ هرچند که نقشاش چندان هم جای کار ندارد. در سوی مقابل با کاراکتر ویتوریا وترا روبهرو هستیم که حتی نمیتواند در حد و اندازههای کاراکتر رابرت لانگدون باشد؛ او که قرار است بازوی کمکی قهرمان داستان در این مسیر خطرناک باشد، بود و نبودش تفاوت چندانی ندارد و جز مقداری توضیح در مورد ضدمادۀ ربوده شده از سوی اشراقیون، تا پایان نقشی دراماتیک را ایفا نمیکند و آیلت زوررِ عصاقورتداده هم به هیچوجه مناسب این نقش نیست. هرچند که این کاراکتر در کتاب هم در مقایسه با کاراکتر زن «رمز داوینچی» آن نقش پُررنگ و آن تأثیر لازم را در داستان ندارد و این ایراد بیشتر از آنکه متوجه نویسندگان فیلمنامۀ اثر باشد، باید به حساب دن براون نوشته شود.
۶) فرقۀ ایلومیناتی (یا همان اشراقیون) گروهی بودند که در قرنهای پیش، زمانیکه کلیسای کاتولیک به مبارزه با علم پرداخت، پدید آمد و هدفاش گرفتن انتقام از کلیسا بود؛ هرچند که به گواه تاریخ این گروه دوام چندانی نیافت. در فیلم به این فرقه و چگونگی پدید آمدناش آنچنان که باید اشارۀ مناسبی نمیشود؛ در حالیکه فرد یا افرادی که خود را پیرو آن میدانند، به عنوان قطب منفی ماجرا در برابر پلیس و رابرت لانگدون ایستادهاند. یکی از کاراکترهای خوب کتاب «شیاطین و فرشتگان»، کشیش پاتریک کاملنگو است که در پایان میفهمیم تمام سرنخها در دستان اوست و در پس بازیای که به راه انداخته، انگیزهای مذهبی وجود دارد و او میخواهد که اقتدار کلیسا را زنده کند. با اینکه ایوان مکگرگور اندکی از آن پیچیدگی همراه با معصومیت و مرموز بودن را به خوبی به تماشاگر منتقل میکند و بیشک بهترین بازی فیلم از آنِ اوست، اما کاراکتر کشیش کامنگلو به دلیل همان سرعت بالای اتفاقها، آن ابهت و پیچیدگی همتایش در کتاب را ندارد. تروریستی که به کشتار کاردینالها دست میزند و روند اتفاقها را پیش میبرد، همانند شخصیت کتاب قالبی تیپیکال دارد و البته به همان اندازه حضورش در کتاب، بودناش در جایجای داستان تماشاگر را در تعلیق فرو میبرد. با اینوجود فیلمنامهنویسان به خود زحمت ندادهاند که انگیزهای قوی و دراماتیک برای او ایجاد کنند که این کشتارها و فرمانپذیری او در پایان شکلی منطقی داشته باشد.
۷) ران هاوارد را در پُرکشش نبودن فیلم «شیاطین و فرشتگان» چندان هم نمیتوان مقصر دانست.
او به عنوان کسی که فیلمنامهای پُر از ایراد در اختیارش بوده، بیش از این نمیتوانسته کاری انجام دهد. سکانسهایی که باید تماشاگر را درگیر کنند، در پرداخت و اجرایشان بد هم از کار در نیامدهاند و با استانداردهای روز تریلرهای هالیوودی برابری میکنند؛ مثل سکانسی که یکی از کاردینالهای به زنجیر کشیده شده در آتش دست و پا میزند؛ یا سکانسی که رابرت یکی از چهار کاردینال ربوده شده را از آب بیرون میکشد و نام سنآنجلو را از زبان او میشنود و البته فصل خوب نجات واتیکان بهدست کشیش کامینگلو که در اجرا حتی سر و شکل بهتری نسبت به کتاب دارد. با اینوجود ریتم فیلم که زاییدۀ تعجیل موجود در فیلمنامه است، از دست کارگردان خارج شده و تدوین هالیوودی اثر نیز به این مشکل دامن زده است. به همین خاطر همهچیز در سطح پیش میرود و سرانجام فیلم در حد و اندازۀ یک تریلر متوسط که ارزش یکبار دیدن دارد، باقی میماند. طراحی صحنۀ «شیاطین و فرشتگان» و به ویژه فضاهایی که بازسازی مکانهای حقیقی هستند، از جلوههای چشمگیر اثر به شمار میروند و موسیقی شبهحماسی/ شبهتعلیقزای آن رسالت خود را در انتقال بخشی از حس صحنهها به خوبی ادا کرده است.
۸) شاید برای کسانی که عاشق کتاب دن براون هستند، بهتر آن باشد که یکبار دیگر کتاب را بخوانند تا به تماشای اقتباس سینماییاش بنشینند. با اندکی ارفاق باید گفت «شیاطین و فرشتگان» یک اقتباس معمولی از یک رمان پُرطرفدار و جذاب و شبههالیوودی است که سازندگاناش دلیل فروش نه چندان بالای آن را در گیشههای جهانی، میتوانند در ایرادهای محتوایی اثر جستوجو کنند.
نوشته شده توسط امیررضا نوری پرتو
http://www.cinema-cinemast.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست